20 November 2007

مینا اسدی: همه زندگی آنست که خاموش نمیریم

آیا بازهم مردم ایران باید تاوان جنایت جنایتکاران را به پردازند؟ و باز هم به پذیرند که برای حفظ میهن و تمامیت ارضی آن، گوشت دم توپ حکومت ها باشند؟ آیا سهم آن مردم از زندگی فقط ایستادن در مقابل حمله ی احتمالی بیگانگان است و باز هم مثل همیشه زحمتکشان، پاپرهنگان و گرسنگان باید سینه سپر کنند و دختران و پسرانشان را فدای آب و خاکی کنند که هر گز برای آنان مأمن امنی نبوده است و هرگز بهره ای از مواهب آن نبرده اند ؟

آیا دشمنان فقط کسانی هستند که از خارج از مرزهای میهن به آن حمله می کنند؟ این بیگانگان که بر جان و مال مردم ایران حکم می رانند کجایی هستند؟ از کجا آمده اند؟ اینان که دسته دسته جوانان ما را به مسلخ می برند شناسنامه ی ایرانی ندارند؟

کدام مملکت؟ کدام آب و خاک؟ کدام ذخائر و معادن؟ اینها که تا دراز مدت همه چیز را فروخته اند و به حساب های بانکی شان سرازیر کرده اند .

همه زندگی آنست که خاموش نمیریم


مینا اسدی
mina.assadi@yahoo.com


در حال جفت و جور نوشته ای بودم در باره ی گفتگوی آقای زرافشان با رادیو زمانه، و داشتم جملات نوشته ام را پس و پیش می کردم که شنیدم آقای زرافشان در یک جلسه ی پالتاکی حضور خواهند یافت و فکر کردم خوب است که من پیش از چاپ مطلبم به بیانات ایشان گوش به سپارم، شاید در آن نکات تازه ای باشد که توجیه شوم!

رفتم و نشستم و شنیدم و دیدم که از بیست و هشت سال پیش تا اکنون یک قدم که به پیش نرفته ایم - سهل است - که صد قدم پسکی رفته ایم و چه یأسی مرا فرا گرفت، از شکیبایی جسم و جانم گسترده تر.

دیدم که هنوز هم بحث " چاقو .... چماق .... چماقدار دم دانشگاه، شما نادان و من دانا، ..... و امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند " ادامه دارد و ریش سفید ایشان و گیسوان همرنگ برف من، هم نتوانست و نمی تواند این" من " های خود نشکسته را، از شکستن آینه های رو در رو باز دارد.

نه تنها سنگی روی سنگ بند نشد، بل که جرینگ جرینگ صدای شکستن آینه ها را شنیدم و افسوس خوردم .

هر آدمی، با هر سن وسالی و با هر سابقه ی سیاسی، پُرسشی داشت که موافق طبع ایشان نبود "آشفته حال "، "پرت و پلاگو " و کم ارزش خوانده شد، با لحنی پُر از خشم و تحقیر... و با تُن صدایی که مرا به روزهای گذشته بُرد .

آقای زرافشان ضمن ابراز تأسف بر حال و احوال خارج از کشوری ها، فرمودند:
"متأسفم که عده ای به شیوه ی چماقداران دم دانشگاه انگ می زنند. کسی که استدلال ندارد بهتر است عاقلانه سکوت کند."

و از چند نفری که به جبهه ی ضد جنگ ایشان پیوستند به خاطر سخنان پُخته اشان تجلیل کردند.

آقای زرافشان با ارائه ی یک نمونه از زندگی خارج از کشوری ها، آنان را شعار دهندگان متوهمی نامیدند که در دنیای واقعی زندگی نمی کنند و در دنیای خیالی خود گمان دارند که یک سپاه بزرگ آماده، گوش به فرمان آنان ایستاده است.
تصویر ارائه شده ی ایشان از شرح احوال ما این حکایت عبرت آمیز است:
"هشت سال پیش پدر و مادری، پسر جوانشان را که نمی توانست تی شرت مورد علاقه اش را به پوشد به آلمان فرستادند. بعد از هشت سال که من در سفر اخیرم
به دیدن این پسر رفتم زندگی اش در شبانه روز از این قرار است:
نه تحصیل کرده و نه کار می کند، از پولی که از دولت آلمان می گیرد زندگی بخور و نمیری دارد. هر روز ساعت یک بعدازظهر از خواب بر می خیزد، صبحانه مختصری می خورد، به کلوب های اینترنتی سر می زند، عصرها هم به سراغ دوستان قدیمی پدر و مادرش می رود و بحث سیاسی می کند. خیلی هم ادعا دارد و گُنده تر از دهانش حرف می زند". " نقل به معنی"

آقای زرافشان با ساده نگری یک مسافر عادی که به قصد دیدار و سیر و سیاحت به اروپا آمده است جامعه ی تبعیدی و بیست و هشت سال سرگذشت غم انگیز و درد بار ایرانیان را در کمال بی انصافی این چنین توصیف می کنند. و از یاد می برند که اگر امروز، ایشان و دوستانشان به سراسر جهان می آیند و می روند دسترنج همین بیکاره هاست و همین ها هستند که امثال ایشان را بر سر و چشم خویش جای می دهند و حلوا حلوا می کنند.

و من نمی دانم ایشان با چنین نگاه سیاهی که به وضعیت ما دارند چرا در همان کشور، یارانشان و متحدانشان را نمی یابند و باز گوشه ی چشمی دارند به این اباطیل گویان سطحی نگر که در خور و خواب و خشم و شهوت روزگار می گذرانند و گاهی هم یک کمی انگشت شست شان را به نشانه ی مبارزه تکان می دهند!

اظهار نظر آقای زرافشان در باره ی زندگی تبعیدیان، اعتراضاتی را سبب شد که ایشان به هنگام ترک اتاق گفتند "البته من کسان دیگری را می شناسم که کار می کنند!" اگر چه پیش از آن در پاسخ سئوال شرکت کننده ای در جلسه گفتند :
"شما را پیش از هر چیز دچار آشفتگی فکری و بی نظمی منطقی می بینم" و دوباره به توهماتمان اشاره کردند:
"عده ای تصور می کنند که سپاه بزرگی در یک جای جهان در اختیار آنهاست و به دستور آنان عمل می کند" و نیز گفتند:"من در این صحبت ها چیز دندان گیری ندیدم"
و من نمیدانم که آقای زرافشان در میان این اجتماع لاغر و بی گوشت، بدنبال چه چیز دندان گیری آمده بودند، با آنکه خود به خوبی می دانند که فربه گان و نُخبگان با زیر دستان در یک گلیم نمی خُسبند.
آقای زرافشان می گویند:

" عُمر حکومت این رژیم سی سال است و ایران ما هزاران سال است که میهن ماست. ما باید از تمامیت ارضی آن و هویت مان پاسداری کنیم"

آقای زرافشان از این نکته ی کوچک بی اعتنا می گذرند که:

اگر به هنگام حکومت جنایت پیشگان مردم ستیز، روشنفکران و چراغداران با کفایتی بودند که مبارزات مردم را راهبری می کردند و در لحظه های حساس تاریخی میهن، در کنارشان می ایستادند، با زبان مردم حرف می زدند و مبارزات اجتماعی آنها را به سمت و سوی یک انقلاب واقعی رهنمون می شدند امروز این تاریخ سیاه سه هزار ساله به جای آنکه تاریخ بندگی و بردگی ..... جنگ و اسارت، زن کُشی ، خُشونت و قتل، و تجاوز به هستی و آزادی انسان باشد تاریخ سرفراز و بالنده ای بود و هرگز چنین رژیمی با این افکار منحط، پوسیده، سیاه و قُرون وسطایی حتا جرئت آنرا نداشت که در صد هزار کیلومتری ما راه برود چه رسد به اینکه بیست و هشت سال در قدرت باشد و تیغ خیره از نیام برکشد و دمار از روزگار مردمان برآورد.

اگر چراغداران، به چنین رژیمی چراغ سبز نشان نمی دادند و در بزنگاه های تاریخی، مردم را از عواقب رفتن این بربرها نمی ترساندند، امروز مردم ایران در این تنگنای تاریخی قرار نمی گرفتند .

آیا مردم ایران شایسته ی یک زندگی خوب و انسانی نیستند؟ تا کی باید بیکس و بیچاره در جستجوی چاره ی ناچار، در انتظار معجزه ای به آ سمان چشم بدوزند؟
آقای زرافشان می گویند:

" ما نه با آقای بوش هستیم و نه با اُردوگاه، و اکثریت جهان هم نه با این هستند و نه با آن "
اگر چنین است چرا ایشان و همفکرانشان به جای پند و اندرز و راهنمایی ایرانیان برای بازگشت، جبهه ای را سازمان نمی دهند که آن اکثریت مورد نظرشان گرد هم آیند و مبارزه ای بزرگ و پیگیر را سامان دهند تا بساط ظلم ظالمان را بر چینند و بر این همه جنون و جنایت نقطه پایانی گذارند .

چگونه است ایشان که حقوقدان برجسته ای هستند و حقوق بین الملل خوانده اند و به آن باور دارند و از زیر و بم این قوانین و ربط آن با حقوق بشر آگاهند به جای تشکیل یک جبهه ی ضربتی ضد جنگ، - همزمان که جنگ را دشمن بشریت می دانند- ، علیه مجرمان جنگ افروزی که میهنمان را به گروگان گرفته اند به "مراجع بین المللی" اعلام جُرم نمی کنند؟

آقای زرافشان که در کنار این تیغ به دستان بی ترحم زندگی می کنند و هر روز شرایط عینی آن جامعه را می بینند و خود زخم خورده ی اینان اند چرا این همه سال ایرانیان را به جبهه ای مُتحد علیه این جنایتکاران کم نظیر تاریخ فرا نه خواندند؟

آقای زرافشان می گویند:
"باید تفاوت ماهیتی بین دو رژیم قائل شد" و با این نتیجه گیری، همه را به مبارزه علیه جنگ فرا می خوانند و ایرانیان را از خطر تکه تکه شدن کشور می ترسانند. ترس از تجزیه ی ایران چنان ایشان را دچار وحشت کرده است که همه ی هم میهنان را به بازگشت تشویق و ترغیب می کنند. می گویند: "کسی که می خواهد کاری بکند باید در ایران باشد" لابد یادشان رفته است که ایرانیان به علت بدی آب و هوا از ایران نه گریخته اند!
یعنی ایشان نمی دانند که این دو رژیم تفاوت چندانی با هم ندارند؟ و نمی دانند که این هر دو به نابودی انسان و ویرانی زمین و چپاول و غارت مردم جهان کمر بسته اند و تا آن جایی که تیغ شان ببرد می کشند و تا جایی که زور شان برسد می تازند؟

یعنی ایشان نمی دانند که این جنگ و جدل بر سر منافع دو حکومت است؟ و برای هیچ کدام از طرفین دعوا، خان و مان و جان مردم به پشیزی نمی ارزد؟

دو قدرت یکی بزرگتر و یکی کوچکتر بر سر خوان نعمتی گسترده نشسته اند می خورند و می برند و بر سر تقسیم غنیمت ها چانه می زنند و شاخ و شانه می کشند.

آیا بازهم مردم ایران باید تاوان جنایت جنایتکاران را به پردازند؟ و باز هم به پذیرند که برای حفظ میهن و تمامیت ارضی آن، گوشت دم توپ حکومت ها باشند؟ آیا سهم آن مردم از زندگی فقط ایستادن در مقابل حمله ی احتمالی بیگانگان است و باز هم مثل همیشه زحمتکشان، پاپرهنگان و گرسنگان باید سینه سپر کنند و دختران و پسرانشان را فدای آب و خاکی کنند که هر گز برای آنان مأمن امنی نبوده است و هرگز بهره ای از مواهب آن نبرده اند ؟

آیا دشمنان فقط کسانی هستند که از خارج از مرزهای میهن به آن حمله می کنند؟ این بیگانگان که بر جان و مال مردم ایران حکم می رانند کجایی هستند؟ از کجا آمده اند؟ اینان که دسته دسته جوانان ما را به مسلخ می برند شناسنامه ی ایرانی ندارند؟
کدام مملکت؟ کدام آب و خاک؟ کدام ذخائر و معادن؟ اینها که تا دراز مدت همه چیز را فروخته اند و به حساب های بانکی شان سرازیر کرده اند .

آقای زرافشان میگویند:
" واقعیتی که شما می خواهید تغییر بدهید و در آن تحول ایجاد بکنید جای دیگری است. یا باید دل بکنید از این قضیه و یا اگر واقعأ به فکر تغییر و تحول هستید باید در بطن آن واقعیت باشید و اگر نبودید قادر به عمل کردن نیستید ...... بنابراین من معتقدم کسی که واقعأ می خواهد کاری بکند باید و مطلقأ ضروری است که توی خود ایران باشد."
این حرف های ساده دلانه، نباید حرف های یک حقوقدان با تجربه باشد. ایشان جوان دانشجویی نیستند که تازه پا به عرصه ی مبارزات اجتماعی گذاشته باشند و شور جوانی، راه، بر منطق و استدلال شان ببندد. جبهه ی ضد جنگی که آقای زرافشان ایرانیان را به آن فرا می خوانند و در آن از همه می خواهند که دوشادوش هم در برابر امپریالیسم امریکا به جنگند، جبهه ای است که در آن، آن سر جنگ نادیده گرفته می شود.

ایشان از مردم می خواهند که در این وضعیت حساس فعلأ از مرز و بوم و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی دفاع کنند. یعنی که بازهم بر جنایات بیست و هشت ساله ی یک حکومت فاشیستی – مذهبی دیده فرو بندند.

با تعاریفی که آقای زرافشان از جبهه ای که به قول خودشان « تازه نطفه اش بسته شده و در حالت جنینی ست» به دست می دهند یقین دارم که نطفه ای ست خارج از رحم مادر، که دیر یا زود دچار خون ریزی خواهد شد. این جنین نه تنها موجود زنده ای نمی شود بل که لوله ی رحم را خواهد ترکاند و جان مادر را به خطر خواهد انداخت.



17 November 2007

حرفهایی در آغازانتشار سایت سینمای آزاد

اگر یک روز مزد قلم نویسندگان روزاون لاین قطع شود همه این شیفته گان ایران وآینده اش ازاطراف روز اون لاین پراکنده خواهند شد. هر نویسنده ای در این سایت، گزارش یا مطلبش را با خط کلی روز تطبیق می دهد تا مزدش را کارفرما به خفت وخواری به سویش پرتاب کندواگر واقعیت غیر این است، نویسندگان و گزارشگران روزی اون لاین جواب این ادعای مرا بدهند وگفته های مرا بی اعتبار کنند . حالا همین روش در دیگر وسایل ارتباط حمعی که از کمک های موسسات به ظاهر مستقل بهره می گیرند، به خصوص رادیو زمانه همزاد روزی اون لاین اعمال می شودکه اگر حوصله کنید و نگاهی به آرشیو ما بیندازید، اسناد همه این مسایل را در لابلای مطالب آرشیو شده خواهید یافت.

در این شرایط که سایت های مستقل که پول های زیر میز و روی میز انگیره ایجادشان نبوده است به حداقل رسیده اند. این نیاز را حس کردیم که یک سایت را خودمان ایجاد کنیم.


حرفهایی در آغاز سرنگونی
یکی از مخوفترین سیستم های مافیایی و ضد انسانی
یعنی جمهوری اسلامی


بصیر نصیبی


 سرنگونی یکی از مخوفترین سیستم های مافیایی و ضد انسانی

جو خارج از ایران آلوده به حضور نا مبارک جمهوری سلامی شده است. این را همه ما به خوبی حس می کنیم، باورمندان خمینی جلاد، تفکر های پوسیده وعقب مانده قرن های پیش با ماسک ملی/ مذهبی ، معتقد به جامعه مدنی واصلاح گام به گام برگه ماموریتشان در خارج ، برای مدتی و تا حضور دو باره دارو دسته خاتمی تمدید شده است. دولت های سرمایه داری غرب برخلاف ادعا هایشان، اندیشه ی نهایی شان حفظ رژیم است. پول هایی که زیر نام موسسه های مستقل به جیب چرخانندگان سایت های وابسته به حکومت سرازیر می شود چه هدفی را نشانه می گیرد؟ اداره یک سایت مثلا برای نمونه سایت روز (نه فکر کنید فقط همین سایت از پول حلالِ ! این موسسات تغذیه می کند، چون این تار نما با برگ رو بازی می کند و با صراحت هدف و قصدش را بیان می کند. گردانندگانش هم آبرویی ندارند که بر باد برود (برای نمونه انتخابش کرده ام ( چه هزینه سنگینی باید داشته باشد که دوامش وابسته به دولت هلند و کارچاق کن حزب سبزهای هلند خانم فرح کریمی باشد؟ اینها که آگهی تجارتی هم دارند که برای تامین پرداخت های محدودِ یک سایت کفایت می کند.

مدیران سایت هایی که نمی خواهند آلوده به خواست دولتها باشندیا خودشان هزینه های جاری را تامین می کنند ویا چند همراه علاقه مند قادرند به راحتی مشکلات مادی یک سایت مستقل را بر طرف کنند.

سایت روز اگر برادعای کاذبش (تلاش برای ایحاد دموکراسی! در ایران ) پایبند است. پس چرا حاضر نیست از جیب خود مایه بگذارد به خصوص که شیرین عبادی نوبلی هم عضو هیات موسس و همکار اوست، که حتا اگر تشخیص دبیر تشخیص مصلحت نظامشان هم نادرست باشد وهمه پول هایی که بابت کمک به زلزله زدگان بم به حسابش واریز کرده اند را برای آبادانی بم! هزینه کرده باشد. آیا یک و نیم میلیون یورو دست خوش اروپا و دستمزد های کلانی که بابت سخنرانی های بی سر و ته و شعار های مردم فریب و رژیم پسند، بزرگ بانو به جیب می ریزد، آنقدر قدرت مادی برایش به ارمغان نیاورده تا به کمک سایت حامیش بشتابد و از نیاز به اجنبی! نجاتش دهد؟ نه جانم، این ها هم دکانی گشوده اند. دکانی دو نبش که هم می شود با توسل بدان، پول حلالِ! دولت های اروپایی را به جیب ریخت و هم از کیسه مردم در مانده و با حاتم بخشی سفارتخانه هاو وابسته های به اصطلاح فرهنگی یک رژیم تروریست در جهت حفظ رژیم کیسه انباشت.

من با قاطعیت میگویم اگر یک روز مزد قلم نویسندگان روزاون لاین قطع شود همه این شیفته گان ایران وآینده اش ازاطراف روز اون لاین پراکنده خواهند شد. هر نویسنده ای در این سایت، گزارش یا مطلبش را با خط کلی روز تطبیق می دهد تا مزدش را کارفرما به خفت وخواری به سویش پرتاب کندواگر واقعیت غیر این است، نویسندگان و گزارشگران روزی اون لاین جواب این ادعای مرا بدهند وگفته های مرا بی اعتبار کنند . حالا همین روش در دیگر وسایل ارتباط حمعی که از کمک های موسسات به ظاهر مستقل بهره می گیرند، به خصوص رادیو زمانه همزاد روزی اون لاین اعمال می شودکه اگر حوصله کنید و نگاهی به آرشیو ما بیندازید، اسناد همه این مسایل را در لابلای مطالب آرشیو شده خواهید یافت. در این شرایط که سایت های مستقل که پول های زیر میز و روی میز انگیره ایجادشان نبوده است به حداقل رسیده اند. این نیاز را حس کردیم که یک سایت را خودمان ایجاد کنیم. این سایت ویژه نوشته های من نیست واگر در آغاز چنین تصویری را مجسم می کند به دین جهت است که مطالب سایت از وبلاگ سینمای آزاد منتقل شده است.

اگر دوستان و یاران همت کنند و وارد گود شوند هم به من کمک می کنند تا وقتم را صرف پر بارتر شدن سایت بنمایم، هم مطالب متنوع تر عرضه خواهد شد. البته ما یک سایت سینمایی خواهیم بود که برخی از مطالب غیر سینمایی را هم گاه منعکس می کنیم به خصوص اگر مطلبی با بایکوت اینترنتی مواجه شود ما اقدام به نشر آن خواهیم کرد.

ما دوران آزمایشی را می گذرانیم و به تدریح مطالب تارنمای سینمای آزاد کامل تر عرضه خواهد شد. با فیلمسازان در حال تماس هستیم تا اجازه پخش فیلمهایشان را در این سایت بدست آوریم .همبن طور هنوز آرشیو ما کامل نیست، مطالب بسیاری از من این طرف و آن طرف پرا کنده است که باید به تدریج به آرشیو منتقل شود و اگر صبر می کردیم تا تارنمای کامل را به شما عرضه کنیم، شاید یکی دو ماهی باید در ایجاد ارتباط تاخیر می افتاد. این بود که تصمیم گرفتیم که کار را آغار کنیم و به تدریج کاملش کنیم و اگر نقصی در کارمان هست با یاد آوری یاران بر طرفش کنیم . قصد داریم میز گرد های سینمایی تشکیل دهیم و مباحثی رامطرح کنیم و پیش ببریم. شاید باور نکنید اما واقعیت دارد که ما هنوز تعریفی دقیق برای واژه های تبعید و مهاجر نیافته ایم. جمهوری اسلامی به همه ما بدون استثنا می گوید مهاجر، یعنی حضور مهاجر را پذیرفته و خود مبلغش شده است. ما خود نیز که در تبعید هستیم انگار این واژه ی رژیم پسند را پذیرفته ایم، یعنی ما که به دلایل سیاسی محبور به ترک کشورمان شده ایم با فلان تاجر که به میل خود و برای کسب در آمد بیشتر و سرمایه گذاری مطمئن تر ار ایران خارج شده اما ارتباطش را با داخل حفظ کرده است ( نظیر علی شاکری که به نفع رژیم فعالیت سیاسی هم می کند و یا لابی فعال رژیم هاله اسفندیاری که او هم مهاجر است) در یک کفه ترازو قرار می گیریم. در مورد مسایل هنری وسینمایی هم هنوز یک تقسیم بندی مشخص برای برنامه ریزی هایمان نداریم. بعد از به ثمر رسیدن حقه بازی نوظهور جمهوری اسلامی با عنوان اصلاحات و دولت اصلاح طلب! جمعی از حانواده سینمای در تبعید به جمهوری اسلامی رفتند نه برای دیدار خانوادگی بلکه عملا در خدمت بخش خوب! رژیم در آمدند. اما اکثر قریب به اتفاقشان برای زندگی ایران امروز را انتخاب نمی کنند. می رفتند فیلمی از دوم خرداد و تحولات چشمگیرش! می ساختند و می آوردند اینجا و قالب می کردند به تلویزیون های اروپایی که شیفته خاتمی بوده وهستند چرا که وی را وسیله نجاتی برای خودشان می دانستند که به بهانه دفاع از اصلاحاتِ! او، راه معامله با ج. اسلامی گشوده می ماند. یعنی توجیهی برای ساخت و پاختشان با جنایت کار ترین رژیم روی زمین یافته بودند.

هیچ مطلبی، هیچ فیلم و یا ویدیو کلیبی در سایت ما بی دلیل و برای پر کردن فضا منتشر نخواهد شد. همچنین است قرار دادن بخشی از فیلم فحشا زیر حجاب از ناهید پرشون، در وب سایت سینمای آزاد. بی دلیل نیست، فیلمسازی که تبعیدی بود و به جمهوری اسلامی رفت و فیلم دوم خردادی ساخت اما آنجا نماند و برگشت اینجا یعنی تبدیل به مهاجر شد و بعد در سفر های بعدی از زندگی فحشا ، بیکاران ، معتادان و... فیلمبرداری کرد و «راش» ها را به سوئد منتقل کرد و در سوئد مواد فیلمبرداری شده را مونتاز کرد و فیلم پر سر و صدای "فحشا زیرحجاب" را ساخته و نمایش داده شد و به همین دلیل هم ممنوع الورودش کردند و فیلمش را هم غیر قابل نمایش دانستند. به عبارت دیگر او بار دیگر یک فیلمساز تبعیدی شد .حالا می شنویم که در دوران پر شکوه احمدی نژاد ، عفو دوباره! شاملش شده و راه رفت آمد ش راهموار کرده اند، در آغاز کار سایت سینمای آزاد بخشهایی از این فیلم را ببینید. تا بار دیگر که سایت را به روز می کنیم در باره این فیلم . معنا و مفهوم واژه تبعید و مهاجر ، ما تبعیدی هستیم یامهاجر ؟ و برنامه هایمان زیر عنوان تبعید باید برگذار شود و یا مهاجر و تبعید و چرا رژیم هم همه ما را مهاجر می نامد؟ بیشتر با شما صحبت کنیم. همین طور بسیاری طرح ها و برنامه ها برای پر بارتر کردن سایت سینمای آزاد داریم که به تدریج با شما در میان میگذاریم. دستان پر مهر شما یاران را به گرمی می فشاریم همیاریتان را در راه سرنگونی یکی از مخوفترین سیستم های مافیایی و ضد انسان یعنی جمهوری اسلامی سپاس میگوئیم.

وب سایت سینمای آزاد آغاز به کار کرد


وب سایت سینمای آزاد آغاز به کار کرد

نگاهی متفاوت به سینما در ایران

صدای سینمای ایران در تبعید

http://www.cinemaye-azad.com


...............

تبریک

16 November 2007

اولین ادعای آقای احمدی نژاد و یارانش ساده زیستی و مبارزه با اشرافیتگری بود . احمدی نژاد سوار بر خودروی پژوی کهنه خود در تهران می گشت و وعده های انتخاباتی می داد در بعد از آن هم هر کس که به احمدی نژاد تکیه زد و بالا آمد یا سعی میکرد کاپیشن احمدی نژادی بر تن کند و یا خود را به ساده زیستی بزند . اما تشت ماجرا درست هنگامی که وزیر پیشنهادی برای وزارت نفت صادق محصولی معرفی شد که از مدتها پیش در میان بچه های سپاه به سردار میلیاردر مشهور بود بد جوری از بام ریاست جمهوری بر زمین افتاد

ماجرای برجهای دوقلوی شیراز

امير فرشاد ابراهيمي

آقای حداد عادل نیز که امروز در میان نمایندگان مجلس صبحها در پاویون نان و پنیر می خورد و عصرها در هیات رئیسه با پیژاما راه می رود و نماز ظهر و عصر می خواند و خود را خادم المله معرفی می کند نیز در این سیاه بازی تا کنون دست کمی از دیگر دولتیان نداشته است ، حالا تشت دیگری افتاده است و کوس رسوائیش سر به آسمان گذاشته تا جائیکه در مطبوعات و حتی رسانه های سراسری صدا و سیما نیز ناگزیر به انتشار آن شده اند . ماجرا که امروزه در شیراز و استان فارس همه آنرا به بنام ماجرای برجهای قلو میشناسند از این قرار است که فردی بنام امیر محمد پور فرزند محمدحسن در اوایل سال 84 اقدام به ساخت پروژه تجاری مسکونی در 22 طبقه موسوم به ساختمان محمدپور می نماید که در جواز ساخت ایشان به صراحت قید شده است که مجوز ساختمان فقط برای سه طبقه می باشد . نکته جالبتر اینکه کارشناسی پروژه بویژه از بعد ترافیک و شهرسازی و امور اجتماعی ، تحت رانت و نفوذ اشخاص ذینفع صورت گرفته و بطور جدی مورد سوال و مسئله ساز است. ماجرا آن وقتی زیبا می شود که آقای امیر محمد پور نیز بنا به اعتراف خودش هیچ کاره است و او فقط کارها را دنبال می کند ایشان یک روز با صراحت تمام با کمک برخی مطبوعات محلي ، پروژه را به رئيس مجلس و روز دیگر به رئيس قوه قضائيه نسبت می دهد.

افشا !

ماجرا صدایش از کوچه و پس کوچه های قصر الدشت شیراز بلند می شود و به گوش شهر داری و بعد فرمانداری و استانداری و نهایتا مطبوعات می رسد تا اینکه خلاصه در تاریخ 15/2/86 ساعت 30/10 صبح مأمورین شهرداری منطقه یک شیراز و فرمانده کلانتری 18 ولی عصر(عج) این شهر جهت جلوگیری از تخلف ساختمانی پلاک ثبتی 889 و 888 و 270 و 269 و 89 و 1/1368 واقع در نبش کوچه 53 قصردشت متعلق به فرد نامبرده حضور پیدا می کنند و علیرغم تذکر قانونی و تأکید بر تعطیلی کار به علت نداشتن پروانه ساختمانی و تصرف عدوانی معبرعمومی ، محمدپور به همراه تنی چند که در صورتجلسه رسمی نیروی انتظامی کلانتری 18 ولی عصر اسامی آنها بصورت کامل ذکر شده است ، با سروصدا و مخالفت نه تنها نسبت به تذکر مامورین توجهی نمی کنند ، بلکه با تهدید و ایجاد ارعاب خطاب به شهردار منطقه یک و فرمانده کلانتری آنها را تهدید به مرگ و انفصال و تبعید نموده و آقای محمدپور ، با صدای بلند خطاب به حضار و نیروی انتظامی و ... اعلام می کند که «این پروژه متعلق به آقای شاهرودی است و من پدر شما را در می آورم»! . کار به درگیری فیزیکی و از طرف نیروی انتظامی باتوم کشی و از طرف آقای محمد پور به بیل و کلنگ کشی می کشد و نهایتا این ماجرا با درخواست کمک از یگان امداد و نیروی های دیگر پايان يافته و متخلفین را به کلانتری و دادسرا مي برند که همان روز با قید سند آزاد مي شوند. !

اعتراض !

در بعد از این درگیری و شدت و حدت و آزادی نگهانی محمد پور بود که برای همگان مسلم شد که کاسه ای زیر نیم کاسه هست ! مگر می شود کسی با بیل و کلنگ به جان فرمانده پاسگاه بیفتد و رکیک ترین فحشهای ناموسی را به وی بدهد و حکم قضائی را پاره کند و عصر همان روزش با قید صد هزار تومان وثیقه آزاد شود ؟ ماجرا از کوچه و بازار به دانشگاه کشیده شد و در اولین موج اعتراض رسمی تشکل های دانشجویی دانشگاه های شیراز از جمله مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز ، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز، بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، ستاد یادواره شهدای دانشجویی دانشگاه شیراز و علوم پزشکی همگی طی بیانیه های جدا گانه ای خواستار توقف سریع این پروژه و روشنگری در این مورد مي شوند. در بخشی از بیانیه انجمن اسلامی دانشگاه شیراز آمده است: آیا سایر مردم این شهر هم می توانند عوارض شهرداری خود را در هنگام ساخت در تماس با آقای ... و شعب دیوان خیلی محترم عدالت اداری و کمیسیون ماده 5 و روحانیون متنفذ تقلیل دهند و یا آقایان اصولاً در محدوده تخفیف 20 میلیارد تومانی به بالا به فعالیت می پردازند؟

در بيانيه مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز نیز اين تشكل از شورای تامین استان خواسته است که بصورت جدی وارد این مسئله(پروژه محمدپور) شود و به صورت انقلابی حق و حقیقت را شناسایی کرده و حقوق مردم شهر را مطالبه و استیفا نماید.
در شهر ولوله می افتد و مجددا کلانتری 18 ولی عصر وارد عمل می شود و به صورت رسمی اتفاقات و تخلفات آقای "محمد پور" را صورتجلسه کرده و از آقایان شکایت رسمی نموده و در مجامع قضایی شیراز پرونده این پروژه کذایی به جریان می افتد . از سوی دیگر نیز سریعا آیت الله شاهرودی ریاست قوه قضائیه طی نامه ای رسمی که عنوان «دستور ریاست محترم قوه قضائیه در مورد ادعای محمد پور» در بالای آن قید شده است ، خطاب به آقای سیاوش پور ؛ ریاست دادگستری استان فارس اعلام می نماید : «با این آقای دروغگوی کلاهبردار به طور قاطع برخورد شود و اضافه بر اصل مجازات به جهت ذکر اسامی مسئولین مجازات اضافی مستحق است.»


اما مطبوعات

روزنامه اصلاح طلب نیم نگاه که در شهر شیراز منتشر می شود ، در شماره 2863 ، در حرکتی محیر العقول وبا تیتری عجیب انگشت اتهام را به سمت آقای حداد عادل نشانه می رود که : «سرمایه گذاری 600 میلیون دلاری حداد عادل برای احداث برج دوقلوی 60 طبقه در شیراز»! با این حرکت مطبوعاتی که دیگر کل استان فارس از این ماجرا مطلع شده و فتو کپی این روزنامه نیز دست به دست گشته آیت الله محمد حسن حائری امام جمعه شیراز نیز به میدان می آیند و طی نامه ای به آقای "طبیعی" مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس یادآور می شوند : « سران سه قوه باید بدانند بدون مشارکت به هم نمی توانند فتنه ها را مهارکنند، والفتنة اکبرمن القتل. این بار رئیس قوه مقننه هدف تخریب واقع شد... قوه قضائیه هم هدف این فتنه هاست. مسئولان اجرایی نباید فریب تعریف و تمجید های مطبوعات بخورند وگرنه تهدید می کنند و امتیاز می طلبند. به هرجهت عمل فوق یک نمونه تحریف است باید از طریق قانونی پیگیری شود». رونوشت این نامه هم به استانداری فارس ، مدیرکل اطلاعات فارس ، دادستانی انقلاب اسلامی و مهندس ذوالانوار جهت اطلاع نمایندگان استان در مجلس شورای اسلامی و اقدام مقتضی ارسال شد.
اما در تهران ، نمایندگان استان فارس در مجلس شورای اسلامی طی نامه ای به آیت الله فاکر رئیس کمیسیون اصل نود مجلس ، ضمن اعلام مشخصات کامل پروژه و موارد تخلف آن یادآور شدند: کل هزینه خرید زمین و نقشه و حقوق شهرداری و دولتی (که هنوزپرداخت نشده) بعلاوه تمام هزینه های ساخت حدود سی میلیارد تومان خواهد بود ، درحالیکه درآمد پروژه به قیمت امروز حدود 250 میلیارد تومان است(که معادل بودجه سه سال شهرداری شهرشیراز می باشد). در بند دیگری از این نامه آمده است که تذکرات و اعتراضات امام جمعه ، نمایندگان فارس، استعفای شهردار شیراز و نواحی 8گانه شیراز و بخشی از شورای شهر، دانشجویان، هیأتهای مذهبی و مردم و انعکاس های رسانه ای تابحال بی فایده بوده و مردم را نگران و عصبانی نموده است. این بی اعتنایی شایعه پروژه به مقامات فوق الذکر را تشدید نموده است. و در نهایت نیز از وی خواسته شده تا بطور ویژه دستور رسیدگی فوری به این مسئله را صادر نماید. محمد علی حیاتی نماینده شهرستان لامرد و مهر در مجلس شورای اسلامی در تاریخ 25/7/86 در بخشي از نطق پیش از دستور خود به اين امر اشاره كرد كه متن كامل آن بخش از سخنان وي كه در خبرگزاري فارس منتشر شده به شرح زير است:
حياتي با اشاره به ساخت برج مسکونی _ تجاری در قصرالدشت شیراز خطاب به رئیس قوه قضائیه گفت: عده ای با ضابطه شکنی و بی حرمتی به ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی ، تحت عنوان نام حضرتعالی و آقای حداد عادل برای مطامع و منافع سنگین 250 میلیارد تومانی خود که از بودجه سه سال شهرداری شیراز بیشتر است ، دست به هر کاری می زنند و به هیچ قانون وضابطه ای هم پایبند نمی باشند.
مخبرکمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در ادامه متذکر شده است : تعجب بیشتر آن است که در برابر این حرکت غیر قانونی ، نماینده ولی فقیه در استان، کلیه نمایندگان مردم فارس در مجلس ، استاندار فارس ، کلیه شهرداران شیراز و بخشی از شورای اسلامی شیراز، دانشجویان و هیأت های مذهبی نیز بارها مراتب اعتراض خود را به صورت های گوناگون اعلام داشته اند، ولی تاکنون هیچ اقدام موثری در جهت جلوگیری از تضییع حقوق مردم صورت نگرفت است. امروز چشم همه مسئولین استان به تصمیم قاطع حضرتعالی است که با صدور دستور صریح و سریع خود به این غائله تلخ و ناخوشایند و مصداق بزرگ فساد اقتصادی خاتمه دهید.
به دنبال این اظهارات و مدارک و اسناد دیگر، دیوان عدالت اداری نسبت به اخبار برج های دوقلوی شیراز توضیحاتی را در سایت بولتن نیوز منتشر کرد که: در خبر منتشره از قول بیانیه تشکل های دانشجویی دانشگاه های شیراز آمده که: «آیت الله رازینی رئیس محترم دیوان عدالت اداری شهرداری منطقه یک شیراز را فراخوانده و چندی پیش دیوان عدالت اداری حکم خود را صادر کرد». باید گفت : الف. از کذب بودن خبر فوق همین که اگر رأی دیوان چندی پیش صادر گردیده نیازی به فراخوانی شهردار منطقه یک شیراز نبوده در ثانی فراخوانی ایشان چه تأثیری در رأی می توانسته داشته باشد. در ضمن هر گونه اقدام بعدی در خصوص رأی صادره در شعب دیوان از طریق شعبه صادر کننده رأی یا اجرای احکام دیوان عدالت اداری صورت می گیرد نه از طریق ریاست دیوان.
ب. در ادامه با سئوالی که: «آیا سایر مردم شهر هم می توانند عوارض خود را در هنگام ساخت در تماس با علی رازینی و شعب دیوان خیلی محترم عدالت اداری و کمیسیون ماده 5 و روحانیون متنفذ تقلیل دهند و....» ضمن انتشار مطالب کذب و بی اساس آمده در بیانیه که با طعنه و تمسخر به اهانت به مسئولین محترم نظام قضائی و روحانی پرداخته به اطلاع می رساند حسب قانون محاسبه حقوق شهرداری می بایست در زمان صدور اجازه ساخت صورت گیرد و اقدام دیگری که خلاف آن باشد هم برای شهرداری مجاز نخواهد بود و هم تمامی آحاد مردم ایران می توانند وفق قانون مذکور چنانچه احجافی به ایشان شده از طریق مراجع قضائی تقاضای احقاق حقوق خود را نمایند.
مهندس سيدحسين ذوالانوار نماينده مردم شیراز در مجلس شورای اسلامی نیز در تازه ترین اظهارات خود موضوع را صریح تر بیان می کند و تلویحا اشاره را مستقیم تر به آقای شاهرودی می کند که در تاریخ 29/7/86 در روزنامه‌های كيهان و نشريات محلي شیراز به چاپ رسیده ایشان گفتند : آيت الله هاشمي شاهرودي براي ما عزيز است، ولي اجازه نمي دهيم برخي پشت سر ايشان كمين كنند و هرچه مي خواهند طلب كنند. اينكه يك پروژه در شيراز سود آن بيشتر از كل بودجه دو سال شهرداري شيراز است طمع خيلي ها را برانگيخته است.

نهایت !

هرچه که هست این برجهای دو قلو برای حداد عادل هست و یا برای آیت الله شاهرودی و یا اینکه برای هر دوی ایشان مردم شيراز، مسئولان استان و نمايندگان مجلس به شدت با اين پروژه مخالفند، و این نه تنها برای رانت خواری مسئولان بلکه در نگاهی کارشناسانه این برجها میتواند صدمات جبران ناپذيری به ترافيك شهر و محیط شهری بزند . موضوع جسته و گریخته و یا به قولی شل کن و سفت کن هنوز در شهرداری و قوه قضائیه دنبال می شود و از همین بابت هست که سياوش پور رئیس دادگستری استان فارس گفته است: مسئولان بايد مسئول حرف و كردار خود بوده و طوري عمل كنند كه بعداً شرمنده نشوند. ما وظيفه داريم آرامش فكري براي كساني كه مي خواهند در اين فضاي امن فعاليت كنند، فراهم كنيم و با كساني كه بخواهند فضاي توأم با آرامش را به هر طريق مخدوش كنند برخورد مي كنيم. برخي محافل آگاه در شيراز مي گويند كه سخنان سياوش پور انتقاد و تذكر به افرادي است كه علي رغم درگيري محمدپور با عوامل شهرداري و انتظامي و پس از گذشت حدود 5 ماه و برخلاف دستور آيت الله شاهرودي با وي برخورد قاطعی نشده است و همین مساله است که خود بر صحت شایعه ها و ادعاهای محمد پور دامن می زند . برخي ديگر نيز معتقدند سخنان رئيس كل دادگستري تعريضي به مسئولان وقت استان و شهر شيراز است كه جلوي اقدامات محمدپور را نگرفته اند. آنچه توجه همه را به خود جلب کرده ، اسناد و مدارک تخلف این برج هاست که علیرغم اظهارات صریح مسئولین نظام هیچگونه حرکتی در جهت توقف و مجازات عاملین صورت نگرفته است و با صراحت هرچه تمام این پروژه را به بالاترین مسئولین کشور نسبت می دهد و آب از آب تکان نمی خورد و این برج ها همچنان بالا می رود. اینکه واقعیت ماجرا چیست ، چه کسانی پشت سر این مسئله هستند و جریان به کجا وصل است سئوالی است که ما هم به دنبال پاسخ آن هستیم
.............
پی نوشت :
با سپاس از یک شهروند شیرازی که کلیشه نامه ها و خبر را از روزنامه نیم نگاه برای من فرستاده است .

10 November 2007

ما جنگ نمی خواهیم

هم آوا گامی است برای هم صدایی وبلاگ نویسان برای ایرانی بهتر؛ هر روز در کنار شما و با شما به بررسی دلایل ضعف تاریخیمان در نرسیدن به دموکراسی واقعی خواهیم پرداخت و سپاسگزار خواهم شد با مطالعه تمامی مطالب و نظرات مندرج در این وبلاگ، راهی صحیح را برای آینده ای بهتر جهت احقاق حقوق بشر در ایران بیابیم. ضمنا این وبلاگ آمادگی خودش رو برای انعکاس نوشته های شما در این زمینه اعلام میکنه

هم آوا

دریافت لوگو

http://hamava01.blogfa.com/