درود به پدران و مادرانی که پس از دو هزار و پانصد سال هنوز هم
دسترنج آنان باید خرج خونبهای فرزندان بیکفایتش باشد. هنوز هم آنان هستند که باید
تاوان فرزندان دهها نسل دیگر خود را بپردازند. چقدر ما هنوز محتاج آنان هستیم.
چقدر از نام پرآوازه آنان خرج میکنیم، چقدر صندوقچههای آنان را میکاویم. چقدر از
دسترنج آنان مست غرور میشویم. ای کاش آنان میبودند و با سیلیای بر بناگوش ما،
هشدارمان میدادند که اگر ما نبودیم، شما چه بودید؟
تاراجی دیگر برای یک ملت غارتزده
دکتر رضا مرادی غیاث ابادی
هنگامی که بامداد امروز آقای دکتر تورج پارسی از سوئد در سرآغاز نامه غمانگیزش از «خبری بد» نام برد که برایم آورده است؛ زود دانستم که باز هم این میهن فرتوت، این میهن خسته و زجرکشیده، باید زخم تازیانه دیگری را بر اندام نحیفش لمس کند: دادگاه فدرال ایلینوی ایالات متحده، حکم مصادره کتیبههای هخامنشی را انشا کرده است. تازیانهای که این بار از سوی بازماندگان کسانی نواخته میشود که دو هزار و پانصد سال پیش، فرزند برومند همین میهن فرمان آزادی، و فرمان باز پسدادن آثار باستانی آنان را انشا کرده بود.
من حقوقدان نیستم و هیچچیز از قوانین بینالمللی نمیدانم. اما میدانم که در همیشه تاریخ با همین قانونهای مشروع و نامشروع، اندوختههای گرانبهای مادران و پدران این میهن انباشته از گنجینهها را به تاراج دادهاند. میدانم که به نام آزادی، به نام دین، به نام حقوق انسانی، وطن مرا سوزاندهاند و بر زمین سوختهاش تازیدهاند. به نام آبادانی، کشتزارهایش را به باد فنا دادهاند. به نام صلح و آشتی، جوانانش را در جنگهای بیهوده و ساختگی کشتهاند و دختران نازنینش را به اسارت بردهاند. به نام دین و خداپرستی، نیایشگاههای کهن و پاک و بیآلایش او را فرو کوبیدهاند.
میدانم که در همیشه تاریخ، پدران و مادران من زیر سایه یک سپاه تاراجگر به آفرینش فرهنگ و تمدن درخشان خود پرداختهاند و همان تاراجگران برایش قانون و تاریخ نوشتهاند. میدانم که تاریخ این میهن تا چه اندازه آکنده است از بازگویی همین تاخت و تازها و همین ویرانگریها. تاریخی که آن هم زیر سایه همان مهاجمان برنوشته میشد و بدست همانان تحریف میشد و واژگونه میگشت.
من نمیدانم کدامیک از این قانونها ریشه در زور دارند و کدامیک تعلیمات آسمانی است و کدامیک برای آزادی و رفاه مردمان نوشته شده است. اما میدانم دستاورد همه آنها برای مردمان زجرکشیده این سرزمین یکسان بوده است و همیشه همه حقوق از آن صاحبان قدرت و ثروت و نیرنگ بوده است. میدانم که فرزند این سرزمین بر مبنای همان قوانین حق داشت تا اسیران بابل را به اسارت خود بگیرد. حق داشت تا گنجینههای آنان را به نفع خود مصادره کند و اگر میکرد، کاری بود که در دنیای آنروز (و حتی امروز) بدیهی مینمود و خردهای بر آن نبود. کاری بود که آنان نیز در هجوم به سرزمین ایران همانگونه میکردند. اما چنین نکرد. به آن قانونی که اجازه تاراج داراییهای دیگران را میداد، وفادار نماند، حتی اگر آنان از ملیت و از دین او نباشند. همگان این اجازه را به او میدادند که همانند دیگران، سرزمین سپاه فرو کوفته را به نام دشمن و به نام کفر، غارت کند و به اسیری برد. اما او به آن قانون عمل نکرد. قانونی که غارت موزه بغداد و گنجینههای افغانستان در سالهای گذشته، نشان داد که همچنان به قوت خود باقیست.
درود به او. درود به پدران و مادرانی که پس از دو هزار و پانصد سال هنوز هم دسترنج آنان باید خرج خونبهای فرزندان بیکفایتش باشد. هنوز هم آنان هستند که باید تاوان فرزندان دهها نسل دیگر خود را بپردازند. چقدر ما هنوز محتاج آنان هستیم. چقدر از نام پرآوازه آنان خرج میکنیم، چقدر صندوقچههای آنان را میکاویم. چقدر از دسترنج آنان مست غرور میشویم. ای کاش آنان میبودند و با سیلیای بر بناگوش ما، هشدارمان میدادند که اگر ما نبودیم، شما چه بودید؟ چرا آنچنان بازپس ماندهاید که دیگران برای همه چیز شما تصمیم میگیرند؟ چرا آنچنان بازپس ماندهاید که دیگران هیچ نیازی به دستاوردهای امروزین شما ندارند؟ چرا باید فرزندان میهنی که به روایت کورتیوس، مردمان سراسر جهان برای گرفتن قانون به آنجا میرفتند، امروزه هیچ نقشی در تصمیمگیریهای جهان نداشته باشند؟
سی هزار لوحه گلین هخامنشی که نه یک فرمان عمومی، نه یک بیانیه بزرگ، بلکه تنها اسناد داخلی و حسابداری کارکنان تختجمشید بوده و هفتاد سال است که به نام «امانت» در نزد «آزادترین، مترقیترین و قانونمندترین» کشور جهان و در مهد دموکراسی به اسارت گرفته شده است، امروز به نفع بازماندگان کسانی مصادره میشود که حکم آزادی و تملک بر داراییهای خود را از نگارندگان همان کتیبهها دریافت کرده بودند.
قوانین مترقی امروز اجازه مصادره کتیبههایی را میدهد که خود مرجع مهم و یگانهای از قانون حقوق بشر در ایران باستان است. کتیبههایی که در آن از دستمزدهای کارکنان و تأمین اجتماعی آنان سخن رفته است، از آییننامههای امتیازها و مساعدههای بیشتر برای زنان و مادران، از مقرریهای ویژه برگزاری آیینهای دینی برای همه پیروان همه ادیان، از حقوق و شیوههای نگهداری و تربیت کودکان، و نیز از بسیاری حقوق عمومی دیگر که حتی به وهم مردمان دیگر کشورهای آن روزگار، و یونان انباشته از لشکر بردگان نمیآمده است.
کتیبههای تختجمشید، خود بازمانده یک تاراج دیگرند. هجوم سپاه نابکار دیگری که به نام آزادی و اتحاد ملل به ایران تاخت و برای دستیابی به این آزادی و این اتحاد، از سوزاندن تختجمشید آغاز کرد که خود مظهر اتحاد ملتها بود. از سوزاندن یکی از زیباترین بناهای جهان که ساخت آن به مدت دویست سال و با همیاری مردمانی از سراسر شرق باستان ادامه داشت. بازماندن آن کتیبههای گلی تا به امروز، محصول پختهشدن در آتش آن تاراج بود.
درود به میهنی که اینهمه آتشسوزی، اینهمه تاراج و اینهمه زخم را بر اندامش تحمل کرد و لحظهای از آفرینش فرهنگ، تمدن، هنر و ادب باز نایستاد و همچنان زنده و پاینده مانده و خواهد ماند.
اصل خبر را در اینجا بخوانید: حکم مصادره اشیای باستانی ایران در دانشگاه شیکاگو