30 June 2006

دکتر رضا مرادی غیاث ابادی: تاراجی دیگر برای یک ملت غارت‌زده

درود به پدران و مادرانی که پس از دو هزار و پانصد سال هنوز هم
دسترنج آنان باید خرج خونبهای فرزندان بی‌کفایتش باشد. هنوز هم آنان هستند که باید
تاوان فرزندان ده‌ها نسل دیگر خود را بپردازند. چقدر ما هنوز محتاج آنان هستیم.
چقدر از نام پرآوازه آنان خرج می‌کنیم، چقدر صندوقچه‌های آنان را می‌کاویم. چقدر از
دسترنج آنان مست غرور می‌شویم. ای کاش آنان می‌بودند و با سیلی‌ای بر بناگوش ما،
هشدارمان می‌دادند که اگر ما نبودیم، شما چه بودید؟
تاراجی دیگر برای یک ملت غارت‌زده

دکتر رضا مرادی غیاث ابادی


هنگامی که بامداد امروز آقای دکتر تورج پارسی از سوئد در سرآغاز نامه غم‌انگیزش از «خبری بد» نام برد که برایم آورده است؛ زود دانستم که باز هم این میهن فرتوت، این میهن خسته و زجرکشیده، باید زخم تازیانه دیگری را بر اندام نحیفش لمس کند: دادگاه فدرال ایلینوی ایالات متحده، حکم مصادره کتیبه‌های هخامنشی را انشا کرده است. تازیانه‌ای که این بار از سوی بازماندگان کسانی نواخته می‌شود که دو هزار و پانصد سال پیش، فرزند برومند همین میهن فرمان آزادی، و فرمان باز پس‌دادن آثار باستانی آنان را انشا کرده بود.

من حقوقدان نیستم و هیچ‌چیز از قوانین بین‌المللی نمی‌دانم. اما می‌دانم که در همیشه تاریخ با همین قانون‌های مشروع و نامشروع، اندوخته‌های گرانبهای مادران و پدران این میهن انباشته از گنجینه‌ها را به تاراج داده‌اند. می‌دانم که به نام آزادی، به نام دین، به نام حقوق انسانی، وطن مرا سوزانده‌اند و بر زمین سوخته‌اش تازیده‌اند. به نام آبادانی، کشتزارهایش را به باد فنا داده‌اند. به نام صلح و آشتی، جوانانش را در جنگ‌های بیهوده و ساختگی کشته‌اند و دختران نازنینش را به اسارت برده‌اند. به نام دین و خداپرستی، نیایشگاه‌های کهن و پاک و بی‌آلایش او را فرو کوبیده‌اند.

می‌دانم که در همیشه تاریخ، پدران و مادران من زیر سایه یک سپاه تاراجگر به آفرینش فرهنگ و تمدن درخشان خود پرداخته‌اند و همان تاراجگران برایش قانون و تاریخ نوشته‌اند. می‌دانم که تاریخ این میهن تا چه اندازه آکنده است از بازگویی همین تاخت و تازها و همین ویرانگری‌ها. تاریخی که آن هم زیر سایه همان مهاجمان برنوشته می‌شد و بدست همانان تحریف می‌شد و واژگونه می‌گشت.

من نمی‌دانم کدامیک از این قانون‌ها ریشه در زور دارند و کدامیک تعلیمات آسمانی است و کدامیک برای آزادی و رفاه مردمان نوشته شده است. اما می‌دانم دستاورد همه آنها برای مردمان زجرکشیده این سرزمین یکسان بوده است و همیشه همه حقوق از آن صاحبان قدرت و ثروت و نیرنگ بوده است. می‌دانم که فرزند این سرزمین بر مبنای همان قوانین حق داشت تا اسیران بابل را به اسارت خود بگیرد. حق داشت تا گنجینه‌های آنان را به نفع خود مصادره کند و اگر می‌کرد، کاری بود که در دنیای آنروز (و حتی امروز) بدیهی می‌نمود و خرده‌ای بر آن نبود. کاری بود که آنان نیز در هجوم به سرزمین ایران همانگونه می‌کردند. اما چنین نکرد. به آن قانونی که اجازه تاراج دارایی‌های دیگران را می‌داد، وفادار نماند، حتی اگر آنان از ملیت و از دین او نباشند. همگان این اجازه را به او می‌دادند که همانند دیگران، سرزمین سپاه فرو کوفته را به نام دشمن و به نام کفر، غارت کند و به اسیری برد. اما او به آن قانون عمل نکرد. قانونی که غارت موزه بغداد و گنجینه‌های افغانستان در سال‌های گذشته، نشان داد که همچنان به قوت خود باقیست.

درود به او. درود به پدران و مادرانی که پس از دو هزار و پانصد سال هنوز هم دسترنج آنان باید خرج خونبهای فرزندان بی‌کفایتش باشد. هنوز هم آنان هستند که باید تاوان فرزندان ده‌ها نسل دیگر خود را بپردازند. چقدر ما هنوز محتاج آنان هستیم. چقدر از نام پرآوازه آنان خرج می‌کنیم، چقدر صندوقچه‌های آنان را می‌کاویم. چقدر از دسترنج آنان مست غرور می‌شویم. ای کاش آنان می‌بودند و با سیلی‌ای بر بناگوش ما، هشدارمان می‌دادند که اگر ما نبودیم، شما چه بودید؟ چرا آنچنان بازپس مانده‌اید که دیگران برای همه چیز شما تصمیم می‌گیرند؟ چرا آنچنان بازپس مانده‌اید که دیگران هیچ نیازی به دستاوردهای امروزین شما ندارند؟ چرا باید فرزندان میهنی که به روایت کورتیوس، مردمان سراسر جهان برای گرفتن قانون به آنجا می‌رفتند، امروزه هیچ نقشی در تصمیم‌گیری‌های جهان نداشته باشند؟

سی هزار لوحه گلین هخامنشی که نه یک فرمان عمومی، نه یک بیانیه بزرگ، بلکه تنها اسناد داخلی و حسابداری کارکنان تخت‌جمشید بوده و هفتاد سال است که به نام «امانت» در نزد «آزادترین، مترقی‌ترین و قانونمندترین» کشور جهان و در مهد دموکراسی به اسارت گرفته شده است، امروز به نفع بازماندگان کسانی مصادره می‌شود که حکم آزادی و تملک بر دارایی‌های خود را از نگارندگان همان کتیبه‌ها دریافت کرده بودند.

قوانین مترقی امروز اجازه مصادره کتیبه‌هایی را می‌دهد که خود مرجع مهم و یگانه‌ای از قانون حقوق بشر در ایران باستان است. کتیبه‌هایی که در آن از دستمزدهای کارکنان و تأمین اجتماعی آنان سخن رفته است، از آیین‌نامه‌های امتیازها و مساعده‌های بیشتر برای زنان و مادران، از مقرری‌های ویژه برگزاری آیین‌های دینی برای همه پیروان همه ادیان، از حقوق و شیوه‌های نگهداری و تربیت کودکان، و نیز از بسیاری حقوق عمومی دیگر که حتی به وهم مردمان دیگر کشورهای آن روزگار، و یونان انباشته از لشکر بردگان نمی‌آمده است.

کتیبه‌های تخت‌جمشید، خود بازمانده یک تاراج دیگرند. هجوم سپاه نابکار دیگری که به نام آزادی و اتحاد ملل به ایران تاخت و برای دستیابی به این آزادی و این اتحاد، از سوزاندن تخت‌جمشید آغاز کرد که خود مظهر اتحاد ملت‌ها بود. از سوزاندن یکی از زیباترین بناهای جهان که ساخت آن به مدت دویست سال و با همیاری مردمانی از سراسر شرق باستان ادامه داشت. بازماندن آن کتیبه‌های گلی تا به امروز، محصول پخته‌شدن در آتش آن تاراج بود.

درود به میهنی که اینهمه آتش‌سوزی، اینهمه تاراج و اینهمه زخم را بر اندامش تحمل کرد و لحظه‌ای از آفرینش‌ فرهنگ، تمدن، هنر و ادب باز نایستاد و همچنان زنده و پاینده مانده و خواهد ماند.

اصل خبر را در اینجا بخوانید: حکم مصادره اشیای باستانی ایران در دانشگاه شیکاگو
* * *
امضاي شکایت نامه :
http://www.petitiononline.com/Irassets/petition.html

29 June 2006

رنجنامه بهروز جاوید تهرانی (شاهنامه 18 تیر)

شاهنامه 18 تیر

بهروز جاوید تهرانی

به نام آزادی
به نام سعادت ملت ایران و با درود به جانباختگان راه آزادی

درست 7 سال پیش در تیرماه 1378 من یک نوجوان 19 ساله بودم که مانند همه دانشجویان دیگر ، آرزویی بجر بهترینها را برای وطن عزیزم و مردمانش نداشتم . دوست داشتم همه مردم دنیا ایرانی را به چشم بهترین نگاه نمایند و به حال و روزش غبطه بخورند . همه ما جوانان آرزو داشتیم آزاد باشیم و بر سرنوشت خودمان حاکم شویم و این را حق مسلم هر انسانی میدانستیم . در آن سن و سال فکر میکردم مملکتی که پدرانمان تحویلمان داده اند ، با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما میتوانیم آن را بازسازی نماییم .

اما در شب 18 تیر همه این تصورات از بین رفت . در آن شب کوچکترین تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله ، چماق ، زنجیر و گاز اشک آور جواب دادند . همکلاسیهایم را از پشت بام به پائین پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند . وقتی که ما در اعتراض به این جنایت رژیم که آن را به غلط منتخب خود میدانستیم ، دست به تظاهرات آرام زدیم ، بسیجی ها و انصار حزب الله به وحشیانه ترین روشها ما را سرکوب نمودند . هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجویی را که به ضربات چاقوی سه بسیجی بشدت مجروح شده بود ، همچنین تصویر دانشجوی دیگری که چشمانش توسط بسیجی ها از حدقه درآمده بود ، بخاطر دارم . هنوز هم شبها خواب آن زنی را میبینم که با زنجیر کتک میخورد و از صورتش خون فواره میزد . هنوز هم طعم گاز اشک آور ، باتوم ، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم .

زمانی که من را دستگیر کردند رکیکترین فحشها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسیجی به مدت پانزده دقیقه به وحشیانه ترین شکل ممکن کتک میخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم .

وقتی که برای اولین بار در سن 19 سالگی من را به بازداشتگاه مخوف اطلاعات (209) بردند و با چشمبند موقع رفتن زانوانم از ترس میلرزید . هر ماموری که میرسید مشتی ، لگدی ، سیلی و یا حداقل فحشی میداد و میرفت . طعمش را خوب به خاطر دارم.

آری بازجویی های همراه با سیلی ، لگد و فحش را ، حتی آن موقعی که بازجو اسلحه کمری خود را در دهان من فرو کرده بود و میخواست به زور من را وادار کند تا اقرار به ناکرده هانمایم ، خوب به خاطر می آورم .

ماهها سلول انفرادی و بعد یک جلسه چند دقیقه ای دادگاه بدون حق داشتن وکیل ، در نهایت حبسی که حتی تصوراش را هم نمیکردم . مادر بیرون دادگاه گریه میکرد و بازهم زانوان من میلرزید . خودم نیز وقتی اشکهای مادر را دیدم گریه ام گرفت . آری خوب به خاطر دارم .

من را به زندان رجائی شهر کرج(گوهردشت) تبعید کردند ، زندانی که به مخوفترین زندان خاورمیانه مشهور است . زندانی که در طبقه بندی سازمان زندانها به قاتلین و اشرار تعلق دارد . زندانی که ریاست آن (آقای شکاری) به همراه ریاست دادگاه انقلاب کرج (آقای منتظر مقدم) ، دختران جوان زندانی را پس از پایان محکومیتشان به کشورهای عربی صادر میکردند . چهار سال را در این زندان در بین قاتلین و اشرار و زندانبانان قواد سپری کردم ، بدون آنکه مسئولین زندان اجازه یک روز مرخصی را به من بدهند . تا اینکه روزی خواهرم با گریه خبر فوت مادر را از پشت تلفن به من داد.

باز هم گریه کردم و زانوانم لرزید ، آری خوب به خاطر دارم .

مسئولین زندان حتی حاضر نشدند برای تشیع جنازه مادرم که شده چند ساعتی به من مرخصی بدهند .

چندی بعد برای من ابلاغیه ای آمد . مرد جنایتکاری که خود را رهبر من مینامید مرا بخشیده و عفو نموده بود . چند روز بعد من آزاد شدم و چه آزادی تلخ و شیرینی بود . هنوز دیگر دوستانم دانشجویانی که همراه من بازداشت شده بودند در زندان بودند. منوچهر و اکبر محمدی ، احمد باطبی ، عباس دلدار و مهرداد لهراسبی و خیلی دانشجویان دیگر هنوز در بند بودند و تا به امروز نیز آزاد نشده اند .

زمانی که از زندان آزاد شدم ، تصمیم گرفتم و با خود عهد بستم تا زمان آزادی همه دانشجویان دربند و تا زمان آزادی تمام زندانیانی که بخاطر آرمانها و عقایدشان زندانی هستند دست از مبارزه نکشم . آری این تصمیم را خیلی خوب به خاطر دارم .

اکنون هفت سال از اولین خان 18 تیر گذشته و ملت ایران به آخر شاهنامه نزدیک و نزدیکتر میشود . بعد از آن روز من بارها بازداشت شدم ، کتک خوردم ، شکنجه شدم و به زندان افتادم . حتی در زیر شکنجه وزارت اطلاعات ، به ناحیه پشت سرم ضربه شدیدی وارد گردید که باعث گردید من نیمی از بینایی دو چشمم را از دست بدهم .

من هنوز هم گریه میکنم برای دوستان سلحشوری که در این راه جانشان را از دست دادند ، برای خوشبختی و سعادتی که حق ملت ایران بود و از آن محروم شد . بله من هنوز هم گریه میکنم ولی دیگر هیچگاه زانوانم نمیلرزد .


پایدار وطن همیشه

بهروز جاوید تهرانی
زندانی سیاسی مستقل
زندان رجائی شهر (گوهردشت) کرج
04/04/85

فعالان حقوق بشر در ایران
Human Rights Activists in Iran

hra.iran@gmail.com
http://hra-iran.blogfa.com/
Tel : +989329224904

28 June 2006

علی جوادی: " نه" به رژیم اسلامی : ۳۰ خرداد ۶۰، ۱۸ تیر ۷۸


در تاریخ تلاش و تقلاهای جامعه برای آزادی و برابری آن ”نه“ هایی که
گلوله و طناب دار در خرداد ۶۰ به دنبال خود داشت با ”نه“ نسل جوان در ۱۸ تیر در یک
راستا و امتداد قرار دارند. مکمل یکدیگرند. اجزایی از یک تلاشند. ۳۰ خرداد ۶۰ به ۱۸
تیر متصل است.


علی جوادی

"نه" به رژیم اسلامی : ۳۰ خرداد ۶۰، ۱۸ تیر ۷۸

در تاریخ رویدادهای وجود دارند که بیان فشرده و چکیده اعتراضات و مطالبات نسلی از جامعه هستند و دوره های مهم تاریخی را بهم متصل میکنند. بعضا تاریخ را بهم متصل و پیوسته نگهمیدارند. ۳۰ خرداد ۶۰ و ۱۸ تیر ۷۸ چنین جایگاهی در تحولات سیاسی معاصر دارند. یکی ادامه دیگری اما توسط نسل دیگری است. هر دو به معنایی ”نه“ مردم به رژیم اسلامی را بطور ویژه ای بیان میکنند اما در دو دوره متفاوت. تشابهات و ویژگیهای این دو رویداد تاریخی کدامست؟ درسهای تاریخی این دو رویداد چیست؟
۳۰
خرداد ۶۰ یک روز خونین در تاریخ معاصر ایران است. دهها هزار تن از شریفترین انسانها را برای به شکست کشاندن نسلی و جامعه ای به پای جوخه های اعدام بردند. بنا به فرمان مستقیم خمینی اعدامها آغاز شد. برای ماهها در هر ۱۵ دقیقه یک نفر را اعدام کردند. هزاران تن اعدام شدند. نسلی شکست خورد. و بدین ترتیب نقطه پایان خونینی در دوره ای بر تلاش مردم برای آزادی و برابری و رفاه گذاشتند. نسلی شکست خورد اما تسلیم نشد. به رژیم اسلامی ”نه“ گفتند. به اسلام و حاکمیت اسلامی و تحقیر و فرودستی و نابرابری ”نه“ گفتند. و به پای جوخه های اعدام و تیرباران فرستاده شدند. این ”نه“ بیهوده نبود. تیری در تاریکی نبود.
۳۰
خرداد ۶۰ بیانگر واقعیتی دو گانه است. از یک رو بیانگر واقعیت روندی است که منجر به حاکمیت سیاه رژیم اسلامی شد و از طرف دیگر بیانگر مقاومت و ”نه“ بهترین های نسلی در اسارت اسلام به کلیت رژیم اسلامی بود. هم بخشهای مختلف رژیم اسلامی و هم جریانات سلطنت طلب و خلع ید شده در ۵۷ هر دو در حاشیه ای کردن جایگاه و اهمیت ۳۰ خرداد ۶۰ به یکسان عمل میکنند. هر دو زمان تٽبیت و استقرار حاکمیت اسلامی را نه کودتای اسلامی ۶۰ بلکه قیام مردم در ۵۷ میدانند. یکی بمنظور تخطئه انقلاب و دیگری در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به خود.
۱۸
تیر ۷۸ نیز در یک کلام ”نه“ به کلیت رژیم اسلامی بود. اما ”نه“ نسل دیگری. نسلی که در دوران حاکمیت کٽیف اسلام چشم به حیات و پا به تحرک سیاسی گذاشته است. اما علیرغم تمام تلاشهای اسلامیستها ذره ای بدهکاری به اسلام و تحجر اسلامی ندارد. ۱۸ تیر ۷۸ سر آغاز تحرک توده ای این نسل جوان در تلاش برای سرنگونی رژیم اسلامی است. در ۱۸ تیر ۷۸ این نسل به تقلاهای مذبوحانه دوم خرداد در کنترل و اسارت حرکت اعتراضی مردم ”نه“ گفت. بر خلاف تمام تلاشهای مذبوحانه مدافعین خجول رژیم اسلامی، این نسل به اصلاحات دوم خردادی ”نه“ گفت. درست مانند نسل گذشته در نیمه راه متوقف نشد. با فریادهای ”حکومت آخوندی سرنگون، سرنگون“ اعلام کرد که هر گونه تغییری در زندگی مردم مستلزم سرنگونی رژیم اسلامی است. ۱۸ تیر نشان داد که مردم در ایستگاههای میانی که جریانات ملی-اسلامی و جریانات محافظه کار پرو غربی تلاش میکنند در سر راه مردم قرار دهند، تسلیم نخواهند شد. ۱۸ تیر فریاد ”نه“ به سازش با رژیم و توقف در نیمه راه بود.

در تاریخ تلاش و تقلاهای جامعه برای آزادی و برابری آن ”نه“ هایی که گلوله و طناب دار در خرداد ۶۰ به دنبال خود داشت با ”نه“ نسل جوان در ۱۸ تیر در یک راستا و امتداد قرار دارند. مکمل یکدیگرند. اجزایی از یک تلاشند. ۳۰ خرداد ۶۰ به ۱۸ تیر متصل است.

اما اگر ۳۰ خرداد در پایان تلاش پر تحرک نسلی قرار داشت، برعکس ۱۸ تیر ۷۸ در آغاز راه این نسل قرار دارد. ۱۸ تیر در عین حال تاریخ ویژه و متمایز خود را دارد. تاریخی که در عین حال بیانگر تعمیق ”نه“ جامعه به رژیم اسلامی است. عبور از هر ”ایستگاه“ و ”نقطه سازش“ به معنای تعمیق ”نه“ به رژیم اسلامی است. اما کدام ”نه“ به رژیم اسلامی به خواست و افق مردم در سرنگونی رژیم اسلامی تبدیل میشود؟ ”نه“ چپ یا نه راست؟ کدامیک؟

پیشروی مستلزم انتخاب است. از این مرحله باید عبور کرد. انتخاب ”نه“ چپ به رژیم اسلامی مترادف آزادی و برابری و رفاه و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است. انتخاب ”نه“ راست در بهترین حالت و با بیشرین ارفاق به معنای نوعی دیگری از سرکوب و بی حقوقی و نابرابری و تبعیض در جامعه است. انتخاب راست به معنی حاکمیت سرمایه بر مقدرات مردم و فعل و انفعالات اقتصادی در جامعه است. یعنی نوعی دیگر از دخالت مذهب در زندگی و شئونات جامعه و مردم. غلبه افق راست بر تحولات جامعه در عین حال میتواند همراه با یک سناریوی سیاه در تحولات آتی جامعه باشد. تحولات عراق و افغانستان در این زمینه درسهای بسیاری برای تحولات سیاسی در ایران دارند.

راست و چپ دو افق متفاوت، دو ”نه“ متفاوت در شرایط حاضر میباشند. اما رویدادهای اخیر نشان داده است که جامعه دارد به چپ میچرخد. ”نه“ چپ به رژیم در حال تٽبیت در جامعه است. ۱۶ آذر ها، ۱۸ تیرها، ۸ مارس ها، اول ماه مه ها، همگی نشان چپ را بر خود دارند. این پروسه باید به فرجام کامل برسد.
۱۸
تیر ۸۵ باید گامی در این راستا باشد. باید فریادهای ”نه“ به رژیم اسلامی، ”نه“ به اسلام، ”نه“ به آپارتاید جنسی، ”نه“ به حجاب، ”نه“ به نابرابری، ”نه“ به هر گونه ستم و استبداد، ”نه“ به جنگ و تروریسم همه گیر شود.

27 June 2006

در گذشت محمد رضا هراتی نژاد 1317-1385


در گذشت محمد رضا هراتی نژاد
1317-1385


بدینوسیله به اطلاع دوستان و آشنایان می رسانم که زنده یاد محمدرضا هراتی نژاد پدر این حقیر پرویز هراتی نژاد به ابدیت پیوست.

من بعنوان یکی از مخالفان رژیم نتوانستم در خانه باشم و وظیفه پسری خود را انجام دهم و این گناه بزرگ را بر گردن حکومت جهل و جنون جمهوری اسلامی می دانم و تا آخرین قطره خون برای سرنگونی این رژیم ضد بشری تلاش خواهم کرد.

کشوری داشتیم آباد نه آزاد و اینک کشوری داریم نه آباد و نه آزاد.

مرگ پدر مرا در این مسیر مصمم تر خواهد کرد. به امید روزی که در خانه پدری بر مزار پدر و پدران و پسران و دختران آزادیخواه ایران دسته گلی بگذاریم و آزادی ایران را از چنگال اهریمن جمهوری اسلامی خجسته بداریم.

http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=17&ni=13978
------------هفتم تیر 1385 ----------

با عرض تسلیت به پرویز هراتی نژاد عزیز و ارجمند
رامین مولائی

21 June 2006

بررسی رسانه ها

به منظور دستيابی به ديدگاهای مخاطبان راديو های فارسی زبان
که از خارج از کشور پخش می شوند طراحی شده است.
بررسی رسانه ها

19 June 2006

موضعگيري هاي مقاومت ايران: نمایش مهمترین وقایع ایران تا ١۳۶۰




چه باید کرد؟

ميتينگ / خرداد ماه ١۳۵۹ / امجدیه
http://www.iranntv.com/node/1133/play

وقایع ایران تا ١۳۶۰

http://www.iranntv.com/node/1292/play


---------------------------



30 خرداد
شالوده یك مقاومت دورانساز
http://www.mojahedin.org/decorum/199.html


بیست و پنج سال از آغاز مقاومت سراسری در برابر خمینی و رژیم بازمانده از او می‌گذرد، بیست و پنج سال پر از تحول، پراز تلاطم انقلابی اكنون پیش روی ماست. وقتی به‌كارنامه‌‌‌‌‌‌‌ موضعگیریهای مجاهدین طی 5/2سال پس از انقلاب ضد سلطنتی نگاه می‌كنیم، این امكان را پیدا می‌كنیم كه حقانیت و درخشش آن موضعگیریها را بهتر لمس كنیم. موضعگیریهایی كه خطوط اصولی كنونی به‌ویژه خطوط سه ساله اخیر كه مجاهدین یكی از خطیرترین دورانهای حیات سیاسی خود را گذرانده‌اند، زائیده آن است.
واقعیت این است كه در منطق پوزیتیویستی محض كه نگرشهای غیرانقلابی و سیاستهای استمالت‌جویانه آنگونه به‌مسایل می‌نگرد، اصلا نبایستی مجاهدین تاكنون در صحنه سیاسی ایران باقی می‌ماندند. دلیلش روشن است؛ به‌خاطر سختی شرایطی كه درآن به‌سر برده اند، به‌خاطر سركوبی بی سابقه، به‌خاطر تفتیش عقاید و نسل كشی بی رحمانه‌ای كه درمورد آنها اعمال شده، آنها قاعدتا نمی‌بایستی حتی چنین تإثیر گذاری سیاسی تعیین‌كننده‌یی می‌داشتند. چرا‌كه حتی نامشان هم در ایران ممنوع بوده، ماهیت رابطه‌شان با كشورها و قدرتهای خارجی هم كه امتیازی به‌آنها نمی‌داده وبه هیچ نیرو و كشور و قدرتی هم كه وابسته نبوده‌اند و هیچ كمك خارجی هم دریافت نكرده‌اند‌. آنها جز حمایتِ معنوی و سیاسی نیروهای دموكراتیك و مردم سایر كشورها، نه تنها متحد خارجی دیگری نداشته‌اند. بلكه جریان‌وار موضوع تلاش جهت معامله و وجه المصالحه شدن برای نجات رژیم از سرنوشت مقدرش بوده‌اند!

پس راستی حقیقت چیست و چرا خط و سیاست مجاهدین در برابر رژیم خمینی از آغاز تاكنون راه را شكافته و بدون كمترین اعوجاج سیاسی و استراتژیك پیش رفته و امروز بیش از همیشه می‌درخشد؟!

چرا خط و استراتژی اصلاح رژیم خمینی و تغییر آن از درون و سیاست استمالت از این رژیم با همه حمایت بین‌المللی و مادی نیرومندی كه داشته هر بار شكست‌خورده است؟!

حقیقتی كه امروز از فراز ربع قرن مبارزه شورانگیز تاریخی و سیاسی مجاهدین می‌درخشد، این است كه مجاهدین، تمامی شانسها و امكانهای تغییر و تحول و امیدهای اصلاح یا عقب‌نشاندن خمینی و رژیمش را درطول دوسال‌ونیم مبارزه سیاسی شان تجربه كردند.درخلال این تجربه كه بهای گزافی از رنج و خون مجاهد خلق را به‌خود اختصاص داده، از سویی تمامی پتانسیلهای مفروض تغییر و تحول درونی رژیم به‌آزمایش عملی گذاشته شده و از سوی دیگر مجاهدین به‌شناختی خلل ناپذیر و عمیق نسبت به‌ماهیت، ساختار و ظرفیتهای متصور این رژیم ضد تاریخی رسیده اند؛ شناختی كه مبنا و منشأ تحلیلها و موضعگیریهای محكم و استوار و بغایت اصولی آنان را تشكیل می‌دهد. و این سرمایه ایست كه هیچ‌كس جز مجاهدین دراختیارنداشته و ندارد. به‌همین جهت برخی از ناظران و محققان بیطرف سیاسی (درخارج مجاهدین) كه از روزهای انقلاب ضد سلطنتی شاهد رویارویی مجاهدین و رژیم خمینی بوده اند، از دوران مبارزه سیاسی مجاهدین با خمینی، به‌عنوان شاهكار بی نظیر سیاسی نام برده و عملیات سیاسی بسیار هوشیارانه و درعین حال انقلابی مجاهدین را بسا و بسا فراتر و پیچیده تر‌از عملیات نظامی بسیار چشمگیر آنها علیه رژیم ارزیابی كرده‌اند. واقعیت این است كه 5/2 سال مبارزه سیاسی افشاگرانه مجاهدین و سرفصل پایانی آن یعنی 30 خرداد، سرمایه نفیس و زیر بنای تعیین كننده ای بود كه بنای مقاومت استوار و ماندگار و خطوط بغایت اصولی و بی اعوجاج مجاهدین از آن بهره برده است.

در زیر، كرونولوژی كوتاهی را البته تنها با اكتفا به‌عناوین و سرخطهای اصلی، مرور می‌كنیم كه مسیر رویدادها و موضعگیریهایی دوران 5/2 ساله تا سرفصل 30 خرداد را نشان می‌دهد. تردید نیست كه درآئینه موضعگیریهای مجاهدین، واقعیت خطوط سازمان را هرچه روشنترو شفافتر خواهیم یافت.



نگاهی به‌موضعگیریهای مجاهدین طی 5/2سال پس از انقلاب ضدسلطنتی

23 بهمن 57- اعلام موجودیت دفاتر جنبش ملی مجاهدین در سراسر كشور

مجاهدین در راستای گسترش پایگاه اجتماعی خود در فردای انقلاب ضدسلطنتی، «جنبش ملی مجاهدین» را به‌منزله‌ی«ارگان سیاسی» خود تأسیس كردند.شهید موسی خیابانی در باره خط و روش سیاسی مجاهدین بعد از سرنگونی شاه گفته بود: «با توجه به‌مجموعه شناختهایی كه ما از



جنبش ملى مجاهدين(ستاد علوى , تهران)

ماهیت و بافت رژیم داشتیم و براساس ماهیت و هویت ویژه خودمان و موقعیت سازمان در فردای انقلاب، خط ما این بود كه تا آن‌جا كه ممكن و مقدور است ضمن یك حركت و مبارزه مسالمت‌آمیز، سازمان، هدفها، آرمانها و برنامه‌های خود را به‌میان توده‌های مردم ببریم و پایگاه اجتماعیمان را در بین توده‌های مردم گسترش بدهیم، آگاهی سیاسی مردم را ارتقا داده و با گسترش و تحكیم موقعیت سازمان، اساسی‌ترین كمبودی كه انقلاب داشت، یعنی فقدان یك سازمان انقلابی سراسری توده‌یی را برطرف نماییم »

4اسفند 57- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه تهران

- هیچ‌گونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جان بركف كه از قدیم می‌جنگیده اند نباید به‌وجود آید.

-محاكمات در دادگاههای علنی مردمی برگزار شود و نمایندگان اقشار مختلف مردم و عموم اقشار و طبقات و نیروهای مبارز و انقلابی در هر موردی شاهد و قاضی محاكمات باشند.

- انتصابهای مختلف نظامی و سیاسی و اداری به‌خصوص در حد كادرهای طراح و رهبری كننده با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد.

14 اسفند 57- سخنرانی مسعود رجوی در احمدآباد برسر مزار مصدق

هدف ما از مبارزه، در نهایت استقرار هماهنگی و وحدت هر چه بیشتر در همه زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی است. مبارزه فی نفسه هدف نیست. بلكه تكاپویی است برای راندن اختلافها و تضادها به‌سمت وحدت.

21 اسفند57- اطلاعیه مجاهدین در مورد مساله حجاب

هر موضعگیری خصمانه و تحمیل هر شكلی از حجاب بر زنان این میهن نامعقول و نامقبول است. انقلاب ما هیچ‌گونه تردید و انكاری را در آزادی كامل حقوقی و سیاسی و اجتماعی زنان نمی‌پذیرد.


26 اسفند 57- نظر مجاهدین در باره مجازاتهای مجرمان عادی

صدور و اجرای احكام مجازاتى از قبیل اعدام و شلاق زدن وتحت عنوان جاری كردن حدود اسلام، روح قوانین جزایی اسلام را كه جز از موضع رإفت و رحم و توبه عوامل و انگیزه‌های جرم به‌مجازات نمی‌نگرد خدشه دار ساخته و ‌‌آن‌را‌ قسی القلب و قشری جلوه می‌دهد.

27 اسفند 57- مجاهدین در دفاع از حقوق كردها

مجاهدین در اطلاعیه‌یی بر ضرورت دفاع از حقوق حقه هم میهنان كرد و رفع ستم مضاعف از آنها تإكید كردند و خواستار یك چاره جویی مردمی و انقلابی مناسب برای حل مسالمت آمیز آن شدند. مجاهدین هم‌چنین نسبت به‌رخدادهایی نظیر درگیریهای كردستان و گنبد هشدار ‌دادند.

27 اسفند 57- نظر مجاهدین در باره رفراندم جمهوری اسلامی

در مورد سوال راجع به‌جمهوری اسلامی آیا می‌خواهیم دیگران را وادار كنیم كه از ترس سلطنت، با اكراه و اجبار به‌جمهوری اسلامی رإی بدهند‌؟ هیچ‌گونه انتخاب و قرارداد و عقدی كه در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی به‌نحوی از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست

27 اسفند 57- بیاینه انتظارات حداقل از جمهوری اسلامی

اعمال حق كامل حاكمیت ملی بر جمیع منابع ملی به‌ویژه نفت

احتراز از سرمایه گذاریهای كلان در صنایع فوق العاده پیچیده و پرهزینه[هسته‌یی] به‌نفع رشد صنایع متوسط داخلی

بنیانگذاری ارتش مردمی

تضمین كامل آزادی مطبوعات و احزاب و اجتماعات سیاسی با هر عقیده و مرام

تإمین كامل حقوق سیاسی و اجتماعی زنان

رفع ستم مضاعف از تمام شاخه‌ها و تنوعات قومی و ملی در همه استانهای كشور

17 خرداد 57- بیانیه مجاهدین در باره ضرورت تشكیل مجلس مؤسسان، برای تدوین قانون اساسی

یك مؤسسان واقعی با دعوت از نمایندگان گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی و قومی و نژادی مختلف مردم امكانپذیر است كه اگر تشكیل چنین مجلسی به‌دلیل گسترش گروهها و اصناف سخت یا غیرممكن باشد، مؤسسان واقعی مردم را می‌توان از طریق شوراهای مردمی جامه عمل پوشاند و درصور‌تیكه از این طریق هم برپاكردن شوراها عملی نباشد، تنها راه بالنسبه عادلانه تری كه باقی می‌ماند، انتخابات عمومی سراسری است.

31 تیر 58- بیانیه شركت در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی

برای این‌كه در میان انبوه آن چه به‌نام اسلام و قران عرضه می‌شود. تا حق را از باطل و انقلاب را از ضدانقلاب مشخص كنیم. تا توده‌های مردم و قشرهای جوان و بالنده با حقیقت اسلام هر چه بیشتر آشنا شوند. به‌خاطر اعتقاد به‌اصالت آزادی انقلابی، كه در روند تكامل فرد و اجتماع، ایجاب می‌كند كه برای احراز آن هر فرصتی را مغتنم بشماریم.

10 مرداد 58- كنفرانس مطبوعاتی مجاهدین در تهران

مسعود رجوی و موسی خیابانی در یك كنفرانس مطبوعاتی شركت مجاهدین در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی و مواضع مجاهدین را در این‌باره اعلام كردند. روزنامه كیهان به‌نقل از مسعود رجوی نوشت، ما پیش‌نویس قانون اساسی را نقد می‌كنیم. ما خواستار آزادی كامل احزاب، مطبوعات و اجتماعات و محافظت از آنها در مقابل چماقداران هستیم. اگر بخواهیم به‌اسلام عمل كنیم، شكل حكومت و دولت در اسلام شورایی است. برابری كامل زن و مرد در تمام زمینه‌های سیاسی و اجتماعی باید تصریح شود. و (سایرحقوق و خواسته‌های اساسی یك به‌یك ذكر شده است).

23مهر 58- موضعگیری مجاهدین در باره مسایل كردستان

مساله كردستان هیچ راه‌حل قهرآمیز ندارد. راه‌حل انقلابی و مردمی آن اساسا در به‌رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت و اداره امور داخلی آنها در چارچوب خدشه ناپذیر تمامیت ارضی ایران خلاصه می‌شود.

30 مهر 58- موضع مجاهدین در برابر ولایت فقیه

نشریه مجاهد شماره 7 در سرمقاله اش با عنوان «روحانیت شیعه بر سر دوراهی تاریخی» نوشت: «اگر روحانیت امروز به‌مسئولیت تاریخی خود عمل نكند از صحنه تاریخ محو می‌شود....در اسلام واقعی و ضدطبقاتی:

اولا: قشر خاصی به‌نام كاهن یا موبد یا احبار و رهبان وجود ندارد. ثانیا: فقیه به‌معنای واقعی و قرانی زمین تا آسمان با آن چه امروز در نظر عوام است و عموما از روی لباسش شناخته می‌شود تفاوت دارد ثالثا: در اسلام واقعی بین ولایت و حكومت و به‌عبارت دیگر بین رهبری و شكل اداره امور كشور(كه قطعا شورایی است)تفاوت وجود دارد. باید دید از آن چه در عمل از این اصل(ولایت فقیه) بیرون می‌آید استبداد تراوش می‌كند یا آزادی؟ موافقین ولایت فقیه از حرفشان چیزی بیشتر از حاكمیت سیاسی روحانیون بیرون نخواهد آمد...»

23آبان 58- هشدار به‌مجلس خبرگان قانون اساسی

مجاهدین در یك تلگرام فوری به‌مجلس خبرگان اعلام كردند، درصور‌تیكه موارد زیر به‌عنوان حداقلهای انتظارات مردمی و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانون اساسی مراعات نشود، به‌چنان قانونی رإی نخواهند داد.

تصریح بر حاكمیت مردم از طریق یك مجلس واحد و قانون واحد

اداره و تصدی تمام امور كشور از طریق شوراهای واقعی

اعاده حقوق ملیتها و اقوام مبنی بر تعیین سرنوشت و اداره تمام امور داخلی شان در چارچوب تمامیت ارضی كشور

تضمین آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قیام مسلحانه

محدود نمودن حقوق مالكیت و تصرف به‌چارچوب قرانی «كار»

منوط نمودن بهره وری از زمین و محصول به‌كسی كه روی آن كار كرده است

اول آذر 58- مجاهدین و قانون اساسی رژیم

مجاهدین اعلام كردند به‌خاطر فقدان حداقل خواستهای سیاسی و آرمانی مجاهدین در قانون اساسی مصوب خبرگان، در رفراندم قانون اساسی شركت نمی‌كنند.

15 دی58 -شركت مجاهدین در انتخابات ریاست جمهوری

با اعلام نامزدی مسعود رجوی در انتخابات ریاست‌جمهوری، در فاصله بسیار كوتاهی، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصیتهای مترقی، اقلیتهای قومی و مذهبی، حمایت خود را از كاندیداتوری و برنامه اعلام‌شده او ابراز كردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی اعم از سراسری و منطقه‌یی و اقلیتهای مذهبی، دهها انجمن و كانون معلمان، بیش از 80انجمن و كانون دانشجویی، بیش از 150كانون و تشكل كارگری، صدها انجمن دانش‌آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500تن از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران، صدها تن از اساتید دانشگاهها و مدارس عالی كشور و از كاندیداتوری و برنامه اعلام شده مسعود رجوی حمایت كردند.

20 دی 58- آزادی فلسفه انقلاب

مسعود رجوی در سخنرانی انتخاباتیش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلكه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذكار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است. و كیست كه نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هر كجای جهان و به‌ویژه انقلابی كه تحت رأیت
اسلام برانگیخته می‌شود در یك كلام باز هم آزادی است. همان كلمه‌یی كه تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهیدان و همه اسیران با آن شروع كردند و با آن به‌پایان رساندند.

29 دی 58- برنده و بازنده در بوته آزمایش

خمینی در مقابل استقبال وسیع از كاندیداتوری مسعود رجوی مجبور شد تمام تعارفها را كنار بزند. به‌رغم آن كه قول داده بود اصلاً در این انتخابات دخالتی نكند و به‌انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت كرد و فتوای حذف مسعود رجوی از كاندیداتوری را صادر نمود. مجاهدین با افشای اقدامهای نزدیكان خمینی و مسیری كه برای این كاندیداتوری طی كرده بودند، از شركت در انتخابات اعلام انصراف كردند. مسعود رجوی در پیامی خطاب به‌مردم گفت: از فردفرد شما تمنّای حداكثر بردباری و خویشتنداری دارم.

10 بهمن 58- آینده انقلاب

مسعود رجوی، در روز 10بهمن1358، در دانشگاه تهران تحت‌عنوان «آینده انقلاب» سخنرانی كرد. خمینی و دیگر سران رژیم ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هر چه مجاهدین را آزار و اذیت كنیم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعود رجوی آخوندها رااز ادامه حملاتشان علیه آزادیهای مردم بر حذر داشت و با تكیه بر صبر و بردباری مجاهدین در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشكیلاتی صفوف مجاهدین خاطرنشان كرد:«وای به‌روزی كه تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهیم».

دوم اسفند 58 - شركت درانتخابات مجلس شورای ملی

درحالی‌كه یك سال از انقلاب ضدسلطنتی می‌گذشت، مجاهدین باز هم به‌منظور استفاده از آخرین قطرات آزادی با تمام قوا در انتخابات شركت كردند. در آن شرایط، انتخابات مجلس شورای ملی پس از انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات ریاست‌جمهوری، آخرین تجربه برای ادامه یك زندگی مسالمت‌آمیز سیاسی محسوب می‌شد.

نیمه اسفند 58- افشای رژیم ارتجاعی در سراسر ایران

در جریان مبارزات انتخاباتی مجلس، مجاهدین در شهرهای تبریز و رشت میتینگهای بزرگی برپا كردند كه در هر یك از آنها صدها هزارنفراز مردم شركت داشتند. این میتینگها ابعاد حمایت مردمی مجاهدین را آشكار كرد خمینی و سران رژیم از پیش در هراس از راه یافتن مجاهدین به‌مجلس، انتخابات را دو مرحله‌یی كردند

5فروردین 59 - افشای تلاش رژیم برای قهر

مجاهدین به‌منظور جلوگیری از ایجاد تشنجها و درگیریهای بیشتر در فاصله بین مرحله اول و دوم انتخابات مجلس، مقدمه‌چینی هایی را كه در جریان انتخابات برای به‌قهركشاندن فضای سیاسی صورت می‌گرفت، افشاكردند.

6فروردین 59- غیرمسلح شدن مراكز سیاسی مجاهدین

مجاهدین بار دیگر به ‌بالاترین مسئولان اجرایی كشور هشدار دادند كه دستهای مشخصی بر سر آنند كه « با فتنه جویی و ایجاد درگیری و آشوب و هرج و مرج و رواج دادن واكنشهای خشونت‌بار افق سیاسی مسالمت آمیز كشور را تیره و تار كننده و با همه گیر نمودن فضای خشونت به‌مقاصد خود دست یابند»، مجاهدین تمام مراكز خود را غیرمسلح اعلام كردند

18 فروردین 59- پیشگام جلوگیری از جنگ خارجی

مجاهدین در باره افرایش تنشهای سیاسی بین رژیمهای ایران و عراق بر سر ادعاهای ارضی بین دو دولت اعلام كردند كه ملاك حسن نیت و انقلابی بودن و مردمی بودن هر رژیمی در آن است كه به‌جای زنده كردن زخمهای استعماری و دعاوی كاذب مالكانه به‌بنای چنان نظام سیاسی و اجتماعی عادلانه و دموكراتیكی بپردازد كه برای همه خلقهای در زنجیر سرمشق انصاف و برادری باشد.

19 فروردین 59- افشای ترفند بحث آزاد

درحالی‌كه باندهای ارتجاعی دست آموز بهشتی تبلیغ بحث آزاد می‌كردند و مجاهدین را به‌مناظره در باره مسایل ایدئولوژیك فرا می‌خواندند، مجاهدین در اطلاعیه‌یی افشا كردند كه آخوندها با شعار بحث آزاد منظوری جز«پنهان كردن چماق و پیچاندن آن در زرورق بحث آزاد» ندارند

28فروردین59- هجوم خمینی به‌دانشگاهها

كلاسهای هفتگی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف تهران به‌میعادگاه 10 هزار نفر از جوانان و دانشجویان مبارز ایران تبدیل شده بود و خمینی كه توان تحمل چنین استقبالی از مجاهدین را در دانشگاهها نداشت كمر به‌تعطیل دانشگاهها بست. مجاهدین با افشای اسنادی توطئه‌چینیهای خمینی و بهشتی و دیگر سران رژیم، برای ایجاد اغتشاش،‌ آشوب و به‌تعطیل كشاندن دانشگاهها را افشا كردند.

4اردیبهشت 59- دعوت به‌آرامش

درحالی‌كه طی اولین ماه سال، در اثر 80 حمله وحشیانه عوامل خمینی به‌محلهای تجمع مجاهدین و مراكزشان، چند تن به‌شهادت رسیده و بیش از 100 تن زخمی شده و صدها تن دیگر در زندانها به‌سر می‌بردند. مجاهدین در اطلاعیه‌یی خطاب به‌تمام نیروهای سیاسی، به‌ویژه هوادارانشان، به‌حفظ آرامش فراخواندند و هر گونه اقدام هرج و مرج طلبانه را محكوم نمودند.

11 اردیبهشت 59- افشای تروریسم دولتی

خمینی و همدستانش كه در تلاش برای به‌انفجار كشاندن فضای سیاسی و امكان فعالیتهای دموكراتیك در مقابل مجاهدین و بردباری آنها هر روز شكست تازه‌یی متحمل می‌شدند، تلاش كردند با اقدام به‌ترور رهبری مجاهدین راه خود را برای تحكیم سلطه ارتجاعیشان هموار كنند.. آنها بدین منظور، مراسم مجاهدین در روز 11 اردیبهشت به‌مناسبت روزجهانی كارگر را كه درترمینال خزانه تهران برگزار می‌شد انتخاب كردند تا توطئه شوم خود را توسط صدها لومپن و چاقوكش اجیر شده توسط حزب جمهوری اسلامی كه آشكارا توسط پاسداران كمیته و سپاه حمایت می‌شدند، به‌اجرا درآورند. اما هشیاری واحد های حفاظتی مجاهدین تو‌طئه ترور مسعود را ناكام گذاشت.

22خرداد 59- چه باید كرد؟(میتینگ بزرگ امجدیه)

صدها هزار نفر از مردم تهران كه در ورزشگاه امجدیه تجمع كرده بودند، درحالی‌كه پاسداران رژیم با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشك آور در صدد برهم زدن این مراسم بودند، با پایداری و مقاومت شگفت انگیزی تلاشهای چماقداران را به‌شكست كشاندند و سخنرانی مسعود رجوی برگزار شد.

مسعود رجوی در این سخنرانی تاریخی كه یك اتمام حجت سیاسی با خمینی و همدستانش محسوب می‌شد، نقش هدایت كننده خمینی و سایر سران رژیم را در حمله به‌آزادیهای مردم با مكانیسم چماقداری افشا كرد و در مورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمت آمیز سیاسی هشدار داد.

31خرداد59- افشای نقش سران رژیم در چماقداری

پس از میتینگ امجدیه، محكومیت چماقداری به‌مساله سیاسی و اجتماعی روز كشور تبدیل شد و تلویزیون رژیم به‌ناگزیر برنامه هایی را به‌بحث در باره علل و عوامل این پدیده اختصاص داد. مجاهدین اسنادی از‌جمله به‌صورت نوارهای سخنان حسن آیت، یكی از سردمداران حزب «جمهوری اسلامی» را افشا كردند كه

توطئه این حزب برای تعطیل دانشگاهها و در واقع نقشه خود خمینی برای حذف جناح مغلوب درون حاكمیت را بر‌ملا می‌كرد.

4 تیرماه‌59 - آشكار شدن نقش شخص خمینی

در این روز یعنی كمتر از دو هفته پس از میتینگ بزرگ امجدیه و كمتر از یك هفته پس از افشای نقش سران رژیم در چماقداریها و سركوبگریها، خمینی خود به‌صحنه آمد و آّشكار كرد كه در پشت تمام آزادی كشیهای پس از انقلاب خود او قرار دارد. اكنون دیگر هیولای ارتجاع یا باید شكست را می‌پذیرفت و در مقابل حقوق مردم عقب‌نشینی می‌كرد یا از پس پرده بیرون می‌آمد و چهره واقعیش را به‌نمایش می‌گذاشت.خمینی این یكی را انتخاب كرد. او درسخنرانی كه تماما علیه مجاهدین بود با دستپاچگی و دروغپردازیهای وقیحانه‌یی، مجاهدین را دشمن اصلی و منافق بدتراز كافر اعلام كرد و تلویحا حكم مباح بودن جان و مال و نوامیس آنان را صادر نمود وجبهه جدیدی برای سركوبی و كشتار خونین گشود.

اما مجاهدین كه تا این تاریخ با هوشیاری تمام راه شقه كردن حاكمیت ارتجاع و استفاده از تضادهای درون رژیم را به‌خوبی پیموده بودند در این نقطه نیز برای ناكام گذاشتن خمینی، ستادها و مراكز علنی خود را كه هر لحظه می‌توانست مورد هجوم عوامل چماقدار خمینی قرار گیرد تعطیل اعلام كردند و برای افشای سخنان خمینی و عملكردهای او به‌میان مردم رفتند.

17شهریور 59- شكاف در ا ردوی ارتجاع

موضعگیریهای هشیارانه مجاهدین از آغاز انقلاب و افشاگریهایشان در باره عملكرد ارتجاع، به‌شكاف در درون ارتجاع حاكم بالغ شد و تشدید تضادهای درونی رژیم در جریان مراسم یادبود شهیدان 17 شهریور در میدان ژاله به‌اوج خود رسید و سران حزب جمهوری اسلامی(بهشتی، رفسنجانی و باهنر) به‌تلویزیون آمدند و آشكارا تشدید تضادهای درونی رژیم و سخنان رییس‌جمهور وقت رژیم علیه باند حاكم را ناشی از عملكرد و سیاست مجاهدین و تإثیر آنها در درون رژیم دانستند.

31شهریور 59- جنگ با عراق، موهبتی برای خمینی

در فاصله بهار تا پایان تابستان 59، مجاهدین بارها در باره تشدید تضادها و اختلافها و بروز درگیریهای مرزی با عراق هشدار دادند و خواستار راه‌حلهای مسالمت آمیز برای این مساله شدند. این در حالی بود كه آتش‌افروزی پیش از آن شروع شده بود. روزنامه «جمهوری اسلامی» در 18شهریور59( 12 روز قبل از شروع جنگ) نوشت: «به فرمان فرمانده كل قوا نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام كردند»

7 آبان 59- كلمه ممنوعه«مجاهد»

در هفتم و یازدهم آبان1359، دادستانی خمینی، در ضدیت با مجاهدین و با سوء‌استفاده از شرایط جنگی، انتشار نشریات و اعلامیه‌های مجاهدین و هوادارانشان را به‌كلی ممنوع اعلام كرد.

دو روز بعد در تاریخ 13آبان، 28تن از مجاهدین را كه در سنگرهای جنوب كشور مشغول جنگ در برابر تجاوز قوای عراقی بودند، دستگیر كردندو به‌این تربیب آمار زندانیان مجاهد در زندان اهواز در تاریخ 18آبان به‌87تن رسید.


25آبان 59- حكم دستگیری رهبران مجاهدین


همدستان خمینی پس از یك محاكمه فرمایشی با سوء‌استفاده از شرایط جنگی كشور، محمدرضا سعادتی را به‌10سال زندان محكوم كرده و هم‌زمان حكم احضار و دستگیری مسعود رجوی و موسی خیابانی را صادر نمودند. مجاهدین اما بی‌اعتنا به‌این حكمها، انتشار نشریه مجاهد را از هفته اول آذر59 از سرگرفتند.

5 آذر 59- دادخواهی از مردم ایران

آمار زندانیان مجاهد در نیمه‌آذر‌59 به‌700‌تن رسیده بود. نشریه مجاهد به‌انتشار یك سلسله گزارش مستند، از عملكرد و ماهیت رژیم خمینی پرداخت و افشای شكنجه‌های رأیج در مراكز و زندانهای رژیم را آغاز نمود

بهمن ماه 59 - مرزبندی جنبش و ضدجنبش

نشریه مجاهد به‌مناسبت دومین سالگرد انقلاب مصاحبه هایی درباره سیاستها و نیروهای سیاسی، با مسعود رجوی انجام داد كه در واقع مهمترین دستاورد تئوریك سیاسی جنبش ضدارتجاعی در دوران دو‌سال‌و‌نیمه مبارزه سیاسی است. مسعود در فرازهایی از این مصاحبه به‌تشریح مبانی تحلیلی و استراتژیك مجاهدین در برابر حاكمیت ارتجاع خمینی پرداخت و از‌جمله گفته بود: معیار مشروعیت و ترقیخواهی رژیم در رابطه‌اش با انقلابیون و از‌جمله مجاهدین خلاصه می‌شود. این یك مسأله سیاسی و مربوط به‌مسأله اساسی انقلاب، یعنی كیفیت و رابطه قدرت حاكمه سیاسی با سایر نیروها و طبقات خلق است.

14اسفند59- شقه در رأس رژیم

مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران با نقش فعالی كه هواداران مجاهدین در افشای چماقداران ایفا كردند، ضربه سیاسی سنگینی به‌خمینی و همدستانش وارد نمود. این مراسم در روند تشدید تضادهای درونی رژیم، یك نقطه‌عطف بود. بنی صدر كه در آن هنگام رییس‌جمهور رژیم بود، به‌افشای چماقداران پرداخت. تضادهای درون رژیم به‌شدت اوج گرفت.

بهار سال 1360- چشم انداز خونین و توفانی!

تا پایان سال59، بسیاری از شهرهای میهن با خون مجاهدین و هوادرانشان گلگون شده بود. از آغاز بهار 60 حمله‌ها و كشتار مجاهدین شدت گرفت و هر روز حادثه و حمله تازه‌یی علیه مجاهدین صورت می‌گرفت.

اما مجاهدین در برابر همه تهاجمات ارتجاعی خمینی و ایادیش با خویشتن داری شگفت‌انگیزی از مقابله به‌مثل خودداری می‌كردند و زمان تعیین‌تكلیف قطعی و نهایی با رژیم خمینی را باز هم عقب می‌انداختند. ظرف دوماه اول سال بیش از 10 تن
از هواداران مجاهدین در اثر حمله‌های چماقداران به‌شهادت رسیدند.

7 اردیبهشت1360- تظاهرات عظیم مادران علیه سركوبی مجاهدین

در این روز به‌نشانه‌ی اعتراض به‌حملاتی كه از آغاز سال شدت گرفته بود و به‌ویژه زنان و دختران هوادار مجاهدین را هدف حملاتش قرار داده بود، انجمنهای مادران و زنان هوادار مجاهدین بدون اعلام علنی دست به‌راهپیمایی زدند. شركت 200هزار نفر از مردم تهران در این تظاهرات، آن‌هم بدون اطلاع قبلی، رژیم خمینی و پاسداران ارتجاع را غافلگیر و وحشتزده كرد. این تظاهرات هم دو شهید و صدها مجروح و اسیر برجای گذاشت.

12اردیبهشت1360- نامه سرگشاده مجاهدین به‌خمینی و التزام به‌قانون اساسی

مجاهدین در نامه سرگشاده‌یی به‌خمینی، اعلام كردند كه «اگرچه به‌قانون اساسی رأی نداده‌ایم. اما به‌شرط این‌كه همین قانون نیز عملاًً‌اجرا شود، بدان ملتزم هستیم». مجاهدین تأكید كردند كه: «تا وقتی راههای مسالمت‌آمیز ابراز عقیده و فعالیت انقلابی مطلقاً مسدود نشده باشد و به‌اصطلاح حجت تمام نشده است، از عكس‌العملهای خشونت‌بار و قهرآمیز» پرهیز می‌كنند.

هم‌چنین پیشنهاد كردند كه «برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شكایات و اثبات حرفهایشان «بدون هیچ‌گونه تظاهر و در نهایت آرامش» به‌همراه كلیه‌همدردانشان در تهران به‌نزد خمینی بروند.

20اردیبهشت1360- خمینی مجاهدین را به‌جنگ یا تسلیم فرا می‌خواند

خمینی ضمن سخیف گوئیهایی علیه مردم و نیروهای انقلابی به‌خاطر مصادره سلاحهای ارتش شاه درروزهای انقلاب، مجاهدین را آشكارا به‌«جنگ یا تسلیم» فرا‌خواند و حزب توده را مثال‌زد كه «اگر چه انحرافی است اما هم آزاد است و هم نشریه دارد».

25اردیبهشت1360- آخرین نامه اتمام حجت مجاهدین به‌رژیم خمينى

مجاهدین در پاسخ به‌موضعگیری خمینی و اتهامهای او، نامه سرگشاده مفصلی خطاب به‌بنی‌صدر رییس‌جمهور وقت رژیم منتشركردند و شرایط آمادگی خود را برای خلع سلاح تعیین كردند. «سلاح برای یك انقلابی اگر چه مهم است، ولی ”همه‌چیز” نیست. سرچشمه تاریخی پیروزی اساساً در عشق به‌بهروزی خلقهای تحت‌ستم و در فداكردن هر چه بیشتر خود در مسیر خدا و خلق نهفته است».

مجاهدین تأكید كردند كه مشروط بر این‌كه وی به‌عنوان «عالیترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی» بتواند اجرای قانون را به‌طور عملی تضمین نماید، حاضرند سلاحهای خود را تسلیم كنند

خردادماه 1360- شمارش معكوس!


حلقه محاصره رژیم و شخص خمینی به‌دور نیروهای مردمی هر روز تنگتر می‌شد. اما مجاهدین هم بر سر اصولشان كوتاه نمی‌آمدند و هم بر سر خط سیاسی برای اتمام حجت تاریخی و سیاسی و اجتماعی با رژیم تا به‌آخر وفادار بودند و از پا نمی‌نشستند.

مسعود رجوی رهبر مقاومت دراین‌باره می‌گوید: «تا آن‌جا كه به‌ما مربوط بود بعد از انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، هرگز خواهان قهر، درگیری و مقابله خونین و مسلحانه نبودیم و از آن استقبال نمی‌كردیم. اما وقتی كه خمینی روزنامه‌ها را بست، احزاب را تعطیل كرد و سركوب را در گسترده‌ترین نوعش، تحت عنوان حزب‌اللهی یا نهادهای به‌اصطلاح انقلاب برقرار كرد، مدتی مستمراً اتمام‌حجت می‌كردیم. از مجلس ملی خبری نبود، احزاب سركوب شده، روزنامه‌ها دهان‌دوخته، چماق تكفیر و انواع و اقسام چماقها نیز تحت نام مذهب، بر سر مردممان می‌بارید. دو سال و چند ماه بعد از حاكمیت ارتجاع، یعنی در 30خرداد1360 درحالی‌كه همه راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود كه ما را در معرض یك انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد. ” این‌جا بود كه ما باید انتخاب می‌كردیم. یا ننگ تسلیم را می‌پذیرفتیم و یا شرف مقاومت را. و خوشبختانه كه شرفمان را حفظ كردیم.

غیر ممكن، ممكن می‌شود !

از صبح 30خرداد درحالی‌كه تمامی پیكر مجاهدین و میلیشیا در تهران مشتاقانه سر از پا نمی‌شناخت و در هر پارك یا كوچه و خیابان و خانه‌یی گروه‌‌گروه آماده می‌شد، مركز فرماندهی با نگرانی در اطراف سیستم ارتباطی گرد آمده بود تا هیچ چیز خارج از كنترل، خودبه‌خودی رها نشود.

آری فرماندهان و مسئولان مجاهدین در این روز واقعاًً یك شاهكار تاكتیكی و نظامی آفریدند. تظاهركنندگان به‌500هزار تن بالغ می‌شدند، غیرممكن، ممكن شده بود .

به این ترتیب بعدازظهر روز 30خرداد تظاهرات مسالمت آمیز نیم‌میلیونی مردم تهران به‌دعوت و پیشتازی و راهگشایی مجاهدین محقق می‌شود.

آن روز كه رادیوی ارتجاع پرده را از روی همه چماقداریها و تاخت و تازها كنار می‌زند و به‌صراحت خطاب به‌پاسداران می‌گوید و كرارا تكرار می‌كند كه به‌اذن امام به‌روی مردم رگبار باز كنید. پاسداران تظاهرات مسالمت آمیز را به‌خون می‌كشند.

بعد از ظهر30 خرداد 1360 خمینی به‌طور تاریخی در مقابل مسعودرجوی شكست می‌خورد و تمام می‌شود. از این پس مبارزه قهرآمیزانقلابی مجاهدین و همه موضعگیریهای آنها در منتهای مشروعیت و در منتهای مقبولیت مردمی شكل می‌گیرد و پیش می‌رود. كارنامه درخشان دو‌‌و‌‌نیم‌ساله مبارزه سیاسی مجاهدین، این حقیقت تابناك را مجسم می‌كند، در صدر همه حماسه‌هایی كه مجاهدین در میدان نبرد نظامی می‌آفرینند، بایستی به‌شاهكار و هنر تاریخی مسعود رجوی در این مبارزه سیاسی آفرین گفت. چرا‌كه در پیكار با دجال پیری كه مشروعیت یك انقلاب عظیم با آن استقبال توده‌یی را حمل می‌كرد و علاوه بر آن بر دجالیت مذهبی و موقعیت مرجع تقلید تكیه زده بود و این‌همه مكار و هشیار بود، سرانجام پیروز شد و این خمینی بود كه با سر به‌زمین خورد.

آغاز اعدامهای جنون آسا

از شبانگاه 30خرداد، اعدامهای جنون‌آسای مجاهدین و هم‌چنین دستگیریهای گسترده هر كس كه كمترین ارتباطی با مجاهدین داشته، در سراسر كشور آغاز می‌شود. ماشین كشتار به‌دستور دژخیم خون‌آشام جماران در اوین به‌كار می‌افتد و خون پاكترین و آگاهترین فرزندان میهن را بی‌دریغ و با‌شتاب و شقاوتی شگفت‌انگیز بر زمین می‌ریزد.

روز 31 خرداد، روزنامه‌های رسمی رژیم عكس گروهی از دختران نوجوان مجاهد را كه دژخیمان خمینی آنها را با قساوت تمام تیرباران كرده‌اند به‌منظور احراز هویت چاپ می‌كنند و با وقاحت ویژه جلادان از پدرو مادرهای آنان خواسته می‌شودكه برای شناسایی و تحویلگیری
فرزندانشان به‌اوین مراجعه كنند. شهید مقدس كاظم افجه‌ای و شاهدانی دیگر از صحنه‌های اعدام دراوین نقل كردند كه: «دختران خردسال مجاهد، در لحظه تیرباران، جملگی با مشت گره كرده فریاد می‌زدند: «مرگ بر خمینی»، «زنده باد آزادی».

نعره جلادان و حاكمان ضد شرع خمینی

آخوند جنایتكار محمدی‌گیلانی حاكم ضد‌شرع منصوب شده توسط خمینی نعره می‌كشید كه:
«محارب بعد از دستگیر‌شدن توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود، كیفر همان كیفری است كه قرآن
(بخوانید فتوای خمینی) بیان می‌كند، كشتن به‌شدیدترین وجه، حلق‌آویز كردن به‌فضاحت‌بارترین حالت ممكن و دست راست و پای چپ آنها بریده ‌شود. اسلام (نام مستعار خمینی) اجازه می‌دهد كه اینها را كه در خیابان تظاهرات مسلحانه می‌كنند، دستگیر شوند و در كنار دیوار همان‌جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به‌محاكم صالحه بیاورند، برای‌این‌كه محارب بودند اسلام(!) اجازه نمی‌دهد كه بدن مجروح این‌گونه افراد باغی به‌بیمارستان برده ‌شود بلكه باید تمام‌كشته شوند»

آخوند جنایتكار موسوی‌تبریزی، دادستان كل ضدانقلابی وقت خمینی می‌گوید:

«اینها محاكمه‌شان توی خیابان است. كشتن اینها واجب است نه جایز هر كس در برابر این نظام و امام عادل مسلمین(!) (منظورش خمینی است) بایستد، كشتن او واجب است. اسیرش را باید كشت و زخمیش را زخمی‌تر كرد كه كشته شود

رفسنجانی جنایتكار كه آن زمان رئیس مجلس ضدخلقی رژیم بود، به‌حكام ضد‌شرع چنین خط می‌دهد:
«برطبق فرامین الهی(!)‌4حكم بر اینها لازم‌الاجراست: 1ـ‌كشته شوند 2ـ‌به‌دار كشیده شوند 3ـ‌دست و پایشان قطع شود 4ـ‌اینها از جامعه جدا شوندرفسنجانی تأسف می‌خورد كه چرا قبلاً كشتار را راه نینداخته و می‌گوید: اگر آن روز منظورم اوایل انقلاب است، 200نفر از اینها را می‌گرفتیم و اعدامشان می‌كردیم، امروز این‌قدر نمی‌شد.»

بهای آزادی

به این ترتیب با سركوب خونین تظاهرات 30‌خرداد و شروع عصر اعدامهای وحشیانه، خمینی ضدبشر آخرین ذرات آزادی را نابود كرد. آن‌چنان‌كه از فردای 30خرداد به‌زبان دیگری می‌بایست با او سخن گفت. این زبان مقاومت انقلابی مسلحانه است، كه از فردای 30‌خرداد مشروع و ضروری گردید. اگر وارد مبارزه قهرآمیز نمی‌شدیم، به‌جای موج مقاومت و سرسختی بیشتر، شاهد موج ندامت و خیانت بودیم. ”ندامت و خیانتهایی كه دیگر نه جنبه فردی بلكه جنبه خطی و سیستماتیك نیز در آنها كاملاًً‌چشمگیر می‌بود”.

مجاهدین هم‌چنان كه طی دوسال و نیم فعالیت سیاسی و افشاگرانه تا منتهای توان برای ایجاد یك زندگی مسالمت‌آمیز تلاش كردند و به‌رغم دادن بیش از 70 شهید و هزاران مجروح، باگذشتن از حق مشروع دفاع از خود و شلیك نكردن حتی یك گلوله, وفاداری خودشان را به‌آزادی به‌اثبات رساندند، این‌بارهم وقتی با ضرورت مقاومت انقلابی و خونین مواجه شدند در پذیرش مسئولیت آن با فدای همه چیزشان لحظه‌یی تردید نكردند. میدانهای رزم را یكی پس از دیگری تجربه كردند و بهای آزادی و وفاداری به‌خلق را با ‌سنگین‌ترین قيمت ممكن پرداختند. تا مقاومت انقلابی به‌عالیترین ثمره خود كه ارتش آزادیبخش ملی ایران است بالغ گردید.

رامین مولائی ./ . ستارگان* و "کاربران" شرکت سهامی سایت"دیدگاه" توریستی



پایگاه جنجال
علیه مجاهدین،
علیه شورای مقاومت ,
علیه حزب کمونیست کارگری،
علیه مشروطه حواهان










پبش در آمد
(در اقتدا
به یک هفته با "خبر" حاج آق ا ن وری زاده)


"مسئول" مجهول الهویه "مقالات" سایت "دیدگاه"، بیانیه ای دوازده ماده ای مرتکب شده است، تحت عنوان "بنشین و بتمرگ و بفرما ... ".
بیانیه کذا عنداللزوم به تمثال "یک جفت یاجوج و ماجوج درزیر نور چراغ" هم آراسته شده است، تا هر "شب" بنشینیم و بتمرگیم و بفرماییم و... کلمه "ستارگان"* مهاجرت فرموده به نبعیدگاهمان را رج بزنیم و رج بزنیم؛ به لسان یاجوج و ماجوجهای مجهول الهویه "تبعید" !
رامین مولائی

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

تاریخ ارسال: 04 Jun 2006][ارسال‌کننده: رامین مولائی]:منتشر شده در ستون کاربران "بفرما و بشین و بتمرگ" دیدگاه

علی ناظر صد سال سیاه هم زور بزند نمی تواند مزخرفات «بفرما و بشین و بتمرگ» را سر هم کند . همان بهتر که موجود پر رو و بی اسم و بی امضا که (کل افتخارش لابد زندانی کشیدن است) بی اسم و امضا بماند. بهتر این است که مسؤول بیسواد مقالات دیدگاه بتمرگد و خفقان بگیرد. که مطلب «نوشته اش» (صد رحمت به آخوند ابطحی) بسی بی آبروئی بیش از پیش دیدگاه و کل اپوزیسیون است.

رامین مولائی

.............................................

کاربران عزیز،

نوشته فوق به خط لاتین ارسال شده بود که همانطور که در موازین ستون کاربران اعلام شده است، چنین مطالبی درج نمی گردند. از این رو مطلب را برای مسئول ستون مقالات و علی ناظر ارسال کردم. مسئول مقالات همانطور که در انتخاب مطالب ستون مقالات و فراسوی دیدگاه و سخنی از.. ،آزاد اندیشی خود را نشان داده، مطلب ارسالی را از خط لاتین به خط فارسی برگرداند و برای من باز پس فرستاد واز من خواهش کرد که حتما نظر آقای مولائی درج گردد.

ح. قهرمان، مسئول ستون کاربران "دیدگاه"
http://www.didgah.net/nazar_list.php?id=12974%20-%2086k
..............................................

تاریخ ارسال: 06 Jun 2006][ارسال‌کننده: رامین مولائی] منتشر شده در ستون کاربران "بفرما و بشین و بتمرگ" دیدگا


شرکت سهامی سایت جنجالی دیدگاه،
ایمیل جدیدی هم که برای دیدگاه فرستادم، کما فی السابق به حروف لاتین بود و در "موازین" ستون کاربران سایتتان کما فی السابق اعلام شده است: مطالبی که به خط لاتین ارسال شده باشد درج نمی شود.

خیله خب؟
آقای ح. قهرمان ("مسئول ستون کاربران دیدگاه ") اندر احوال "ترجمه" استثنائی و انتشار استثنائی این ایمیل در دیدگاه، از زحمات و "بزرگواری" ناشناس بی نام و نشانی تقدیر به عمل آورده است، که "مسئول مقالات دیدگاه"( و نویسنده بیانیه " بفرما، بشین و بتمرگ") تشریف دارد.
البته من هم خودم را موطف خواهم دید از این "بزرگواری" غیر منطبق با "موازین " اعلام شده دیدگاه تشکر کنم، مشروط بر این که "بزرگوار" ناشناس (که بر خلاف آقای قهرمان، حتی اسم مستعار هم ندارد) ابراز لطف بفرماید و با خبرمان کند، از چه زمانی به تبعید آمده است و با کدامین سابقه انتشارانی، به ناگهان وظیفه تماشایی تبدیل "دیدگاه" را به پایگاه جنجال علیه مجاهدین، علیه شورای مقاومت , علیه حزب کمونیست کارگری، علیه مشروطه حواهان ... بر عهده گرفته است!
رامین مولائی
پ.ن: مستحب است ، اگر نخستین جوابتان را پیشاپیش با مراجعه به این دو آدرس تکمیل بفرمایی
د: http://seen-jeem-40tikke.blogspot.com/2006/05/blog-post_23.html
http://zir-chatr-40tikke.blogspot.com/2006/01/httpwww.html

.......................................................................

[ارسال‌کننده: رامین مولائی][تاریخ ارسال: 07 Jun 2006]

ستارگان شرکت سهامی سایت جنجالی دیدگاه توریستی شده!

دو لینک روشنگر ایمیل دوم مرا که به دونمونه مندرج در دو وبلاگ (از شش وبلاگم) وصل می شد فیلتر فرمودید؛ مشت نمونه خروار "آزاد اندیشی" دیدگاه مبارکه "مزیٌن" به "تجربیات" انتشاراتی رسما اعلام نشده امثال سیدٌ ابراهیم نبوی در "تبعید"!

مستحب است که رفع فیلتر کنید:

_(من مسئول "براندازی" مقالات سایت دیدگاه ازجمشید پیمان پوزش میخواهم)
http://seen-jeem-40tikke.blogspot.com/2006/05/blog-post_23.html
( علی ناظر "گم گرده راه"؟ )
http://zir-chatr-40tikke.blogspot.com/2006/01/httpwww.html

در انتظارنخستین پاسختان، جسارتا یاد آور می شوم،
سردبیر مجهول الهویه شرکت سهامی دیدگاهی های پست مدرن ، با دم خروس ماده 12 بیانیه بامزه 12 ماده ای " بنشین و بتمرگ و بفرما
مجال چون و چرا و قسم حضرت عباس برای "ستارگان" (!) باقی نگذاشته است :
" چه بسا مطالبی هم در دیدگاه درج شده که ناروا و نابجا است امّا، اگر شب نبود به وجودستارگان پی نمی بردیم"!

رامین مولائی
..............................................................................

علی ناظر10ژوئن /20 خرداد 1385 خطاب به" کاریران عزیر" دیدگاه:

کاربران عزيز ديدگاه

با سلام و تشکر از صبوري شما که در عرض چند روز اخير مطلب ارسال کرديد ولي درج نشد و شما با صبر و متانت منتظر رفع اشکال شديد.دليل اين بود که کامپيوتر مسئوول مقالات ديدگاه دچار سکته کامل شده بود و احتياج به تعمير داشت... به همين دليل تا اطلاع بعدي خودم مطالب را درج خواهم

با سپاس

علي ناظر – 20 خرداد 1385

(10 Juni 2006 )دیدگاه

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=13058

.........................................


تازه ترین مطلب سایت "براندازی" دیدگاه ۲۷ خرداد ۱٣٨۵ - ۱۷ ژوئن ۲۰۰۶

"شلوغ بازی:

بدنبال اعتراض صدها هزار ترک آذری ساکن در ایران ... دسته های انشعابی از حزب کمونیست کارگری ایران به مناسبت و بی مناسبت از اصطلاح و عبارت «ملت سازی» در رابطه با جنبشهای ملل تحت ستم ساکن در ایران زیر سلطه استفاده میکنند که بعضا آنان را در کنار نیروهای شوونیست و عظمت طلب پاسدار نظم موجود قرار میدهد. البته جریانات سلطنت طلب و دار و دسته های وابسته به آنان نیز تا جایی که بتوانند و قادر باشند، به بهانه ی جلوگیری از «تحرکات» نیروهای بقول خودشان «قوم پرست» و تجزیه طلب لجن پراکنی میکنند..."

" ستون تازه ترین مطلب"
سایت "براندازی" دیدگاه
۲۷ خرداد ۱٣٨۵ - ۱۷ ژوئن ۲۰۰۶

......................................................


ارسال کننده رامین مولائی به دبدگاه ( منتشر نشده )

ستارگان شرکت سهامی
سایت"دیدگاه" جنجالی
مجهز به سردبیر بی نام و نشان و بی امضا
و ضد مشروطه خواهان،
ضد کمونیستهای کارگری
و ضدمجاهدین...!

با تقدیم مجدد لینک مربوط به بیانیه 12ماده ای "بفرما، بشین و بتمرگ" (مورٌخ چهارم ژوئن2006 ) کامپیوتر "سکته" کرده سردبیر بی نام و نشان سایت دیدگاه

http://ramin-molai.blogspot.com/2006/06/blog-post_07.html

دو باره هزار ماشالله به این "
شلوغ بازیها"
که اسمشو گذاشتین "براندازی" حکومت آخوندی!

رامین مولائی

13 June 2006

مهيندخت مصباح / شهلا انتصارى

سال گذشته روز ۲۲ خرداد، شمارى از فعالان حقوق زنان مقابل دانشگاه تهران اجتماع
كرده و نسبت به بن بست‌هاى قانونى و تبعيض‌هاى جنسيتى موجود دست به اعتراض زدند.
برخورد نيروى انتظامى با اين تجمع مسالمت‌آميز خشن و تهديدآميز بود. اينك جمعى از
فعالان جنبش زنان در اعتراض دوباره به بى‌پاسخ ماندن مطالبات خود، فراخوان به تجمع
ديگرى در ساعت ۵ الى ۶ همين روز و اين بار در ميدان هفت تير داده‌اند. شهلا
انتصارى، فعال اجتماعى و از امضاء كنندگان اين فراخوان درمصاحبه با دويچه وله در
باره اين برنامه توضيح می‌دهد.



خانم انتصارى اولين سوالى كه پيش می‌‌آيد اينست كه چرا پارسال جلوى دانشگاه جمع شديد و امسال ميدان هفت تير قرار گذاشته ايد؟

شهلا انتصارى: به دليل اينكه جاهايى كه قبلا امتحان كرديم موانعى داشتند و همه نظرشان اين بود كه ميدان هفت تير جاى وسيعى است. جايى است كه اطرافش پر از فروشگاههاى لباس فروشى است كه زنان بيشترى به آنجا رفت و آمد دارند. منطقه‌اى است زنانه و در عين حال به چهار طرف، اتوبانها، ورزشگاه شيرودى، ميدان وليعصر و اينها راه دارد. اما در دانشگاه اين شرايط نيست. پارسال جلوى دانشگاه وقتى نيروهاى انتظامى آمدند، زنان در يك بن بست قرار گرفتند. پارك دانشجو هم كه مراسم هشتم مارس را داشتيم با همين شرايط همراه بود.

آيا تا كنون از سوى نيروى انتظامى يا وزارت كشور توصيه يا حذرباشى نداشته‌ايد؟ اصولا چنين تجمعى مجوز نياز دارد؟

شهلا انتصارى: والله نه! طبق قانون اساسى تجمع مسالمت آميز نياز به مجوز ندارد. در عين حال كه سالهاى پيش وقتى سه چهار ماه جلوتر براى مراسمى مثل هشتم مارس اقدام می‌كرديم، مواجه شديم با اين مسئله كه درست در ساعات نزديك به تجمع، نيروى انتظامى مجوز را لغو می‌كرد. بنابراين نتيجه گرفتيم كه فرقى نمی‌كند مجوز بگيريم يا نه! در عين حال در قانون نوشته شده كه تشكل‌هاى صنفى و اصولا افراد می‌توانند در تجمع مسالمت آميز بدون مجوز شركت كنند.

پارسال كه اين تجمع برگزار شد، فضاى انتخابات بود و محور اصلى شعارها، نداشتن امكان براى نامزدى زنان بود. شعار محورى مراسم امسال چيست؟

شهلا انتصارى: ما شش شعار با نظرسنجى جمع و اولويت بندى انتخاب كرده‌ايم. نابرابرى در ازدواج، طلاق، ولايت و حضانت فرزندان، تابعيت، سن كيفرى، ارث، ديه و شهادت.

شعارهايي كه انتخاب كرده‌ايد بايد پايگاههاى توده‌اى وسيعى داشته باشد چون همه زنان كه لزوما نخبه هم نيستند، با اين مشكلات سر و كار دارند يا پيدا می‌كنند. اما امضاءهاى فراخوان و برگزاركنندگان را كه مى‌بينيم، جنگى است از اليت و پيشتاز. چرا حضور توده‌اى زنان را در اين تجمع‌ها يا فراخوان‌ها نمى‌بينيم؟

شهلا انتصارى: يكي از ويژگى‌ها كه من براى تجمع ۲۲ خرداد پارسال قائل هستم اين است كه زنان با نحله‌هاى مختلف فكرى و با نگرش هاى متفاوت با شعار مشترك به ميدان آمدند. آنهم براى اينكه يكصدا اعلام كنند زن و مرد پايه انسانيت هستند و در تمام حقوق برابرند. اما جمعى از فعالان جنبش زنان مسلما نمايندگان طيف‌هاى مختلف زنان نيستند و با توجه به اينكه زنان جامعه ما در طبقات و پايگاه‌هاى متفاوتى قرار دارند و زنان مرفه و متوسط ما به دليل تحصيلات و دسترسى بيشتر به امكانات اينترنتى و ماهواره‌اى از آگاهى بيشتر برخوردارند و در جريان تحولات قوانينى كه به نفع زن در جهان است قرار می‌گيرند. اما زنان زحمتكش ما و كسانى كه درعرصه زندگى و كار تلاش می‌كنند، اينها نه فرصت دارند و نه به دليل فضاىبسته جامعه، امكان آگاهى و بحث در باره قوانين زن ستيز را دارند. به اين خاطر جنبش زنان هنوز به ظرفيت واقعى خودش نرسيده و بايد ظرفيت سازى كند و يكى از دلايل تجمع ما هم رساندن اين صدا به سايرين است. دليل ديگر خودباورى زنان و آگاهى به حقوق خود و بعد از آن اين ندا براى دولتمردان نيز هست كه نزديك به سه دهه پس از انقلاب هنوز چنين نگرش‌هايى دارند.

اين سوال را به اين دليل می‌كنم كه شما اخيرا در نوشته‌اى به ايجاد شبكه‌اى از طيف‌هاى گوناگون در جنبش زنان اشاره كرده و اظهار اميدوارى كرده‌ايد كه اين طيف ها رشد كنند. مختصات شبكه‌اى كه نوشته‌ايد چيست؟ ارتباط يا كارگاه‌هاى آموزشی داريد؟

شهلا انتصارى: من بايد اول پروسه شكل گيرى فعالان جنبش زنان را براى شما بگويم. حدود سه سال پيش زنان پس از مقطع جايزه نوبل خانم عبادى و استقبالى كه از ايشان كردند، به اين نتيجه رسيدند كه می‌توانند اكسيون‌هاى مشترك با هم داشته باشند. پس از اينكه اين استقبال به اين خوبى و گستردگى انجام شد، نشست‌هاى متفاوتى برگزار شد و همه پس از گفتگوهاى طولانى نتيجه گرفتند كه ما از هر قشر، طبقه، آگاهى و تحصبلاتى كه آمده باشيم‌، درد مشترك داريم و آن اينكه حقوق انسانى‌مان در قوانين و جامعه مورد قبول نيست. فكر كرديم اگر اين مطالبات به شكل جمعى و گروهى مطرح شود، شايد بتواند دولتمردان را به خود آورد و تغييراتی در قوانين ايجاد شوند. در اين نشست‌ها صحبت می‌شد كه آيا اينها نمايندگان تمام زنان هستند يا اين كه ما بايد صبر كنيم تا همه بيايند... اما می‌دانيد كه جامعه ما از فضاى بسته‌اي برخوردار است و احزاب و گروهها نمىتوانند نظرات خود را آزادانه بيان كنند و تشكل سراسرى و گفتگوى دمكراتيك داشته باشند. اين روند بايد كم كم طى شود و به تدريج ديگران با هم انديشان و فعالان حقوق زن آشنا شوند و همديگر را پيدا كنند تا بتوانند شبكه وسيع زنان را تشكيل دهند. اينكه ما در زير بيانيه نوشته‌ايم جمعى از زنان فعال براى اين‌ است كه ما نماينده همه نيستيم. اما حركت ۲۲ خرداد جلوى دانشگاه و بعد از آن هشتم مارس در پارك دانشجو اين نتيجه را براى ما داشت كه زنان زيادى جذب اين فعاليت‌ها شده‌اند. در جامعه ما هنوز گروه‌ها و تشكل‌هاى سياسى نتوانسته‌اند به اتحاد عمل برسند اما زنان با درايت و شم زنانه، ضرورت همبستگى را بيشتر فهميده‌اند. به اين دليل ما كسانى كه بيانيه راامضا كرده‌ايم معتقديم كه حركت ۲۲ خرداد يك نقطه عطف در مبارزات زنان ايرانى بوده است.

آيا از نظر آمار شما شاهد پيشرفتى بوده‌ايد طى اكسيون‌هايى كه گذاشته‌ايد؟ توده زنان را توانسته‌ايد جذب كنيد؟

شهلا انتصارى: ببينيد! فعالان جنبش زنان كه ما مطرح كرده ايم در ان جى او ها و تشكل هاى مختلف هر كدام در بخش خاصي دارند فعاليت ميكنند. بخشى در حقوق زنان، بخشى در حقوق كودكان، زيست محيطى، مبارزه براي تامين سلامت زنان، دارند آگاهى با كارگاهها و كلاس‌ها و فعاليت‌هاى خود ايجاد می‌كنند. وقتى اين زنان جمع شدند در اين جلسات هم انديشى، تجارب خود را كه از پارسال تا امسال می‌گفتند، مطرح ميكردند كه حضور زنان در اين تشكل‌ها و اعلام اشتياق براى پيوستن به كار عملى بيشتر شده است. و اين چيزى نبود كه تنها يكى دو نفر مطرح كنند و اين حرفها را در تشكل‌هاى مردانه هم مى شنيديم يا از طريق نوشته ها و مقالات نشريات هم به اين نتيجه رسيديم كه زنها دارند روز به روز به سمت حركت شبكه‌اى نزديكتر می‌شوند.

07 June 2006

کاظم رنجبر: نقش دولت اسرائیل و سیاست آن کشور در منطقه خاورمیانه

-اسرائیل
وسیاست خاورمیانه ای این کشور
بعد از عملیات تروریستی 11 سپتامبر

کاظم رنجبر

-اسرائیل ،یک کشور بمانند سایر کشور های جهان نیست . تاریخ سرزمین فلسطین را ،محققین و پزوهشگران ، میتوانند ، از گذشته های بسیار قدیم ،حتی ما قبل تاریخ ، تا امروز را در سایت (1)مطا لعه بکنند . آنچه که امروز مورد نظر ما در این رسا له است ، آشنائی خوانند گان ،به نقش این دولت از بدو تشکیل اش ، در همکاری تنگاتنگ ، با قدرت های استعماری چون انگلستان ، فرانسه ،و خصوصأ امریکا ، بعد از جنگ ژوئن 1967 است . با به قدرت رسید ن آقای جورج دبلیو بوش ، در ژانویه2001 ، و نفوذ محافظه کاران نو آمریکای یهودی تبار، در تمام اهرم های رهبری و سیاسی این ابر قدرت بدون رقیب ، هر گونه امکان صلح و آرامش را برای استقرار حکومت های دموکراتیک ، برخاسته از آرای آزاد ملت های منطقه ، به حد نا ممکن رسانیده است.کسانیکه این نظریه را پیش می کشند ، که ایالات متحده آمریکا ، مدافع استقرار دمو کراسی در دنیا ،و خصوصأ در منطقه پر آشوب خلیج فارس هستند، کاملأ در اشتباه هستند. برای اینکه آمریکا در طول 60 سال گذشته بعد از جنگ دوم جهانی ، هر کجا ، نهال دمو کراسی ، پای به رشد گذاشته، علنأ ، این نهال را با کو دتا های نظامی در ریشه خشکا نیده است بعلاوه ،ذاتأ یک قدرت استعماربخاطر تضاد منافع خود ،هر گز نمی تواند، نظام های دموکراتیک را تحمل بکند .برای اینکه روشن وآشکار است ، در صورت وجود نظام های دموکراتیک در منطقه خاور میانه ، یا هر کشور عقب مانده ، اولین چیزی را که ملتها ، از حکومت های دمو کراتیک ، خود میخواهند ، رابطه نا عادلانه در تبادل اقتصدادی – بازرگانی بین المللی است . بر مبنای همین رابطه است ، که محققین و مورخین ، میگویند : اگر چه اسرائیل ، در درجه اول ، نتیجهً مبارزات ناسیونالیزم ، یهود ، یعنی صهیونیزم سیاسی در قرن نوزدهم است ، با وجود این ، اگر ایده ئولوژی صهیونیزم هم نبود ، امپراطوری استعمار گر انگلستان ، که در قرن نوزدهم ، اولین قدرت جهانی بود ، همین اندیشه صهیونیزم را ، برای دفاع از مانفع خود در شرق کانال سو ئز ، ایجاد میکرد. در حقیقت ، مسئله تشکیل اسرائیل ،و سیاست تو سعه طلبی و تجاوزات مکرر نظامی این کشور در راستای سیاست استعمار گرانه غرب است، که تا امروز یعنی بعد از ایجاد کشور اسرائیل در 1948 ، ادامه دارد.همین بن بست صلح بین ملت فلسطین ،و دولت اسرائیل ، یک سیاست کاملأ طراحی شده است ، که باید ادامه داشته باشد ،و این جنگهای متعدد در نهایت ، بر ثروت و قدرت کمپانی های اسلحه سازی ، و شرکت های نفتی ، بیا فزاید.
بن گوریون ، که نام واقعی او گورن -Grun ، (2) است ،سخنی در رابطه با تقسیم سرزمین اسرائیل بین اعراب و یهودیان دارد ، که به یکی از همرزمان خودش میگوید : اگرمن جای رهبران سیاسی اعراب بودم ، هرگز قرار داد تقسیم فلسطین را امضاء نمی کردم . به صرف اینکه ا جداد ما دو هزار سال پیش، در فلسطین بودند ، دلیل نمی شود ،که ما امروز از نقاط مختلف جهان ، آمده و این سرزمین را اشغال بکنیم.. خوانندگان توجه داشته باشند ، اگر امروز دولت ایتالیا ، ویا ایران ، وارث دو امپراطوری پهناور ، ادعا بکنند ، که دو هزار سال پیش ، بر سرزمین هائی ، حکمرانی میکردند ، که امروز آن سرزمین ها را باید به زور اسلحه دوباره تصاحب بکنند ، مسلمأ امنیت جهانی معنی نداشت . به همین خاطر است ، که قریب به اتفاق مورخین معتبر دنیا بر این عقیده هستند ، که اسرائیل ، ساخته و پرداخته ً قدر ت های استعماری است ،که در نهایت در خاورمیانه بعه عنوان پایگاه نظامی و جنگ طلب استعما ر نوین نقش دارد. بدون کمک های بلا عوض مالی ، و نظامی قدرت های استعماری ، و در راًس آن امریکا ، اسرائیل ، هرگز آینده ای در خاورمیانه نمی تواند داشته باشد.

وقتیکه ارتش اسرائیل ، در سال 1967 ، بخش های غربی اردن ، نوار غزه و شرق بیت المقدس را به تصرف خود درآورد ، ژنرال موشه دایان وزیر دفاع وقت اسرائیل در سال 1973 ، علنأ چنین میگفت :« اسرائیلیان تا روز قیامت دربخش های غربی اردن ، نوار غزه ، وشرق اورشلیم (بیت المقدس ) باقی خواهند ماند. من در این مناطق ، احساس بیگانگی نمیکنم ، درست برعکس ، این مناطق ، بخشی از خانهً من است .اگر شما این احساس مرا توسعه طلبی می دانید ، چه اشکالی دارد ، من یک توسعه طلب هستم . (ماٌخذ لوموند دیپلماتیک شماره 420 دسامبر 1990)در حقیقت اسرائیل ، بازوی مسلح غرب ، خصوصأ ایالات متحدهً آمریکا در خاورمیانه است . نفوذ آمریکائیان یهودی تبار در رسانه های گروهی ، رادیو ، تلویزیون ،و بلاخره محافظه کاران نو در دولت جمهوری خواهان آمریکا ، برای جلب افکار جهانیان جهت دفاع از اسرائیل بر همگان روشن و مشخص است .

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1990و اولین جنگ خلیج فارس(بعد از جنگ عراق علیه ایران با پشتیبانی تمام قدرت هی استعماری از صدام ) در سال 1991و شرکت ارتش های اعراب ، چون مصر ، عربستان سعودی ،و حتی سوریه ، در کنار نیروهای ائتلافی ،جهت ازادی کویت از اشغال ارتش صدام حسین ، رهبران دولت های عرب، که بدون استثنا ء، نظام های فاسد ،و ضد دموکراتیک هستند، بر این باور بودند که همچنانکه نیروهای ائتلاف ، متشکل از کشورهای معتبر جهان ، چون آمریکا ، انگلستان ، فرانسه و آ لمان تحت فرماندهی شورای امنیت ، کویت را از اشغال نیروهای نظامی صدام حسین آزاد خواهند کرد ، همین دولت ها ی بزرگ ، از طریق دیپلماسی و فشار آوردن به رهبران اسرائیل ، آنان را و ادار به سیاست ا نعطاف پذیر خواهند کرد ،و این کشورسرزمین های اشغا ل شدهً فلسطینی را که از سال 1967، در تصرف خود دارد، آزاد خواهند کرد !امٌا این خوش باوری های رهبران کشور های عربی ، با موضع گیری آشکار و روشن اسحق شمیر نخست وزیر اسرائیل در سال 1991 ، به یاس مبدل شد.

درسال 1991 ، جیمز بکر ،وزیر امور خارجهً جورج بوش (پدر ) برای مذاکره با اسحق شمیر به آن کشور سفر کرد. هدف این مسافرت به راه انداختن مذاکرات صلح اسرائیل با اعراب ، خصوصأ با ملت فلسطین بود. اسحق شمیر بطور روشن و علنأ گفت ما در غرب اردن و شرق اورشلیم (بیت المقدس ) ونوار غزه خواهیم ماند. این سیاست حزب ما ، حزب لیکود است، که با سایر احزاب فرق میکند. خوشباوری رهبران اعراب در این مطلب نهفته است ،که آنها فکر می کردند، که نیروهای ائتلاف برای آزادی ملت کویت از ارتش اشغالگر صدام به آن کشور لشکر کشیده اند. آقای لوران فا بیوس نخست وزیر سابق فرانسه در یک جملهً کوتاه هدف جنگ علیه صدام حسین را ، که در آن زمان ارتش فرانسه جزو نیروهای ائتلاف بود ، چنین بیان کرد :« نفت مادهً استراتژیک و حیاتی اقتصاد ما ست . نفت خاویار نیست که بگوئیم مهم نیست خاویار نمی خوریم .»این سخنان نخست وزیر سابق فرانسه درست در راستای سخان آقای جیمی کارتر در سال 1980 است ، که چنین میگفت :« خلیج فارس در محدودهً منافع استراتژیک ما محسوب میشود ،هر تلاش از طرف هر نیروی خارجی ،که بخواهد کنترل منطقه خلیج فارس را به دست گیرد، به مانند حمله ، علیه منافع ملی آمریکا محسوب میشود. ما این حمله را با هر وسیله ای ،من جمله نیروهای نظامی دفع خواهیم کرد .(ماًخذ روزنامهً لو مومند دیپلماتیک ماه مارس 2003 ، صفحه 19)

سلطهً قدرت های استعماری غرب بر خاورمیانه و تسلط بر چاه های نفت منطقه ، از طریق رژیم های فاسد و مرتجع ضد دموکراتیک کشورهای نفت خیز ، موقعیت ژئوپولیتیک ، ژئو اکونومیک ،و ژئو استراتژیک این کشور ها را خصوصأ در تضاد و رقابت با اتحاد جماهیر شوروی سابق،و پشتبانی غرب ، خصوصأ آمریکا از اسرائیل ، نه تنها در نهایت این قدرت های استعماری ، مانع شکل گیری نظام های دموکراتیک در خاورمیانه شده اند ، بلکه برای حفظ وظعیت موجود ، یعنی مذاکرات بی پایان و بی نتیجه بین اعراب و اسرائیل و عدم استقرار یک صلح شرافتمند ، به بخشی از واقعیت های خاورمیانه تبدیل شده است.

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،در طول سال های 1989 تا 1991 و تبدیل آمریکا به تنها ابر قدرت نظامی ، اقتصادی و سیاسی جهان ، دو گرایش سیاسی کاملأ متفاوت بطور علنی در اسرائیل ظاهرشد .گرایش اول ، برخاسته از اندیشه های وا قع بینانهً روشنفکران متعهد یهودی تبار در جهان وسیاست واقع بینانهً رهبران حزب کارگر این کشور است ، که آیندهً اسرائیل را در بطن جغرافیای سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خاورمیانه ، خصوصأ کشور های همسایه خود می بینندو این واقعیت را قبول دارند ، که باید اسرائیل در مقابل صلح واقعی سرزمین های اشغالی فلسطین و اعراب را ، تا مرزهای 4 ژوئن 1967 ، تخلیه کند. شعار صلح شرافتمندانه در مقابل زمین ،از آن این گرایش است .گرایش دوم ، برخاسته از افراطیون مذهبی و حزب لیکود است،که بر این باورند،که جهان عرب ، خصوصأ فلسطینیان ، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، از پشتیبانی یک دولت قوی محروم شدهاست . اینک زمان آن رسیده است که ما با پشتیبانی تنها ابر قدرت جهان و طرفداران خود در داخل کشور ،و نهاد های نزدیک به دولت آمریکا ، یعنی محافظه کاران نو ، که زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان ، کا ملأ دولت آمریکا را زیر نفوذ دارند ، بکوشیم بدون تخلیه زمین های اشغالی فلسطین ، اعراب و خصوصأ فلسطینی ها را با ساختن شهرک های مختلف ، مجبور به ترک خانه و کاشانه شان بکنیم .

در این راستا، گروهای افراطی و دست راستی کشور اسرائیل ، از زبان محافظه کاران نو آمریکا ،« تز نظم نوین جهانی » را ارائه دادند.به طور خلاصه آن بخش از تز نظم نوین جهانی ،که شمامل خاورمیانه می شود ، در نهایت خواستار تجزیه سه کشور نفت خیز خاورمیانه است ، که این سه کشور عبارتند از : ایران ، عراق ، و عربستان سعودی هستند. برای اینکه تنها این سه کشور در خاورمیانه نفت خیز هستند ،که بطور عینی دارای پتانسیل انسانی ، جغرافیائی ، اقتصادی ، وسیاسی نظامی هستند ، که می توانند در مقابل قدرت اسرائیل مقاومت بکنند. در این تز نظم جهانی این سیاست گنجانیده شده است ،که با جدا کردن استانهای نفت خیز این سه کشور ،و تبدیل آنها به شیخ نشین هائی چون کویت ،و قطر وبحرین و...و محروم کردن ملتهای ایران عراق ، عربستان سعودی از درآمد های حاصل از نفت ، مانع پیشرفت های علمی ، اقتصادی ،و نظامی این کشور ها شد. این سیاست درست دنباله سیاست های انگلستان و فرانسه ، بعد از شکست دولت عثمانی ، در جنگ اول جهانی است ،که در آن زمان انگلستان و فرانسه بخشهای خاورمیانه را بر مبنای ذخایر نفتی ،و منافع استراتژیک خود تقسیم کردند.انگلستان و فرانسه در طول جنگ اول جهانی ، به اهمیت استراتزیک نفت و این ماده حیاتی لازم به اقتصاد دنیا را درک کرده بودند. بی جهت نیست که در تمام سیاست های خاورمیانه ای آمریکا ، انگلستان در کنار آمریکا قرار دارد. چون آمریکا به تجربیات انگلستان ،و انگلستان به قدرت نظامی آمریکا احتیاج دارد.در راستای همین سیاست بود ،که انگلستان دراوایل قرن بیستم ، سعی در جدا کردن خوزستان از مام وطن ، توسط شیخ خزعل وا بسته به در بار انگلستان بود.

اگر به نقشه کشور های تولید کنندهً خاورمیانه نگاه بکنیم ، می بینیم که بخش عمد این کشور ها امیر نشینان کوچکی هستند ، که هیچکدام دارای پتانسیل انسانی ،و وسعت جغرافیائی لازم برای تبدیل شدن به یک کشور مستقل و نیروی نظامی ، اقتصادی و علمی نیستند. در حقیقت این امارات نشین ها ، هیچکدام کشور نیستند ، بلکه بند رهای صادرکننده نفت هستند. بعلاوه این امیر نشینان ، در آمد حاصل از فروش نفت را به خاطر محدود بودن وسعت جغرافیائی و نیروی انسانی خود ، دوباره در اقتصاد کشورهای عظیم صنعتی ، چون آمریکا وانگلستان و فرانسه تزریق میکنند. در سال مالی 2003 آمریکا ، میزان سپرده های عربستان سعودی در بانک های آمریکائی معادل 700 ملیارد دولار تخمین زده شده است. به عبارت دیگر ، قدرت های بزرگ علاوه بر این که نفت خاورمیانه را به کمک نظام های فاسد تاراج می برند ، و در آمد حاصل از فروش آن را نیز به هر نحوی دوباره به اقتصاد خود بر میگردانند.

در راستای همین « نظم نوین جهانی » و تلاش برای اجراء و عملی کردن آن است ما هر روز « جنبشهای آزادی بخش و تجزیه طلبی! » با نام های گوناگون در داخل و خارج از ایران با رهبرانشان به رادیو تلویزیونهای فارسی زبان ، خصوصأ آمریکا ، انگلستان و اسرائیل دعوت می شوند !

در راستای سیاست صلح شرافتمندانه در مقابل زمین ، اسحق رابین ، یاسر عرفات ،و رئیس جمهور سابق آمریکا ، بیل کلینتون قدم های مثبتی برداشتند .مارتین ایندیک ، معاون وزیر خارجه و مشاور بیل کلینتون در کاخ سفید چنین میگوید :«...اولویت سیاست بیل کلینتون در خاورمیانه ، برقراری صلح میان اسرائیل و همسایگانش بود (...)پس از اولین جنگ خلیج فارس و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، این احساس کاملأ وجود داشت ، که امکان رسیدن به صلح جامع در خاورمیانه وجود دارد،و این موضوع به اولویت سیاست خارجی ما تبدیل شد. فرض بر این بود، که اگر بتوانیم به چنین دست آوردی تحقق بخشیم ، تاثیر دگر کننده ای بر سراسر منطقه خواهد گذاشت،و در نتیجه ضربه به کسانی بود که با روند صلح مخالفت میکردند ...» ( ماًخذ : جدال دو توحش . به قلم ژیلبر آشکار ، به زبان فرانسه ترجمهً آقای حسن گلریز ، صفحات 105، 106 ، چاپ هامبورگ ماه مه 2003)

چه کسانی ، و چه سازمان های سیاسی با استفاده از تروریسم با روند صلح مخالف هستند، که مارتین ایندیک این چنین روشن و آشکار به آنها اشاره می کند. در 13 سپتامبر 1993 ، چهل وشش سال بعد از 5 جنگ خونین ،و صد ها هزار کشته و معلول ، نما یندگان دو ملت فلسطین و اسرائیل ، یاسر عرفات و اسحق رابین ، با پشتیبانی رئیس جمهور آمریکا ، بیل کلنتون ، سند « آشتی تاریخی » را در کاخ سفید امضا کردند. در آن روز تاریخی ، اسحق رابین این مرد میدان های جنگ و سیاست با ایراد سخنان تاریخی ،این چنین به پیشواز « امید صلح » در خاورمیانه رفت .« ای فلسطینیان ، ما سربازان بر گشته از میدان های جنگ ، با لکه های خون ، ما سربازانی که علیه شما می جنگیدیم ، امروز با صدای رسا و روشن به شما میگوئیم: بس است این خونهائیکه ریخته میشوند ، بس است این اشکها ئیکه از چشمان جاری می شوند»
قرار بود در 20 ژانویه 1996 ، ساکنان بخش غربی رود اردن و نوار غزه در انتخابات شورای فلسطین شرکت کرده و طبق موافقت نامه اسلو ، این بخش ها را خود فلسطینی ها اداره بکنند. اما در شب 4 نوامبر 1995 ، ایگال امیر (yigal Amir) جوان یهودی افراطی تحریک شده توسط یک مشت خا خام های ضد صلح ، با شلیک گلو له هائی از پشت ، امید و آرزوهای ملیونها عرب و یهودی را در خون غلتاند . پنج روز بعد از قتل اسحاق رابین خبر نگار کانال یک تلویزیون اسرائیل ، انگیزهً قتل را از قاتل می پرسد ، وایگال امیزر چنین جواب میدهد :

قاتل: من آمادهً کشتن هستم.
خبر نگار –کشتن کی را؟
قاتل –آنهائی را که به من دستور کشتنشان را می دهند.
خبرنگار –عرب ها را ؟
قاتل-چه می خواهد تروریست باشد و چه عرب ، مهم نیست ،هرکسی میخواهد باشد.
خبرنگار –اگر از تو بخواهند که یک فرد یهودی را بکشی ،آیا می کشی؟
قاتل –اگر یک یهودی باشد ، که یهودی نیست، همه میدانند منظورم کیست، بلی می کشم.(منظور قاتل ، اسحق را بین است، که از نظر قاتل به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک «یهودی» نیست چون در راه صلح قدم برداشته بود .(ماًخذ ماهنامهً لو موند دیپلماتیک شمارهً 501، دسامبر 1955)

در 25 فوریه 1994، باروخ گلد ستین (Baruch Goldsein ) یهودی افراطی مقیم الخلیل –هبرون ، با مسلسل دستی 29 نفر فلسطینی را که در حال نماز خواندن بودند ، در کمال خونسردی به قتل رسانید و سپس دست به خود کشی زد. قبر این جنایتکار در اسرائیل برای یک عده یهودی افراطی ، تبدیل به زیارتگاه شده است.

کنکاش در عمق این جنایت ها ، وقتی سئوال بر انگیز می شود ،که ما می دانیم که کشور اسرائیل ، یکی از پیش رفته ترین کشور های جهان است ،و این کشور ، تنها دموکراسی موجود در خاورمیانه است .(البته برای ساکنان یهودی تبار آن دموکراسی است )سطح دانش و تحصیلات یهودیان در اسرائیل و در جهان ، از مردمان اغلب کشور های دنیا بلا تر است . در چنین جامعه ای چگونه می توان در پائین ترین سطح تاریک اندیشی و تحجر فکری غوطه ورشدو انسانهای را فقط به خاطر عرب بودنشان این چنین قتل عام کرد ؟ و یا یک رهبر سیاسی را به خاطر دور اندیشی و اقدام برای استقرار صلح ، این چنین نا جوانمردانه به قتل رساند ؟ مارتین ایندیک معاون وزیر امور خارجهً آمریکا و مشاور بیل کلنتون ، وقتی که از مخالفان روند صلح و کسانی که از تروریسم برای این مخالفت استفاده می کنند ، منظور کسانی هستند که امثال ایگال امیر و یا باروخ گلداسین ها را تربیت وتحریک و تهیج می کنند.

در 23 ژانویه ،تروریست های پاکستانی یک روزنامه نگار آمریکائی را بنام دانیل پرل (Daniel Pearl)را ربودند و در 23 فوریه همان سال ، فقط بخاطر یهودی بودن دانیل پرل ، گلویش را با تیغ موکت بری شکافتند و به قتل رساندند.این قاتلان اغلب بی سواد واز دهات پاکستان بیرون آمده اند و تحت تاثیر « رهبران مذهبی! » شان به چنین جنایت هائی بنام دین دست می زنند. با تکیه بر محتوی کتاب بسیار با ارزش ژیلبر آشکار ،که در بالا به آن اشاره شد می توان گفت : هر تمدن توحش خود را دارد ، برخی گلو می برند ( قتل به سبک افغانی ها ، که کهنه سربازان جنگ علیه شوروی ، در الجزایر باب کرده اند و تیغ موکت بری هواپیما ربایان 11 سپتامبر 2001 ، نمادی از آن بود. عده ای بمب خوشه ای بر سر مردم بی گناه می ریزند و یا با بمب های 15 هزار پوندی ، از فاصله دور مردم را قتل عام می کنند ، برخی با ربودن هواپیما ، از آن چون موشکی برای کشتار غیر نظامیان استفاده می کنند . برخی هم موشک های هدایت شونده کروزرابه جای چاقوی جراحی برای عمل جراحی شان مورد استفاده قرار میدهند. برخی می کوشند تعداد هرچه بیشتر ی از مردم را با نمایش مرگ قربانیان خود تحت تاثیر قرار دهند . عده ای هم از تارتوف ریا کار (شخصیت معروف نمایشنامهً مولیر ) تقلید می کند و به رسانه ها امر می کنند ، تا کشت و کشتار ی را که با انتقام جوئی خود ببار آورده اند ، بر ملا نسازند :« دیگر طاقت دیدن آن را ندارم ، چنین مناظر دهشت بار، به افکار شریرانه دامن می زند .» (ماً خذ از « جدال توحش ها »صفحه 96)

بعداز ترور اسحاق رابین ، جناح افراطی احزاب مذهبی و دست راستی لیکود ، توانستند امید صلح بین ملت های فلسطین و اسرائیل را به یاس مبدل سازند. باروی کار آمدن دولت ناتان یاهو ، اوج خشونت ها از یک طرف ، و عملیات شهرک سازی در مناطق فلسطینی نشینان از طرف دیگر ، اوج گرفت ، تا اینکه در 17 ماه مه 1999 ، ژنرال سابق ارتش اسرائیل اوحد باراک از طرف حزب کارگر به نخست وزیر ی انتخاب شد.

بخش جنوبی لبنان که توسط ارتش اسرائیل به نام نوار امنیتی از سال 1982 اشغال شده بود ، بعد از سال ها ،و رودروئی با حزب الله لبنان ، تحمیل خسارت، این بار بوسیله دولت باراک تخلیه شد. عقب نشینی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان ،بار دیگر امید صلح را در بین صلح دوستان دو ملت بارور کرد .امٌا این بار نیز جناح افراطی حزب لیکود و احزاب مذهبی افراطی عملأ وارد میدان شدند، تا مانع هر نوع امکان برقرای صلح بین طرفین متخاصم شوند.در 28 سپتامبر 2000، آریل شارون با یک عمل کاملأ از قبل طراحی شده ، جهت تحریک و تحقیر فلسطینی ها و شکستن امید صلح ، در گذرگاه مساجد بیت المقدس حاضر شد. از فردای آن روز انتفاضه دوم در تمام مناطق اسرائیل و فلسطین اشغالی با لاگرفت .

در6 فوریه 2001، دولت اوحد بارک جای خود را به دولت آریل شارون داد و در این فاصله جورج دبلیو بوش نیز با یک انتخابات مشکوک و مسئله دار به ریاست جمهوری آمریکا رسید.محافظه کاران نو با ایده ئو لوژی « بر خورد تمدن ها »، که بانی آن ساموئل هانتینگتون و از طرفداران سر سخت جناح افراطی صهیونیست های سیاسی است ، پشتیبانی خود را از عملیات سرکوبگرانه شا رون دریغ نداشتند.عملیا ت انتفاضه دوم تاکنون بیش از چهار هزار کشته ،و هزاران زخمی جای گذاشته است .امروزا سحق رابین ، یاسر عرفات ،برنده گان جایزه نوبل صلح1994 ،در این دنیا نیستند. آقای آریل شارون در حال مرگ است. امید صلح در خاورمیانه ، به خاک سپرده شده است. آمریکا و هم پیمانان اش ، در باطلاق افغانستان ،و عراق گرفتار هستند.خسارات انسانی ، مالی ناشی از سیاست های محافظه کاران نو آمریکا ،و جناح افراطی حزب لیکود و احزاب مذهبی بطور دقیق معلوم نیست. اماٌآیا نمی توان این سئوال را پیش کشید: ـیا شروع عملیات انتفاضه ٌ دوم در 28 سپتامبر 2000، انتخاب جورج دبلیو بوش به همراهی محافظه کاران نو آمریکا در ژانویه 2001 ، انتخاب آقای آریل شارون در 6 فوریه 2001 به نخست وزیری اسرائیل ، فاجعه تروریستی 11 سپتامبر 2001، و سقوط حکومت طالبان (4) با دخالت نظامی آمریکا و هم پیمانان آن کشور در 7 دسامبر 2001 ،نابودی کامل نطقه دولت آینده فلسطین توسط ارتش اسرائیل، وبلاخره حمله نظامی آمریکا و انگلستان و هم پیمانان خود به عراق در 20 مارس 2003، در گیری این کشور ها در خاورمیانه ، با عمل حساب شدهً آریل شارون و ظهور غیر منتظره او در میدان مسجد الاقصی شروع شد ، و به دنبال خود ،این حوادث را با خود به همراه آورد ، با تمام این حوادث بی ارتباط بودند ، یا واقعأ یک برنامه طرح ریزی شده ای بود ،که حملات تروریستی 11 سپتامبر 2003 نیز بخشی از آن بود ؟

در طول تاریخ تشکیل اسرائیل تا کنون ، این چنین فجایع با این وسعت خونریزی و قتل عام یک ملت مظلوم بدون سلاح ، با استفاده از تانک وتوپ هواپیما ها و هلی کوپتر های جنگی سابقه نداشته است. در مقابل این جنایات ، جناح افراطی صهیونیزم بین اللملی با دردست داشتن رسانه های گروهی در سطح جهان ، تبلیغ می کنند ،که علیه تروریست های انتحاری در آمریکا و اسرائیل مبارزه می کنیم.در آخرین هفته ماه سپتامبر 2003 ، 27 نفر از خلبانان ارتش اسرائیل با ارسال پیام به افکار جهانیان اعلام داشتند که از این تاریخ به بعد ، به خاطر وجدان انسانی خود از بمباران مناطق مسکونی و قتل انسان های بی گناه ،خوداری خواهیم کرد . این خلبانان چهره کریه خشونت جناح افراطی حاکمان اسرائیل را به جهانیان نشان دادند(5)
آمی آیلون (Ami Aylon )رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت داخلی اسرائیل که امروز برای برقرای صلح واقعی ، بین دو ملت اسرائیل و فلسطین ، تلاش می کند ، در مصاحبه خود با روزنامه فرانسوی « لیبراسیون » 8 سپتامبر 2003 چنین میگوید : وقتیکه از سال 1996 تا 2000 مسئول امنیت داخلی بودم ، ما واقعأ دوران آرامش را طی میکردیم . نه به خاطر این که من رئیس امنیت داخلی بودم ، بلکه فلسطینی ها یک امیدی داشتند، که در آینده صاحب دولت خود خواهند بود. به همین جهت نیز خودشان علیه تروریسم مبارزه می کردند .ما اسرائیلیان فلسطینی ها را متهم به تروریسم می کنیم ، اما تا روزیکه فلسطینی ها تحقیر و غرورشان را خرد می کنیم ، آنها خود را در یک نا امیدی مطلق احساس می کنند ، و به خود می گویند : « من چیزی ندارم که از دست بدهم» فراموش نکنیم که اولین کامیکاز ( عملیات انتحاری )،که تورات نیز از آن یاد می کند سامسون بود .برای این که سامسون تحقیر شده بود و تمام امید هایش را از دست داده بود . فلسطینی که با عملیات انتحاری خود را می کشد،و به دیگران نیز صدمه وارد می کند ، به خاطر با ور های مذهبی اش نیست ، بلکه بخاطر این است ،که تمام رویا ها و آرزوهایش را از دست داده است.(ادامه دارد )

-به قلم کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسیkazem.randjbar@wanadoo.fr-اقتباس بطورکامل و یا به اختصار با ذکرنام نویسنده و سایت عصر نو بلا مانع است .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------(1)http://wikpedia.org/wiki/htoitre_de_la palastine

(2)http :www.even.fr/celebre/biographie/david-ben-gourion-2284-php
(3)سازمان های اطلا عاتی اسرائیل برای تضعیف ، جبهه آزادی بخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات ، که دارای گرایش لائیک بود سازمان افراطی مذهبی حماس که شاخه ای از اخوان المسلمین است ،در سال 1970 ، در زمان گلدا مایربنا نهاد، که همین امروز فلسطین را تا پای جنگ داخلی و برادرکشی می کشاند ،که درست به نفع صهیونیست های اسرائیل عمل میکند . رجوع شود به : http :www.humanité.presse.fr/journal/2001-12-14-2550
(4) رجوع شود به کتاب مارک شاژمن ، جاسوس معروف سیا ، یهودی تبار آمریکائی ،که در سازمان دادن القاعده ، در زمان اشغال افغا نستان توسط ارتش شوروی ، در پاکستان بسر می برد و کتابی نیز به زبان انگلیسی در بلاره تروریسم با این عنوان بیرون داده است . understanding terror networks Marc Sageman University of Pennsylvania Presse
(5)نافرمانی مدنی خلبانان ارتش اسرائیل دربمباران مناطق مسکونی مردم بی دفاع فلسطین.رجوع شود به :httpMwww.protection-palestine.org/article.php3 ?id_article=1456



کاخ سفید بسیار «سفید » در رابطه با طلای سیاه بسیار «سیاه »
-روابط تنگا تنگ عربستان سعودی و ایالات متحدهً آمریکا .
ادامه دارد .
.

جمع آوري امضا براي حمايت از اين تجمع ادامه دارد


. 22 خرداد: تجمع مسالمت‎آميز زنان در اعتراض به قوانين زن ستيز