20 June 2007

ر ضا سٌیدی پور: خدایا به زنان ما شعور

غرض نقد آثار دکتر شریعتی در سالمرگ ایشان نیست ، مقصود نقد جمله ای از ایشان است در کتاب نیایش در باب "طلب شعور برای زنان این مرز و بوم" ."
در این کتاب، دکتر شریعتی از خدا برای هر یک از اقشار مختلف مردم از روشنفکران تا علما و روحانیون تا مردان و زنان چیزی طلب می کند ، سهم زنان نیز در این میان شعور است

خدایا به زنان ما شعور

رضا سیدی پور


”شعور" در لغت به معنای دانستن و دریافتن ، حس کردن و همینطور فهم و ادراک است .
بخشی از چیزی که ما آن را شعور می خوانیم، ذاتی (استعداد و هوش ) و بخشی دیگر از آن نیز اکتسابی است . آن بخش از شعور که جنبه ذاتی دارد ، می تواند مشمول دعای دکتر قرار گیرد ، آن هم نه فقط برای زنان که برای همه نوع بشر ، چرا که این بخش از دسترس انسان خارج است و نه کم شعور را در این میانه گناهی است و نه باشعور را فضیلتی .

اما آن بخش از شعور که جنبه اکتسابی دارد ، بیشتر از آنکه نیازمند دعای ما باشد ، لازمه اش تغییراتی است که باید در جامعه _ مرد سالار _ ما بیفتد تا دسترسی به آن میسر شود .

همه ما به نوعی پرورش یافته همین جامعه می باشیم و بهتر از هر کسی نسبت به نوع برخورد با زنان ، چه در خانواده و چه در اجتماع ، آگاهیم . هزاران سال حدود گلیم زنان این مرز و بوم تا انتهای اندرونی خانه ها بود ، و حضور در بیرون از خانه مقدور نبود الا با روبنده و برقع _ آنهم با حضور ملازم و نگهبان _ به شرطی که ملازم زبان زن باشد و به جای او حرف بزند ، مبادا که حریم محرم و نامحرم بشکند . واضح است که در چنین فضایی سخن گفتن از سواد و حضور فعال در جامعه تقریبا امری مسخره به نظر می رسید .

در چنین فضایی ، ضریب هوشی هر چه هم بالا باشد اما امکان رشد و نمو پیدا نکند ، مطمئنا هرز رفته و کم کم از بین می رود .

اصطلاح خاله زنک _ که تقریبا ورد زبان اکثریت ماست _ خود محصول چنین شرایطی است ، عدم امکان حضور زنان در جامعه سبب شد تا آنها کمترین اطلاعی از مسائل روز اجتماع و جهان نداشته باشند و از سویی در بحثهای خانوادگی نیز از سوی مردان خانواده جدی گرفته نمی شدند ، اینهمه باعث می شد تا حلقه صحبت زنان منحصر به اهل اندرونی _ بقیه زنان _ شده و صحبتها همه حول محور اطلااعات خودشان بچرخد .مشخص است که این صحبتها از لباس و زینت آلات و آرایش پیشتر نمی رفت ، چرا که سطح آگاهی زنان ما از این بیشتر نبود .
در این بین و در همه ادوار زنانی پیدا می شدند که حدود گلیمی که برای آنها در نظر گرفته می شد را رعایت نکنند و پا را از آن فراتر بگذارند ، کاری که معمولا تاوان زیادی هم داشت و به سادگی از سوی جامعه مردسالار پذیرفته نمی شد .

با این اوصاف بهتر بود ،
دکتر شریعتی از خدا ، تغییر شرایط موجود و زمینه سازی تغییر برای برابری زن و مرد را می خواست ، تا بدینوسیله استعداد نیمی از جامعه آن روز و امروز در اندرونی ها قربانی تفکر زن ستیز نمی شد .

18 June 2007

پاسارگادی" (!) و «کارآگاهانه» و بویشگرانه گو "." یا نیوز

وبلاگ " و... چه و چه و چه "

سخن پراکنی های
"پاسارگادی" (!) و
«کارآگاهانه»
حاج خانومهای لا اله ال لا ییک


ً در مراسم خاکسپاری و ختم ها در ايران رسم نبوده و نيست که زن ها بروند و سخنرانی کنند؛ به خصوص اگر که اين مراسم جنبه ای عمومی هم داشته باشند. اما خانم شيرين عبادی اين سنت را شکسته و در مراسم خاکسپاری دکتر پرويز ورجاوند سخنرانی کرده اند. ... گفته می شود که در برنامه ريزی خاکسپاری قرار نبوده که خانم عبادی صحبت کنند و اين اقدام ابتکار خود خانم عبادی بوده است" !


حاج خانوم شکوه میر سادگی
با مسئولیت نامحدود شرکت سهامی بویشگرانگو "." یا نیوز ا.ن لاین
بيست و پنجم خرداد 1386 / پانزدهم جون 2007
http://www.puyeshgaraan.com/Qalamro/Az%20Negaah-Word/Aznegaah-Word-061507.htm
...................

شما، برای مظنه زدن حرف های من،
به منبع مراجعه نياز ندارید

بايد دقت کنيد
تا ببينيد که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات
چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام


اسماعيل نوری علا
جمعه گردی های حاج آقا اسماعيل نوری گوز- یا - نبوزعلا
جمعه شب 21 بهمن 1385
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php

16 June 2007

ناهید رکسان: مرزهای «ارز


مرزهای ارز

ناهید رکسان



نمی‌دانم از خواننده‌ای که آدرس سایت «گوزآن‌لاین» را برایم در کامنت گذاشت، ‌چگونه تشکر کنم! یک سایت سراپا طنز که با ظرافت بسیار،‌ تبلیغات دارودستة اکبر رفسنجانی و شیاد اردکانی و به ویژه تبلیغات سیاست پیشه‌گان ایران را به سخره می‌گیرد. نخستین بار است که چنین طنز سرشار از شیطنت و ظرافتی می‌بینم. طنزی است «والا»، در تمامی ابعاد. هیچ اثری از فحاشی، هتاکی و لیچارگوئی‌های بازاری «اهالی فرهنگ اسلامی» در محتوای مطالب آن وجود ندارد، و هیچ تقدسی هم در کار نیست. این سایت، به دور از ابتذالی است که سرکوب فرهنگی ملایان بر ادبیات ایران حاکم کرده. طراحی این سایت،‌ به «روز آنلاین» می‌ماند، و عکس اهالی «روز آنلاین» هم در آن به چشم می‌خورد، عناوین مطالب هم شباهت فراوانی به عناوین مطالبی دارد که معمولاً در سایت سردار سازندگی مشاهده می‌کنیم: «میراث فرهنگی»، «تهاجم نظامی آمریکا به ایران»، «دانشجویان و زنان حکومتی»، که همگی مدافعان آزادی هستند. همة‌ اجزاء روزآنلاین در این سایت در جای خود قرار دارد، شباهتی است در ظاهر جدی، و در معنا طنزآلود. تمامی جناح‌های «شبه اوپوزیسیون»، ریزه‌خوار سردارسازندگی در این سایت حضور دارند؛ آن‌ها که به بهانة حفظ میراث فرهنگی، به هیاهو و جنجال بر ضد دولت فعلی می‌پردازند، کنیزکان و غلام‌بچگان «آزادیخواه»،‌ پادوهای محفل نوبل و ... و تمامی سیاست فروشان درون مرزی و خارج نشین. به کسانی که طنز را می‌شناسند، و قادرند طنز را از لودگی و متلک‌پرانی‌‌های مبتذل و خنک تشخیص دهند، توصیه می‌کنم سری به این سایت بزنند.

حال بپردازیم به وبلاگ امروز، پس از مرگ پرویز ورجاوند، دارو دستة شیاد اردکان فرصت را مغتنم شمرده مقاله‌ای به نام پاسداراکبر در سایت «اخبار روز» و احتمالاً سایت‌های دیگر منتشر کرده‌اند. در این مطلب، طبق معمول جست و خیزهای فاشیستی، ویژة ریزه‌خواران سفرة سردار سازندگی را می‌توان مشاهده کرد. به بهانة سخن از پرویز ورجاوند، ‌ بیانیه نویس ساواک، دوباره ناچار شده مقدار زیادی آسمان و ریسمان به هم بافته، و از قول پرویز ورجاوند دروغ فراوان بگوید و گریزی هم به نظریة لنین در مورد دولت زده، به این نتیجه برسد که دولت مورد نظر لنین همان «دولت» در ایران است، که باید تضعیف شود، و ورجاوند نیز که به «پاسداری» از ایران زمین مشغول بود، همین عقیده را داشته!

دیروز در یک وبلاگ مطلبی خواندم تحت عنوان «قمپز!» نویسنده در این مطلب، به همین گریز زدن‌ها اشاره داشت، و نوشته بود بعضی‌ها با نقل یکی دو جمله از ارسطو یا افلاطون قصد آن دارند که به خواننده تفهیم کنند نظریة ارسطو و افلاطون را مثل کف دستشان می‌شناسند! و اصلاً ارسطو و افلاطون برای تبیین نظریات خود از آن‌ها کمک گرفته‌اند. به نظر می‌رسد نویسندة مقالات منسوب به پاسدار اکبر هم، مانند شهلا شرف، به همین بیماری «قمپز» مبتلا باشد، و با گریز زدن به لنین و دیگر نظریه پردازان صاحب‌نام می‌پندارد که، می‌توان مخاطب را فریفت. و البته بستگی دارد که مخاطب کیست! حال بازگردیم به مقالة پاسداراکبر که پس از روضه خوانی برای پرویز ورجاوند، ادعا دارد، پرویز ورجاوند به دیدنش آمده! و سخنانی هم از قول ورجاوند در مورد ایران و تمامیت ارضی ایران «مطرح» می‌کند. مسلماً فقط به این دلیل که پرویز ورجاوند دیگر نیست تا مطالب عنوان شده را تکذیب کند! بله، نقل قول از رفتگان یکی از شگردهای شارلاتان‌هاست که معمولاً ابراهیم یزدی، اکبر رفسنجانی، مهدوی کنی و شرکاء به آن متوسل می‌شوند، تا یک تاریخ «دلپذیر» و «آپ دیت» شده تحویل مردم بدهند. به عنوان نمونه، از قول روح الله خمینی، سخنانی در باب دموکراسی و آزادی بازگو می‌کنند، که هرگز بر زبان خمینی جاری نشده. و در این راستا، پاسدار اکبر هم از قول پرویز ورجاوند در مورد ایران هرچه دوست دارد می‌گوید. و تمامی تبلیغات اربابانش را درلابلای 5 جملة کوتاه در مورد ورجاوند بسته‌بندی کرده:

«ورجاوند از میان ما رفت، ورجاوند تا پایان عمر افتخار آمیزش به این مسائل می‌اندیشید، ورجاوند در اندیشه ایران بود، ورجاوند چنین اهدافی را دنبال می‌کرد، روانش شاد باد.»

پاسدار گنجی،‌ پای را از این هم فراتر گذارده آنچه در ذهن ورجاوند می‌گذشته را نیز برای‌مان بازگو می‌کند:

«ورجاوند تا پایان عمر افتخار آمیزش به این مسائل می‌اندیشید و برای آن‌ها چاره اندیشی می‌کرد[...]»

بله،‌ می‌بینیم که پاسدار اکبر می‌دانسته پرویز ورجاوند تا آخرین لحظات عمرش به چه می‌اندیشیده!
ریزه خواران سفرة اکبر رفسنجانی را دست کم نگیریم! اینان از هر آنچه در ذهن دیگران می‌گذرد آگاهند! و هیچ چیز را نمی‌توان از اینان پنهان داشت! درست مانند بازجوی ساواک که تا چشمش به متهم می‌افتد، ‌کشف می‌کند مجرم است و جرمش چیست! هرچه باشد چراگاه پاسدار اکبر، سازگارا و یزدی یک «مرتع مشترک» بوده. و به همین دلیل است که برای بیان مقاصد خود زبان شیوا و فصیحی دارند و با هر عبارتی، در و گهر فراوان به گنجینة ادب پارسی می‌افزایند: از آنجمله است واژه‌های جدیدی چون: «اندیشناکانه»،‌ «خطرخیز»، «هشدار باش»، «سال‌های بلند»، «استعلا»، «عظمت طلبانه»، «لنینی»، «‌لویاتانی»! و در بسته بندی امروزی‌اش، پاسدار اکبر از کسانی که مانند ورجاوند می‌اندیشند، می‌خواهد:

«اندیشناکانه و از سر خیرخواهی از خود و دیگران بپرسند که آیا یک دولت خودکامه[...] می‌تواند از تمامیت ارضی این کشور [ایران] حراست [دفاع] کند.»

شاهدیم که دار و دستة شبه‌اصلاح‌طلب، دوباره سلاح زنگ‌زدة تهاجم نظامی آمریکا به ایران را به دست گرفته و در پی ارعاب ملت ایران بر آمده‌اند. گویا تا امروز که تمامیت ارضی ایران حفظ شده به یمن وجود دولت های «دموکراتیک» اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی بوده! و امروز که دولت غیر دموکراتیک احمدی نژاد پای به خیمه و خرگاه باند رفسنجانی نهاده، تمامیت ارضی ایران هم به خطر خواهد افتاد. چرا که بعضی‌ها «تمامیت ارضی» ایران را با «تمامیت ارزی» اهالی خیمة اکبر رفسنجانی در ترادف دیده‌اند. مراجعه شود به مرثیه‌خوانی «مهرانگیزکار» برای اکبر هاشمی! حال بازگردیم به پاسدار اکبر که با تغذیه از جسد پرویز ورجاوند به بازار گرمی برای اصلاح طلبان پرداخته و در این گیرودار، امثال ورجاوند را «عصارة حکمت عملی» مبارزات سیاسی خود و شرکای جنایتکارش قلمداد می‌کند:

«مبارزانی مانند ورجاوندکه سال‌های بلند عمر خود را[...]بی‌هیچ چشم‌داشتی صرف استعلا [منظورش اعتلا باید باشد] و عزت این مرز و بوم کرده‌اند، عصارة حکمت عملی ما در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی‌اند.»

چه خوب شد ورجاوند رفت و چنین مهملاتی را نشنید! نمی‌دانستیم روزی خواهد رسید که، عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی مشتی اوباش فرصت طلب، چون گنجی و عبدی، نام «حکمت عملی مبارزات سیاسی و اجتماعی» بر خود خواهد گذارد! و اتفاقاً یکی از همین مبارزان «حکمت عملی» در دم،‌ و در یک جمله، دیدگاه لنین از «دولت» را برایمان نقد و بررسی کرده و آنرا نفی می‌کند! توصیة پاسدار اکبر این است که در تقویت جامعة مدنی کوشا باشیم! چرا که یک جامعة قدرتمند می‌تواند دولت را مهار کند! و به زعم این مبارز بزرگ «عرصة حکمت عملی»، خواست ورجاوند نیز همین بوده:

«از منظر لنین، مسائل جامعه جز از طریق دولت قابل حل نیست[...] این تلقی لنینی[...] به شکست انجامیده[...]یک جامعه قدرتمند و سازمان یافته می‌تواند دولت را به کنترل در آورد[...] و منافع[...] خود را دنبال کند[...]ورجاوند نیز[...] چنین اهدافی را دنبال می‌کرد[...]»

مانند دیگر مردمفریب‌ها، پاسدار گنجی نمی‌گوید شعارهای دهان پرکن و فرامین اربابانش را از چه طریق می‌تواند تحقق بخشد! مانند دیگر شارلاتان‌های حرفه‌ای، گنجی نمی‌گوید، دیدگاه لنین از دولت، یک دولت پوشالی دست نشاندة استعمار نیست! مانند دیگر عوامفریبان، ‌گنجی یک تعریف تحریف شده از دموکراسی تحویل خواننده می‌دهد، و در پایان از ورجاوند یک «پاسدار اسلام» می‌سازد. به این ترتیب ملت ایران باید فرا گیرد که جامعة را قدرتمند کند! ولی چگونه می‌توان جامعه را قدرتمند کرد؟ این دیگر اهمیت ندارد، مهم کاهش قدرت «دولت» است! چگونه می‌توان قدرت دولت را کاهش داد؟ با قدرتمند کردن جامعه! این «تز» سیاسی شارلاتان‌هائی است که به خرج ملت ایران و با حمایت استعمار غرب به «مبارز سیاسی» تبدیل شده‌اند، تا مهملات‌شان را به عنوان «نظریه سیاسی» به خورد مردم بدهند:

«دموکراسی یعنی قدرتمند کردن جامعه و کاستن از قدرت بهیموتی و لویاتانی دولت. روانش شاد باد که همواره در اندیشة پاسداری از ایران زمین و سربلندی ایرانیان بود.»

نباید فراموش کنیم که، چنین «حکمت عملی» را مرهون مرگ نابهنگام پرویز ورجاوند هستیم. چرا که در غیر اینصورت پاسدار اکبر مسلما دهانش را تا این حد باز نمی‌کرد.

15 June 2007

پاسخ دولت انگلستان ب سايت ديدگاه

دولت انگلستان به ما اطمينان مي دهد که درسهاي لازم را آموخته است،
سوال اين است که آيا ما و مردم ايران به اين تعهد باور داريم؟


پاسخ دولت انگلستان
به کاربران سايت ديدگاه (سايت بحران)

علی ناظر
http://www.didgah.net/

همانطور که بخاطر داريد در پي اسير شدن پرسنل نيروي دريايي انگليس، و متشنج شدن روابط حسنهء دولت انگليس با رژيم ايران، سايت بحران نتيجهء اولين پروژه خود - تهيه توماري که مخاطب آن توني بلر نخست وزير انگليس بود، را گزارش کرد [1]. در اين نامه که تنها در عرض 2 روز ( آخر هفته) از حمايت 100 نفر با اسم و رسم و محل اقامت واقعي (بدون استفاده از اسامي مستعار) برخوردار شد، امضا کنندگان بر 4 محور اصلي تأکيد داشتند:

1- مردم انگليس يا مردم ايران را بايد از سياستمداران جدا کرد..
2- رژيم اسلامي تروريست و ضد خلق است و بايد در کليت تغيير کند.
3- سياست هاي دولت توني بلر دست رژيم اسلامي را در پيشبرد اعمالش در خاورميانه باز گذاشته است.
4- جنگ محکوم است، و امضا کنندگان با دخالت نظامي بيگانگان مخالفند.

2 روز پس از ارسال نامه، در تاريخ 4 آوريل نامه اي از دفتر توني بلر به اين مضمون دريافت شد:

«.... نخست وزير از من خواسته است که از شما بخاطر نامه و ضميمه اي [منظور ليست اسامي است] که ارسال کرده ايد تشکر کنم. ايشان از توجه شما و اينکه زحمت کشيده و نامه نوشته ايد ابراز خرسندي کرده و تذکر دادند که به نکات مندرج در آن نامه توجه لازم مبذول شود. ايشان همچنين توصيه فرمودند که نامهء شما به وزارت خارجه [ميز ايران] ارسال تا آنها هم از نکات مندرج در نامهء شما مطلع شده و در صورت لزوم پاسخ مبسوط ارائه دهند.... – امضا: »

با وجوديکه اين نامه در 4 آوريل دريافت شده بود، من ترجيح دادم که تا دريافت پاسخ وزارت خارجه گزارشي به شما ياران ندهم.
در تاريخ 7 ژوئن 2007، از وزارت خارجه [گروه هماهنگ کننده – ايران] يک نامهء دو صفحه اي دريافت شد. که مضمون و خلاصهء آن به شرح زير است:

« ... با تشکر از نامهء شما به نخست وزير در ارتباط با دستگيري پرسنل دريايي و قايق آنها بوسيلهء نيروهاي ايراني در تاريخ 23 مارس 2007 که [نامه از طريق دفتر نخست وزير] در تاريخ 21 مه 2007 دريافت شد [جهت توجه کاربران ما يک کپي از نامه را در همان 2 آوريل مستقيما به iهوزارت وزارت خارجه ارسال کرده بوديم].
ما کاملا مطمئن هستيم که پرسنل ما در آبها عراق و تحت مصوبات ملل متحد و بنا به درخواست دولت عراق، انجام وظيفه ميکردند. همانطور که مي دانيد اسرا آزاد شده اند. آزادي آنها تنها از طريق ديپلماتيک [در تهران و لندن] و بدون هيچگونه مذاکره و يا معامله، صورت گرفت. ما در اين رابطه از حمايت ملل متحد، اتحاديهء اروپا و بسياري از هم پيمانانمان برخوردار بوديم...»

نامه در ادامه به موضعگيري هاي علني وزير دفاع در 16 آوريل و 24 آوريل اشاره کرده و به تشکيل دو کميتهء حقيقت ياب تحت مديريت/رياست ژنرال فولتن و ديگري زير نظر توني هال اشاره ميکند و در پايان مي نويسد که

«... به شما اطمينان مي دهيم که درسهاي لازم آموخته شده و گامهاي لازم در آينده برداشته خواهد شد... امضا».

همانطور که مستحضر هستيد دولت انگلستان به ما اطمينان مي دهد که درسهاي لازم را آموخته است، سوال اين است که آيا ما و مردم ايران به اين تعهد باور داريم؟

علي ناظر 24 خرداد 1386

01 June 2007

شیما کلباسی

علی مسعودی نیا

شیما کلباسی شاعری است با ذهنیت و تخیلی قوی. شعر او هر چند بیشتر تمایل به سادگی ساختاری و مضمونی دارد ، شعری است محیط بر تکنیک و تصویر ، که این ویژگی، او را به سمت زبانی ویژه سوق داده است.فرصتی دست داد تا با او در باره ی شعر گفتگویی انجام دهم، که این گفتگو را بیشتر مدیون مانا آقایی عزیز هستم. چرا که شیما کلباسی شاعر کم سر و صدا و گوشه گیری است و یاد آوری مانا مرا به یاد او انداخت. از مانا آقایی و نیز از خانم کلباسی که با سعه ی صدر، وقت گذاشتند و با من هم سخن شدند، بسیار سپاس گزارم.

شناخت نامه :

شیما کلباسی شاعر و فعال حقوق بشر در بیست و نهم آبان هزار و سیصد و پنجاه و یک در تهران متولد شد. وی در پانزده سالگی از ایران مهاجرت کرده است. او مدیر و گرداننده پروژه های" گفتگوی بین ملتها از طریق ترجمه شعر"، "شعر زنان ایران" و از اعضای مدیریت پروژه بین المللی "آوای دیگر" و همچنین سردبیر بخش شعر مجله ی آمریکایی میوز آپرانتیز گیلد می باشد. وی مبتکر سبک اشعار موازی است. او اولین شاعر ایرانیست که به نوشتن اشعار دو نفره با شاعران غیر همزبان پرداخته است. این شاعران راجر هیومز و ران هودسن (آمریکایی)، السیو زانللی (ایتالیایی)، یحیی لبعبیدی (مصری- لبنانی) هستند. وی همچنین به نوشتن تعدادی متن مشترک با شاعر ایرانی، نانام پرداخته است. اشعار شیما به زبانهای ایتالیایی، هندی، هلندی، روسی، بلغاری، کرواتی، ایسلندی، آلمانی، اسپانیایی، فرانسوی، سوئدی، دانمارکی، فنلاندی، لهستانی، عربی و اسپرانتو ترجمه و در کلاسهای درسی در کروات، هند و انگلستان تدریس شده است. اشعار فارسی کلباسی در نشریات چاپی و اینترنتی کتاب شعر، همهمه، مانیها، قلمرو، رواق، غرفه آخر، اخبار روز، گیلماخ، سنگ، قلم، آرش، واژه، ایرانیان تایمز، چراغ، آوای زن، پویشگران، فلش، میراث فرهنگی، مانیفست، گوهران و ماه مگ به چاپ رسیده است. "سنگسار" نام مجموعه اشعار فارسی و "پژواک در تبعید" نام مجموعه ی اشعار انگلیسی اوست. از وی به زودی سه آنتالوژی به چاپ می رسد. عنوان اولین آنتالوژی "هفت دره عشق" است. این کتاب گلچینی دو زبانه (انگلیسی - فارسی) است که در بردارنده اشعار شاعران زن ایرانی از سده های میانه تا دوران معاصر است. در این مجموعه همچنین اشعار زنان شاعر مهاجر گردآوری شده است. این مجموعه برای نخستین بار در پاییز ٢٠٠٧ توسط ناشری آمریکایی به بازار عرضه خواهد شد.

شاعر مشهور آمریکایی، جیمی سانتیاگو باکا، درباره شیما می نویسد: اشعار کلباسی بسیار سخاوتمند، انسانی و سرشار از احساسات بشردوستانه هستند. دانیلا جیوزفی می گوید: شیما کلباسی از عشق، دوری و زندگی در تبعید می گوید. سروده های وی سروده های یک فعال حقوق بشر و انسان صلح خواه است.


گفتگو:

ع م :خانم كلباسی ، تعریف شما از شعر مهاجرت چیست؟ آیا هجرت جغرافیایی شاعر می تواند به عنوان معیاری برای تعریف ژانر شعر مهاجرت عمل كند؟

ش.ک: شعر و مهاجرت هر یک تعریفی جداگانه دارند. این برداشت فردی است که این دو را در یک بستر و در کنار هم قرار می دهد. در پاسخ به سؤالتان در مورد بعد جغرافیا یی مهاجرت و تأثیراتش باید بگویم که مهاجرت به هر حال بر انسان مهاجر اثر می گذارد و به همان نسبت هم شعرش را تحت تأثیر قرار می دهد. این حرف تازه ای نیست ودر عمل هم بارها اتفاق افتاده است. مثلا ً می بینیم که شاعران مهاجر ایرلندی و یا هندی و یا ارمنی بعد از مهاجرت به آمریکا شعرشان تحت تأثیر محیط جدید سروده شده و عناصر خاصی را وارد خود کرده. البته این که شعر یک فرهنگ در مهاجرت دچار چه تغییرات و تحولات تکنیکی و زبانی می شود امری تخصصی است و باید آن را با دقت بررسی کرد.

از آن جایی که مهاجرت در تاریخ ما به این صورت و شدت فقط یک بار قبلا ً اتفاق افتاده و در آن مورد هم اطلاعات جامعی در دست نیست و با در نظر گرفتن این که این مهاجرت فعلی از بیست و چند سالی نمی گذرد به نظر من باید هنوز برای یافتن پاسخ صبر کنیم.

ع م : شعر شما گویا نویسش انگاره هایی درونی و شخصی است كه با كنش های نوستالژیك ذهنتان پیوند خورده و سعی دارد به تداعی تصاویری از زندگی امروزی - اما دربستر حوادث اجتماعی- برسد. چقدر این تأویل را می پسندید و اگر موافق یا مخالف آن هستید، علت در چیست؟


شعر من فقط و فقط حس و برداشت من به عنوان یک انسان از وقایع اطرافم است و این شعر هر نامی می تواند داشته باشد و در برگیرنده هر حالتی هم می تواند باشد.

ع م : اقامت شما در جایی كه موطن اصلی تان نیست ، چه تأثیری بر روند تفكر جاری در متن شعرهایتان گذاشته؟ این تأثیر را تا چه حد مثبت ارزیابی می كنید و یا احیانا ً تا چه حد منفی؟


ش ک: بشر همیشه متأثر از وقایع اطرافش است به ویژه اگر بتواند تجربیاتش را با واژه به تصویر بکشد. مسلما ً من که در نوجوانی از ایران خارج شده ام و در کشورهای متعددی زندگی کرده ام تحت تأثیر فرهنگ و باورهای اجتماعی و اخلاقی مردمان این کشور ها قرار گرفته ام. این تجربیات چه خوب و چه بد و چه شیرین و چه تلخ همه مثبت بوده اند چرا که بعد دیگر، ابعاد دیگری به زندگی فکری و عاطفی من بخشیده اند و موجب شده اند که امروز من به عنوان یک شهروند جهان به خودم نگاه کنم و نه تنها به عنوان زنی شیعه وایرانی.

ع م: مناداها در شعر شما نقشی مهم ایفا می كنند. چندین مورد در شعرتان از مناداها به عنوان كلید بیان استفاده كرده اید .حالا خطاب به خودتان -شیما- و یا خطاب به مخاطبی كه در بطن شعر با او گفتگو داشته اید.این شگرد از كجا نشأت گرفته و تفكر شما در باب چنین فرم اجرایی چه بوده است؟

ش ک:به نظر من هر شاعری که درگیر با مسایل سیاسی و اجتماعی عصرش باشد یا منادی است یا به نوعی از منادیان می گوید.

ع م:روند كار شاعران مهاجر را چگونه می بینید؟ آیا كاراكترهای مستقل شعری در كار هم نسلانتان یافته اید؟

ش ک: شاعران مهاجر ایرانی اگر بنا بر تجربیات فردی خود بنویسند کاراکترهای مستقل شعری خود را هم خلق می کنند. هستند و تعدادشان هم کم نیست. حالا این که کار شاعر تا کجا حقوق واژه را رعایت می کند به عمق درک شاعر و جویندگی و پویندگی ذهنش بستگی دارد.

ع م:به نظر می رسد كه در عین حال كه شعرتان میل به ساده بودن و ساده گفتن دارد، گوشه ی چشمی هم به فرم و زبان و تریك های لغوی دارید. فرم از نظر شما تا چه حد می تواند در تأثیر گذاری و ارتقای یك شعر نقش آفرینی كند؟

ش ک: من هر چه را که حس می کنم می نویسم. پس تریک های لغوی، هم می توانند نقش داشته باشند و هم نه. بسته به این است که ضرورت حضورشان در یک شعر خاص چه باشد. فرم البته حکایتی دیگر است. شعر بی فرم که نمی شود! ولی کار فرمی هم باز به نظرم باید بسته به ضرورتی باشد و اگر نه بازی می شود و ملال آور. فرم در شعر مثل خطوط در کف دست و پیشانی است. در شعر بعضی ها این خطوط عمیق است و در شعر بعضی ها نه.

ع م: آیا جریان های ادبی داخل ایران را تعقیب می كنید؟ كار شاعران امروز ایران را چطور ارزیابی می كنید و شعر چه كسانی را می پسندید؟

ش ک: هر چه را که بتوانم و به دست بیاورم می خوانم، اما این که کار چه کسی را بیشتر دوست دارم واقعا ً بستگی به دوره اش دارد. علاقه ام شخصی است و هر از گاه دور تازه ای را آغاز می کند. در هشت سالگی شیفته اشعار حافظ بودم و چنان سرمست او که اولین شعرم را با بیتی از وی آغاز کردم. در دوازده سالگی سهراب سپهری برایم جایگاه خاصی داشت، در چهارده سالگی فروغ فرخزاد و اکنون شعری که به قول میکل آنژ «بی مرمر زاید» نوشته شود. در این دوره از زندگی ام برخی اشعار علی اکبر سعیدی سیرجانی، عارف قزوینی، محمدعلی اسلامی ندوشن، عباس صفاری، مجید نفیسی، ماندانا زندیان، شیرین رضویان، علیرضا زرین، پیمان وهاب زاده، مریم هوله، علیرضا حسینی، گراناز موسوی، لعبت والا، کیانوش فرید، مانا آقایی، سیمین بهبهانی، محمد رضا شفیعی کدکنی و سپیده جدیری و تقریبا ً تمام کارهای بسیار خاص نانام (حسین فاضلی) و علی علیزاده را می پسندم.

ع م: وضعیت محافل ادبی و نیز وضعیت نشر و چاپ آثار در محل اقامتتان چگونه است؟

ش ک: اولین کتاب شعر انگلیسی ام توسط یک ناشر آمریکایی و بی هیچ سختی به چاپ رسید. اما برای چاپ اشعار شاعران ایرانی در مجموعه هایی که ویرایش یا ترجمه و ویرایش کرده ام، که یکی از آنها تحت عنوان هفت دره عشق در پاییز دوهزار و هفت به بازار عرضه می شود، متحمل سختی های بسیاری شدم و برای مدتی طولانی از این و آن ناشر پاسخ منفی گرفتم. چاپ شعر برای ناشران کوچک مقرون به صرفه نیست و برای ناشران بزرگ تنها زمانی جالب است که شاعرش در جهان ادبیات فردیتی فرازمینی داشته باشد!

ع م : در صورت امکان قدری از جریان های غالب ادبی در شعر غرب صحبت کنید و بفرمایید که وضعیت شعر و مخاطب شعر در آن سوی آب ها و برای شاعران Native چگونه است؟

ش ک: جریان غالبی در شعر امروز غرب وجود ندارد. جریان های کوچکی هستند (همیشه بوده اند و خواهند بود) ولی جریان غالبی وجود ندارد. آخرین جریان بزرگ غالب سوررئالیسم بود. لتریسم که بعد آمد (و در همان فرانسه) جایگزینی محسوب نمی شد: نهضتی کوچک بود و در حد نخبه گان و نخبه گرایان. در آمریکا دهه ۶۰ و ۷۰ بود و جنبش بیت با امثال گینزبرگ و کرواک. اما آن هم تمام شد. پست مدرنیسم یا آن چه به اسم پست مدرنیسم مطرح شد هیچوقت جریان غالبی نشد (شاید به این علت که همه چیز می توانست پست مدرنیستی باشد و هیچ چیزی هم پست مدرنیستی نبود!). پست مدرنیسم بیشتر در کارهای تک و توک این و آن بود که جلوه کرد. مارتین امیس یک نمونه خوبش بود. حالا که دوره پست مدرنیسم هم تمام شده است و در غرب کسی از آن حرف نمی زند.

ع م: در ترجمه ی شعر چه فاکتورهایی را برای انتقال شعریت شعر به زبان مقصد مد نظر دارید؟ چرا شعر امروز ایران زیاد ترجمه نمی شود و هنوز نتوانسته در ادبیات جهانی نقشی پر رنگ داشته باشد؟

ش ک: ترجمه ای که تنها مفهوم را منتقل می کند کافی نیست. علاوه بر روان بودن باید روح واژه را هم به خواننده منتقل کرد. خیلی از ترجمه هایی که من دیده ام ترجمه به معنی بوده اند و نه ترجمه به لحن و به حس. من برای ترجمه باید اول شعر را با تمام وجودم حس کرده باشم، حتی آن را زیسته باشم.

بگذارید از همین آنتولوژی که تازه تمام کرده ام مثالی بزنم. شعر طــاهــره قرةالعین در این کتاب، قبل از آن که ترجمه شود، سال ها بخشی از زندگی روزمره شعری من بود. آن را زیر لب می خواندم. و فقط نمی خواندم: لمس می کردم، می نوشیدم. این است که ترجمه اش خیلی طبیعی صورت گرفت و مرا دچار مشکل نکرد:

شیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، ثمر تویی

شمس تویی، قمر تویی، ذره منم، هبا منم

You who are the milk and the might,
You who are the tree and the height,
You who are the sun and the light.
I, a speck, a spot, I am.

یا جایی که مهستی گنجوی می گوید:

برخیز و بیا که حجره پرداخته ام

و ز بهر تو پرده ای خوش انداخته ام

با من به کبابی و شرابـــی درساز

کاین هر دو زدیده و ز دل ساختــه ام

که ترجمه کرده ام:

Wake! And arrive, O darling,

I have the Tavern prepared within.

A cup of wine and a feast

And for you I have clad in bliss

This many I have crafted

From my heart and my dream.

در پاسخ به قسمت دوم سؤالتان باید بگویم به نظر من مترجم شعر باید خود شاعر باشد و به زبان فارسی آشنایی کامل و به زبانی که به آن ترجمه می کند تسلط داشته باشد.

دلایل این که چرا شعر معاصر ایران نتوانسته در ادبیات جهانی جایگاه خود را بیابد متعدد است. ولی یکی از دلایلش، که زیاد در مورد آن حرفی زده نمی شود و من در اینجا به آن می پردازم، دشواری ارتباط برقرار کردن با مؤلف و کسب اجازه برای ترجمه و نشر اثر است. این دشواری در خارج از کشور به ویژه بیشتر است چون شاعران پراکنده اند.

همین جا و خارج از بحث بگویم که در آنتالوژی هفت دره عشق سعی کرده ام با معرفی شاعران جدید یا کمتر شناخته شده به خوانندگان بین المللی جایی برای تبعیض نگذارم. به طور مثال، کتاب را با یک ترجمه کوتاه از شعر یکی از شاعران محبوبم سیمین بهبهانی، بخش کلاسیک را با دو بیت از پروین اعتصامی و بخش شعر نو را با سه سطر از یکی از اشعار فروغ فرخزاد آغاز کرده ام. باقی کتاب در برگیرنده اشعاری از زنان شاعر سده های میانه (زمانی که ایران تحت سلطه ی عرب ها و ترکها بوده است)، ایران مستقل دوره های ی صفویه و قاجار و همچنین شاعران مدرنیست ایران در دوره های پهلوی و جمهوری اسلامی، و همچنین شاعران مهاجر است.

بیشتر درآمد حاصله از فروش این کتاب، که امیدوارم خوب باشد، به مرکز تحقیقات سرطان اهدا می شود.

در خاتمه از شما آقای علی مسعودی نیا برای این مصاحبه تشکر می کنم.

یک شعر از شیما کلباسی :

بی نام

شب که می خوابم از شعر بیدار می شوم

می خواهم بنویسم. می گویم: نه.

شعری که از اسم تو پر نباشد

پالتوی کارمندیست در اداره دارایی

که همیشه آویزان است

ارباب رجوع سراغ که می گیرد

پالتو را نشان می دهند: هست.

و من می گویم: الان که زمستان نیست!