31 July 2007

همبستگی بزرگ وبلاگ نویسان با دانشجویان در بند

همبستگی بزرگ وبلاگ نویسان با دانشجویان در بند

۱۴ مرداد ۱۳۸۶

جنبش آزادی خواه و عدالت خواه مشروطه در ایران ۱۰۱ ساله می شود

اما

هنوز دانشجوی ایرانی را به بند می کشند.


تا رهایی دانشحوبان در بند
http://14mordad.blogfa.com/


۱۴ مرداد سال ۸۶ و ۱۰۱ سالگی مشروطه در حالی می رسد که محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، علی وفقی، بهاره هدایت، مهدی عربشاهی، حنیف یزدانی، عبدالله مؤمنی، بهرام فیاضی، حبیب حاجی‌حیدری، مرتضی اصلاحچی، مجتبی بیات، مسعود حبیبی، سعید حسین نیا، آرش خاندل،اشکان غیاسوند، محمدحسین مهرزاد، احمد قصابان، مجید توکلی، احسان منصوری و امیر یعقوبعلی در بند هستند.

به احترام این فرزندان آزادی خواه و عدالت طلب ایران که تعدادی از آن ها وبلاگ نویس نیز هستند، ما جمعی از وبلاگ نویس ها تصمیم گرفته ایم که نام وبلاگهای خود را در این روز به "۱۴ مرداد، روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند" تغییر دهیم.

به اميد آزادي تمامي دوستان دربندمان.

(وبلاگ خود را در قسمت نظرخواهی وارد کنید يا به آدرس h14.mordad@gmail.com بفرستيد تا به لیست حامیان اضافه شود.)

‌Bloggers support the jailed iranian student activists

August 5th 2007 is the 101-st anniversary of the Iranian constitutional revolution. BUT Iranian people still struggle for democracy and student activists are still sent to jails

Several student activists spend this year’s anniversary in jails. They include Mohammad Hashemi, Ali Nikoonesbati, Ali Vefghi, Bahareh Hedayat, Mehdi Arabshahi, Hanif Yazdani, Abodllah Momeni, Bahram Fayyazi, Habib Hajiheydari, Morteza Eslahchi, Mojtaba Bayat,, Masood Habibi, Saeed Hossein-nia, Arash Khandel, Ashkan Ghiasvand, Mohammad-Hossein Mehrzad, Ahmad Ghassaban, Majid Tavakoli, Ehsan Mansouri, and Amir Yaghoub-ali

In support and memory of our fellow activists, who some of them are bloggres as well, a group of Iranian bloggres will change their blog title on August the 5th to "August the 5th: The day of support for jailed Iranian students". We invite you, even as a non-Iranian blogger, to participate in this cause. You can join by sending us e-mail to 14.mordad@gmail.com or write the name of your weblog in the comment box below, so it will be added to the list of the supporting weblogs

وبلاگ های حامی - the supprting weblogs
(تا كنون 4۸ وبلاگ اعلام حمايت كرده اند - d()( (48 bloggres have participated till now

تا دموکراسی
میرا
مسافر
انزوا
عسل نگاشت
دفتر دانش من

حقوق بشر و فردگرایی
آفتابگردان عاشق
حمیدرضا
لحظه های نقره ای
آیه نامه
روزگار ترانه و اندوه
کافه گودو
صور اسرافیل
سوشیانت
چپ کارگری
من یک لیبرالم
یادداشت های هادی هژبری
اسپینوزا
علامه بلاگ
فریاد سکوت
هیچکی هیچکس
دوست معمولی
بی خانمون
صداي من
بابك
بوي عود
آگاهي
سنگ نوشته هاي يك زائر
انجمن مترجمين جوان ققنوس
نشريه اينترنتي سگال
پرگاس
يار دبستاني
ابوذر آذران
جوانه ها
من گدايي انتقاد مي كنم
كوروش آنلاين
صرصر
مرد نايي
كافه رنسانس
زيتون
تجربه هاي زنانه
تا رهايي دانشجويان دربند
دغدغه هاي گم شده
دندانپزشك
يادداشت هاي يك مرد تنها
جن نامه

وب آورد

14 July 2007

مهندس جواد ولدان : ا نقلاب فرهنگی سال پنجاه و نه

توضیح سردبیر ایران آزاد، مهندس جواد ولدان
در ارتباط
با انقلاب فرهنگی سال پنجاه و نه
و نوشتهء آقای حسین زاده: «آواز چرا سر نداده این ققنوس؟»
که در ایران آزاد آمده است،


بذر نبوعی که در تنهائی کاشته می شود،
در بشریت گل می دهد.


مهندس جواد ولدان (صابر)

مدیریت و سردبیر پرتال فرهنگی علمی سیاسی ایران آزاد
و از نخستین دانشجویان اخراجی انقلاب فرهنگی کذائی سال پنجاه و نه شمسی

http://www.iran-azad.de/
Info@iran-azad.de



آقای مهدی حسین زاده از آن فرمان کذائی و از آن افراد «متعهد و متخصص» ی چون عبدالکریم سروش، این خائنین به انقلاب و به مردم ایران یاد می کند. من بعنوان یکی از نخستین دانشجویان اخراجی و تحت تعقیب این انقلاب فرهنگی مشمئز و این کتاب سوزان سدهء بیستم در سال پنجاه و نه با گوشت و پوست و خون مفاهیم این فرمان ها و خیانت این «متعهدان متخصص» را تجربه کرده ام. این آقایان اکنون نیز بیشرمانه به تحمیق ملت و پوشیدن لباس اصلاحات بر پیکرهء شوم و اعفال کنندهء مذهب اشتغال دارند. روزی خاتمی را علم می کنند، روزی سروش، روز دیگر حجاریان و «شهید گنجی» را.

بسیاری از مردم پی برده اند که «سگ زرد برادر شغال است»، و اما روشنی اذهان دیگران در مسئولیت من و تو روشنفکر، افشاکنندگان و دلسوزان مجروح این خلق است. من در اینجا از مهدی حسین زاده این دانشجوی فعال سیاسی تشکر میکنم که خاطرات آن زمان را مجددا در من و دیگر دانشجویان اخراجی آن زمان زنده کرد. بسیاری از این دانشجویان اخراجی آن زمان، اینک در میان ما نیستند، یا در زیر شکنجه، یا با اصابت گلوله های مرتجعین و یا بر سر چوبه های خرافات و تفتیش عقاید جان عزیز خود را فدای خلقشان نمودند. اینک وظیفه ما ایجاب میکند که با افشاگری از مسببین این «انقلاب فرهنگی» و با افشاگری اصلاحات و اصلاحگران اجازه ندهیم بار دیگر دوران شوم کلیسا در اروپا اما اینک در ایران و تحت لوای مذهب دیگری تکرار مکررات گردد. اکنون اگر می خواهیم به وظائف و تعهدات خود در قبال این عزیزان جان باختهء آن زمان جامهء عمل بپوشانیم، می بایست چهرهء کریه مذهب و خرافات و اصلاحات و خاتمی و گنجی و سروش و هزاران لاشخور دیگر را به مردم بشناسانیم. و یک سخن دیگر، به اتحاد جمهوریخواهان، به منشور 81، به تمامی سیاستبازان خارج از کشور که برای در دست گرفتن افسار حکومت در ایران کمین گرفته اند. ما دانشجویان اخراجی و روشنفکران دلسوز و مجروح آن زمان تا نیرو داریم، اجازه نمی دهیم، در ایران وقایع تکرار گردد. ما به پشتیبانی مردم، اجازه نخواهیم داد، بار دیگر قاب عکس را با قاب عکس عوض کنید. اگر ابدا لزومی به قاب عکس باشد، این بار قاب عکس مردم، قاب عکسی از این تودهء تمسخر شده در طول تاریخ، این انبوه شهید و زندانی داده به دیوار آویزان خواهد شد. این آقایان سیاستباز نباید با پول لاشخوران خارجی و آمریکائی که اپوزیسیون دست نشاندهء ایرانی را حمایت می کند، برای ایران حاکم و حکومت تعیین کنند. حکومت متعلق به مردم است. روشنفکر و سیاستبازی که از خارج از کشور در رویای تعویض حاکمیت در ایران غرق شده است و شب و روزش را در معانقه با کرسی حاکمیت و به دست گرفتن قدرت در ایران به سر می کند، قابل اعتماد نیست.

مردم، نگذاریم تاریخ تکرار شود. تک تک ما تاریخ می نویسیم. یک یک ما می توانیم تاریخ معرفت و فرهنگ بنویسیم. یک یک ما جزئی از این تاریخیم، تاریخی که اکنون با اعمال ما نوشته می شود، و در آتیه توسط فرزندان و نوه های ما خوانده می شود. همینطور که ما به حق به پدران و مادران خود، به تاریخ سیاه ایران و به تکرار مکررات انتقاد می کنیم، اجازه ندهیم که با اعمال امروز خود، فرزندان و نوه های ما از ما با واژه های خیانت و رذالت یاد کنند. بر حذر باشیم که با اشتباه امروز خود بار دیگر قاب عکس ها با هم عوض نشوند، اما محتوا همان بماند. اجازه ندهیم وابستگان و قهاران و فواحش سیاسی، عروسکان آمریکا و غرب، سلطنت طلبان خائن و خونریز، توده ای و اکثریت رسوا و خائن، اینها که دست در دست اصلاحگران حاکمیت اسلامی دارند، بار دیگر از پنجره وارد شوند. اسلام را و مذهب را برای همیشه تدفین کنیم. تحمیق را، ارتجاع را، امپریالیسم را در ریشه نابود کنیم. عروسکان را با عروسکانی دیگر عوض نکنید. با هیچ چیز دیگر به جز حاکمیت مردم، حاکمیت از پائین به بالا راضی نشویم. این حاکمیت متعلق به تو است، به شما است، به مردم پا برهنه و ملت کوچه و بازار است.
و در اینجا اعلان می کنم، که من به عنوان مدیریت و سردبیر ایران آزاد با تمامی هواداران و کارکنان و همکاران ایران آزاد در یک تصمیم مشترک تصمیم به خروج از منشور 81 را گرفته ایم. آن زمان، یعنی در اوائل تشکیل منشور، ما به این چشمداشت وارد شدیم که بتوانیم مثمر ثمر برای ایران و خلق ایران باشیم. اما با شناخت افراد و اعمال این ارگان و ارگان مشابه آن یعنی اتحاد جمهوریخواهان، اینک برای ما مبرهن است که اینان تنها و تنها فکر حاکمیت را در سر می پرورانند. و این در تضاد با مسئولیت افشاگرانه و وظائف روشنفکری است که ما مسئولین پرتال ایران آزاد در خود احساس می کنیم.

همچنان که بارها، در نوشته ها و سخنرانی ها مختلف گفته ایم، ما اعتقاد به حاکمیت مردمی داریم، ما اعتقاد به حکومت از پائین به بالا داریم. ما بدان معتقدیم که خانم خانه دار، که دانش آموز، که کارگر، که دانشجو، که کشاورز، که مهندس، که جراح، که بقال، که ماهیگیر، آری که یک یک تودهء مردم سرنوشت و حاکمیت خود را به دست گیرند. این مردم باید رشد کنند، و الزام رشد احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری است. الزام رشد و شروع آن، آغاز برخورد با مسائل شخصی خویش، آغاز به شناخت خود، آغاز به خودشناسی است.

اگر به لحاظ مالی و اجرائی چنین قدرتی را در خود احساس می کردم، یک نسخه برای تمام ایرانیان می نوشتم. اگر می خواهید مشکلات ایران را حل کنید، اگر می خواهید ارتجاع و استبداد را به گور کنید، به گور دائمی، اگر واقعا منظور جدی دارید و منظورتان جار و هوار و جنجال و فیل هوا کردن نیست، بیائید از خود شروع کنید، بیائید به روانشناس مراجعه کنید. مشکلات شخصی و شخصیتی خود را مرهم باشید. کار باید از ریشه درست شود. ریشه فرهنگ است، ریشه من و تو هستیم، ریشه برزگر و بقال و مردم پا و کون برهنهء کوچه و بازار هستند.

نهال فرهنگ، نهال معرفت، نهال تداوم، نهال استقامت و پایداری، نهال خودآگاهی در تنهائی کاشته می شود. از هو و جنجال و فیل هوا کردن و تعیین حکومت بپرهیز، به خود بپرداز. کار فرهنگی، چلو کباب کوبیده خوردن و جشنهای نوروزی و سرکسیه کردن مردم در هتل الیزه و زهرمار هامبورگ نیست. کار فرهنگی با تو و در تو آغاز می شود. کار فرهنگ با فهمیدن ارتباط و تناسبات، تناسبات و روابط میان مسائل، با تفکر، با تفکر به خود، با تفکر به پیرامون خود، با تفکر به مذهب، با تفکر به خدا، با تکفر در این و به این کهکشان آغاز می گردد. نباید به جهان پیرامون خود بی تفاوت بود. با شناخت خود و شناخت جهان آغاز کنید. هموطن به این بیندیش که آیا خدا انسان را آفرید یا انسان خدا را.

خانم به اصطلاح روشنفکر و تحصیل کرده ای که در هامبورگ و هر کجای این کرهء خاکی سفره ابوالفضل و روضهء زهرمار برگزار می کنی، به خود بیا. این روضه ها، این سفره ها، لانه های تحجر، لانه های غیبت، لانه های پشت هم اندازی، خانه های فساد مغز است، اگر داشته باشی! این سفره ها و این تجمعات، لانه های چشم هم چشمی، حسادت و دشمنی میان انسانها است. در این مجامع از چه سخن می گوئید، به هنگام اتمام آنها، زمانی که به خانه می روی، چه با خود می بری، چه برداشت کرده ای. چندین ساعت از عمر عزیز را گذرانده ای، برداشت تو از این چند ساعت چه بوده است. اگر منصف باشی و تعمق کنی که چه می گویم، آیا برداشت تو، به هنگامی که به خانه می رسی، تنها یک یا چند کیسه خوردنی، شیرینی و میوه های رنگارنگ و غداهای ایرانی (ببخشید، نکند که نام اینها را فرهنگ می گذاری) بیش نبوده است. در ازای آن چه از دست داده ای؟ وقت عزیز، وقتی که می توانست با کتاب خواندن و خودشناسی صرف شود. وقتی که می توانست در خدمت شناخت خود، یعنی شناخت جزئی از مسائل ایران، شناخت جزئی از مشکلات این مردم فقر زده (فقیر به مفهوم فقیر فرهنگ را منظور دارم) صرف گردد. با این کتاب خواندن ها، با این شناخت ها می توانی حکومت ایران را عوض کنی، نه با هوار و جنجال و نه با فیل هوا کردن.

بدان بیندیش که بذر نبوعی که در تنهائی کاشته می شود، در بشریت گل می دهد.

..................

پ.ن

از تمامی متعهدین و روشنفکران، از آنان که قلبشان برای ایران و ایرانی می تپد، و نه آنها که برای حکومت و حاکمیت کمین گرفته اند، دعوت می کنم، با ما در ارتباط بمانید، مقالات و نظرات خویش را در مورد اولویت مبارزات فرهنگی در این برهه از تاریخ ایران برای ما بفرستید. در شناخت هر چه بیشتر این افکار، و شناخته شدن هر چه بیشتر پرتال فرهنگی علمی سیاسی ایران آزاد
بکوشید.

12 July 2007

امير فرشاد ابراهيمي :حكايت حاج حسين الله كرم و بازرگان

نمي دانم چه شد كه به يكباره ياد اين ماجرا افتادم اما هدف اصلي ام از اين يادداشت اين بود كه جوانان و نوجوانان داخل كشور زياد اختلافات و درگيري هاي سياسي جناحها را جدي نگيرند كه واي اگر امثال اين پرده ها همه با هم بيفتد !

حكايت حاج حسين الله كرم و بازرگان !

امير فرشاد ابراهيمي
http://farshadebrahimi.blogspot.com/2007/07/blog-post_12.html


سال هزارو سيصدو هفتاد و پنج بود و درست يكسالي مانده بود كه خاتمي بروي كار بيايد و دولت بشود دولت اصلاحات ! هنوز هاشمي بر سر كار بود و البته كه همه اميدوار بودند دولت بعدي دولت ناطق نوري هست و خودي تر مي باشد ، ستادهاي تبليغاتي به صورت غير محسوس براه افتاده بودند و روزنامه ها و مجلات همسو راه به راه و به مناستهاي بي خودي از روز درخت كاري گرفته تا روز جزاميان خبر حضور و يا افتتاح فلان زير پله و سخنراني ناطق نوري را منتشر مي كردند و همه اينها به قول معروف خرج داشت و بي مايه فطير بود ! همان موقع ها انصار حزب الله جلساتي داشت كه بعدها موسوم شد به « نوسازي معنوي » جلسات سخنراني اي در تهران و شهرستانها بود كه رسم بر اين بود كه ابتدا مداح معروف حاج منصور ارضي زيارت عاشورا مي خواند و بعد حاج حسين الله كرم مي آمد سخنراني مي كردو به قول خودش استراتژي رهبري و نظراتش را براي بچه هاي حزب الله بيان مي كرد . جالب است كه بدانيد عمده هزينه اين جلسات را شهرداري تهران يعني غلامحسين كرباسچي مي داد و تامين مي نمود ! در شهرداري تهران بخشي بود بنام حوزه مشاوره فرهنگي هنري شهرداري تهران كه آقاي مهدي ارگاني مسئول آن بود و هزينه اين جلسات را كه اتفاقا بخش اعظمي از سخنراني هاي آقاي الله كرم به افشاگري جريان كارگزاران و زير سئوال بردن آنها و سياستهاي غلط و نا بجاي شهرداري تهران مربوط مي شد را تامين مي نمود .

در گذر همين ارتباط بود كه روزي آقاي ارگاني كه مي بايست هزينه يكي از نشستها را كه گمان دارم در شهرك اكباتان قرار بود برگزار شود را پرداخت مي نمود ، به فرستاده آقاي الله كرم مي گويد كه استثنائا اين بار آقاي حقاني از معاونان شهرداري تهران به فرموده تقبل خواهند نمود و خلاصه آقاي حقاني هم به يكي از برج سازان معروف تهران آقاي م . ح حواله مي دهند كه مبلغ پنج ميليون تومان به عنوان نذر به حزب الله بايد بدهند ! .

فرستاده الله كرم هم راهي شرق تهران مي شوند و در منطقه تهرانپارس كه كارگاه يكي از برج هاي طرف بوده مي رود و مبلغ معهود را طلب مي كند آقاي ح چند روزي سر مي دواند تا اينكه حاج حسين و گارد آهنينش وارد ماجرا مي شوند تا طرف را پول كنند ! خلاصه طرف مقاومت و آنها سماجت تا اينكه كار به جايي مي رسد كه آقاي ح برج ساز معروف تهران با يك خانمي كه ادعا مي شد با وي رابطه نامشروع داشته بازداشت و هر دو با چشماني بسته در مسجد الشهدا اتوبان آهنگ در زير زمين مسجد كه انبار ديگ هاي نذري هيات و ... بودند توسط تعدادي از اعضاي گارد آهنين ! آورده شدند و صبح روز بعد با پرونده درست و حسابي تحويل اداره مبارزه با مفاسد اجتماعي نيروي انتظامي و عصر نشده هر دو با قرار بازداشت موقت راهي زندان اوين شدند .

ظاهرا آقاي ح و آن خانم بعد از چند هفته اي با ضمانت و وثيقه آزاد شدند و پايان آن پرونده چه شد نمي دانم اما اين مسئله هميشه براي من سئوال بود كه اصل داستان از چه قرار بوده و آقاي حقاني چرا آقاي ح را به دم تيغ مي خواست بسپارد و اصلا چرا آقاي ح آن پول را كه مبلغي ناچيزي براي وي بود را نداد تا اينكه بعد از مدتي يكي از پرسنل وزارت اطلاعات كه اتفاقا برادرش نيز از مديران ارشد شهرداري تهران و نزديك به كرباسچي بود رمز اين ماجرا را برايم گشود : « آقاي ح پررويي مي كرده و نمي خواسته يكي از زمينهاي مرغوبش را در منطقه نياوران به بهاي پائيني به ياسر هاشمي فرزند رفسنجاني بفروشد ! »

حالا شما يكبار ديگر داستان را در ذهنتان مرور كنيد :

انصار حزب الله مخالف هاشمي و کارگزاران / پول جلسات فحاشي به كارگزاران را خود كارگزاران مي داده / اين دو جريان به شدت متضاد در جبهه سياسي داراي ارتباطات مخفي و مافيايي با يديگر بوده اند / پسر هاشمي براي زياده خواهي اش از چه راهي وارد مي شود / انصار حزب الله خواسته و يا ناخواسته عامل اجرايي زور گويي و زياده خواهي هاي دشمن صوري خود بوده / و در اين ميان هم صدها جوان و نوجوان بي خبر و مظلوم در همين جلسات مثلا نوسازي معنوي براي دفاع از انقلاب و غريبي آقا شستشوي مغزي مي شوند تا امثال آقاي ح را چشم بسته بياورند و يا سخنراني دكتر سروش را به هم زده و يا .... تا مملكت آقا حفظ شود و دل رهبر شاد و انقلاب هم حفظ شود !

به نظر شما چيز ديگري براي گفتن مانده است ؟

_____________________________________

پي نوشت :

نمي دانم چه شد كه به يكباره ياد اين ماجرا افتادم اما هدف اصلي ام از اين يادداشت اين بود كه جوانان و نوجوانان داخل كشور زياد اختلافات و درگيري هاي سياسي جناحها را جدي نگيرند كه واي اگر امثال اين پرده ها همه با هم بيفتد !