14 July 2007

مهندس جواد ولدان : ا نقلاب فرهنگی سال پنجاه و نه

توضیح سردبیر ایران آزاد، مهندس جواد ولدان
در ارتباط
با انقلاب فرهنگی سال پنجاه و نه
و نوشتهء آقای حسین زاده: «آواز چرا سر نداده این ققنوس؟»
که در ایران آزاد آمده است،


بذر نبوعی که در تنهائی کاشته می شود،
در بشریت گل می دهد.


مهندس جواد ولدان (صابر)

مدیریت و سردبیر پرتال فرهنگی علمی سیاسی ایران آزاد
و از نخستین دانشجویان اخراجی انقلاب فرهنگی کذائی سال پنجاه و نه شمسی

http://www.iran-azad.de/
Info@iran-azad.de



آقای مهدی حسین زاده از آن فرمان کذائی و از آن افراد «متعهد و متخصص» ی چون عبدالکریم سروش، این خائنین به انقلاب و به مردم ایران یاد می کند. من بعنوان یکی از نخستین دانشجویان اخراجی و تحت تعقیب این انقلاب فرهنگی مشمئز و این کتاب سوزان سدهء بیستم در سال پنجاه و نه با گوشت و پوست و خون مفاهیم این فرمان ها و خیانت این «متعهدان متخصص» را تجربه کرده ام. این آقایان اکنون نیز بیشرمانه به تحمیق ملت و پوشیدن لباس اصلاحات بر پیکرهء شوم و اعفال کنندهء مذهب اشتغال دارند. روزی خاتمی را علم می کنند، روزی سروش، روز دیگر حجاریان و «شهید گنجی» را.

بسیاری از مردم پی برده اند که «سگ زرد برادر شغال است»، و اما روشنی اذهان دیگران در مسئولیت من و تو روشنفکر، افشاکنندگان و دلسوزان مجروح این خلق است. من در اینجا از مهدی حسین زاده این دانشجوی فعال سیاسی تشکر میکنم که خاطرات آن زمان را مجددا در من و دیگر دانشجویان اخراجی آن زمان زنده کرد. بسیاری از این دانشجویان اخراجی آن زمان، اینک در میان ما نیستند، یا در زیر شکنجه، یا با اصابت گلوله های مرتجعین و یا بر سر چوبه های خرافات و تفتیش عقاید جان عزیز خود را فدای خلقشان نمودند. اینک وظیفه ما ایجاب میکند که با افشاگری از مسببین این «انقلاب فرهنگی» و با افشاگری اصلاحات و اصلاحگران اجازه ندهیم بار دیگر دوران شوم کلیسا در اروپا اما اینک در ایران و تحت لوای مذهب دیگری تکرار مکررات گردد. اکنون اگر می خواهیم به وظائف و تعهدات خود در قبال این عزیزان جان باختهء آن زمان جامهء عمل بپوشانیم، می بایست چهرهء کریه مذهب و خرافات و اصلاحات و خاتمی و گنجی و سروش و هزاران لاشخور دیگر را به مردم بشناسانیم. و یک سخن دیگر، به اتحاد جمهوریخواهان، به منشور 81، به تمامی سیاستبازان خارج از کشور که برای در دست گرفتن افسار حکومت در ایران کمین گرفته اند. ما دانشجویان اخراجی و روشنفکران دلسوز و مجروح آن زمان تا نیرو داریم، اجازه نمی دهیم، در ایران وقایع تکرار گردد. ما به پشتیبانی مردم، اجازه نخواهیم داد، بار دیگر قاب عکس را با قاب عکس عوض کنید. اگر ابدا لزومی به قاب عکس باشد، این بار قاب عکس مردم، قاب عکسی از این تودهء تمسخر شده در طول تاریخ، این انبوه شهید و زندانی داده به دیوار آویزان خواهد شد. این آقایان سیاستباز نباید با پول لاشخوران خارجی و آمریکائی که اپوزیسیون دست نشاندهء ایرانی را حمایت می کند، برای ایران حاکم و حکومت تعیین کنند. حکومت متعلق به مردم است. روشنفکر و سیاستبازی که از خارج از کشور در رویای تعویض حاکمیت در ایران غرق شده است و شب و روزش را در معانقه با کرسی حاکمیت و به دست گرفتن قدرت در ایران به سر می کند، قابل اعتماد نیست.

مردم، نگذاریم تاریخ تکرار شود. تک تک ما تاریخ می نویسیم. یک یک ما می توانیم تاریخ معرفت و فرهنگ بنویسیم. یک یک ما جزئی از این تاریخیم، تاریخی که اکنون با اعمال ما نوشته می شود، و در آتیه توسط فرزندان و نوه های ما خوانده می شود. همینطور که ما به حق به پدران و مادران خود، به تاریخ سیاه ایران و به تکرار مکررات انتقاد می کنیم، اجازه ندهیم که با اعمال امروز خود، فرزندان و نوه های ما از ما با واژه های خیانت و رذالت یاد کنند. بر حذر باشیم که با اشتباه امروز خود بار دیگر قاب عکس ها با هم عوض نشوند، اما محتوا همان بماند. اجازه ندهیم وابستگان و قهاران و فواحش سیاسی، عروسکان آمریکا و غرب، سلطنت طلبان خائن و خونریز، توده ای و اکثریت رسوا و خائن، اینها که دست در دست اصلاحگران حاکمیت اسلامی دارند، بار دیگر از پنجره وارد شوند. اسلام را و مذهب را برای همیشه تدفین کنیم. تحمیق را، ارتجاع را، امپریالیسم را در ریشه نابود کنیم. عروسکان را با عروسکانی دیگر عوض نکنید. با هیچ چیز دیگر به جز حاکمیت مردم، حاکمیت از پائین به بالا راضی نشویم. این حاکمیت متعلق به تو است، به شما است، به مردم پا برهنه و ملت کوچه و بازار است.
و در اینجا اعلان می کنم، که من به عنوان مدیریت و سردبیر ایران آزاد با تمامی هواداران و کارکنان و همکاران ایران آزاد در یک تصمیم مشترک تصمیم به خروج از منشور 81 را گرفته ایم. آن زمان، یعنی در اوائل تشکیل منشور، ما به این چشمداشت وارد شدیم که بتوانیم مثمر ثمر برای ایران و خلق ایران باشیم. اما با شناخت افراد و اعمال این ارگان و ارگان مشابه آن یعنی اتحاد جمهوریخواهان، اینک برای ما مبرهن است که اینان تنها و تنها فکر حاکمیت را در سر می پرورانند. و این در تضاد با مسئولیت افشاگرانه و وظائف روشنفکری است که ما مسئولین پرتال ایران آزاد در خود احساس می کنیم.

همچنان که بارها، در نوشته ها و سخنرانی ها مختلف گفته ایم، ما اعتقاد به حاکمیت مردمی داریم، ما اعتقاد به حکومت از پائین به بالا داریم. ما بدان معتقدیم که خانم خانه دار، که دانش آموز، که کارگر، که دانشجو، که کشاورز، که مهندس، که جراح، که بقال، که ماهیگیر، آری که یک یک تودهء مردم سرنوشت و حاکمیت خود را به دست گیرند. این مردم باید رشد کنند، و الزام رشد احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری است. الزام رشد و شروع آن، آغاز برخورد با مسائل شخصی خویش، آغاز به شناخت خود، آغاز به خودشناسی است.

اگر به لحاظ مالی و اجرائی چنین قدرتی را در خود احساس می کردم، یک نسخه برای تمام ایرانیان می نوشتم. اگر می خواهید مشکلات ایران را حل کنید، اگر می خواهید ارتجاع و استبداد را به گور کنید، به گور دائمی، اگر واقعا منظور جدی دارید و منظورتان جار و هوار و جنجال و فیل هوا کردن نیست، بیائید از خود شروع کنید، بیائید به روانشناس مراجعه کنید. مشکلات شخصی و شخصیتی خود را مرهم باشید. کار باید از ریشه درست شود. ریشه فرهنگ است، ریشه من و تو هستیم، ریشه برزگر و بقال و مردم پا و کون برهنهء کوچه و بازار هستند.

نهال فرهنگ، نهال معرفت، نهال تداوم، نهال استقامت و پایداری، نهال خودآگاهی در تنهائی کاشته می شود. از هو و جنجال و فیل هوا کردن و تعیین حکومت بپرهیز، به خود بپرداز. کار فرهنگی، چلو کباب کوبیده خوردن و جشنهای نوروزی و سرکسیه کردن مردم در هتل الیزه و زهرمار هامبورگ نیست. کار فرهنگی با تو و در تو آغاز می شود. کار فرهنگ با فهمیدن ارتباط و تناسبات، تناسبات و روابط میان مسائل، با تفکر، با تفکر به خود، با تفکر به پیرامون خود، با تفکر به مذهب، با تفکر به خدا، با تکفر در این و به این کهکشان آغاز می گردد. نباید به جهان پیرامون خود بی تفاوت بود. با شناخت خود و شناخت جهان آغاز کنید. هموطن به این بیندیش که آیا خدا انسان را آفرید یا انسان خدا را.

خانم به اصطلاح روشنفکر و تحصیل کرده ای که در هامبورگ و هر کجای این کرهء خاکی سفره ابوالفضل و روضهء زهرمار برگزار می کنی، به خود بیا. این روضه ها، این سفره ها، لانه های تحجر، لانه های غیبت، لانه های پشت هم اندازی، خانه های فساد مغز است، اگر داشته باشی! این سفره ها و این تجمعات، لانه های چشم هم چشمی، حسادت و دشمنی میان انسانها است. در این مجامع از چه سخن می گوئید، به هنگام اتمام آنها، زمانی که به خانه می روی، چه با خود می بری، چه برداشت کرده ای. چندین ساعت از عمر عزیز را گذرانده ای، برداشت تو از این چند ساعت چه بوده است. اگر منصف باشی و تعمق کنی که چه می گویم، آیا برداشت تو، به هنگامی که به خانه می رسی، تنها یک یا چند کیسه خوردنی، شیرینی و میوه های رنگارنگ و غداهای ایرانی (ببخشید، نکند که نام اینها را فرهنگ می گذاری) بیش نبوده است. در ازای آن چه از دست داده ای؟ وقت عزیز، وقتی که می توانست با کتاب خواندن و خودشناسی صرف شود. وقتی که می توانست در خدمت شناخت خود، یعنی شناخت جزئی از مسائل ایران، شناخت جزئی از مشکلات این مردم فقر زده (فقیر به مفهوم فقیر فرهنگ را منظور دارم) صرف گردد. با این کتاب خواندن ها، با این شناخت ها می توانی حکومت ایران را عوض کنی، نه با هوار و جنجال و نه با فیل هوا کردن.

بدان بیندیش که بذر نبوعی که در تنهائی کاشته می شود، در بشریت گل می دهد.

..................

پ.ن

از تمامی متعهدین و روشنفکران، از آنان که قلبشان برای ایران و ایرانی می تپد، و نه آنها که برای حکومت و حاکمیت کمین گرفته اند، دعوت می کنم، با ما در ارتباط بمانید، مقالات و نظرات خویش را در مورد اولویت مبارزات فرهنگی در این برهه از تاریخ ایران برای ما بفرستید. در شناخت هر چه بیشتر این افکار، و شناخته شدن هر چه بیشتر پرتال فرهنگی علمی سیاسی ایران آزاد
بکوشید.