26 April 2006

دکتر علی میرفطروس: ما، کی هستیم؟

ما، کی هستیم؟

دکتر علی میرفطروس


* «وزارت اطلاعات (جمهوری اسلامی) بجای ترور فیزیکیِ مخالفان رژیـم در خارج و
داخـل کشور و صـرف هزینه های سنگین مالی و تدارکـاتی، بهتراست بـا طرحی حسـاب شده،
مخـالفان نظام را، بـی حیثیّت و بی اعتبار کند»

(توصیة امیر مُحبیّان: سردبیر نشریة
رسالت)

٭ بهنگامی که فرهنگ ستیزان کوردل در ایران، گور شاعر ملی ما (احمد
شاملو) را تخریب می کنند، آیا، ما به «گورکن» هائی بدل شده ایم که بقول ساعدی: در
غربت، «گوری خیالی» برای همدیگر می کنیم؟!
٭ ٭


« هر ناسزائی را که به دل دارید
نثار من کنید
پولاد آزادی
زنگار ندارد!» (
1)

«اتهام، یکی از عوارض عُمده و یکی از جوانه های سرطان آوارگی ست. و اینچنین است که همه در غربت، گوری خیالی برای همدیگر می کنند» ... در چنین شرایطی بود که دکتر غلامحسین ساعدی در نامه ای به یک دوست نوشت:
«چندین خروار به من توهین شده است» (2)

مدت هاست که بر این جملة جانسوز دکتر غلامحسین ساعدی اندیشیده ام و خصوصاً اخیراً - با آنچه که بر صفحات سایت «فرهنگ و گفتگو» می گذرد، مضمون آنرا بیشتر و شدیدتر احساس می کنم.

واقعاً ما را چه می شود؟ ما کی هستیم؟ و به کجا می رویم؟ بهنگامی که فرهنگ ستیزانِ کوردل در ایران، گور شاعر ملی ما - احمد شاملو - را تخریب می کنند، آیا ما به «گورکن» هائی بدل شده ایم که بقول ساعدی: در غربت، «گوری خیالی» برای همدیگر می کنیم؟! ... پس شادا دشمن مشترک ما (رژیم فرهنگ ستیز و آزادی کُشِ جمهوری اسلامی) که با اینگونه «فرهنگ» و «گفتگو» ها، خیالش از همه سو، آسوده است! چرا که بقول معروف: « ز هر طرف که شود کُشته، سود اسلام است!».

باری! با تجدید چاپ مطلب کُهنة فردی بنام «افرادی» در سایت «فرهنگ و گفتگو»، من در تماس با مسئول سایت گفتم: این «نقد» سال ها پیش (پس از مردود شدن از سوی سردبیران آگاه نشریات نیمروز، کاوه و تلاش) در یکی - دو نشریة ارزان، چاپ و منتشر گردیده و پاسخ آن نیز در همان زمان داده شده بود، بنابراین: تجدید چاپ آن مطلب کهنه و سراپا تحریف و شبیه سازی و شُبهه آفرین در این شرایط حسّاس، نه به نفع «فرهنگ» است و نه به نفع «گفتگو»، و در توضیح این «شرایط حساس» به وی یادآور شدم که: «آقای امیر مُحبیّان (سردبیر هوشیار نشریة رسالت) به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی توصیه کرده تا بجای ترور مخالفان رژیم در خارج یا داخل کشور و صرف آنهمه هزینه های مالی و تدارکاتی، بهتر است با طرحی حساب شده، مخالفان نظام (جمهوری اسلامی) را چه در داخل و چه در خارج، بی حیثیّت و بی اعتبار کنیم و ...» متعاقب این تماس، و با توجه به «نقدهای زنجیره ای» در کیهان تهران علیه من، من نامة هشدارآمیز دوست شاعرم، آقای میرزا آقا عسگری(مانی) را برای مسئول سایت ایمیل کردم تا در جریان این «شرایط حساس» باشند و «فرهنگ و گفتگو» را به عرصة جدال های دلخواه رژیم، مبدّل نکنند. از این گذشته، در همان گفتگوی تلفنی، از وی خواستم تا در انتشار مقالات، دوراندیشی و مسئولیت بیشتری از خود نشان دهند و با توجه به اینکه «فرهنگ و گفتگو» بر اساس خط مشی و استراتژی اعلام شده اش «یک سایت نظری و تئوریک است»، از مناقشات و مجادلات فردی پرهیز کنند، لذا بهتر بود تا مقالة کهنة آقای افرادی را - قبل از چاپ مُجدّد - برای مخاطب آن (یعنی من) می فرستادند تا «نقد» و پاسخ آن - یکجا و یک زمان - در برابر قضاوت خوانندگان سایت قرار بگیرد و ...» من فکر می کنم که این توصیة اصولی، دوستانه و دلسوزانه، نه رنگی از «فشار» داشته، و نه تأکیدی بر «سانسور منتقدین من» (آنچنانکه مسئول سایت ادعا کرده اند!).
من، همة این گفتگوهای دوستانه را، هم با آقای هادی یوسفی (یکی از مسئولان یا همکاران اصلی سایت «فرهنگ و گفتگو») و سپس با خانم مینو شفیعی (یکی از مسئولین سابق سایت) در میان گذاشته بودم، و این خانم مینو شفیعی در گفتگوی تلفنی با من، از دروغ ها و توهینی که در سایت «فرهنگ ...» بر من رفته، عذرها خواست و بُغض ها در گلو داشت و ... که درود فراوان بر وی باد! ... اینکه آقای هادی یوسفی نیز در اعتراض به اعمال غیراصولی و نامتعارف مسئول سایت، از همکاری با «فرهنگ و گفتگو» استعفاء داده اند، نشانة اینست که شرافت اخلاقی و شهامت مدنی در دوستان ما زنده و سرشار است.

بسیار بسیار متأسف و متعجّبم که مسئول سایت (بی توجه به توصیه های دلسوزانة من و بعضی دوستان) بجای یک مسئول هوشیار، معتدل و موقّر، در هیأت یک «دادستان» به طلبکاری از من برخاسته و بدون پرنسیب های رایج در رسانه ها، خود به تنظیم «کیفرخواست» علیه من پرداخته اند!!

نگاهی بر کم و کیف تیترگذاری های مسئول سایت در پاسخ های من و منتقدان، و در عوض، بزرگ کردن و تکرار «توضیح کوتاهِ» خود بعنوان یکی از «مدعیّان»!، حذف نام من از پیشانی مقالة ارزشمند «چنین گفت هدایت» نوشتة آقای مسعود لقمان (دانشجوی بیداردل مقیم ایران که مقاله اش در بیش از 15 سایت و وبلاگ معروف بدون حذف و سانسور منتشر شده)، عدم چاپ متن کامل مقالة من (بر بساطِ مارنگاران) و ... نشان می دهند که علیرغم ادعاها و شعارهای گوشخراش آقایان، در عرصة آزادی، فرهنگ و گفتگو، ما در کجا هستیم و چه می کنیم! (برای متن کامل مقالة «بر بساطِ مارنگاران» به سایت «ادبیات و فرهنگ» (مانی) مراجعه فرمائید.
اینکه مسئول سایت «فرهنگ و گفتگو» خود را مجاز دانسته تا در پیشانی مقالة «چنین گفت هدایت»، مبادرت به حذف جملة «به: علی میرفطروس که برای هم نسلان من، چونان چراغ «هدایت» است» نماید و هدیة نویسندة مقاله به من را حذف یا پایمال کنند (آنهم به بهانة « بی ارتباط با متن و موضوع»!!) حداقّل نادیده گرفتنِ مسئولیّت حسّاس در امانت داری و احترام به نویسندة مقاله است چرا که اصل بدیهی و روشنِ ژورنالیستی اینست که یا مقاله را چاپ نکنند و یا هرگونه حذفی را با مشورت و اجازة نویسندة مقاله انجام دهند چنانکه مسئول نشریة «شرق» در تهران، بخاطر نقل قولی از من در مقالة «کاظم زادة ایرانشهر» (نوشتة آقای مسعود لقمان) با مشورت آقای لقمان، خواست تا نام من و نقل قول مقاله را حذف کند، امّا آقای لقمان از چاپ مقاله اش بدون نام و نقل قولی از من، خودداری کردند (از این نظر مشورت مسئول روزنامة شرق را با نویسندة مقاله، باید ستود) قابل ذکر است که روزنامه نگار گرامی (آقای علی صدیقی) نیز در همین زمان، مقالة خود (در بارة صادق هدایت) را به من اهداء کرده اند که در سایت های مختلف منتشر شده است. اینکه بین کارهای من و صادق هدایت چه شباهت هائی وجود دارد، قابل بحث و بررسی است، امّا هرگونه حذف یا سانسوری در این مورد، ناشایست و نادرست می باشد.

بنظر من، مقالة آقای لقمان، حاوی نگرشی نوین به هدایت و «بوف کور» بود و نویسندة آن بودن (آنهم در سنین جوانی و دانشجویی) برای من با ارزش تر از خطابِ هدیه قرار گرفتنِ آنست و ایکاش نگارندة آن مقاله، من بودم، تا از انتشار آن با نام خود، مباهات می کردم. این شیوه های حذف و تلقین های تخریبی، یادآور شیوه ها و شگردهای احزاب و سازمان های ایدئولوژیک می باشند نه شایستة سایتی که مدّعی «فرهنگ» و «گفتگو» است.

آقای رامون ضمن مقالة روشنگر خود (در ارزیابی دقیق «نقد» آقای افرادی) بدرستی یادآور شده بودند که: «متأسفانه، عدم وجود میزان و معیارهای کارشناسانه در مورد تارنماها و رسانه های ایرانی، دشواری های بسیاری آفریده است، از «نقد» به این یا آن نویسنده ... تا انتشار مُصّرانة اطلاعات نادرست و گاه آفریده شده توسط سازمان های اطلاعاتی رژیم تهران ... بطور کلی، نبود کمینه ای از استانداردهای ژورنالیستی و کار حرفه ای» ... آقای افرادی (که بدون یک بحث نظری و تاریخی، سال هاست درگیرِ «قُلاّبِ» کلمات و جملات هستند) هیچ پاسخی به مقالة روشنگر آقای رامون نداشتند، لذا در مقالة «قُلاّبی» ی دیگری، کوشیدند تا از مواجهه با استدلال بگریزند و به استعفای شجاعانة آقای هادی یوسفی از سایت «فرهنگ و گفتگو» بپردازند!!، امّا آنچه که بر کلام درست آقای رامون می توان افزود اینست که: یک روزنامه یا سایت خبری - فرهنگی، «ملک خصوصیِ» مسئول آن نیست که بر اساس آن، او بخواهد توهین ها و تخریب ها و ترکتازی ها کند تا بزعم خود و رفقایش «افکار عمومی» بسازد. سال ها زندگی در اروپای آزاد، این امر روشن و بدیهی را باید به مسئول سایتِ «فرهنگ و گفتگو» آموخته باشد.

اینکه مسئول سایت مذکور، قلم رنجه فرموده و پس از سال ها، مرا «آزادیخواه» نامیده اند!!! سپاسگزارم، امّا من، نیازی به این تائیدها و «تفقّد» ها نداشته ام و ندارم ولی اینکه وی «افسوس خورده اند که در پُشت شخصیّتی چون من ایستاده بودند» تعارفی بیش نیست، زیرا که ایشان - هماره - در پُشت رهبران حزب و شخصیّت هایی ایستاده اند که با «مبارزات ضدامپریالیستی» و تئوری بافی های هولناک و فریبای خویش در حمایت از «امام خمینی»، گوری برای ملّت ما کندند که سرانجام همة ما در آن خفتیم.

من یک پژوهشگرم (نه یک سیاست باز) و در همة این سال ها - بقدر توان و بضاعت خویش -کوشیده ام تا چشمانی را بیدار یا چشمة جانی را سرشار نمایم، اگر استقبال و عنایتی از طرف خوانندگان آثار من است، ناشی از همین رنج و شکنج های جانسوز است چرا که بقول زنده یاد «شاهرخ مسکوب»: «هیچ چیز ارزیدنی، آسان بدست نمی آید».

همانطور که قبلاً نیز نوشته ام: کارهای فرهنگی و کارنامه های سیاسی ما - همه - در بساط فرهنگ و اندیشه و سیاست این مرز و بوم موجوداند. بنابراین: افرادی که پس از اشتباهات هولناک سیاسی - ایدئولوژیک، تازه به عرصة فرهنگ و گفتگو قدم گذاشته اند، ایکاش اندکی آزاده و فروتن باشند، بقول حافظ:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

با خستگی و دل آزردگی فراوان
علی میرفطروس
21 آوریل 2006

* این مقاله در پاسخ به افتراها و اتهامات مسئول سایتِ «فرهنگ و گفتگو» و همدستان وی برای آن سایت ارسال شده که متأسفانه از انتشارش خودداری کرده اند. مضمون ایمیل مسئول سایت به من (علی میرفطروس)، نمایندة «فرهنگ»، «اخلاق»ی است که وی و همدستان او مدّعی داشتن آن هستند. ایمیل تهدیدآمیز مسئول سایتِ «فرهنگ و گفتگو» چنین آغاز می شود:

«شما چنان از چشم من افتادی (که) حتّی شما را آقا هم صدا نمی کنم ... در ضمن برایت
بگم من بدنبال جاه و مقام نیستم. کار من فقط به فقط، کار سایت است، در صورتی که شما
دائماً بدنبال جاه و مقام هستید. من چیزی ندارم از دست بدهم، بشما نصیحت می کنم
سربسرم نزارید، قطعاً شما بازنده اید ... شما چنان جاه طلب هستید که با پولی که از
فرح پهلوی گرفتید شما وزیر نخواهید شد. من یک رانندة تاکسی هستم و بیشتر از این هم
نمی خوام. همین! یک بار دیگر می گم: تمام کنید».


(نقل از ایمیل 22 آوریل 2006 آقای کیانوش توکّلی، مسئول سایت «فرهنگ و گفتگو» به نگارنده) برای دریافت اصل و متن کامل این نامة تهدیدآمیز، لطفاً به نشانی زیر تماس بگیرید:


info@mirfetros.com


پانوشت ها:
1- بگذارید این وطن دوباره وطن شود، لنگستون هیوز، با صدای احمد شاملو
2- نشریة کلک، شمارة 45-46، آذر- دی 1372، ص 386، همچنین نگاه کنید به هفت گفتار، علی میرفطروس، 2001، ص 156

24 April 2006

مازیار رازی (1): گرامی باد اول ماه مه 1385

گرامی باد اول ماه مه 1385
پیش بسوی اتحاد عمل کارگری بر محور
برنامه اقدام کارگری

مازیار رازی

حدود 120 سال پیش، یعنی سال 1886، تظاهراتی از طرف کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو صورت پذیرفت. این تظاهرات به دست پلیس آمریکا به خاک و خون کشیده شد و 4 تن از کارگران در این تظاهرات کشته شدند. متعاقباً روز 4 ماه می یعنی 3 روز بعد از این واقع تظاهرات وسیع تری توسط کارگران در اعتراض به خشونت پلیس آمریکا در شیکاگو ترتیب داده شد؛ واز سوی مزدوران سرمایه داری بمبی در میان این تظاهر کنندگان پرتاب شد که منجر به کشته شدن عده زیادی از کارگران شد و در ضمن یک پلیس هم در این میان به قتل رسید. پس از آن دولت سرمایه داری آمریکا بسیج گسترده ای علیه کل طبقه کارگر آمریکا انجام داد و موج درستگیریهای کارگران و محاکمه رهبران جنبشهای حق طلبانه کارگران در سراسر آمریکا صورت گرفت. تعداد زیادی از رهبران جنبش کارگری را دستگير، محاکمه و سپس به اعدام محکوم کردنند . در پای چوبه دار یکی از این رهبران کارگران فریاد کشید که «صدای کارگران را نمی توان خفه کرد»! این شعار پس از 120 سال همچنان هر سال در روز اول ماه در جهان طنین می افکند. سه سال پس از این واقعه، در کنفرانس نخست بین الملل دوم که یکی از همراهان کارل مارکس ، انگلس در آن شرکت داشت، بزرگداشت تظاهرات اول ماه می را به عنوان گرامیداشت کشتار کارگران در شيگاگو، به عنوان روز جهانی کارگر اعلام کردند، و از آن پس این روز «روز کارگر» نام گرفت و در سراسر جهان توسط کارگران جشن گرفته شد.

در ایران هم چنین بود. روز اول ماه می ،11 اردیبهشت، در حدود 86 سال است که در ایران به عنوان روز کارگر، توسط کارگران زحمتکش ایران جشن گرفته شده است. برای اولین بار در سال 1299 شمسی روز اول ماه می جشن گرفته شد. ودر دوره هایی که شرایط مناسب تری از نظر سیاسی وجود داشته، توده های بیشتری در این روز به خیابانها آمده اند. در سال 1325 که شرایط مساعد تری در ایران وجود داشت، چیزی در حدود 250 هزار نفرکارگر در تظاهرات اول ماه می شرکت کردند. البته بعد از 28 مرداد کودتای سیا در ایران در سال 1332، رژیم شاه سعی به سرکوب کردن و ارعاب طبقه کارگر گرفت وجشنهای نمایشی توسط سندیکاها واتحادیه های زرد سازمان داد. اینها هیچ ارتباطی به طبقه کارگر نداشت و کارگران خود تحت پوشش عروسی ویا مراسم دیگر ، دور هم جمع شدند و در سراسر ایران جشن ماه می را گرفتند.

این جشن های کارگری پس از قیام بهمن 1357 تا کنون ادامه یافته است.

در اول ماه 1381 نيز جشنهای مختلف وتظاهرات مختلفی در سراسر ایران هم از طرف محافل و تجمعات مستقل کارگری که به صورت مستقل از دولت و هم از طریق خانه کارگر سازمان داده شد. تظاهراتی در میدان قزوین از طرف خانه کارگر سازمان دهی شد که چیزی در حدود 5 تا 10هزار نفر در آن شرکت کرده بودند. همچنین تجمعی در فرهنگسرای اسباران (هنر) و کوهنوردیهای کارگران استان تهران و همچنین در تالار یاقوت خیابان کارگر جنوبی هم مراسم اول ماه می صورت گرفت.

اول ماه مه 1382 حتی راهپيمايی «خانه کارکر» هم با ممانعت روبرو شد. اما تجمعات کوچک کارگری در سراسر ايران روز کارگر را جشن گرفتند.

در سال 1383 در سقز راهپیمایی اول ماه مه مورد تهاجم نیروهای ضربت دولت سرمایه داری قرار گرفت و عده ای از فعالان کارگری دستگیر شده و پس از چند ماه احکام سنگینی علیه 5 تن از آنها آنها صادر شد. البته این احکام به علت مقاومت خود کارگران درگیر و فشارهای بین المللی هنوز اجرا نگشته است.

در سال پیش با توجه به تهاجمات لجام گسیخته نیروهای ضربت سرمایه داری بر بدنه جنبش کارگری، دستآوردهایی مهمی داشته ایم. اعتصابات و اعتراضات کارگران اتوبوسرانی شرکت واحد و اعتراضات بین المللی و یک پارچه در حمایت از کارگران شرکت واحد و سایر کارگران نشانگر روند تغییر تناسب قوا به نفع کارگران بود.

به سخن دیگر دولت سرمایه داری و صاحبان سرمایه، در راستای همسویی با نظام سرمایه داری بین المللی و نجات خود از بحران عمیق اقتصادی؛ و استقامت و پیگیری کارگران در دفاع از خواست هایشان، مجبور به عقب نشینی در مقابل اقدامات کارگران و همقطاران بین المللی کارگران در سطح جهان شده است. منصور اسانلو و برخی دیگر از کارگران هنوز در زندان بسر می برند؛ اما روحیه کارگران زندانی و هم قطاران و خانواده های آنها بسیار بالا است؛ و مقاومت و مبارزه تا تحقق مطالبات شان در راستای ایجاد سندیکای مستقل و آزادی زندانیان سیاسی و لغو اجحافات ادامه دارد!

مهمترین ضعف جنبش کارگری عدم هماهنگی و پراکندگی بوده است. کارگران پیشرو مبارز برای دفاع از دستآوردهای تا کنونی و تقویت موقعیت شان، می باید خود را متحدانه متشکل کنند. امروز پیش از هرزمان کارگران پیشتاز و جوان باید سکان سیاسی فعالیت های ضد سرمایه داری را خود بدست بگیرند.

اما وقایع سال پیش نشان داده است که افتراق و پراکندگی ناشی از فرقه گرایی و انحصارگرایی در درون بخش هایی از سخنگویان کارگران کماکان به قوت خود باقی است. لازم به ذکر است که فرقه گرایی و حذف گرایی مخالفان سیاسی و انحصاگرایی همه ریشه در ایدئولوژی هیت حاکم و نظام سرمایه داری داشته که در درون جنبش کارگری رخنه کرده است. طبقه کارگر در مجموع به علت موقعیت اجتماعی اش، همواره خواهان وحدت و رعایت حقوق دموکراتیک سایرین است. گرایش های کارگری که امروز به جای تبلیغ اتحاد عمل کارگری بر محور مطالبات کارگری؛ تخم نفاق و افتراق می کارند؛ نا خواسته آب به آسیاب دشمن طبقاتی می ریزند.

در تظاهرات اول ماه مه 1384 شعارها وحدت طلبانه ای مانند:
اتحاد، اتحاد علیه سرمایه دار؛ اتحاد تشکل، تشکل اتحاد؛
اتحاد رمز ماست، تشکل عزم ماست؛ کارگر، کارگر، وحدت، وحدت؛
اتحاد، تشکل، قدرت اصلی ما؛ همسنگران، چاره ما وحدت است.
کارگران چاره ما وحدت است ..............در میان سایر شعارها در خیابان ها و سالن های سراسر ایران طنین افکند.

کارگران ایران در 11 اردیبهشت 1384 نشان دادند که خواهان وحدت عمل علیه سرمایه داری هستند. آنها با شعارهای خود با صراحت اعلام کردند که بهیچوجه خواهان افتراق و چند دستگی و پراکندگی نمی باشند!

از اینرو نقش تمامی نهادهای کارگری ضد سرمایه داری در پاسخ گویی به مطالبات وحدت طلبانه کارگران سال پیش؛ یک اتحاد عمل کارگری برای اول ماه مه سال جاری است. اتحاد عمل کارگری متکی بر مطالبات مشخص و عملی ضد سرمایه داری. اتحادی از تمامی گرایش های کارگری برای مقابله با دولت سرمایه داری. این اتحاد می تواند زمینه مساعدی برای ایجاد یک تشکل مستقل کارگری را بوجود آورد.

معیار اتحاد کارگران نه باید متکی بر عقاید و نظریات کارگران باشد و نه تعلقات سیاسی و تشکیلاتی آنها. ملاک اتحاد باید اشتراک عمل بر محور مطالبات مشترک کارگری باشد. توافق بر محور عمل مشخص همراه با تحمل و احترام متقابل به نظرگاه ها و تعلقات تشکیلاتی سایرین تنها روش دموکراتیک و درستی است که می توان اتحاد عمل کارگری را شکل داد. مطالبات محوری کنونی می تواند «آزادی زندانیان سیاسی»،«حق تشکل مستقل کارگری» و به ویژه و «حق اعتصاب» باشد.

این اتحاد با رعایت اصل دمکراسی کارگری و حق گرایش برای تمام نظریات موجود شکل می گیرد. به سخن دیگر هیج فرد و گرایشی به علت داشتن اعتقاد؛ نظر و برنامه و تشکیلات حذف نمی گردد (مگر کسانی که مرتبط به دولت سرمایه داری هستند). تصمیمات پیشبرد فعالیت های نظری و عملی به شکل جمعی و اتنخاب یک شورای هماهنگی صورت می پذیرد.

اول ماه مه، 11 اردیبهشت 1385، می تواند آغازگر تشکیل این اتحاد عمل کارگری درازمدت باشد.