27 September 2008

از کلیه ی نیرو های ملی و هموطنان خواستاریم از پرداختن به امور فرسایشی و باز دارنده بپرهیزند

آیا عاقلانه تر نبود
این آقایان که برای خودشان کوله باری از مبارزه سیاسی را حمل می کنند
چنین غیر مسئولانه به داوری نمی نشستند و در ایجاد جو
مسموم سیاسی همصدا با دشمنان نیروهای ملی نمی گشتند؟
توضیحات در ارتباط با حملات اخیر به جبهه ملی ایران

جبهه ملی ایران - آلمان

نظر به اینکه اخیرا با انتشار مطالبی با ادعای وجود اختلاف عقیده در درون جبهه ملی آ گاهانه سعی بر ایجاد تشنج در صفوف جبهه ملی و تحریک فضای عمومی علیه جبهه ملی می شود، بر آن شدیم با برخوردی صریح ، صادقانه و دموکراتیک به این مطالب پاسخ گوییم.

لازم به تذکر است که اصولا وجود بینش ها و نظریات متفاوت و برخورد سالم آنها با یکدیگر، یک تشکل پویا و مردمی را زنده نگاه می دارند.

مورد مناقشه پس از مصاحبه تلویزیونی یکی از اعضای جبهه ملی ایران - آلمان آغاز و با اتهام " اسب ترویا " که تا بحال ثابت نشده است ، ادامه پیدا کرد و انتشار بیانیه « هشدارنامه» از طرف دوستان هیات رهبری جبهه ملی ایران در داخل کشور به شدت و تلاطم موضوع شدت بخشید.

مطالب مورد بحث ما بیشتر مربوط به نظریات اشخاصی است که یا اصولا در چارچوب جبهه ملی فعالیت نداشته و متعلق به جناح های غیر ملی بوده اند و یا آنهائی که از جبهه ملی خارج شده و در چارچوب دیگر سازمان های ملی به فعالیت پرداخته اند . این دوستان تا همین اواخر از بردن نام جبهه ملی ایران نیز احساس ناخشنودی میکردند و خواهان آن نبودند که این سازمان ملی و قدیمی دوباره جان تازه ای بگیرد.

این آقایان موارد مطرح شده در مصاحبه و « هشدارنامه» مذکور را چنان مورد تبلیغات سیاسی خود قرار داده اند که گویا فراموش کرده اند که آنان عضو یتی در جبهه ملی ایران ندارند و امور داخلی جبهه ملی به آنان مربوط نمی شود. لازم به تذکر است که آنچه که پیش آمده مشخصا به اعضای جبهه ملی ایران و هواداران آن مربوط می باشد، که البته می بایست می کوشیدند با منطق و تأ مل بیشتر موضوعات را ارزیابی کرده و اگر هم اشتباهی رخ داده است، آن را با دقت و درایت کافی بررسی کنند.

بار ها از تعدادی از این دایه های مهربان تر از مادر دعوت به همکاری کردیم و در جلسات متعدد آمادگی خود را برای کار مشترک در زیر سقف جبهه ملی به آنان اعلام داشتیم. اما هبچگاه جواب مساعد و صریح از آنان دریافت نکردیم. اکنون همصدائی آنان با کیهان شریعتمداری در پرخاش به جبهه ملی قابل تعجب و تاسف بسیار ما می باشد.

آیا عاقلانه تر نبود این آقایان که برای خودشان کوله باری از مبارزه سیاسی را حمل می کنند با صبوری و تامل به مسائل برخورد کرده و چنین غیر مسئولانه به داوری نمی نشستند و در ایجاد جو مسموم سیاسی همصدا با دشمنان نیروهای ملی نمی گشتند؟

اپوزیسیون اکنون با رژیمی روبروست که به شدت از تشکل و تجمع وحشت دارد و در نابودی آن کوشاست، حال چه در درون و چه در برون ایران. به ویژه در این برهه از زمان که جبهه ملی و آرمان ملی گرایی در میان ملت ایران از مطلوبیت خاصی برخودار است، اینگونه اتهامات فقط همسویی مدعیان را با نظام حاکم بر ایران اثبات میکند و از حقانیت جبهه ملی به هیچ وجه نمی کاهد.

در مورد اعضای ما با هر سمت و مسئولیت تشکیلاتی لازم به تذکر است که این هموندان معتقد به حاکمیت ملی و اصول هفتگانه جبهه ملی ایران می باشند و این پیش شرط را برای عضویت و انتخاب شدن در هر مسئولیت سازمانی قبول کرده اند. بنابراین مسئله بحث و ابراز عقیده است نه اعتماد سازمانی .

بار دیگر تکرار می کنیم؛ جبهه ملی ایران سازمانی جهت تفتیش عقاید نیست و معتقد به برخورد آزاد نظریات کلیه ایرانیان آزادیخواه و ملی میباشد. مسئله عمده دیگر تفاوت سنی مابین اعضای جبهه ملی ایران است. هموندانی که انقلاب را در ایام خردسالی و یا نوجوانی تجربه کرده اند بینش و نگاه متفاوتی به مسائل سیاسی و تاریخی دارند. برای آنان بسیاری از امورات و رویداهای سیاسی صرفا تاریخی است و در مورد تاریخ میتوان نظرات مختلفی ابراز داشت. شاید برخورد احساسی و سنتی ای که برخی کهنسالان با مسائل سیاسی دارند، برای جوانان ملموس نباشد. اما این شانس تاریخی را باید برای همه ی هموندان قائل شد که خود تجربه سیاسی اندوزند و در محیطی ازاد و سالم نظرات خود را ابراز دارند.

در خاتمه ما اعضای جبهه ملی ایران ـ آلمان آمادگی خود را برای هرگونه بحث خلاق و منطقی در مورد مسائل ملی و آینده ایران اعلام می کنیم. از کلیه ی نیرو های ملی و هموطنان خواستاریم از پرداختن به امور فرسایشی و باز دارنده بپرهیزند و توجه و نیروی خود را معطوف به مبارزه با استبداد مذهبی نموده و در جهت استقرار حاکمیت ملی گام بردارند.

پاینده ایران
جبهه ملی ایران - آلمان

20 September 2008

شرايط نام نويسی در باشگاه (!) سکولاريسم "نو (!)" و ضرورت شعار های اعصار خشن تاريخ



شرايط نام نويسی
در باشگاه سکولاريسم "نو (!)"
و ضرورت پيروی از
شعار های اعصار خشن تاريخ

چراشرايط نام نويسی در باشگاه (!) سکولاريسم

- دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوج -
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/

" امروزه کمتر به اعلاميه و بيانيه ای از سوی احزاب سياسی بر می خوريم که در آن از سکولاريسم بعنوان يکی از مبانی خواست ها، اهداف و برنامه های صادر کنندگان ذکری بميان نيامده باشد. از نظر من، اين پديده پديدهء خجسته ای است ...
سکولاريسم يک شعار توخالی نيست... و نام نويسی در اين باشگاه رزمنده شرايطی دارد که وجود و عدم، يا استحکام و سستی شان، تنها در عرصهء عمل سياسی به اثبات می رسد "!

ا.ن. علای نو
گو "." یا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/076687.php
آدینه 29 شهريور 1387 ـ 19 سپتامبر 2008
..............................................................

"توسل به داروی خوش ظاهر «وحدت» را
مربوط به اعصار خشن تاريخ ماقبل مدرن
می دانم
و احتراز عاقلانه از آن را
رمز ورودبه جهان مدرن
تلقی می کنم
" !

ا.ن. علای ما قبل ترکمون زدن سکولاريسم از سر نو
http://news.gooya.eu/society/archives/057769.php
آدینه 11 اسفند 1385 - 2 مارس 200
...................................

"شما
برای مظنه زدن حرف های من
به منبع مراجعه نياز ندارید
بايد دقت کنيد تا ببينيد
که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات
چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام" !

ا.ن. اعلا ی جامعه شناسی نو
گو "." یا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php
آدینه 20 بهمن 1385 - 21 فوريه 2007


05 September 2008

برای باز گشائی تریبونال حقوقی علیه جنایات حکومت آخوندی

ما بازماندگان کشتار سراسری، خانواده های جانفشانان، همسران و فرزندان آنان، نویسندگان و روزنامه نگاران، روشنفکران، احزاب و سازمانهای سیاسی مسئولیت خطیری در مقابل زندانیان سیاسی که هم اکنون در زندان هستند و نسل آینده کشورمان بعهده داریم.

وظیفه ما تنها بازگوئی و یاد آوری گوشه ای از تاریخ دردناک سیاسی مردم ما و جنایات بیشمار این رژیم نیست. بیداری و آگاهی نسل آینده، تبلیغ و ترویج حقوق دمکراتیک، آزادیخواهی و مبارزه پیگیر برای آزادی زندانیان سیاسی و لغو بدون قید و شرط مجازات اعدام جزء مسئولیتها و وظایف ما است. تا زمانی که پدیده زندانی سیاسی، شکنجه، اعدام در کشور ما وجود دارد این وظیفه به عهده ما، فعالین سیاسی و تمام مدافعان حقوق انسانی است. از همین زاویه است که دادخواهی بعنوان یک شیوه و روش شناخته شده در سراسر دنیا در مورد کشتار سراسری زندانیان سیاسی سال 67 مطرح میشود.

باوری دیگر در مورد موضوع دادخواهی

به مناسبت بیستمین سالگرد
کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال ۶۷

برای باز گشائی تریبونال حقوقی علیه جنایات رژیم اسلامی

مرجان افتخاری


استبداد، دیکتاتوری و در نتیجه سرکوب آزادیهای دمکراتیک، بی حقوقی، تبعیض های جنسی، ملیتی، ومذهبی یکی از مشخصه های تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور ما است. فاکتورهای متعدد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در روی کار آمدن رژیم های دیکتاتوری و استبدادی نقش دارند، که در اینجا فقط به دو فاکتور که از نظر من اهمیت بیشتری دارند اشاره میشود.

بدون شک یکی از دلائل تعین کننده در بقدرت رسیدن رژیم های دیکتاتوری و استبدادی سطح رشد و آگاهی سیاسی مردم، اعتقادات، باورهای مذهبی و سنت های آنان است. در این میان نقش مذهب اسلام، قوانین واپس مانده آن و مذهبیون در عقب ماندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم نقش پر رنگی داشته و دارند. دلیل دیگر، عدم وجود سازمانها و احزابی که در رشد و آگاهی، تشکل وسازماندهی مبارزات و بطور کلی زندگی سیاسی و اجتماعی مردم نقش موئثر و تعین کننده داشته باشند هم یکی از ضعف های اساسی جامعه و مردم ما است.

بر همین مبنی در پنجاه سال گذشته و بویژه در سه دهه اخیر با روی کار آمدن رژیم اسلامی بار دیگر ترس، وحشت، خفقان و سرکوب جزء دائمی و جدا ناپذیر زندگی کارگران، دانشجویان، زنان، جوانان، روزنامه نگاران، روشنفکران، ملیتهای مختلف و اقلیت های مذهبی شده است. در حالی که در بسیاری از کشورهای جهان حکم اعدام بعنوان مجازات دولتی لغو شده است در ایران اعدام مجرمین و زندانیان سیاسی بیش از هر زمان دیگر ادامه دارد، علاوه بر این احکام اسلامی سنگسار و قطع عضو این بربریت آشکار و غیر انسانی ترین مجازات دولتی در این چند دهه اخیربار ها از طرف دولت اسلامی اجراء شده است. در این سه دهه بارها شاهد بودیم که همراه با تغیر و تحولات سیاسی داخلی، منطقه ای و جهانی مانند شکست و پایان جنگ ایران و عراق، وقایع و حوادث لبنان در تابستان سال 2006 و فشارهای سیاسی و اقتصادی اخیر کشورهای امپریالیستی در رابطه با پرونده هسته ای، رژیم اسلامی به سرکوب مردم ابعاد گسترده تری داده است. اعدام 30 نفر در 5 مرداد پس از کنفرانس ژنو نمونه مشخصی از این سیاست است. علت چنین سیاست سرکوب گرایانه و وحشیانه ای را نباید تنها و تنها در روابط و مناسبات سرمایه داری جستجو کرد. بلکه در نظام "خاورمیانه ای" یا به عبارتی سرمایه داری-مذهبی باید مورد بررسی قرار داد. مجموعه ای آمیخته از یک نظام سرمایه داری جهان سومی، نقش مذهب و مذهبیون در قدرت سیاسی، قوانین سرکوبگر اسلامی و فرهنگ آن که بطور بنیادین با دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک (ازادی اندیشه، بیان، قلم، وجود احزاب، سازمانها ونهادهای مستقل سیاسی واجتماعی) در ستیز است.

همراه با تغیر و تحولات سیاسی در 30 خرداد سال 60 هزاران هزار نفر از دانشجویان، دانش آموزان، کارگران، نویسندگان و روشنفکران دستگیر و یا اعدام شدند. و از همه فاجعه امیز تر کشتار سراسری و برنامه ریزی شده زندانیان سیاسی در سال 67 است.

در تاریخ معاصر، مردم دنیا شاهد جنگهای امپریالیستی، اشغال نظامی، جنگهای داخلی و کشتار زنان، مردان و کودکان بی پناه بوده اند. بطور نمونه، کشتار 1 میلیون انسان درروندا، جنگ و کشتار گروهی(genocide) در کشورهای بالکان و اشغال نظامی عراق. ولی به جرات در هیچ گوشه ای از جهان فاجعه و جنایتی بنام کشتار سراسری زندانیان سیاسی اتفاق نیافتاده است. جنایتی برنامه ریزی شده که با سکوت مطلق جامعه جهانی، سازمانها و نهادهای مدافع حقوق بشر در سطح دنیا مواجه شد. گوئی هیچ اتفاقی نیافتاده است و جهان به خواب کامل فرو رفته است. در آن زمان با قطع ملاقاتها تنها خانواده های ما که راه به جائی نداشتند خطر را احساس کردند. ولی نه آنها، نه هیچ یک از سازمانهای سیاسی، نه هیچ تحلیل گری ابعاد فاجعه و جنایت هولناکی را که در پشت دیوارهای بلند و سیم های خاردار در جریان بود نمیدانستد. هنوز هم پس از گذشت 20 سال ابعاد و زوایای این جنایت روشن نشده است.

در باره زندان، شرایط وحشتناک آن، هزاران جنایتی که در دهه 60 و طبیعتا در مورد کشتار سراسری سال 67 چند نفر از زندانیان سابق از جمله خود من کتابهائی نوشته شده، ولی به جرات و با صراحت می توان گفت که همه زوایای این جنایت گسترده برای هیچکس روشن نیست. هیچکس واقعا نمیداند چه کسانی غیر از خمینی تصمیم گیرندگان و طراحان آن بودند. چه دلائلی منجر به چنین تصمیم هولناک و ضد بشری شد. چه کسانی عاملان و مسئولین اجرائی آن بودند؟ چند نفر و چگونه در سراسر کشور اعدام شدند؟ حتی هیچکس از محل دفن همه آنها مطلع نیست. خاوران تنها سنبل و نمونه کوچکی از این جنایت غیر انسانی است.

بطور کلی همیشه و بدون استثناء تمام کشتارها، قتلها، و سرکوب های برنامه ریزی شده این رژیم در پرده ای از ابهام مانده است و تمام کسانی که در قدرت هستند علیرغم اختلافاتی که گاها هم شدید می شوند به یک شیوه عمل می کنند، یعنی "حفظ و نگهداری اسرار جنایات" بطورنمونه می توان به قتل های زنجیره ای و سرکوب دانشجویان در 18 تیر سال 78 اشاره کرد. اتحاد انان که اکنون در قدرت هستند و مرگ تعدادی که در جنایت شرکت داشتند مانند خلخالی به هیچوجه مانع آن نمی شود که پدران، مادران، همسران و فرزاندان زندانیان سیاسی از چگونگی این رسوائی بشری قرن و از تمام زوایای آن مطلع نگردند و اعاده دادخواهی و عدالت نداشته باشند. دادخواهی و درخواست اجراء عدالت هر چند مشکل، پیچیده و طولانی است اما حق طبیعی هر انسانی است که مورد بی حقوقی قرار گرفته است. کودکی که در زندان بدنیا آمده و چند سال از دوران کودکی خود را در راهروها و بندهای پر از وحشت و هراس زندان گذارنده است همیشه با این سئوال مواجه است که چرا و به چه دلیلی؟ او حق دارد بداند که چرا و به چه دلیلی و چه کسانی پدر یا مادر او را از او گرفته اند.

قبل از اینکه به مورد مشخص دادخواهی پرداخته شود ضروری است که به دو موضوع بسیار مهم اشاره شود. زمانی می توانیم از روشنگری و در ادامه آن از دادخواهی صحبت کنیم که با تفکر انتقام جویانه کاملا فاصله گرفته باشیم. متاسفانه در گذشته و حتی در همین چند سال اخیر تفکر دادخواهی در بین مردم، گروه های سیاسی و روشنفکران یا ضعیف و یا اساسا وجود نداشت. بر عکس تفکر انتقام جوئی چه در اوائل سال 57 و سالهای پس از آن که همه ما ترورها و بمب گذاری ها را بیاد داریم تفکر اکثر گروهای سیاسی و مردم بود و متاسفانه هنوز نشانه های آن دیده می شود. اعدام "تهرانی" و ترور "لاجوردی" دو نمونه مشخص چنین تفکری در دو مقطع زمانی جداگانه است، و یا شعار " میکشم ، میکشم آن که برادرم کشت" که متاسفانه همین اواخر در اعتراضات دانشجویان هم شنیده شد بیان صریح تفکر انتقام جویانه است. در حالی که دادخواهی و سپردن مجرم به دادگاه و متخصصین حقوقی که به روشنگری در مورد همه جوانب و انگیزه ها می پردازد هیچ رابطه ای با انتقام جوئی نداشته و ندارد. از ان گذشته بالاخره در یک زمانی باید به قول معروف این دایره بسته " اعدام" بعنوان مجازات قدرت سیاسی وانتقام جوئی بسته شود.

موضوع بسیار مهم دیگر که اکثر ما آن را فراموش میکنیم و یا به آن بهای لازم نمیدهیم احتمال تکرار چنین جنایتی است. با توجه به تغیر و تحولات سیاسی در ایران، منطقه خاورمیانه، مشکل لاینحل فلسطین، وجود رژیم های دیکتاتوری-مذهبی در منطقه، دخالتهای جمهوری اسلامی در تمامی مسائل منطقه، حضور و دخالت کشورهای امپریالیستی از یک سو و روند مبارزه طبقاتی و مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه کارگران، زنان، دانشجویان از سوی دیگر احتمال تکرار کشتار سراسری دیگری از زندانیان سیاسی در ابعادی دیگر و به شیوه ای دیگر را نباید نادیده گرفت.

بنابراین ما بازماندگان کشتار سراسری، خانواده های جانفشانان، همسران و فرزندان آنان، نویسندگان و روزنامه نگاران، روشنفکران، احزاب و سازمانهای سیاسی مسئولیت خطیری در مقابل زندانیان سیاسی که هم اکنون در زندان هستند و نسل آینده کشورمان بعهده داریم. وظیفه ما تنها بازگوئی و یاد آوری گوشه ای از تاریخ دردناک سیاسی مردم ما و جنایات بیشمار این رژیم نیست. بیداری و آگاهی نسل آینده، تبلیغ و ترویج حقوق دمکراتیک، آزادیخواهی و مبارزه پیگیر برای آزادی زندانیان سیاسی و لغو بدون قید و شرط مجازات اعدام جزء مسئولیتها و وظایف ما است. تا زمانی که پدیده زندانی سیاسی، شکنجه، اعدام در کشور ما وجود دارد این وظیفه به عهده ما، فعالین سیاسی و تمام مدافعان حقوق انسانی است. از همین زاویه است که دادخواهی بعنوان یک شیوه و روش شناخته شده در سراسر دنیا در مورد کشتار سراسری زندانیان سیاسی سال 67 مطرح میشود. گر چه دادخواهی و هر نوع دادگاهی از زاویه حقوقی مطرح میشوند ولی موضوع کشتار دسته جمعی یا genocide زندانیان سیاسی و نقض حقوق انسانی کسانی که بخاطر عقاید، نظرات و مخالفت با رژیم در زندان بودند چه بخواهیم و چه نخواهیم غیر از مفهوم سیاسی هیچ معنی دیگری نخواهد داشت. از این زاویه اهداف این دادخواهی همانطور که بر شمرده شد به طور خلاصه عبارتند از:

1- روشنگری تمام حقایق در مورد کشتار سراسری زندانیان سیاسی که شامل تصمیم گیرندگان، عاملان، مجریان، چگونگی قتلها، دلائل سیاسی چنین تصمیمی، تعداد اعدام شدگان محل دفن آنان و گورهای دسته جمعی.
2- معرفی تمام کسانی که در این جنایت دخالت داشتند به مردم ایران و جهان
3- مبارزه با خطر تکرار جنایات دیگری مانند کشتار زندانیان سیاسی سال 67
4- مبارزه با هر نوع انتقام جوئی و تکرار مجازات اعدام
5- ترویج و تبلیغ شکلهای مبارزه با پدیده زندانی سیاسی، شکنجه، اعدام و هر نوع سرکوبی
6- مبارزه برای تحقق آزادی و برابری در سطح جامعه
7- حفظ تاریخ سیاسی و مبارزاتی اقشار و طبقات مردم

برای باز گشائی تریبونال حقوقی علیه جنایات رژیم اسلامی و دست یابی به این اهداف به غیر از مشکلات حقوقی، مالی و اجرائی که هر یک در جای خود دارای اهمیت هستند جنبه سیاسی آن در سطح جهانی و در ایران نیز موضوعی است بسیار تعین کنند. زیرا رژیم جمهوری اسلامی هنوز قدرت سیاسی را در دست دارد و محاکمه این رژیم و سران آن نه تنها کار ساده ای نیست بلکه به نظر غیر ممکن است. منافع اقتصادی و سیاسی کشورهای امپریالیستی بزرگترین و اصلی ترین مانع تشکیل تریبونالی علیه این نظام و سران آن است. بطور نمونه در مورد دستگیری پینوشه زمانی که در انگلیس بسر میبرد اگر چه رسانه های دولتی در سراسر دنیا او را " دیکتاتور" خطاب میکردند ولی به راحتی و با حمایت دولتهای اروپائی از استرداد او به قاضی بین المللی اسپانیولی جان سالم بدر برد. یا دیکتاتورهای کشورهای آفریقائی از جمله رئیس جمهور سودان عمر ال بشیر که اخیرا از طرف دادگاه بین المللی لاهه( CPI) به خاطر genocide در دارفور مورد تعقب قرار گرفته است. ولی او همچنان در آزادی و در قدرت به حاکمیت خود ادامه می دهد. (گزارش روزنامه لیبراسیون 15 ژوئیه). اگر میلوسویچ و یا کارادویچ که هر دو به جنایت علیه بشریت و génicide به دادگاه بین المللی لاهه تحویل داده شدند اولا تغیر رژیم در یوگسلاوی و در ادامه فشارهای امپریالیسم آمریکا، اتحاد اروپا و منافع اقتصادی و سیاسی رژیم جدید در تحویل آنان به این دادگاه دخالت داشتند.

به غیر از مشکلات بین المللی و منافع کشورهای امپریالیستی با موانع دیگر در رابطه با گروه های سیاسی مختلف، دیدگاهها و نظرات آنان، پراکندگی گرایشات در بین خانواده ها و وابستگان جانفشانان نفوذ و تاثیر گروه های سیاسی روبرو هستیم. گروه ها و سازمانهائی که برای بقدرت رسیدن نه تنها در گذشته، در اوائل دهه 60 مانند رژیم اسلامی دست به ترورهای گسترده زدند بلکه با جنایتکاران دیگری مانند صدام حسین همکاری کرده و هم اکنون با تمام نیرو برای حمله نظامی امریکا به ایران در تلاش هستند. یا احزاب و سازمانهای فرصت طلبی که در شناسائی و دستگیری فعالین سیاسی در سال 60 با رژیم اسلامی همکاری داشتند.

گر چه کشتاری که در سال 67 در زندانهای سراسر کشور اتفاق افتاد یک فاجعه و مسئله ای ملی است، ولی ساده انگارانه و خوش باوری بیش نیست اگر تصور شود که خانواده ها و وابستگان جانفشانان می توانند بدون تاثیر،ارتباط، حمایت، کشا کش و رقابت های گروه ها و سازمانهای سیاسی موجود وصرفا برای دادخواهی و روشنگری این فاجعه ملی به توافقی همه جانبه دست یابند. در حالی که همه ما میدانیم که محاکمه سران جمهوری اسلامی گر چه جنبه حقوقی دارد ولی موضوعی مهم و کاملا سیاسی است. اختلافات، پراکندگی و چند دسته گی که در بین خانواده ها در برگذاری یادمانها در خاوران بوجود آمده است دلیل روشنی بر این ادعا است.

بنا بر این با توجه به هر دو مشکل بین المللی و داخلی آنچه که واقعی تر و به نظر قابل اجرا و عملی است تلاش برای تریبونالی سمبلیک مانند دادگاه راسل که وظیفه رسیدگی به جنایات آمریکا در جنگ ویتنام را داشت راهی منطقی و عملی به نظر میاید. پروسه آن از نظر حقوقی مانند هر دادگاه حقوقی و رسمی است با این تفاوت که حکم نهائی آن ضامن اجرائی ندارد. دقیقا به همین دلیل دادگاه راسل سمبلیک نامیده شد. در چنین صورتی است که تنها و تنها گروهی از خانواده ها، وابستگان، شکنجه شدگان ( بدون وابستگی به این یا آن سازمان و حزب، و با اسقلال کامل از آنها) و فعالین حقوق بشر می توانند با همکاری وکلای ایرانی و بین المللی به دور از پراکندگی، انشعاب، رقابتهای بین گروه های سیاسی امر دادخواهی علیه رژیم اسلامی را به پیش ببرند. یکی از دلائل مهمی که موجب تاخیر بیست ساله در امر دادخوهی شده است جنبه سیاسی و ارتباط آن با گروها و سازمانهای موجود است.

در ضمن تمامی مدارک و اسنادی که برای این دادکاه تهیه خواهد شد و احکامی که توسط این دادگاه صادر خواهد شد میتوانند در مرحله ای دیگر یعنی زمانی که رژیم اسلامی از قدرت سیاسی ساقط شد برای دادخواهی بزرگ و رسمی مورد استفاده قرار گیرند.

Eftekhari_marjan@yahoo.com
متن سخنرانی مرجان افتخاری در سمینار کانون ۶۷ کلن-۳۰ اوت ۲۰۰۸


02 September 2008

گلواژه های جسارت و دلاوری شاعر و نويسنده ای کم تا



حسين اقدامی( صدرايی)
شاعر , نويسنده و پژوهشگر, وعضو کانون نويسندگان ايران
از قربانيان کشتار بزرگ سال ۶۷


حسين اقدامی( صدرايی) شاعر , نويسنده و پژوهشگر, وعضو کانون نويسندگان ايران از قربانيان کشتار بزرگ سال ۶۷
"شيدا تر از آنم که در سکوت بميرم"

مسعود نقره کار


حکومت اسلامی ايران در سومين کشتار بزرگ خود , در مرداد و شهريور ماه سال ۱۳۶۷ حدود ۵ هزار تن از زندانيان سياسی و عقيدتی را قتل عام کرد. اين کشتار با فتوی آيت الله خمينی و همکاری نزديک بسياری از روحانيون حکومتی پس از محاکماتی ۲ تا ۳ دقيقه ای به اجرا در آمد.در ميان اين قربانيان تنی چند از خانواده اهل قلم نيز بر دار شدند.

حکومت اسلامی دراين ۵ کشتار بزرگی که در سی سال عمرش مرتکب شده است - يعنی کشتار سال ۵۸-۵۷ , کشتار سال ۶۲-۶۰ ,کشتار بزرگ تابستان سال ۶۷ , قتل های زنجيره ای ,و کشتارهای خارج از کشور- ۸ شاعر و نويسنده عضو کانون نويسندگان ايران و دهها شاعر , نويسنده و پژوهشگر را به قتل رسانده است .

حسين اقدامی( صدرايی) شاعر , نويسنده و پژوهشگر, وعضو کانون نويسندگان ايران از قربانيان کشتار بزرگ سال ۶۷ است .که وفادار به سروده ی خويش :
........
برتافته و عاشق
با تيری در قلب
تيری در گلو
و پرنده ای کوچک در دهان
که با هزار لهجه
برای پيروزی مردم
نغمه می خواند .
..........
قد افراخته از آزمون سرخ گذشت.

او که داس مرگ فقها در جوانی پرپرش کرد, به ياری استعداد,توانايی و پشتکار شگرفش کارهايی ماندگار از خود بر جای گذاشت, آثاری که با نام مستعار و گاه به عنوان ترجمه منتشر کرد:

خدا را هجی کن , از نيمه راه يک صحنه, کنسرو فلسفه, قبل از شروع , رويای يک قو, شطرنج يکطرفه, طرح يک نقد , ( مروری بر زندگی سيد جمال الدين اسد آبادی ), حد دوام , شدت بر خورد, دو مقاله از شيلی, شعرهای ممنوعه امريکای لاتين ..... و ترجمه هايی چون : سفر شرق ( هرمان هسه) , تاريخ مختصر سه انترناسيونال , بحران وحدت در حزب ما و........برخی از آثار او هستند.

" فرهنگ گيلکی" , مجموعه " شعرهای در خلوت" و ترجمه چند اثر فلسفی نيز از کار های منتشر نشده اش هستند که به هنگام دستگيری اش به تاراج رفتند . حسين از پاهای اصلی جنگ هنری و سياسی " بيداران" نيز بود. او درچاپ و نشر کتاب نيز خدمات شايسته ای کرد, که برای نمونه به مديريت او در انتشارات "درفک"- روبروی دانشگاه تهران- , می توان اشاره کرد.

"نشر معلم " در آلمان در سال ۱۳۶۹ آخرين سروده های زندان او را در مجموعه " فرياد های بند" منتشر کرد , سروده هايی جاندارو ماندگار که از سويی آيينه تمام نمای عشق و آزادگی و شجاعت , و از سوی ديگر تصاوير درد آفرين شقاوت و بيرحمی و سبعيت اند. اوست که در دی ماه سال ۱۳۶۵ در زندان اوين نغمه سر داده است :

.........
شبيخون باد ها
در خيمه علف
و حسرت زردگون برگ ها
بر شاخه شکسته
شولای پاره پاره پروانگان
بر خارهای پرچين
و نعش تازه اطلسی ها
بر دست های باغ
پاييز تلخ را
گويی امسال
سودای ديگريست,
با رقص تند داسهايش
در موج موج خون شقايق
وچنبر آرام افعيانش
در باغ شوکران
..........

و حسين چهل سالگی اش را در شکنجه گاه اينگونه جشن گرفت:

ديريست مانده ام
تن سوخته، در آفتاب نگاه تو
با حسرتی به چله نشسته
و خاکستر آرزوها در باد
آن جا که رودخانه بی بازگشت عمر
بر بستر پيچ پيچش
از چهل گذار درد گذشته است
تا به دريای تيره خاموش نزديکتر شود.
بر دشت گرم روياها
توفان هنوز می غرد
آنسوی غرش طوفان
حکايتی دگر است
اما بر اين کرانه که من ايستاده ام
نيست جز موج خيز ياد تو
و خيزاب خاطرات
و زورق بی لنگر خيال
که بهر سو می راند.
سودا زده ايستاده ام
در زير آسمان حضور تو
بر آستان واپسين آه:
که کاش، پرنده ی بوسه ای را به پرواز آری
زان پيشتر که روخانه بی بازگشت
از مصب مه آلودش، برگذرد
........

حسين پس از تحمل چهار سال شکنجه و زندان , در سن ۴۲ سالگی بردار شد, آهوی جوانی که پيش تر در سوگ آهوان ديگر گريسته بود:

........
ديدی چه سان نيامده رفت
آن آهوی جوان کوير دور
کز بوی نافه اش
آغوش عشق معطر بود؟
........

برخی از زندانيان بازمانده از آن تابستان خونين," سوگند" و صدای اين آتشفشان شور و عشق را در گوش دارند , پيش تر که بر دار بشکفد:

به جرم آن که به دل عشق مردمان دارم
شگفت نيست بخواهندم ار به زاری کشت
هزار بار کشندم اگر, نخواهم کرد
به آرمان فروزان پاک مردم , پشت.
………………….

و اين وصيت نامه ی اوست، واپسين گلواژه های جسارت و دلاوری شاعر و نويسنده ای کم تا.

برهنه پای بر تيغ
برهنه تن در آتش
قد افراخته از آزمون سرخ می گذرم
و سرنوشت
نه پيشاپيش من
که چون سگی رانده
به دنبالم می دود.
سبکبال می گذرم
سراپا همه خونشعله
بر آتش و تيغ
با قلبی آکنده از اميد بهاران
و کول پشته ای
سرشار از فرياد و رنج
رنج، رنج
رنج های تلخ مردم سرزمينم
که فرداهای آبستن را می زاياند،
و فرياد، فرياد
فريادهای سرخ رفيقانم
که فلق را خونرنگ می کند.
می گذرم
بر تافته و عاشق
با تيری در قلب
تيری در گلو
و پرنده کوچکی در دهان
که با هزاران لهجه
برای پيروزی مردم
نغمه می خواند.

01 September 2008

طراح سِفله ما را يكان يكان گسسته ست


بغرنجي

- رضا بی شتاب -

در جمعِ بي حضوري، بغرنج روزگاريم
در فتنه خفته تاريخ خون مي چكد رگان را
درد و عذاب و رنج ست حاصلْ جدايي ما
تا ما شكسته جانيم گنج ست گزمه گان را
طرار بسته هر راه عاشق كجا گريزد
دجال مانده بر جا بنگر نهان سگان را
طومار تلخِ غربت از هم دريده بايد
تا كي خزيده در خود چون گورْ مردگان را
طراح سِفله ما را يكان يكان گسسته ست
حاشا نشستن امشب شرم ست ديدگان را
ما مانده ايم مشوش آشفته حال و روزيم
بيگانگان گرفتند آن گنجِ شايگان را
دردا كه هر مصيبت آوارِ خودپرستي ست
هستي سپرده آسان جان داده رايگان را
شادي نمانده ديگر چرخِ زمانه چمبر
تاراجِ خانه بنگر بر دستِ ديوگان را
تا اين رميدن از هم دلرا فشرده در غم
با حيله آن ستمگر كشته ست واژگان را
ما صاحبان هيچيم جز تلخي و مرارت
طفلِ وطن اسيرست درنده دايگان را

2008-09-01