چهارده معصوم
در بهشت الله 70 ملیون ایرانی جهنم روح (!)الله
به آقای محمد خاتمی « .... سابق ایران» در نظام ولایت مطلقه فقیه
کاظم رنجبر
دکتر در جامعه شناسی سیاسی
با عرض سلام وادب ،
آقای محمد خاتمی ،دلیل اینکه این نامهً سر گشاده را که، در واقع ، یک تحلیل و تفسیر از ماهیت نظام ولایت مطلقه فقیه ، می باشد ،به شما ارسال می دارم، این است که چند هفته پیش ، بر حسب تصادف ، در یکی از سایت های فارسی زبان ، به نامه ای بر خورد کردم ، که درتاریخ 25 شوال 1403 قمری ، برابر با 15 مرداد 1362 شمسی، آیت الله مرتضی پسندیده ،برادر بزرگ آیت الله خمینی ، بنیانگذار «جمهوری اسلامی ! » به برادرش نوشته بود.آن موقع ، ایران سخت در گیر جنگ با عراق بود ، و شاید محتوی این نامه تاریخی ، چندان مورد توجه توده مردم ، خصوصأ قشر تحصیل کرده، قرار نگرفت. حتی آن زمان ، خیلی ازروشنفکران ، خصوصأ« روشنفکرام مذهبی » زیر علم آیت الله خمینی سینه می زدند ، لذا معنی و مفهوم عمیق این نامه را نخواستند درک بکنند.امآ امروز ، بعد از گذ شت بیش از 28 سال از عمرنظامی که معمار آن ، آیت آلله خمینی ، روحانیون و روشنفکران مذهبی ،بودند ، محتوی این نامه ، بیش از پیش ارزش تاریخی پیدا میکند.اگر به تاریخ این نامه آیت الله پسنددیده دقیق بشویم ، ایشان این نامه را ، در حدود چهار سال و نیم، بعد ازپیروزی انقلاب و استقرار نظام استبداد دینی ، نوشته است ، واین نظام تاامروز، بر ایران حاکم است ،و با خود نام بی مسمائی ، چون «جمهوری » یدک می کشد. ،شما و همفکران شما ،که دراین مدت 28 سا ل از مهره های اصلی آن بودید و هستید،تعجب آور است که بعد از گذشت این همه فرصت ها ، امروز می خواهید آنرا صلاح بکنید!
ارزش این نامه در آن است ، که این مرد روحانی ، برخاسته از جمع شما ، در یک نامه یک صفحه ای، 24 سال پیش ، ماهیت نظام ،و روحیه ، اخلاقیات ، منش و رفتار روحانیون حکومتی آنزمان را ،که البته تا امروز ،این حضرات ، بطور انحصاری در قدرت هستند ،و آینده ایکه در انتظار ملت و مملکت ایران است ، آنچنان با تیز بینی ودقت ،و در عین حال ظریف ،بیان می کند ، که واقعأ برای من ، صاحب قلم ، که رشته تحصیلی و تخصص ام ، جامعه شناسی سیاسی است ،و بیش از 37 سال است ، در این رشته در زبان فرانسه ، با دسترسی آسان به آثار متفکرین و فلاسفه معروف دنیا مطالعه و تحقیق می کنم جای تعجب و حیرت است. من 37 سال است که مقیم خارج هستم ، لذا ،نه آیت الله پسندیده را از نزدیک می شناسم ،و نه در عمرم دیده بودم . این مطلب ،فقط شامل مرحوم آیت الله پسندیده نیست ، بلکه هرگز در طول زندگی ام ، با هیچ روحانی ، از هیچ دین ومذهبی ، رشته دوستی و مودت ، نداشته ام و بعد از این هم نخواهم داشت .رابطه من با خدای خودم ، آنچنان صمیمانه و صادقانه وتنگاتنگ است ، که من به هیچ دلال و رابطی در کسوت روحانی ، مرشد ، قطب ، احتیاج ندارم.
من بر این عقیده هستم ،که دلیل این روشن بینی ، با این ظرافت و با این عمق ایکه آیت الله پسندیده ، در نامه اش ، بر آنها تکیه می کنند ، در درجه اوٌل ناشی از آن است ،که ،این روحانی ، دین و ایمان ، مٌلت وطن اش را ، به جاه ، مقام ، ثروت ، نفروخته بود ،و تا پایان عمر هم نفروخت ، ونظام حکومت مذهبی را ، عقلأ و منطقأ رد می کرد.این آزادی وجدان انسانی و دینی این مرد خدا جو بود ،که در او چنین قدرت دور اندیشی و آگاهی از واقعیت جامعه ایران آنروز و امروز را ، در او، بار ورمی کرد.لذا ، با اجازه از روح پر فطوت آن مرد ، این مقاله را ،که در واقع تحلیل و تفسیر ماهیت نظام «ولایت مطلقه فقیه » ،است و بصورت نامهً سر گشاده بنام شما و از طریق شما ، در اختیار ،افکار عمومی ملت ایران می گذارم ، تقدیم به مرحوم آیت الله پسندیده ،و همچنین ، به تمام روحانیونی می کنم ،که پیرو هر دین و مذهبی هستند ، هرگز دین وایمانشان را ، وسیله معامله ،برای رسیدن به جاه و مقام و ثروت نکرده اند و نخواهند کرد . ونیز لازم میدا نم ، به این نکته نیز اشاره بکنم ،که اگر ،در نامه ام ، ازعنوان «جهنم روح الله » استفاده می کنم ، این عنوان را از نامه آیت الله پسند یده اقتباس کرده ام ، که ایشان در نامه شان، به آیت الله خمینی ، چنین می نویسند «...هر لحظه ممکن است ، که حق تعالی آرزویم را اجابت بکند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید .آری «جمهوری اسلامی » برای انسانهائی چون آیت الله پسندیده ، جهنم است.
آقای محمد خاتمی، ا ول از همه باید عرض بکنم ،که من صاحب این قلم ، شخصیت سیاسی وفعال سیاسی نبوده ،و نیستم ، ضمن اینکه به شخصیت ها و فعالان سیاسی ،که برای پیشبرد ، اندیشه هاو عقاید خود ، در درون حزب ویا سازمان سیاسی –اجتماعی ، فعایت میکنند ، احترام عمیق قائل هستم ، اما شخص من ، در خود چنین استعدادی را سراغ ندارم.من یک تحلیلگر ،سیاسی و یک نظاره گر متعهد هستم . وچون رشته تحصیلی و تخصص من ،جامعه شناسی سیاسی است، وازسالهای قبل از انقلاب ، مقیم اروپا هستم ، دراین مدت ، بعنوا ن متخصص در جامعه شناسی سیاسی ، ناظر فروپاشی قدرت های استبدادی اروپا،چون دیکتاتوری سرهنگها در یونان ،دیکتاتوری سالازاردر پرتقال ،دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا، ، دیکتاتوری نظام کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی و بلوک کمونیستی بودم ، یقین می دانم ،که نظام های سیاسی متکی بر ایده ئولوژی تمامیت خواه ،آینده ای ندارند و نمی توانند جامعه را اداره بکنند ،و ادامه قدرت این نظام ها ، فقط با اتکا بر قدرت سرنیزه ، آنهم برای مدت محدود ممکن است .ضرب المثلی هست ، از زبان تا لیران ، که وارد زبان فرانسه شده است .تالیران یکی از مشاوران ناپلئون بناپارت بود ، امپراطوری که ،زمانی بخشهای مهم اروپا را به زور سرنیزه ، زیر سلطهً خود داشت . تالیران روزی به امپراطور با قدرت فرانسه می گوید : اعلیحضرتا ، با سرنیزه همه کار می توان کرد ، فقط یک کار نمی توان کرد ،و آن اینست که روی سرنیزه نمی توان نشست .
آقای محمد خاتمی ،شما که به اصطلاح ، جنبش اصلاح طلبی را ، با دوستان و همفکرانتان در ایران رهبری می کنید ، در واقع ، چه چیزی را می خواهید اصلاح بکنید؟ دین و قران را؟ فقه و شرع جعفری را ؟(منتسب به امام جعفر صادق (ع) شاید هد فتان ایجاد یک فرقه سیاسی – دینی جدید ، در کنار سایر فرقه های اسلامی می باشد ؟ آقای محمد خاتمی،اگر خاطرتان باشد در شروع انقلاب ، یکی از شعار های انقلابیون ، چنین بود : دانشگاه ، حوزه ، اتحاد تان مبارک مبارک... آن موقع ، خیلی ها ، خصوصأ روشنفکران و دانشگاهیان ،که به مراتب از «روحانیون تشنه قدرت و ثروت » آدم های ساده اندیش و خوش باورتر بودند ،و هنوز هم خوش باورتر هستند ،مقدم این شعار را مبارک می شمردند ،و بر این باور داشتند ،که جامعه انسانی با اتکا ء بر علم و معنویت پیش می رود ،دانشگاه مظهر علم و حوزه مظهر معنویت است . امٌا آقای محمد خاتمی ، شما یک شخصیت سیاسی- روحانی ،هستید ،و از اولین روز پیروزی انقلاب 1358 ، یکی از مهره های نظام بودید ،و دوبار در چهار چوب همین قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه ، به مقام ریاست جمهوری رسیده اید ،و تخصص و تحصیلاتی در علوم سیاسی ندارید ، اعتماد از طرف من ، که یک جامعه شناس سیاسی هستم،به شخص شما،و امثال شما ، غیر ممکن است. امٌا با وجود این ، چه اشکالی دارد اگر ،دو ایرانی، یکی روحانی و فعال سیاسی و دولتمرد در چهار چوب نظام ولایت مطلقه فقیه ،وآن دیگری فردی غیر فعال سیاسی ،اما نظاره گر مسئول ، که هرگز در طول 66 سال عمر اش ، نه در نظام استبدادی شاهنشاهی ،و نه در نظام استبدادی شیخ شاهی ، در هیچ یک از رفراندام ها و انتخابات حتی یک بار، با ز هم تکرار میکنم ، حتی یکبارهم به صندوق رفراندم ها و انتخابات فرمایشی و تقلبی رای نیانداخته است ،به تبادل افکارواندیشه بنشینند؟
دلیل اینکه من را قم این قلم در هیچ یک از انتخابات ، چه در نظام شاهنشاهی ،و چه در نظام شیخ- شاهی ، هر گز در انتخابات شرکت نکرده ام ، بخاطر بی تفاوتی به سرنوشت ملت و وطنم نیست ، درست برعکس . بخاطر آگاهی نسبی من از مسائل سیاسی و فلسفه سیاسی است .
آقای محمد خاتمی ،
اگر بخاطر داشته باشید ، سال گذشته پاپ اعظم عالی جناب بندیکت شانزدهم در 12 سپتامبر 2006 ،در دانشگاه راتیزبن آلمان در کنفرانسی ، در رابطه با اسلام ، فرمایشاتی فرمودند ،که محتوی سخنانشان ، ارزش تاریخی نداشتند، بلکه در راستای یک هدف سیاسی این سخنان را بیان فرمودند . صاحب این قلم ،در نامه ای که به شخص ایشان فرستادم ،و در غالب سایت های ایرانی هم منتشر شد ، به این مسئله اشاره کردم ،و یک نمونه آن نامه را به پیوست این نامه نیز به شما می فرستم. این سئوال پیش می آید ، اگر روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی ، می توانند با پاپ اعظم ، رهبر بیش از یک ملیارد کاتولیک در جهان تبادل فکری داشته باشند ، چرا باروحانیون سیاسی و حکومتی وطن خود ، چنین تبادل فکری نداشته باشند ؟چون هرگز بر این باور و عقیده نیستنم ، که اندیشه ها و گفته هایم ، حقیقت مطلق است ، لذا با اجازهً شما ،و خوا نند ه گان این نامه سرگشاده ، این مطا لب را بصورت گسترده ،و تبادل اندیشه بین یک شخصیت مذهبی - سیاسی ،و یک یک جامعه شناس سیاسی ، با چند سئوال و یک نتیجه گیری ، به درون جامعه دانشگاهیان و روحانیون ،و سازمان های سیاسی نیز می برم .البته بخشی از این سئوالات ،سئوالات دینی مذهبی هستند ،و بخش دیگر آن سئوالات فلسفی – سیاسی اند . و از آنجائیکه جنابعالی هم در کسوت روحانیت و هم در کسوت سیاست هستید ، سئوال کردن این مسائل از جنابعالی ،و هر روحانی حکومتی ،بیجا نیست .در مقابل امیدوارم جواب این سئوالات را نیز از طرف شماو هم کسوتان و دوستان حزبی شما را به موقع دریافت بکنم.
قبل ازآنکه سئوالاتم را از شما بکنم ، ، یک لحظه ،در باره زندگی علمی وسیاسی شما ، بر گرفته از زندگی نامه شما در سایت خودتان، برای آگاهی ملت ایران، مکث می کنیم . در آن سایت چنین آمده است .«...آقای سید محمد خاتمی ، ضمن حضور در مبارزات سیاسی حوزه در سالهای41و42(هجری شمسی )به مدت چهار سال تحصیل در حوزه علمیه قم «مقدمات »و «سطح» را فرا گرفته و در سال 1344 هجری شمسی (1965میلادی ) برای تحصیل در رشته فلسفه به دانشکده ادبیات اصفهان راه یافتند و همزمان با آن سطوح عالیه علوم دینی را در حوزه علمیه اصفهان ، ادامه دادند .در سال 1348 هجری شمسی (1969میلادی) با درجه کارشناسی ارشد از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شده و به دنبال آن ، علی رغم داشتن شرایط اجتهاد برای معا فیت از خدمت سربازی ، «بالجبار به خدمت سربازی اعزام شدند» و
در سال ۱۳۴۹ هجری شمسی ( ۱۹۷٠ ميلادی ) در دوره كارشناسی ارشد علوم تربیتی دانشگاه تهران پذيرفته شدند و به ادامه تحصيل پرداختند و در حاليكه كه امكان استفاده از بورس تحصیلی دورهً دكترا در خارج از كشور از طرف دانشگاه تهران برايشان فراهم شده بود به شهرستان قم بازگشتند و طی چندين سال اقامت ، با كوشش و جديت مراحل دروس " خارج " " فقه و اصول " و دوره عالی فلسفه را در محضر آيات عظام و استادانی چون مرتضی حائری يزدی (قده) ، وحيد خراسانی ، سيد موسی شبيری زنجانی ، شهيد مرتضی مطهری (قده) و عبدالله جوادی آملی گذراندند .
همزمان با اين ايام در دروس خصوصی شهيد مطهری پيرامون فلسفه هگل و ماركسيسم و معارف و كلام شركت می جستند.
آقای محمد خاتمی ، طرفداران شما ، بعضأ از شما با عنوان:« دکتر درفلسفه» یاد می کنند ،و حتی میگویند ،که در مدت اقامت در آلمان ، در دانشگاه هامبورگ ، به تحصیل فلسفه ادامه می دادید !.( حتمأ در زبان آلمانی!!!) اما وقیتکه به زندگینامه شما در سایت خودتان دقیق شدم ، مدت اقامت شما در آلمان ،در حدود یک سال بیشتر نبود ، من راقم این سطور ، 37 سال است که مقیم خارج از ایران هستم ،و تمام تحصیلات دانشگاهی ام نیز به زبان فرانسه بوده است ، با وجود این برای ترجمه یک صفحه متون فلسفی از فرانسه به فارسی ، بعظأ دوساعت وقت صرف می کنم، شما چگونه در عرض یک سال اقامت در آلمان ، به زبان آلمانی چنان تسلط پیدا کردید که بتوانید از طریق این زبان ، فلسفه را درک بکنید؟ اگر دوستان شما ، اشتباهأچنین امتیازاتی به شما می دهند ،و تعریف از شما می کنند ، چرا جلو این تبلیغات دروغین را نمی گیرید؟مگر دروغ در اسلام حرام نیست؟
در زندگی نامه علمی شما ، چنین آمده است ،که گویا شمادر کلاسهای خصوصی «استاد شهید مطهری » برای آموختن فلسفه هگل و مارکس شرکت می کردید ! آقای محمد خاتمی ، من آثار فلسفی مرحوم آیت الله مطهری را مطالعه کرده ام. باید بگویم ، آنچه را که ایشان در جامعه فقر زده ایران در زمان نظام استبدادی محمد رضا شاه به طلبه ها درس «فلسفه » می دادند ، آن بخش از فلسفه است که در اروپا به فلسفه کلاسیک ، یا اسولاستیک ،و در ایران و جهان اسلام ، به فلسفه مدرسی معروف است ،که در قرون وسطی در مدارس دینی ،به طلاب درس می دادند .آقای محمد خاتمی ، از آن اندیشه های فلسفی ، حد اقل 8 قرن گذشته و جهان اندیشه های فلسفی، کاملأ عوض شده است. هموطن گرامی و محترم ،شما و هم کسوتان شما ، تاکی میخواهید ، در اعماق قرون وسطی در عالم خیال و رویا ،سیر بکنید،و نه خود ، بلکه ملتی رانیز با خود در قهرقرا و عقب ماندگی عقلی و علمی نگاه دارید؟!
آقای محمد خاتمی ، خواهش میکنم ، این مطالب را به عنوان توهین و تحقیر ، به حساب نیآورید.برای تائید سخنم ، از شماو دوستانتان ِیک خواهش جزئی و قابل عمل وآسانی دارم، تا خودتان با چشمان خودتان ببینید ،که تا چه حد از دنیای فلسفه و اندیشه عقب مانده اید. در تهران تشریف دارید ، زحمت بکشید ، بروید سفارت فرانسه ، از وابستگی فرهنگی آن سفارتخانه ، بخواهید که برای شما و دوستان شما ، برنامه درسی فلسفه را که در کشور فرانسه در سال آخر دبیرستان ، در رشته ادبیات ، به دانش آموزان 18 ساله دخترو پسر فرانسوی تدریس می کنند ، یک نسخه کتاب فلسفه دورهً دبیرستانی را در اختیار شما بگذارند .(من حتی شخصأ حاضرم ، با هزینه خودم ، این کتاب ها را برای شما بفرستم.) بعد از دریافت این کتاب ها، کسی را در تهران پیدا بکنید ،که نه تنها به زبان فرانسه ، بلکه به زبان فلسفه و مفهاهیم فلسفه ، خصوصأ فلسفه عصر روشنگری ،آشنائی داشته باشد ،و چنین فرد ایرانی ، به شماو هم کسوتان شما ، به مرور ، در حد برنامه های دروس فلسفه دبیرستانی ، ، یعنی جوانان دخترو پسر 18 ساله فرانسوی ، به شما درس فلسفه بدهد ، تا شاید متوجه بشوید ، فرق از کجاست تا بکجا ،و سطح دانش فلسفی مرحوم ، آیت الله مطهری ، در چه حدودی بود.
آقای محمد خاتمی محترم ، اگر شما تحصیلات فلسفی ، خصوصأ فلسفه عصر روشنگری داشتید ، هرگزدنبال این نظام «ولایت مطلقه فقیه » نمی رفتید و یکی از مهره های نظام حکومتی نبودید ،که بطور روشن وآشکار ، ملت ایران را ، از جنبه حقوق وکرامت انسانی ،به ایرانی مسلمان ،و غیرمسلمان ،و مسلمانان را به شیعه و سنی ،و شیعیان را به خط امامی و خارج از خط امامی ،و خط امامی ها را به ذوب شده درولایت و منجمد ماده در ولایت تقسیم میکند! آقای محمد خاتمی ، اگر شما تحصیلات فلسفی داشتید و از مفاهیم آن آگاه بودید ،رئیس جمهور نظامی نبودید که انسان ها را در هزاره سوم با وحشیا نه ترین روش ها، چون قطع دست و پا ،در آوردن چشم و سنگسار، شکنجه و و در نهایت به قتل می رساند ، و در سیستم قضائی اش ، برگرفته از آداب و رسوم ، اقوام بیابان نشین سامی ، ارزش حیات انسان را با چند راًس شترو چند من خرماو جو گندم مقایسه می کند ، مقام ریاست جمهوری این نظام را با خود یدک نمی کشیدید. ؟ امٌا از آنجائیکه هدف و منظور از این نامه سرگشاده ، در نهایت یک بحث فلسفی سیاسی ، به شکل سئوالات یک جامعه شناس ایرانی ، از یک شخصیت روحانی- سیاسی عالی مقام و همو طن اش است ،و امیدوارم ، که این سئوالات ، تنها تبادل اندیشه بصورت محدود بین دونفر ، یعنی شماو من راقم این سطورنباشد ، بلکه به بطن جامعه ، خصوصأ قشر دانشگاهیان ،روشنفکران ،و همفکران اصلاح طلب شما ، برده شود ،با اجازه و احترام صمیمانه ام به شما سئوالات خود را ، شروع میکنم.
سئوال یکم - جایگاه عقل در اسلام و مذهب شیعه .تا آنجائیکه من راقم این سطور مطالعه کرده ام ، در دین اسلام و حتی در هر دین دیگر ، اگر فردی از داشتن عقل وروان و روح سالم محروم باشد ، چنین فردی از اجرای احکام دینی معاف است .به عبارت دیگر ، هیچکس انتظار ندارد که فرد ابله (بلانسبت از جنابعالی ) یا دیوانه ای به نماز بایستد و نماز بخواند.امروزه علاوه براینکه علوم پزشکی و روان پزشکی ، عاقل بودن ، یا نقصان عقلی داشتن فرد معین را تشخیص می دهد ، رفتار و گفتار و کردارهای شخص نیز ، نشانگر برخورداری و یا عدم برخورداری از عقل سالم است .شما که تحصیلات حوزوی و دانشگاهی دارید و در طول 28 سال حاکمیت ولایت مطلقه فقیه در ایران مسئولیت های مهم در مقام های بالا ، حتی ریاست جمهوری داشتید ،(بظاهر شخص دوم نظام ، ولی در حقیقت به قول خود شما ، تدارکاتچی نظام !!!) مسلمأ از عقل کامل و شعور و آگاهی برخوردار هستید ،و کسی هم در این باره شک نمی کند. لذا من از این لحظه ، سئوالاتم را به کسی ارجاء می دهم ،که شخصی است فرزانه و تحصیل کرده ، با تجربیات سیاسی و علمی . لذا در انتظار جواب های عاقلانه و مبتنی بر عقل و منطق دارم.
آقای محمد خاتمی ، شما ، مسلمان ،و پیرو مذهب شیعهً جعفری هستید ،ومرحوم پدر شما نیز در کسوت روحانیت بود ، آیا شما انسان عاقل و بالغ ، در انتخاب دین و مذهب ، بعد از مطالعه سایر ادیان موجود در جوامع بشری ، دین اسلام و مذهب شیعه را انتخاب کردید ، یا اینکه فقط و فقط بخاطر اینکه فرزند یک خانوادهً مسلمان شیعه بودید ، خود کار ویا به اصطلاح زبان های اروپائی ها « اتوماتیک مان » مسلمان شیعه شده اید؟و یا به عبارت دیگر ، مذهب شیعه از آباو اجداد شما ، به شما ارث رسیده است ؟ اگر چنین است ، پس داشتن عقل و شعور ، تحصیل و تحقیق ، مطالعات فلسفی به چه درد می خورد؟ شما اگر در خانواده مسیحی ، یا یهودی به دنیا می آمدید ، حتمأ مسیحی و یا ، مثل همشهری شما و هموطن محترم مان آقای موشه کتساو(موسی قصاب ) رئیس جمهور سابق اسرائیل ، ایرانی یهودی تبار زاده یزد ، یهودی بودید وایران را ترک می کردید و در ارتش اسرائیل با مسلسل یوزی ،در مقابل ملت فلسطین می ایستادید.پس مسلمان و شیعه بودن شما ، بر مبنای انتخاب ناشی از درک و شعور عقلی و منطقی نیست ، بلکه یک ارث پدری است . واینکه این چنین دو آتشه از احکام اسلام و شیعه همه جانبه دفاع می کنید ، برای دین و مذهب نیست ، بلکه برای دفاع ازارث پدری و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود تان است. اگر در ایران عقل و علم و دانش سیاسی و اقتصادی معیار رسیدن به مسئولیت های سیاسی در سطح با لای کشور بود ، آیت الله خمینی حد اکثر امام جمعه یک مسجد در یکی از محلات تهران می شد ، و شما هم در روز عاشورا ،روضه و ذکر مصیبت اهل بیت می خواندید ، کاری که قبل از انقلاب در هامبورگ برای تاجران فرش ایرانی می کردید .اگر به پشتیبانی این شعار: حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح الله ، سینه می زنید ، برای ایران وایرانی نیست ، بلکه برای مقام وشهرت است ، با وجود احترام راسخی که به شخص شما ،و همه روحانیون ادیان مختلف دارم ، شما فاقد دانش سیاسی هستید.چگونه در ایران ، مدت 8 سال رئیس جمهور شده اید . امروزدر تمام کشور های معروف دنیا ، حتی برای هر شغلی ، ولو شغل بسیار ساده ، از دواطلب ، مدرک تحصیلی در رشته شغلی ، حتی تجربه و تخصص می خواهند .آیا رئیس جمهور شدن برای یک ملت 70 ملیونی ، تخصص تحصیلی لازم ندارد؟
آقای محمد خاتمی ، مسلمأ می دانید ،که انسان ها ، از چهار طریق ، دین و مذهب شان را انتخاب میکنند. طریق اول -بطور خود کار و ارثی ، به دین و مذهب پدرو مادرشان در می آیند ، مثل شماو ملیارد ها انسان در روی کره خاکی .طریق دوم - قوم غالب ، بازور اسلحه ، دین و مذهب اش را بر قوم مغلوب تحمیل می کند . مثل اعراب مسلمان ،که 14 قرن پیش ، اسلام را بر ملت ایران به زور شمشیر تحمیل کردند ،و شاه اسماعیل اوٌل وجانشینان اش پادشاهان صفوی ،نیزایرانیان را به زور شمشیر ،پیرو مذهب شیعه کرد. طریق سوم - یک عده نیز بخاطر منفع شخصی ، به ظاهر مذهبی را برای استفاده از امتیازات معین و مشخص قبول می کنند.مثل بعضی از مهاجرین مسلمان در کشور های مسیحی ،که برای سهولت در یافت کارت اقامت و سایر امتیازات ، دین و مذهب خود را عوض میکنند .طریق چهارم - گروه معدودی از انسانها ، بعد از مطالعه ادیان ، یکی از آنها را که با اندیشه ها و فلسفه زندگی خود مطا بق و هم آهنگ می بیند ، و آن دین و مذهبی را انتخاب میکند و یا اینکه تا اخر عمر، بدون این که به ادیان و مذاهب دیگران بی حرمتی بکند ،برای خودش راه و روش زندگی مستقلی را انتخاب می کند .آقای محمد خاتمی ، در اینجا ، سخنی از فیلسوف معروف انگلستان قرن 17- و 18 ، جان لاک( متولد 1632-مرگ 1704 –John Locke ) می آورم ،علاوه براینکه فردی بود با ایمان ،وبه علوم ، پزشکی ،اقتصاد ، فیزیک تسلط داشت ، ویکی از بنیانگذاران ، حقوق بشر و قانون اساسی ایالات متحدهً آمریکا ،و ویکی از مدافعان سر سخت جدائی دین از سیاست بود ، سخن معروفی دارد ،که چنین است :جایگاه واقعی و صادقانه دین و ایمان ، درون قلب انسان است . با هیچ نیروئی ، یا وسیله ای از درون قلب وایمان دینی هیچ انسان ،نمیتوان آگاه شد .لذا دین اجباری ، انسان ها را دروغگو ، چاپلوس و مزٌ ور بار می آورد ،که در نهایت بزرگترین ضربه را به دین و معنویت میزند. آقای محمد خاتمی ،جامعه ایران امروزی ، بهترین گویای این سخن وزین وخردمندانه جان لاک نیست؟ . اوایل انقلاب ، خاطرتان هست ،در عرض یک شب ، کسانیکه یک عمر صورتشان را سه تیغه می تراشیدند ، ریش گذاشتند ،و مثل گربه عبید زاکانی مسلمان شدند !!!عمق فساد اخلاقی حاکم در ایران امروز، نتیجه این دین و تظاهر به دین و مذهب اجباری نیست ،که شما روحانیون حکومتی حاکم کرده اید؟
آقای محمد خاتمی ،و آقایان روحانیون حکومتی ، اگر شما دین و مذهب را از طریق عقل و شعور و منطق قبول کرده اید ، چرا دگر اندیشان را از طریق عقل و منطق و علم و دانش تان قانع نمی کنید، و به سانسور اندیشه و حبس و شکنجه ،و در نهایت به قتل دگراندیشان متوسل می شود ؟ آیا شما روحانیون حکومتی ، دین و مذهب را وسیله ارضاء شهوت قدرت و جمع آوری ثروت بکار نگرفته اید؟( ادامه دارد )
بخش دوم .
سئوال دوم:- آیا در اسلام تشیع برای رفتن به بهشت ، حتمأ باید باید اول از جهنم« روح الله » گذشت ؟
مسلمانان چون سایر پیروان دین توحید ی، به وحدانیت ، عدالت ، قادر قدرت ،و عالم ودانا بودن خدا باور دارند .وهمچنین مسلمانان معتقد اند ،که حضرت محمد بن عبدالله ، (ص) پیامبر به حق و خاتم النبیاء است .بعلاوه ، مسلمانان پیرو مذهب شیعه ، بر این باور هستند ، که حضرت علی علیه السلام ، اولین امام شیعیان ،و بعداز اویازده امام ، جانشین بحق ، پیامبر می باشند .اگر در حقیقت تاریخی می بینیم ، که این امامان قریب به اتفاق شان ، بدست خلفای بنی امیه و بنی عباس شهید شدند.به عنوان یک ایرانی برخاسته از فرهنگ ایرانی و اسلام شیعی ، از شما روحانیون ، این سئوال را دارم ، اگر خداوند قادر و متعال ، عادل و آگاه ، نخواسته است که فرزندان امام اول شیعیان ، جانشین پیامبر برحق اش باشند ، در حالیکه ما بر قادر، عادل ،و عالم بودن پروردگار اعتقاد داریم ، پس حتمأ یک مصلحیت الهی در آن بوده است که ما انسان های زمینی از آن آگاهی نداریم . وانگهی ، ما شیعیان به معصوم بودن چهارده فرد از خاندان پیامبر اکرم باور داریم ،و بر این عقیده هستیم ، که همه این بزرگواران در بهشت خداوند جای دارند . به عبارت دیگر ، بیش از هزارو چهار صد سال است که چهارده معصوم ، در زندگی بهشتی روزگار می گذرانند . چه دلایل عقلی و منطقی دارد ،که در حالیکه اما مان بزرگوار در بهشت هستند ، یک عده ایرانی ،که در فقرو بدبختی ، بیکاری ، نبودن مسکن مناسب ، غذاو دکترودرمان و مدرسه مناسب زندگی میکنند ،و از یک طرف حاکمیت استبداد مطلق دینی حتی حق کوچکترین شادی را به این ملت نداه است ، در روز عاشورا ، یکعده به سر قمه و به تن زنجیروسینه بزنند و به سرشان خاک و خاکستر بپاشند ( کاری که آخوند ها خودو فرزندانشان هرگز نمی کنند، و مطمئنم ، شما آقای محمد خاتمی هرگز در عمرتان به سرتان حتی تیغ ژیلت هم بخاطر حضرت حسین نکشیده اید )و بعد گریه و زاری بکنند ،و بگویند : وای حسین کشته شد ، به خون اش آغشته شد!!! اگر خدای قادرو توانا می خواست چنین نباشد ، آیا قادر نبود که یزید وشمر ملعون را نیست ونابود بکند ؟اگر حضرت حسین شهید شده است و ودر به بهشت ملکوتی در کنار جٌد گرامی و عزیز ان خود هستند ،حتمأ یک فلسفه الهی در آن نهفته است که شماو من از آن آگاه نیستیم .چرا ما به سرو صورتمان بزنیم و گریه بکنیم ؟ آقای محمد خاتمی ، فکر نمی کنید که چنین اعمالی که از طرف روحانیون تبلیغ و ترغیب می شود ، ، مخالف عقل و منطق و شعور انسانی است ؟آیا فکر نمی کنید که وظیفه انسانی ما ، ما را بر این می دارد که عوض اینکه برای حضرت فاطمه و حضرت زینب و حضرت سکینه و گریه بکنیم ، به سرنوشت هزاران فاطمه هاو هزاران سکینه هاو هزاران رقیه ها هزاران حسین هاو عباس و هاو علی اکبر ها و علی اصغر های بیکار در گیر فقرو بدبختی شرمنده در مقابل زن و فرزند فکری بکنیم ،که بخاطر بی لیاقتی و فساد هیت حاکمه ، آینده ای ندارند و درجهنمی به وسعت جغرافیای ایران می سازندو می سوزند ،و وکسی فریاد رس آنان نیست ؟
سئوال سوم : روحانیون در چرخه کار و تولید مفید اجتماعی و ایجاد ثروت های ملٌی چه نقشی دارند ؟
آقای محمد خاتمی ، در سال 1971 ، وقتیکه در فرانسه دانشجو بودم ، اقتصاد دانان فرانسه در آن زمان حساب کرده بودند ،که یک جوان فرانسوی ، چه دختر و چه پسر ، وقتیکه به سن 18 سالگی میرسد ، این جوان در مجموع برای خانواده خود و دولت ،600 هزار فرانک آن زمان ، با قدرت خرید امروز در حدود 560 هزار دولار هزینه بر می دارد .این 560 هزار دولار ، هزینه خوراک ، پوشاک ، مسکن ، تعلیم و تربیت ،تحصیل ،و سرگرمی های این نو جوان حساب شده است . اگر این شخص تا سن 75 سالگی ، چه بسا بیشتر عمر بکند ، باید از طریق کار مفید اجتماعی خود ، نه تنها ، آن هزینه 560 هزار دولاری را که جامعه و پدر مادرش خرج کرده تا بسن 18 سالگی رسیده است ، باید پس بدهد ، بعلاوه باید از نتجه حاصل از کار مفید اجتماعی خود ،هزینه زندگی اش را تا پایان عمرخود تامین بکند . تازه در این صورت ، تنهاو فقط طفیلی و انگل جامعه نشده است ، بلکه هزینه عمر 75 ساله خود را با حاصل دسترنج خود تامین کرده است . البته این ها مسا ئل علم اقتصاد هستند ، چه بسا اگر جسارت نکنم ، «علم ودانش » شما روحانیون و علما ی علام و آیات اعظام ، به این علوم قد نمی دهند .آقای محمد خاتمی یک لحظه فکر نکنید ،که نسبت به شما و هم کسوتا ن شما بی حرمتی کرده باشم . مگر آیت الله خمینی نفرمودند ، اقتصاد مال خر است ، ما برای خربزه انقلاب نکرده ایم ، ما برای اسلام عزیز انقلاب کرده ایم؟لذا معلوم است که شما با این علوم سروکار ندارید ، علم شما بیشتر شامل شکم وزیر شکم است ،که چه چیز خوردن اش حلال است یا حرام ،ویا اگر حشفه داخل کشفه شد ،چه انزال رخ داد و چه رخ نداده باشد ، غسل وا جب است یانه ، این نوع مقولات را شما علم می دانید .،و گرنه برای شما اقتصاد ما ل خران است !
آقای محمد خاتمی ،در چرخه کار تولیدی و مفید اجتماعی در سطح کشور ، جایگاه شما روحانیون کجا است ؟ شما چه کار مفید اجتماعی در جهت بالا بردن ثروت های ملی انجام می دهید؟ ممکن است نقش مبلغین دین ،و معنویات و تدریس احکام و اصول فقه و شرعیت را پیش بکشید ، بگوئید ما معلم اخلاق در جامعه هستیم. امٌا حتی یک لحظه فکر نمی کنم ، برای چنین کاری ، لازم باشد که ملت از بودجه مملکت ، چنین هزینه سنگینی را تحمل بکند ، چون همین تعلیم ، تدریس و تربیت را ، می توان با هزینه بسیار نازل ،و حتی موًثر تر از شما ، در سطح کشور انجام داد . آقای محمد خاتمی ، تمام احکام اصول دین ، واجبات ، مستحبات ، مکروه و حرام ، آداب و اصول نماز ، روزه و خمس ذکوت ، بلاخره مختصر ی از تاریخ اسلام را می توان در یک کتاب حد اکثر 150 صفحه ای ، گنجانید ،و این کتاب را در سطح کشور ، در دوره راهنمائی ، در طول سه سال ، هر هفته در دو ساعت ، به دانش آموزان دخترو پسر ، آموخت .مطمئن هستم ،که نتایج آن حتی از جنبه معنوی و عملی ، به مراتب بهتر و رضایت بخش تر از آن است که شما روحانیون انجام می دهید .
آقای محمد خاتمی ، قبل از انقلاب ، مجموع طلبه ها و روحانیون را در سطح کشور ، حد اکثر ، 15 هزار نفر تخمین میزد ند . امروز از برکت حا کمیت ولایت مطلقه فقیه با محاسبه تظاهر کنندگان حرفه ای و نوچه های رسمی آیت الله ها ، چماق داران ، و سپاه منکرات ، خواهران زینب ،و طلبه های واقعی ،در مجموع 500 هزار نفرشاید نیز بالاتر از این رقم را تخمین می زنند ! ،این دستگاه عظیم مصرف کننده ،که هیچگونه کار مفید و تولیدی سالم ، در چرخه تولید اقتصادی کشور انجام نمی دهند در مجموع ، باید بخشی از قشر طفیلی و مصرف کننده جامعه به حساب آورد.
آقای محمد خاتمی ، شاید بخاطر داشته باشید ، زمانی از مدارس علمی جهان اسلام ، دانشمندان و فلاسفه معتبری چون الکندی ، فارابی ، بوعلی سینا ، زکریای رازی ، ابوریحان بیرونی ، خوارزمی ، خواجه نصیر الدین طوسی ، ابن رشد ، و ده ها شخصیت های علمی بیرون می آمدند ،که در زمان خود ، باعث رونق و شکوفائی فرهنگ های مختلف جهان اسلام می شدند. خود متفکرین و دانشمندان غربی اعتراف می کنند ،که نه تنها ، مسلمانان ، دانش های یونانی را از تحجرو غارت و نابودی کلیسا ی مسیحیت متحجر نجات دادند ، بلکه بر این علوم نیز ا فزودند . بیش از 700 سال است که جهان اسلام از اندونزی ،تا مراکش ، در جهل و تحجر ، خرافات ،فقر و مذلت و استبداد حاکمان دست به گریبان است ..
آقای محمد خاتمی ، قبل از انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 ، بزرگترین و معتبر ترین دانشگاه این کشور ، دانشگاه معروف سوربن پاریس بود ،که در آنجا روحانیون کاتولیک این کشور ، مثل حوزه های دینی ایران امروز ، دروس دینی تدریس می کردند . این دانشگاه ، حتی از قدرت قضائی برخوردار بود ،و حکم ارتداد ، ناصبی ، ملهد ،و حتی اعدام دگر اندیشان را مثل روحانیون حوزه قم صادر میکرد ،و دانشمندان و دگر اندیشان را برای« نجات مسیحیت از افکار شیطانی » ، آنها را زنده زنده در میادین شهر می سوزاندند.وقتیکه انقلابیون فرانسه ، نظام کهنه سلطنتی و هم پیمان و متحد سازمانی و تاریخی او ، یعنی قدرت کلیسا را سرنگون کردند ، روحانیون عالی مقام و کشیشان را به صومعه ها فرستادند ،واین بار دانشگاها ی فرانسه ، جای تحقیق و تدریس علوم واقعی و دانشهای زمان خود شد ند .
آقای محمد خاتمی ، انقلاب کبیر فرانسه ، دشمن دین و معنویت نبود .انقلاب دین را از بین نبرد ، بلکه یک سازمان طفیلی و انگلی را که به بدنه ضعیف اقتصاد بیمار چسبیده بود ، آنرا از بین برد . قبل از انقلاب کبیر فرانسه، یک پنجم زمین های حاصلخیز کشاورزی این کشور، به کلیسا تعلق داشت ،و بقیه زمین های کشاورزی و جنگلها ، متعلق به خانواده های اشرافی بود.انقلاب فرانسه ، اشرافیت را ازبین برد ،و از احاد ملت فرانسه ، شهروند آزاد ساخت .به همین خاطر نیز مورخین دنیا تاریخ این انقلاب را مبداء مرحله تاریخ معاصر می نامند.آقای محمد خاتمی ، فقط یک لحظه در مخیله خود به این موضوع فکر بکنید ،که در ایران حاکمیت ولایت مطلقه فقیه امروز، حد اقل ، 500 هزار جوان صاحب استعداد ، قدرت کارائی و تفکر را ، این نظام در حوزه های متعد د سراسری کشور جمع کرده است ،و عوض این که در این حوزه ها ، به این جوانان ، علوم و حرفه واقعی مفید برای اقتصاد بیمار ایران آموزش بدهد ، مغز آنان رابعد از گذراندن بخشی از عمر گرانقدر شان ، بایک مشت خرافات ، بظاهر بنام دین و معنویت پر کرده ، واز جنبه اقتصادی به صورت مصرف کننده و طفیلی ، وابسته به خمس و ذکوت ،مال امام ، و روضه خوان ،وارد جامعه می کند .فکر میکنید ، با این سیستم و روش طفیلی سازی و مصرف کننده وابسته ، ایران ،و یا هر کشور مسلمان ، اقتصاد تولید کننده سا لمی خواهد داشت؟
آقای محمد خاتمی ، وقتیکه اوایل قرن بیستم مهاجرین صیهونیست یهودی ، شروع به مهاجرت به فلسطین کردند ،و با پول آژانس بین المللی یهود ابتدا شروع به خریدن سرزمین های فلسطین نمودند، همین مهاجرین ضمن حفظ دین و مذهب و فرهنگ خود ، تبدیل به سربازان مسلح و کشاورزان حرفه ای شدند ،و در عرض چند سال ، بخش های اشغالی فلسطین را تبدیل به یک مزرعه کشاورزی پر باری کردند ،که امروز دنیا شاهد آن است .یهودیان مهاجر ، سرزمین نیمه خشک وصحرائی فلسطین را تبدیل به جنگل های سر سبز نمودند ، در حالیکه در طول 28 سال حاکمیت ولایت مطلقه فقیه ، جنگلهای سرسبز ایران را بخاطر نادانی و فساد حاکمان ،و بی علاقگی آنان به وطن و ملت ، خشکاندند.
آقای محمد خاتمی ، تمام قوانین جزائی اسلامی ،چون سنگسار کردن ، دست بریدن ، پا قطع کردن ، ریشه در فرهنگ قوم سامی یهود دارد و در دوران حاکمیت پیامبران پادشاه این قوم چون حضرت داود ، حضرت سلیمان اجرای این احکام ، رایج و مرسوم بود . این آداب و سنت از یهودیت به مسیحیت و اسلام وارد شده اند ، که خود ناشی از بربریت یک جامعه است . امروز در اسرائیل ، این نوع مجازات ها را حتی خا خام های این کشور مطرود و غیر عقلانی می دانند. با قطع کردن دست دله دزد ، دزدی از بین نمی رود. دلایل دزدی در جامعه بخاطر حاکمیت بی عدالتی ، بیکاری ، و فساد مالی است .در سال1975 ،اسحق رابین ، ژنرال سابق و یکی از فاتحان جنگ شش روزه اسرائیل علیه اعراب ، در مقام سفیر این کشور ، در آمریکا مشغول خدمت بود. وقتیکه دوران سفا رت اش در آن کشور بپایان رسید ، در هنگام تحویل دارائی ها و حسابداری سفارت ، به سفیر جدید ، مسئول امور مالی متوجه شد ،که مبلغی در حدود 30 هزار دولار ، در حساب شخصی خانم له آ رابین ، همسر اسحق رابین وجود دارد ،که منبع این مبلغ ، به عنوان درآمد شخصی خانم رابین ، برای دیوان عالی کشور مشخص نیست . دادگاه این کشور ،خانم له آ رابین را بخاطر این مبلغ ، به محاکمه کشید و محکوم کرد . آیا شما روحانیون ، که تمام ملت آبا واجدادتان را قبل از انقلاب می شناسند ،و اغلب نیز از طبقه متوسط و حتی فقیر مملکت بودید ، امروز در مملکتی که ملت اش در فقر و بیکاری ، نا امنی اقتصادی ، ناشی از جنگ و محاصره اقتصادی بسر می برند ، روحانیون حکومتی و فرزندان شان ، حاضر می شوند منبع درآمد و ثروت های خود را بطرو روشن و آشکار به ملت بیان بکنند ؟
آقای محمد خاتمی ، اگر در اینجا من از اسرائیل نمونه می آورم ، فکر نکنید که از سیاست و ظلم ایکه این رژیم به ملت مظلوم فلسطین روا داشته و روا می دارد ، دفاع می کنم. هرگز . کسانی که به نوشته های من چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب آشنا هستند ، می دانند ،که همیشه از ملت هائی که اسیر ظلم و بیعدالتی های حاکمان خود و قدرت های متجاوزاستعماری بودند ، دفاع کرده و دفاع خواهم کرد. اما این نکته را نیز باید بگویم ، که فقرو عقب ماندگی و ظلم ایکه به ملت های مسلمان می رود ، در درجه اول ،مسبب و عا مل اصلی ، بخاطرحاکمیت نظام های فاسد ، مستبد و خود کامه این ملت هاهستند .وقتی که دولت اسرائیل تشکیل شد ، حاکمان این کشور نگفتند که مامی خواهیم نظام ناب موسوی زمان حضرت موسی، حضرت داود و حضرت سلیمان در اسرائیل بسازیم.برای اینکه حاکمان این قوم ، دارای عقل و شعور و آگاهی سیاسی داشتند و دارند ،و می دانند که این نظام های گذشته غرق در اعماق تاریخ هم اگر وجود داشتند ، با ارزش ها و واقعیت های امروز نمی توانند مطابقت بکنند .حاکمان اسرائیل ، در عین حال که یهودیت را بخشی از تاریخ و فرهنگ خود می دانند و به یهودی بودن خود نیز افتخار می کنند ، ولی مملکتشان را برمبنای اندیشه های فلسفی و سیاسی جهان امروز اداره می کنند .از اولین روز تشکیل این کشور ، مسئولین دولتی این مملکت از تمام یهودیان جهان دعوت کرد ند ،که این کشور وطن شماو متعلق به شما است ، بیائید ، در آبادنی و ساختن وطنتان شرکت بکنید .در طول این مدت صد ها هزار یهودیان جهان ، با مهاجرت خود به اسرائیل ، قدرت جسمی عقلی ،علمی و سرمایه های مالی خود را برای آبادانی و شکوفائی این مملکت بکار انداختند . کسی از این مهاجرین یهودی نمی پرسد که نماز می خوانید ؟، به خداو پیامبر اعتقاد دارید ، یانه ؟ بلکه می پرسید ند ، باداشتن حقوق مساوی شهروند ی، امنیت و آزادی ، چه خدمتی به این ملت و مملکت می توانید بکنید؟ . آقای محمد خاتمی ، هر سال ارتش اسرائیل ، هزاران جوان یهودی ساکن غیر اسرائیل را به عنوان میهمان ، برای آشنائی با ارتش اسرائیل و گذرندن دوره های کوتاه مدت نظامی ، به این کشور دعوت می کند . این جوانان یهودی پراکنده در دنیا ، با آشنائی به فنون نظامی و جنگهای امروزی ، اغلب شان بصورت دواطلب در جنگهای اسرائیل علیه اعراب شرکت کردندو شرکت می کنند . برای آنکه می دانند در نهایت در هر شرایط مختلف ،دولت و سرزمین اسرائیل درش همیشه به روی آنان با گشاده روئی باز است . اگر یک خاخام یهودی ، مثل آیت الله محمد تقی مصباح یزدی ، بگوید که وطن پرستی عین گاو پرستی است ، ملت اسرائیل آن خاخام را از اسرائیل حتمأ بیرون میکنند . قوم یهود قبل از ایجاد اسرائیل ، از همه چیز ، جز وطن برخوردار بود ، اما چون وطن نداشت ، در طول تاریخ مورد آزار واذیت اقوام و ملل مختلف قرار می گرفت . امروز مشاهده می کنید که با چه ایمان و فداکاری ، از کشور خود (به حق یا ناحق ، موضوع این مقاله نیست ) دفاع می کند .
در طول 59 سال نظام حکومتی اسرائیل ، هرگز نیروهای نظامی و انتظامی این رژیم ، به روی شهروندان یهودی تبار ، در اعتراضات و اعتصابات مختلف آتش نگشوده است . در این مدت ، فردی از شهروندان یهودی این کشور ، بخاطر داشتن عقیده سیاسی و مذهبی ، بازداشت نشده اند . در حالیکه از اولین روز تشکیل نظام جمهوری اسلامی ، علنأ در قانون اساسی این نظام ، شما روحانیون ، ملت ایران را که بیش از هزاران سال در این سرزمین در کنار هم زندگی میکنند ، به ایرانی مسلمان ، غیر مسلمان ،و مسلمانان را به شیعه وسنی ،و شیعیان را به خط امامی و خارج از خط امامی تقسیم کردید!!! آقای محمد خاتمی ، لازم نیست که آقای احمدی نژاد شعار «اسرائیل باید نابود شود » را بدهد ، یهودیان جهان خوب می دانند چگونه از موجودیت اسرائیل دفاع بکنند خوب است عقل و شعور خود را بکار گیرد ،ملت و مملکت ایران را از نابودی نجات بدهد و ببیند ، در هزاره سوم ، یک کشور را چگونه می توان اداره کرد .
سئوال چهارم :جایگاه علم در کتب آسمانی .آیا علوم جهان امروز را می توان در کتاب های مقدس تورات ، انجیل و قران یافت ؟
آقای محمد خاتمی ، شخصیت محترم دینی و سیاسی چهارمین سئوال من از جنابعالی وهم کسوتان شما این است ،که آیا دین یک مقوله علمی و پابند بر قوانین و اصول علم است ، یا یک مقوله ایمانی و عقیده تی است؟مبنای سه دین توحیدی ، کتب مقدس این ادیان ، چون تورات ، انجیل ،و قران هستند. آیا این کتاب های مقدس ، کتاب های علمی به مفهوم علم زمان ما هستند یا ،کتاب های دینی اند؟ من راقم این سطور ، در طول عمر نسبتأ طولانی ام ، همیشه از روحانیون و هم کسوتان شما چنین شنیده ام ،که :تمام علوم در قران نهفته اند .حتی یکی از هم کسوتان شما ، بنام «حجت السلام » آقای مرتضی رضوی ،که علنأ نخواسته است ، عنوان و مقام روحانیت شان در اثر معروف شان با عنوان :نقد مبانی حکمت متعا لیه ، ذکر شود ، در رابطه با قران و علوم در صفحه 75کتاب اش چنین می نویسند .«...منطق قران : جهان هستی «کتاب تکوین است ،و قران « کتاب تدوین» قران کپی جهان است ، بدون این که اندیشه را جراحی کند، یا به جراحی هستی بپردازد.هستی بما هوهستی موضوع بحث قران است.هستی فقط شیمی نیست ، فقط حساب نیست ، فقط طب نیست ، فقط حیات و زیست نیست ، فقط تاریخ نیست ، فقط انسان نیست ، فقط جامعه نیست ، فقط فیزیک خرد نیست .(منظور حجت الله از فیزیک خرد ، فیزیک اتمی است .تاکید از ما است ) فقط فیزیک کلان کیهانی نیست .فقط .... فقط...نیست ، هستی همه اینها بطور یکجا است .قران نیز فقط کتاب فیزیک ، شیمی ، پزشکی ، زیست شناسی ، تاریخ ، انسان شناسی ، جامعه شناسی ، روانشناسی ، کیهان شناسی .. نیست ، بل کتاب همه این ها بطور یکجا است. (ماًخذ : نقد مبانی حکمت متعالیه مرتضی رضوی ، انتشارات عصر ظهور سال انتشار 1380-352صفحه –شهرقم).
من نمی دانم آقای مرتضی رضوی چقدر با محتوی قران و همچنین با علوم مختلفه چون ریاضیات ، شیمی معد نی و آلی ، رشته های مختلف علم فیزیک ، پزشکی ، زیست شناسی ، تاریخ، فلسفه ، اقتصاد آشنائی دارند ؟ خدا اموات آیت الله خمینی را بیامرزد ، کار را برای ما تحلیلگران آسان کردند ، وقتی فرمودند که:اقتصاد مال خر است !بلا خره به عمق علم ودانش ایشان پی بردیم .آقای مرتضی رضوی فکر میکنند که با صدور این حکم باسمه ای (چپانده شده ) حتمأ به تمام علوم ارضی و سماوی آشنائی دارند . درست برعکس ، حتی این کلی گوئی هایشان نشان می دهد ،که قران را هم نمی شناسند . چون اگر قران را می شناختند ، چنین حکمی صادر نمی کردند. قبل از اینکه فرما یشات آقای مرتضی رضوی را تحلیل و تفسیر بکنیم ، یک تعریف کوچک و مختصری از علم رادر انیجا می آوریم .علم عبارت از مجموعه شناخت و تحقیق و پژوهش ، با یک روش مشخص (Méthodique) است،که هدف اش کشف قوانین و پدیده ها و روابط آنها در طبیعت و جامعه می باشد .تجربه در پژوهشهای علمی اصلی است اساسی ، مشخص و قائم به ذات .در پژوهشهای علمی ، سایر مقولات ، مبتنی بر باورهای ماوراء طبیعی ، چون روح ، جن و پری ، فرشته ، پیشگوئی ، جادوگری ، که فاقد پایگاه عقلانی هستند ، جایگاهی ندارند.نتیجه این پژوهش های عقلانی ، ناشی از تجربه عملی ،و محا سبات استدلا لی و آزمایشگاهی ، در نهایت بصورت قوانین علمی در آمده و شناخت انسان را از طبیعت و جوامع بشری ، گسترش می دهد .
امٌا اینکه آقای مرتضی رضوی ، با صدور این حکم می فرمایند ،که تمام علوم در قران نهفته است ، ما را بر آن می دارد ،که از طریق علمی ، به حضرت ایشان چند جواب تحلیلی بدهیم ،که بعد از این ، ایران و جامعه ایرانی ، جولانگاه این نظریه های بی پایه و خرافات پروری از کسان فاقد علم نباشد.
جواب یکم:اگر کسی مثلأ در طول عمرش، هرگزدر رشته شیمی ، کوچکترین تحصیلاتی نداشته باشد ، در مقابل چشمان این شخص شما یک فرمول گسترده در شیمی آلی ، مثلأ فرمول آسپرین ، یا گلسیرین ، را بگذارید ، چنین شخص ، چگونه می تواند تشخیص بدهد ،که این فرمول مربوط به علم شیمی آلی می باشدو فرمول آسپرین یا مثلأ فرمول گلسیرین است؟آقای مرتضی رضوی که در هیچ یک از علوم یاد شده در بالا ، چون فیزیک ، شیمی ، بیولوژی ، پزشکی ، ریاضیات در سطح دانشگاه ، تحصیل نکرده است ، چگونه تشخصی داده اند که در قران تمام این علوم وجود دارند؟
جواب دوم : دنیا می داند ، که از مجموع 57 کشور مسلمان موجود امروز در جهان ،یک کشور پیشرفته علمی وجود ندارد ،و با وجود اینکه کل جمعیت مسلمانا ن دنیا در حدود یک ملیارد و دویست ملیون نفر تخمین زده می شود ، تعداد دانشمندان مسلمان ،که موفق به دریافت جایزه نوبل در رشته های علوم تجربی هستند ، از تعداد انگشتان یک دست کمتر است . وانگهی آن دانشمندان مسلمان ایکه مفتخر به دریافت این جایزه علمی شده اند ، بلا استثنا ، آن دانشمندانی هستند ، که وطن اسلامی خود را ترک کرده ،و در کشور های « کافرو نجس !!!»تحصیل کرده اند.من از آقای مرتضی رضوی سئوال میکنم ، اگر قران ،و یا هر کتاب مقدس ادیان توحیدی ، دارای محتوی علمی به معنی علوم امروزی هستند ، چرا مسلمانان ، از جنبه علمی این چنین عقب مانده هستند ،که به قول ، مرحوم شاعر آزادیخواه آذربایجان ، میرزا علی معجز شبستری ،که 80 سال پیش با شعر می گفت : «اگر کشور آلمان به ما مسلمانان سوزن نفروشد ، بی تنبان خواهیم ماند » !آقای مرتضی رضوی ، یا قران دارای محتوی علوم ایست که شما نام برده اید ، یا فاقد علوم است .اگر قران دارای محتوی علوم بشری است ، پس عقب ماندگی علمی جهان اسلام ، بخاطر این است که شما علمای دینی مسلمانان ، به قران آشنائی ندارید ،و این عقب ماندگی ،و فقر و بدبختی مسلمانان ناشی از عدم شناخت شما از محتوی علمی قران است. و یا اینکه آقای مرتضی رضوی ، قران چون تورات ، انجیل ، کتاب مقدس و مورد احترام جهانیان است ، اما محتوی این کتب آسمانی ، دارای علوم پیشرفته امروزی نیستند ، شما یا به قران آشنائی ندارید ، یا معذرت می خواهم ، مردم فریبی میفرمائید.
جواب سوم: .ممکن است ،که آقای مرتضی رضوی بفرمایند ،که قران دارای معنی باطنی است ،که همه کس از آن آگاه نیست . اگر ایشان چنین بفرمایند ، به عبارت دیگر ، چنین میتوان تعبیر کرد ،که حضرت ایشان ، به محتوی و معنی باطنی قران آگاه هستند ،ولی د یگران آگاه نیستند! اگر چنین نظرو عقیده دارند ، پس چرا قدم رنجه نمی فرمایند ،و ما ملت مسلمان فاقد علم و دانش را از محتوی باطن علمی قران آگاه نمی سازند؟
جواب چهارم: . ممکن است آقای مرتضی رضوی بفرمایند ، آن قران را که ایشان ، مقیم شهر مقدس قم درک می کنند ، من ایرانی که بخش مهم عمرم را بخاطر حاکمیت استبداد و ظلم در وطنم ، خارج از ایران گذرانده و می گذرانم ، به قول مرحوم جلال آل احمد و علی شریعتی ، «غرب زده شده ام ،» لذا نمی فهمم !آقآی مرتضی رضوی ، باید اعتراف بکنم ، من به زبان عربی در حد درک متون علمی و فلسفی آشنائی ندارم ، اما برای کار های تحقیقی و پژوهشی ام مجبورم ، قران را مطالعه بکنم . برای مطالعه قران ، من ازترجمه قران در دو زبان استفاده می کنم . این دو زبان ، یکی زبان فارسی ، و آن دیگری زبان فرانسه است ،که زبان دانشگاهی و زبان زندگی روزانه من در طول این 37 سال دوری از وطن است . من متون ترجمه شده قران را در این دوزبان مطالعه و مقایسه می کنم ، تا بتوانم به کنه آنها پی ببرم. آقای مرتضی رضوی ، این نکته را نیز یاد آوری بکنم ،که قدرت های ماوراء طبیعی ، پیامبران ، امامان ، حتی پروردگار عالم ، وارواح مقد سین تا امروز با من رابطه ایجاد نکرده اند ، هیچ یک از امامان را مثل آیت الله های سیاست زده در ایران امروز ، چون آیت الله مصباح یزدی ،و آیت الله مشکینی ، در خواب نمی بینم . اگر شما از چنین قدرت های ماوراء الطبیعه کمک می گیرید ،و بدون آشنائی به علوم امروزه ، از تمام علوم ارضی و سماوی لاهوتی و ناسوتی صحبت می کنید ، من از چنین قدرتهای متافیزیک ، برخوردار نیستم . من به ترجمه های قران در زبان هائی که به آنها آشنائی دارم ، مراجعه می کنم. شاید شما نیز این ادعا را پیش بکشید که زبان فارسی آن قدرت زبان عربی را ندارد که شما از کنه وباطن قران آگاه باشید، باطن قران را قران شناسان باید به مردم عامی و امی ترجمه و تفسیر بکنند!
من برای درک ترجمه قران به فارسی ، به ترجمه ، آقای داریوش شاهین ، در دوجلد انتشارات جاویدان ،چاپ اول شهریور 1359 مراجعه میکنم ، و در زبان فرانسه به ترجمه ، زنده یاد ژاک برک (Jacques Berque-متولد 1910-مرگ 1995) مراجعه میکنم .لازم به یاد آوری است ،که ژاک برک عضو آکادمی زبان عرب قاهره بود ،و در طول 85 سال عمر خود بیش از 50 سال آنرا در کشور های عربی چون مصر ، سوریه ، مراکش گذرانده بود . و مقام استاد افتخاری را در کولژ دوفرانس داشت . فکر نمی کنم ، که در بین روحانیون حکومتی در ایران امروز ، چنین استادی ، یا معادل چنین زبان شناس متخصص در زبان عربی ،که عضو آکادمی زبان عرب قاهره باشد ، شما سراغ داشته باشید . از انجائیکه هرگز حرف مفت و بی ربط و بدون دلیل مدرک عرض نمی کنم ،و اگر چنین اشتباهی از من سر بزند ، حتمأ با تمام شهامت ،از خوانندگان مقاله ام معذرت می خواهم ، آقای محمد خاتمی ،برای طراوت بخشیدن ، به خاطرات تاریخی تان ، به مسافرت یاسر عرفات ، اولین میهمان انقلاب اسلامی ،وملاقات ایشان رابا آیت الله خمینی ، بخاطر مبارک می آورم ، که آقای خمینی با وجود سالهای طولانی تحصیل در زبان عرب ،و اقامت در کشور عراق ، برای مکالمه با یاسر عرفات ، به مترجم احتیاج داشتند !
چه بسا آقای مرتضی رضوی این موضوع را پیش بکشند ، که زبان قران را نه می توان به زبان های دیگر ترجمه کرد ، در آن صورت ، خود ایشان ،که عرب نیستند ، چگونه فهمیدند ،که قران دارای محتوی علمی ، در تمام رشته های علوم تجربی و انسانی است ؟ واگر بر این عقیده هستند ،که زبان عرب یک زبانی است بسیار غنی ، که زبان فرانسه نمی تواند ، محتوی علمی قران را بیان بکند ، آنجا نیز آقای مرتضی رضوی ، اشتباه می کنند. برای اثبات قدرت بیان اندیشه های بشری در زبان فرانسه و مقایسه آن با زبان فارسی و زبان عربی ، فقط کافی است که عرض بکنم ، تمام افعال در زبان فارسی ، از 370 فعل تجاوز نمی کنند ، و ما ایرانیان مجبور هستیم ،که از طریق افعال معین و افعال وصفات و اسامی عربی وارد شده در زبان فارسی ، اندیشه های خود را بیان بکنیم ، در صورتیکه ، زبان فرانسه حد اقل دارای 12 هزار فعل است . لذا این زبان با این قدرت بیان ، بطور کامل می تواند ، معنی و مفهوم متون قران را بیان بکند.
جواب چهارم –اگر قران حاوی تمام علوم موجود در جهان فعلی است ، چرا روحانیون حکومتی عالی مقام ، وقتی که مریض می شوند ، به علوم قرانی در رشته پزشکی مراجعه نمی کنند ،و مثل آیت الله مهدوی کنی ، آیت الله سیستانی رهبر شیعیان عراق ، آیت الله حکیم ، شخصیت روحانی سیاسی کشور اشغال شده توسط نیروهای متجاوز گر آمریکاو انگلستان ، ، برای معالجه به کشور انگلستان تشریف می برند ؟ حتی در آخرین روزهای عمر آیت الله خمینی ، پزشک متخصص را برای درمان ایشان از کشور اطریش به بالین ایشان آوردند، از قم ،مشهد و نجف ،کربلا ، کاظمین سامره ،« مراکز علوم پیشرفته قرانی» ، پزشک نیاوردند ؟ چر ا آقایان روحانیون حکومتی ،زیارت چاه جمکران را به عنوان ، درمان تمام درد ها ومشکلات مسلمانان شیعه تبلیغ می کنند ،و هر روز در نشریات دولتی ، لیست معجزات این چاه را چاپ و منتشر می نمایند ، اما خود روحانیون حکومتی، معجزه وشفای عاجل را از بیمارستان های ملکه الیزابت دوم انگلستان یکی از بزرگترین مظهر استعمار ملت های مسلمان در سه قرن گذ شته سراغ می گیرند ؟
جواب پنجم : سال گذشته آیت الله احمد جنتی ، یکی از شخصیت های معتبر نظام ولایت مطلقه فقیه ، دبیر اول شورای نگهبان ، که با شش نفر از همکاران خود ، برای 70 ملیون ایرانی تصمیم میگیرند ،و مسلمأ این مقام وقدرت شان ،ناشی از قران شناسی ، یا به عبارت دیگر تسلط ایشان به علوم قرانی است ، در یکی از سخنرانی هایشان فرمودند :غیر مسلم از حیوان هم بدتر است ! اولأ مایه تاسف است ، که این «عالم ربٌانی ،وعلوم قرانی! » ، انسان اشرف مخلوقات رااین چنین پست می شمارند . اما من راقم این سطور ،از آقای احمد جنتی یک خواهشی دارم و کاملأ آسان و قابل اجرا است . همین امروز ، آقای احمد جنٌتی ، تمام وسائل خانگی ،و زندگی روزانه شان ، چون اتو موبیل ، سیستم جریان برق خانه مسکونی شان ، تلفن ،تلفن همراه تلویزیون ، رادیو ، شوفاژ ، کولر ، یخچال ،اجاق برقی ، جاروی برقی ، ظرف و لباسشوئی برقی ،سستم لوله کشی آب آشامیدنی شهری، حساب های بانکی ، داروهائی که برای معالجه قولنج و کمر درد اش استفاده می کنند ،که همه این وسائل ناشی از کشف و اختراع علمی غیر مسلمانان هستند ،و آقای احمد جنتی ، آنها را از حیوان پست تر می دانند ، به دور بیاندازند ،و از این وسائل استفاده نکنند. آنچه که برای آقای جنتی و خانواده اش خواهد ماند ، فرش ایرانی ، یک رشته تسبیح ،و یک لولهنگ و یا آفتابه خواهد ماند ،که ساخت ایران و قم هستند. اگر قران دارای محتوی علمی به معنی علوم امروزه بشری بود ، نه آیت الله احمد جنتی قران شناس چینین اظهار فضل می فرمودند ، نه ملت های مسلمان در چنین فقر علمی و فرهنگی به سر می بردند.
آقای محمد خاتمی، دلیل اینکه شماروحانیون، چون آقای مرتضی رضوی می فرمائید که تمام علوم بشری ،چه علوم تجربی و علوم انسانی در قران نهفته است و شما روحانیون فقط و انحصارأ از طریق زبان عربی ، به این علوم آشنائی دارید ، با تمام احترامی که به تمام ادیان ،و مقدسات دینی ،و شخص شما قائل هستم ، هدف شما پوشانیدن عمق نا آگاهی شما از علوم امروزهً بشری است ، که دیگران خصوصأ توده بیسواد ملت نفهمند ،که شما روحانیون چقدر از واقعیت های زمان به دور هستید . اگر آیت الله خمینی به علوم بشری زمان خود آشنا بود ، هرگز وعده آب و برق و اتوبوس مجانی ،و خانه های ارزان قیمت به ملت نمی دادند . شما خودتان، شاهد این ویرانی و بدبختی مملکت نبودید که چنین کشور غنی ، بخاطر عدم آگاهی مدیران مملکتی از واقعیت های جهان امروز ، ملتی در چنین فقرو بدبختی زندگی بکند ، که جوانان اش ، فقط یک هدف دارند ،که چگونه از این جهنم خلاص بشوند.اگر شما رهبران مذهبی و سیاسی مملکت از واقعیت های جهان امروز آگاه بودید ، بزرگترین وبا ارزشترین سرمایه مملکت ، یعنی ، قشر تحصیل کرده کشور را این چنین مفت و مجانی از دست نمی دادید که کشورهای چون کانادا ، آمریکا ، استرالیا ، اروپا ، بدون کوچکترین هزینه ، آنها را تصاحب بکند .
این سئوال باقی مانده است ،که شاید شما و خوانندگان بپرسند پس محتوی قران چیست؟ قران چون تورات و انجیل ، کتب مقدس ملیار ده ا انسان خدا باور و یکتا پرست ، کتابی است مقد ٌس ومحترم ، اما آیا محتوی این کتب ، حاوی علوم ودانش های امروزی هستند،که بتوان کشوری را در هزاره سوم ، باجمعیت 70 ملیون ، اداره کرد؟ ؟ جواب منفی است . محتوی کتب آسمانی ادیان توحیدی ، که هر سه در یک بخش مشخص و محدود جهان خاکی و جغرافیائی نوشته شده اند ، و ریشه مشترک دارند ، شامل داستان های اساطیری ،و آداب رسوم ،و نحوهً قضاوت و مجازات متخلفین و مقصرین ،و نحوه معاشرت و قرارداد ها بین مئومنان و غیر موًمنان و پیروان سایر اقوام ، خصوصأ اقوام مغلوب است .ریشه های این اساطیر ،و این نوع قضاوت ها و مجازات ها ، از فرهنگ های بسیار قدیم ، چون سومر ، کلده ، آشور ، بابل و مصر ، خصوصأ اقوام سامی آبیاری شده اند. مجازات سنگسار کردن ، قطع اعضا ً ، چشم در آوردن ، گردن زدن و انواع شکنجه کردن ها در تورات وانجیل نیز وجود دارند . حتی این داستان را به حضرت عیسی نسبت می دهند ،روزی آن حضرت از جائی می گذشت ، دید،می خواهند زنی را به جرم زنا سنگسار می کنند . عدهای هیجان زده ،برای «رسیدن به صواب آخرت » منتظر سنگسارکردن آن زن نگون بخت بودند . حضرت عیسی فرمود ، اولین سنگ را ، آنکسی بیاندازد ،که در عمرش مرتکب گناه نشده است !!! آقای خاتمی ، روحانیون حکومتی حاکم در طول 28 سال حکومت ولایت مطلقه فقیه هم می توانند چنین فتوائی بدهند ، که اولین سنگ حکم سنگساردر ایران را ، آن روحانی بیاندازد که در طول عمر مرتکب گناه نشده باشد ؟ آیا داشتن چنین وجدان انسانی و دینی را شما دربین هم کسوتان تان خیلی سراغ دارید؟
آقای محمد خاتمی ، حتمأ تا کنون ، جنگهای صلیبی به گوش شما آشنا است .منظور از بیان این بخش از تاریخ جهان اسلام در رابطه با جهان مسیحیت ، تحریک جنگ های مذهبی نیست ، درست برعکس ، نگاهی است برتارخ گذشته ، جهت درک وقایع دینای امروز است .در این جنگها ، صلیبیون ، 9 بار بالشکر های بسیا ر عظیم ، به کشور های اسلامی حمله کردند . اولین جنگ صلیبی در سال 1096 میلادی شروع شد و سه سال ، یعنی تا سال 199 طول کشید .و آخرین این جنگهایعنی نهمین لشکر کشی صلیبیون در سال1274شروع شد ، و تا سال 1289 ادامه داشت . در نهمین لشکر کشی صلیبیون بر سرزمین های اسلامی ، پاپ گرگوار دهم ، در نظر داشت که با یک اتحاد نظامی با روم شرقی بیزانس ، و مغولان حاکم بر ایران ، بتواند اورشلیم و سرزمین های مقدس برای مسیحیان را از سلطه مسلمانان آزاد بکند .، اما صلیبیون در این تلاش موفق نشدند. گرچه هدف از جنگ های صلیبی ، تسلط بر آب راههای تجاری شرق مدیترانه وتامین امنیت رههای تجاری در یائی بین هندوستان و چین از یک طرف (تامین تجارت ادویه و ابریشم )و بیزانس واروپا از طرف دیگر بود ، اما برای تحریک توده نا آگاه مردم مسیحی اروپا ، به آن رنگ مذهبی داده بودند . انچه که مسلم است ، با وجود اینکه قدرت های بزرگ اروپائی آن زمان ، انگلستان ، فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، در این جنگ های شرکت کردند ، اما در نهایت نتوانستند ، بر مسلمانان غالب آیند .
آقای محمد خاتمی ، شما روحانیون سیاسی(یا سیاست زده) حکومتی ، چه در ایران و چه در جهان اسلام ، آیا تاکنون از خود پرسیده اید ،که مسلمانان در جنگهای صلیبی ، از چه چیزی برخوردار بودند ،که توانستند ، بیش از دویست سال در مقابل قدرت های عظیم اروپا مقاومت بکنند ،و نگذارند دولتهای مهاجم برشرف و ناموس مسلمانان و سرزمین آنها مسلط شوند؟ و در مقابل ، اروپائیان ، چه نکات ضعف داشتند ،که با آنهمه تلاش ، نتوانستند در اهداف خود موفق بشوند ؟ و امروز 7 قرن بعد از آن تاریخ چرا مسلمانان در جهان ، از آندونزِی تا مراکش ، در چنان ذلت و فقرو عقب ماندگی علمی ، اقتصادی ، فرهنگی بسر می برند ، که حتی نیروهای مهاجم و متجاوز و اشغا گر بیگانه ، چون در عراق ، در جوار اماکن مقدس ، به شرف و ناموس مرد وزن و کودک مسلمان تجاوز می کنند ؟.امروز جهان غرب از چه قدرتی برخوردار است که مسلمانان از آن محروم هستند ؟ مگر خداو پیامبر ، کتاب مسلمانان عصر جنگهای صلیبی ، هما ن الله ، ، همان حضرت محمد (ص) همان قران مجید نبود؟ آیا شماو هم کسوتان شما تا کنون این سئوال را از خود کرده اید؟آقای محمد خاتمی ، بنا به نوشته مورخین صادق و غیر مغرض دنیا ، در دوران جنگ های صلیبی ، مسلمانان از لحاظ علمی ،و دانش های واقعی ،در تمام رشته ها ، از مسیحیان جلوترو پیشرفته تر بودند . دلیل برتری مسلمانان بر صلیبیون ، در درجه اول بخاطر این دسترسی بر دانشهای زمان خود بود .
آقای محمد خاتمی ،شما نمیدانید که چه دستهائی قرنها است جهان اسلام را از توسعه علمی باز داشته اند و عوض علوم ودانش های واقعی ، یک مشت خرافات را برجامعه اسلامی تحمیل کردند ؟با تمام احترامی که به شما دارم و وظیفه خود می دانم ، یا در این باره نا آگاه هستید ،و یا نمی خواهید واقعیت را بیان بکنید. وقتیکه ایران بخاطر نداشتن علوم پیشرفته ، خصوصأ ف علوم نظامی ،و سلاحهای آتشین در جنگ های ایران و روس ،که حضرات روحانیون نا آگاهانه از دنیای معاصر خود، اعلام جهاد دادند ،و ، باعث شکست نظامی و ازدست دادن بخشی ا ز کشور شدند ،مرحوم عباس میرزا ، تنها فرزند لایق و وطن دوست خانواده قاجاریه فهمید که تاروزی که ملت ایران درجهل و خرافات غوطه وراست ،و این ملت به علوم جدید آشنائی نداشته باشد ،وضع این کشور بهتر از این نخواهد بود . وقتیکه اولین محصلین اعزامی ایرانی برای کسب علوم واقعی جهان امروز به خارج رفتند ، چه کسانی بنام دین و مذهب ، از ورود دانشها و علوم جدید به ایران مخا لفت خود را اعلام کردند ؟آقای محمد خاتمی ، اگر در این باره محققین همین امروز تحقیق بکنند و کتاب بنویسند ، مثنوی هفتاد من کاغذ شود ،و شما روحانیون ایکه علنأ مانع گشایش مدارس جدید ، خصوصأ برای دختران ایرانی بودید ، می ترسم رو سیاه شوید .در دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار ، سازمان جهانی همیاری یهودیان (آژانس بین المللی یهود ) نماینده ای به دربار شاه قاجار فرستاد و از ایشان تقاضا کرد ،که شاه اجازه دهند ،که برای اقلیت یهودیان ایرانی مدارس جدید به سبک اروپائی برای تعلیم و تربیت و آشنائی آنان به علوم جدید باز شود . شاه قاجار این اجازه را برای این اقلیت دادند . بی جهت نبود که سالهای سال ، پزشکان،داندانپزشکان و داروسازان ، استادان علوم جدید ، چون فیزیک ، شیمی ، ریاضیات ،در دانشگاه ها از هموطنان محترم یهودی و مسیحی بودند . وقتی که مرحوم میرزاحسن رشدیه ، شخصیت وطن دوست و آگاه ، خواست چنین مدارس جدید را در تبریز برای فرزندان این آب و خاک باز بکند ، آقای محمد خاتمی ، این هم کسوتان شما ، امام جمعه تبریز بود ،که یک مشت جوان نا آگاه و متعصب مذهبی طلبه را با چوب و چماق به مدر سه رشدیه فرستادند ،و درو پنجره ، میزو صندلی مدرسه را بنام دفاع از «اسلام ناب محمدی» شکستند و شخص مرحوم رشدیه را کتک زدند و مدرسه اش رابستند ! آقای محمد خاتمی شما تاریخ وطن تان را نمی دانید یا نمی خواهید بدانید؟ آقای محمد خاتمی ، شما دوست هم کسوتی دارید بنام حجت السلام محمد علی ابطحی ، که خیلی به شما ارادت دارند ، به هنر عکاسی هم تا اندازه ای آشنا هستند . امٌا باید یاآوری کنم که ایشان شانس آورده اند که در زمان معاصر ، زندگی می کنند ، که می توانند آزادانه در ایران عکاسی بکنند . وقتیکه در زمان ناصرالدین شاه هنرو صنعت عکاسی به ایران آمد ، مسئولین مملکتی به روحانیون مراجعه کردند که حضرات فتوی بدهند که این شغل و حرفه حلا ل است یا حرام ؟ حضرات فتوی دادند ،که چون در عکاسی، عکاس شکل و شمایل شخص را تولید می کند ، همچنا نکه مجسمه سازی و نقاشی صورت در اسلام حرام شناخته شده است ،و عکاسی نیز برای مسلمانان حرام است ! سا لهای سال عکاسان ایرانی ، هموطنان ارمنی و یهودی بودند ! از« برکت جهل ونادانی!» شغل تمیز عکاسی برای مسلمانان حرام بود ، اما شغل کناسی ، گه شوئی ، خالی کردن چاه مستراح حتی چاه مستراح غیر مسلمانان توسط مسلمانان از برکت علم ودانش حضرات حلال بود !
آقای محمد خاتمی ، شما بهتر از هرکس می دانید که ریشه این جهل و خرافات کجا است . برای اینکه از برکت همین جهل و خرافات عموم جامعه است که روضه خوانی که قبل از انقلاب ، برای 5 تومان روضه مصیبت اهل بیت می خواند ، امروز ، حاکمیت مطلق واداره جامعه 70 ملیونی ایران را در دست دارند .بی جهت نیست که در نظام اسلامی، بالاترین قربانی را، زنان دانشگاهیان ، معلمان ،روشنفکران ، دانشجویان ، کار گران ایرانی می دهند . شما آقای محمد خاتمی اگر این ها را نمی دانید ،مایه تاًسف است .
آقای محمد خاتمی ، یک نمونه کوچک هم ازتحولات علمی و تکنولوژیک دنیای غرب ،که خود شاهد آن بودم ، برای شما عرض میکنم ، تا خودتان قضاوت بکنید ،که ملت و مملکت را بنام دین به چه سیاهی و بدبختی می کشید.37 سال پیش وقتی که ،بخاطر حاکمیت استبداد محمد رضا شاه مجبور به ترک وطن خود شده و در فرانسه مقیم و مشغول ادامهً تحصیل شدم ، آن زمان ، قطار های برقی فرانسه ، با سرعت 120 کیلومتر در ساعت حرکت می کردند. امروز همین ترنهای برقی ، با سرعت 330 کیلومتر در ساعت ، در روی خطوط راه آهن حرکت می کنند .6 ماه پیش ، راه آهن دولتی فرانسه قطارمسافربری را آزمایش کرد ، که با سرعت 515 کیلومتر در ساعت دها واگن مسافری را حمل می کرد . قرار است ،در 5 یا 6 سال دیگر ، این قطار ها با این سرعت وارد خطوط مسافربری راه آهن این کشور بشوند . آقای محمد خاتمی یک لحظه فکر بکنید ،که در عرض 37 سال ، این کشوربیش از% 400 درصد ، به عبارت دیگر ، بیش از چهار برابر برسرعت ترن های خود ازافزود است .این نمونه ایست که نشان می دهد جهان با چه سرعتی در حال تحول و تغیر است .مسلمأ اغلب دانشمندان ،و مهندسین و مخترعین این ترن ، خدا باور و برای خود دین و مذهب دارند ، اما برای اختراع این ماشین عظیم ، و پیدا کردن قوانین مکانیک ، الکترونیک ، مقاومت ،و الکتریسیته ، هیچکدام از این مخترعین ، به تورات و انجیل و قران ، وسایر کتاب ها ی دینی مراجعه نکرده اند . چون بهتر می دانند ،که دین و مذهب یک مقوله ایمانی و عقید تی،و قوانین مکانیک والکترونیک ، همچنین قوانین مدیریت کلان اقتصادی ، سیاسی و دیپلماتیک ، علم است ،و آنها را باید بعد از سالهاو سالها تحصیل و تجربه آموخت . آن روحانی که می فرماید اقتصاد مال خر است ،و آن دیگری می فرماید ، غیر مسلم از حیوان هم پست تر است و آن دیگری که می فرماید ، وطن پرستی عین گاو پرستی است ، برای این است که به علوم واقعی آشنائی ندارند . به همین جهت نیز همان اندازه که آگاهی علمی شان محدود است ،بر عکس به همان اندازه نیز ، کینه و نفرت شان به صاحبان علم ودانش نامحدود و ووحشیانه می باشد،و خوب می دانند ،که باید ملتی را در جهل و خرافات نگاه دارند، تا بتوانند ،بر گرده آنها سوار بشوند .
آقآ ی محمد خاتمی ، در حا لیکه کشور فرانسه در طول 37 سال برسرعت قطار های برقی خود بیش از% 400 در صد افزوده است ، جمهوری اسلام ناب محمدی در طول 28 سال حیات سیاسی و حاکمیت مطلق خود ، در چه زمینه ها ، پیشرفت داشته است ؟ امیدوارم که انصاف را تا حد امکان رعایت بکنم . وابستگی غذائی کشور به واردات خارجی ، اعدام و شکنجه دگر اندیشان . فرار مغز ها ، توسعه اعتیاد به مواد مخدر ، بیکاری ، فحشا ، (حتی بنا به مرکز مطالعات آسیب شناسی اجتماعی دانشگاه تهران سن فحشا به سن 11 سالگی سقوط کرده است !!!). قطع اعضا ء سنگسار کردن ،بخشی از این واقعیت های درد و ننگ آور جامعه ایران امروز است .آقای محمد خاتمی ، شما در مسندی نشسته بودید ،که ما مسلمانان شیعه مذهب ، می گوئیم مسند مولای متقیان حضرت علی بن ابو طالب است . ومن از دهن شما روحانیون شنیدم ، که علی علیه السلام می فرمود :«وای برمن ،که در دوران خلافت من ، خلخالی را به ظلم از پای زن یهودی در آوردند » آن حضرت این سخنان را درجمع فرموده اند ،که بعد از 14 قرن بگوش شماو من نیزرسیده است .راستی آقای محمد خاتمی ، به وجدان انسانی و دینی تان رجوع بکنید ، همان طوریکه فیلسوف معروف انگلستان جان لاک می گوید و من نیز در بالا ی این مقاله به آن اشاره کردم ، که «با هیچ قدرتی نمی توان از درون قلب کسی و وجدان دینی فردی آگاه شد » ، به همین خاطر عرض می کنم ،و به خود شما ارجاع می دهم ، که آیا شما روحانیون که ادعا می کنید که پیرو امام علی هستید و28 سال است ، در ایران قدرت مطلق دارید ، آیا به فرمایش مولای متقیان باور دارید ، یابرای شما یک نوع شعارو مردم فریبی است ؟ اگر باور دارید ، شما ها به عنوان حاکمان حکومتی ،که در دوران حکومتتان در دارالخلافه تان ، دخترک 11 ساله بخاطر فقر مالی و فرهنگی خود و خانواده اش ، تن به خود فروشی می کند ، شما روحانیون حکومتی چگونه بر چشمان فرزندانتان نگاه می کنید ؟ اگر مولا علی می فرماید وای برمن که در دوران خلافت من ، خلخالی را به ظلم از پای زن یهودی بیرون آوردند ، اگر شما شیعه علی و پیرو آن امام هستید ،بایددر جمع ملت و از طریق رسانه های گروهی بگوئید« نفرین ابدی برمن ،که بخاطربی لیاقتی و عدم آشنائی من به مدیریت کلان در زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ،دخترکان مسلمان ایرانی،بخاطر فقرو بیکاری پدران و مادرا نشان برای فحشا ًو تن فروشی به شیخ نشین ها قاچاق می کنند .» یا اینکه اصلأ به فرمایشات مولا علی باور ندارید ، بلکه برای شما یک نوع تبلیغات و مردم فریبی است ؟!
آقای محمد خاتمی ، نمی دانم چقدر به تاریخ مسیحیت ،و فساد ایکه در دوره رنسانس در کانون قدرت آن یعنی درواتیکان وجود داشت، آشنائی دارید؟(رنسانس دوره ای از جنبش فلسفی و ادبی اروپابود ،که از قرن پانزده شروع شد و تا نیمهً قرن شانزدهم ادامه داشت) .
من در اینجا دو نمونهً کوچک از این فساد و جنگ های مذهبی ،که پا پ ها و پادشاهان مستبد ، فقط و فقط برای ارضاء شهوت قدرت مطلق خود و طمع ثروت اندوزی ، بظاهر بنام حضرت مسیح و دفاع از دین ، به راه می انداختند ، نمونه میاورم ، که برای درک بحران بلوغ فرهنگی جوامع اسلامی امروز ،به ما کمک خواهد کرد.
خانوادهً بورژیا ، درتاریخ اروپای قرن پانزدهم بسیار معروف است، در باره این خانواده ، در ادبیات وتارخ اروپا ، کتاب ها و نماشنامه ها ،و حتی فیلم های سینمائی بسیار متعدی ساخته اند .یکی از آثار نویسنده معروف فرانسه ، ویکتور هوگو ، نمایشنامه ایست بنام : لوکرس بورژیا ،که در دنیا شهرت دارد و عمق فساد اخلاقی ، مالی ، و جنایات این خانوادهً بظاهر مذهبی را نشان میدهد. از این خانواده ، فردی با مقام پاپی ، بنام :پاپ الکساندر ششم ، به بالاترین مقام دینی رسید . همین «حضرت پاپ !» در فساد اخلاقی چنان معروف بود ،که فرزندان نامشروع متعددی داشت . یکی از این فرزندان ، یا به زبان مرسوم در فرهنگ سیاسی مذهبی ایران امروز ، یکی از این آقا زاده ها ،شخصی بنام سزار بورژیا ، (César Borgia –متولد 1475، مرگ 1507) بود .حضرت پاپ ، آقا زاده اش را در سن 16 سالگی که یک نو جوان بیش نبود ، به مقام کاردینالی (معادل آیت الله در ایران امروز ) رساند .اما برای آقا زاده ،مقام کاردینالی در 16 سالگی مقام کوچک و پیش پا افتاده بود ، شهوت قدرت در این نو جوان حد و حدودی نداشت ،و از پدر بزرگوارش حضرت پاپ اعظم پاپ ، نما ینده خداو حضرت مسیح وقادر مطلق در روی زمین ! مقام بالاتری می خواست ،که پدر گرامی اش ، در 21 سالگی ، به بالاترین مقام نظامی موجود در سازمان نظامی کلیسا (مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران امروز) ، به درجه سپهبد کلیسا (Capitaine général de L’Eglise) ، مفتخر کرد.آقا زاده لباس روحانیت را کنار گذاشت ،و فرمانده کل سپاه کلیسا شد .نیکولا ماکیاول ،محتوی کتاب معروف اش « پرنس » را از رفتارو کردار همین آقا زاده سزار بورژیا ، الهام گرفته است . این آقا زاده پاپ اعظم ، مظهر فساد اخلاقی ، ورذالت ،و در قتل مخالفان اش تا حد بی نهایت سنگ دل بود .نقشه هاو حیله هایش را با تمام هنرمندی از دیگران پنهان میکرد ، اما از هیچکس نمی ترسید . مخالفانش را با تمام لذت حیوا نی خرد وله می کرد .عاشق شکارو عیاشی بود.مراسم فسق و فجور را حتی به محدوده حرم واتیکان نیز کشانده بود . برای پیش بردن اهداف حکومتی اش ، رذل ترین اعمال را نسبت به تودهً مردم روا می داشت .حتی برای اتحاد سیاسی با سایر صاحبان قدرت ، خواهرش ،لوکرس بورژیا ، را وسیله و مورد معامله قرار می داد . حتی نزدیک ترین افراد خانواده اش را برای اهداف سیاسی اش می کشت .اغلب کسانی که با این مرد بیمار، جانی و قاتل در می افتادند ، یا کشته می شدند ،و یا از ترس جان شان از کشور فرار می کردند.
این مرد قصی القلب و انتقام جو و با قدرت ، در نهایت ، در نکبت و بدبختی از این دنیا رفت .بعد از مرگ پدرش پاپ الکساندر ششم ، حامیان و متحدان سابق اش ، او را رها کردند ، سزار بورژیا در یکی از جنگها در اسپانیا ، در محاصره نیروهای دشمن افتاد ودر 32 سا لگی ، از این دنیا رفت.در حقیقت ، داستان زندگی پر ماجرای سزار بورژیا ، و زندگی فاسد پدرش ،در کسوت روحانیت و در مقام پاپ ، گویای جامعه فاسد ایتالیا ،و واتیکان فاقد اخلاق و معنویت بود ،که در آن صاحبان قدرت ،و ثروت ، در شهر ی که تابع هیچ قانون و اخلاقیات نبود ، «سپاه امر به معروف و نهی از منکرمسیحیت واتیکان » بظاهر برای دفاع از مسیحیت و معنویت ، دگر اند یشان و مخالفان پاپ را کشته و جسد آنان را به رودخانه تیبر می انداختند ، وهمین پاپ هاو کاردینالها فاسد آن عصر ، برای مردم فریبی ،تکیه کلامشان ، سخنان حضرت مسیح و انجیل مقدس بود !
دومین نمونه ازسیاست تشنگان قدرت ،و طمٌاعان ثروت در لباس روحانیت و سلطنت در اورپای قرن شانزدهم ،خانوادهً ایتالیائی تبار مدیسی(Medici ) بود . این خانواده که در طول دوقرن از طریق تجارت و بانکداری ، به ثروت وشهرت رسیدند و با ازدواج با شاهان فرانسه ،و اشرافیت معروف اورپا ،و بانزدیکی با قدرت مذهبی کلیسا ی واتیکان و پاپ ها، وارد تاریخ شدند ،و بعضی از آنها حتی به مقام پاپی نیز رسیدند .این تظاهر به دین و وفاداری به مذهب کاتولیک این خانواده ، تا به راه انداختن جنگ های خونین مذهبی پیش رفت. در حقیقت این تعصب و تظاهر مذهبی جز مردم فریبی و حفظ قدرت و ثروت نبود. این جنگها بیش از دو قرن ،بخشی از اروپا را به خاک و خون کشیدند قتل عام ُسن بارتلمی(Saint-Barthélemy ) در فرانسه ،که بنا به نوشته مورٌ خین ، شش ماه طول کشید و منجر به کشته شدن ، بیش از13000انسان بی گناه شد ، نمونه دد منشی این متظاهرین به دین و مذهب بود .در خانواده سلطنتی فرانسه ، از شاخه بوربن ، در سال 1535، فرزندی به دنیا آمد ،که بعد ها به نام هانری چهارم ، از سال 1589، تا 1610 ، ،در فرانسه سلطنت کرد.این پادشاه ، نسبت به سایر پادشاهان ، یک فرق داشت ، که برای سایر تشنگان قدرت . شیفتگان ثروت ، غیر قابل تحمل بود . فرق هانری چهارم ، در این بود ،که مادرش ،پیرو مذهب پروتستانتیسم بود .اما قبل از آنکه هانری چهارم به پادشاهی برسد ، شارل نهم ،و هانری سوم ، که فرزندان هانری دوم ، پادشاه فرانسه ،و از مادر کاتولیک بظاهر متعصب ،کاترین دو مدیسی بودند ، هرکدام به ترتیب ،شارل نهم از 1560، تا 1574، وهانری سوم ، از 1574 تا 1589 ، سلطنت کردند. اما بنا به نوشته مورخین ، در واقع این کاترین دو مدیسی ،ملکه بیوه ومعروف ،بود که فرانسه را اداره می کرد.(مثل مهد علیا مادر ناصر ادلدین شاه عامل قتل بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران . امیر کبیر)
همین کاترین دو مد یسی ، با درک این واقعیت ،که بعد از مرگ فرزندش ، هانری سوم ،که اولادی از خود بجای نگذاشته بود ، این امکان را دارد ،که سلطنت به شاخه بوربن ،و هانری چهارم ، با تربیت پرتستانتیسم برسد ،و با وجود اینکه قبلأ نیز بعد از دهها سال جنگ های مذهبی بین کاتولیک هاو پروتستانها ،معاهده صلح و آشتی بنام ماهده صلح سن ژرمن در سال 1570 امضاء شده بود ، با یک طرح بی شرمانه در بار، و همکاری کاترین دو مدیسی ،یکی از شخصیت های مهم کاتولیک فرانسه را به قتل می رسانند و در ظاهر پروتستانها را به این قتل متهم می کنند !این بار دربار فرانسه با همکاری پاپ گرگواری سیزدهم ، مردم ساده و نا آگاه کاتولیک مذهب فرانسه را تحریک و تهیج کرده ،و با شعار :« مرگ بر پروتستان ها ، وای دین و مذهب از دست رفت » به خیابان هاو کوچه ها می کشند ، همانطوریکه اشاره شد ، شش ماه تمام ، بار دیگرعفریته جنگ های مذهبی ، مملکت را به خاک وخون می کشد . ننگ آور اینکه همان پاپ گریگوار سیزدهم ، برای گرامی داشت این فاجعه غیر انسانی ،دستور ضرب سکه طلائی می دهد ،که در آن «تصویر قهرمانان این جنایت » حک شده است ،و این سکه ها را می توان در موزه های معتبر اروپا ، امروز هم مشاهد کرد.
آقای محمد خاتمی، منظور از بیان مختصر از این وقایع تاریخی اروپا ،و این جنگ های مذهبی خونین ، تدریس تاریخ ،برای یک شخصیت سیاسی - مذهبی، و هم وطنم نیست . برای اینکه ، همین جنایت ها ، همین قتل و غارت ها ، بنام دفاع از دین ، قرنها است ،که در کشور های مسلمان ، اتفاق افتاده و همین امروز هم اتفاق می افتد .در حال حاضر ، کشور عراق توسط قدرت های بیگانه خارجی ، به زور اسلحه اشغال شده است ، اشغالگران ، حتی به شرف و ناموس زن و مرد و کودک عراقی تجاوز می کنند ، امٌا عوض اینکه رهبران دینی و مذهبی مسلمانان ،چه سنی و چه شیعه ، در یک اتحاد و همبستگی ملی و میهنی ، وطن شان را از یوغ بیگانگان آزاد بکنند ، برعکس ، کشتن همدیگر را حلال دانسته و یک وظیفه دینی قلمداد می کنند !در وطن بلا کشیده ما ، که امروز از هرطرف ، مورد محاصره نظامی قدرت های استعماری بیگانه و متحد ین منطقه ای آنها قرا گرفته است ، هنوز هم شما روحانیون حکومتی ، فقط و فقط برای اهداف سیاسی تان ، برای تحکیم قدرتتان،و در نهایت برای از دیاد ثروت تان ، به طبل اختلافات مذهبی شیعه و سنی می کوبید ، ونظامی رادر طول 28 سال بر ایران حاکم کرده اید ،که ایرانیان را به گروهای ایرانی درجه یک ، درجه دو ، و درجه سه و درجه چند تقسیم کرده اید ،وآیت الله احمد جنتی علنأ از این این سیاست غلط و وتنگ نظرانه در رسانه های دولتی دفاع می کند ،و چند ماه پیش نیزبا این جمله « البته که ایرانی درجه یک و درجه دو وجود دارد ..» از این سیاست ایران بر باد ده دفاع کرد.راستی آقای محمد خاتمی ، با دیدن وضع اسف بار ملت های مسلمان ، در تمام سراسر گیتی ، شما رهبران مذهبی این ملتها، کی می خواهید واقعیت ها را درک بکنید ؟ آیا 7 قرن کوبیدن بر طبل جهل و خرافات بس نیست ؟
بخش دوٌم
سئوال پنجم – آقای محمد خاتمی ، شما و دوستا نتان به ظاهر ، « جریان اصلاح طلبی » در دستگاه حکومتی ایران به راه انداخته اید ،شما می خواهید چه چیزی را درنظام ولایت مطلقه فقیه اصلاح بکنید ؟
آیا شما می خواهید قران ، شریعت محمدی ، فقه جعفری را اصلاح بکنید ؟ یا اینکه دین یا مذهب تازه ای را می خواهید در جامعه ایران ترویج بکنید؟ مگر دین و مذهب حاکم در ایران ، همان مذهب و دینی نیست که شماو هم کسوتان شما در حوزه های دینی تحصیل می کنند و عمری را برای آموختن آن می گذرانند؟ دین و مذهب شما ، با دین ومذهب رقبای سیاسی شما ، چون آیت الله احمد جنتی ، آیت الله مصباح یزدی ، چه فرقی دارند ؟شاید بر این باور باشید ،که اسلام واقعی را این حضرات اجراء نمی کنند اآقای محمد خاتمی ، این اصطلاح «اسلام واقعی » از دروان نو جوانی ام بگوشم آشنا است .روحانیون ،و بعضی از« روشنفکران مذهبی » همیشه در انتقاد از جامعه و نظام حکومتی ، این جمله باسمه ای را ، به میان می کشیدند ،که «...اگر اسلام واقعی در جامعه حاکم باشد ، تمام مشکلات جامعه حل می شود ..» عجب ! این اسلام واقعی کجا حاکم است ؟ در عربستان ؟ در اندونزی ؟ در مصر ؟ در مراکش؟ در پاکستان ؟ آخر قدم به جلو بگذارید ، شما روحانیون بفرمائید ،که این اسلام واقعی در کدام نکته دنیا حاکم است؟آیت الله خمینی دراثر معروف خود : توضیح المسائل ،که سالها قبل از انقلاب 1357 نوشته بودند ، چنین می فرمایند: « اگر فقط یکسال ، حدود و دیاٌ ت ( جمع دیه اسلامی و شرعی) اسلامی در مملکت اجراء شود ، ریشه ً تمام این دزدی ها ،و بی ناموسی ها خشک می شود –نقل به مفهوم ».
آقای محمد خاتمی ، 28 سال است که حدود و دیات اسلامی ، از برکت اسلام ناب محمدی آیت الله خمینی ، در مملکت اجرا می شوند.دستگاه قضائی اسلامی ، شلاق می زند ، دست و پا قطع می کند ، سنگسار میکند ، چشم در می آورد ، اعدام و شکنجه می کند ، نفی بلد میکند ، امٌا خودتان شاهد هستید ، که ظلم و فساد ، بیعدالتی ، فحشاو اعتیاد ، بیکاری ، حتی به نسبت جمعیت فعلی ایران ، به مراتب بیشتر از زمان رژیم سابق است !راستی آقای محمد خاتمی ، شما چه چیزی را می خواهید اصلاح بکنید ؟ اگر برنامه سیاسی دارید ، چرا قبل از انتخابات ،مثل رسم و رسوم کشور های پیشرفته ، و با نظام دموکراتیک دنیا ، آن برنامه سیاسی تان رادر نسخه های چند ملیونی در اختیار ملت نمی گذارید ،که توده مردم با برنامه های سیاسی ، اقتصادی ،و اجتماعی شما آشنا بشوند ،و مثل آوایل انقلاب ،فریب نخورند ،که چگونه آیت الله خمینی وعدهً آب و برق مجانی ،اتوبوس مجانی ،و خانه های ارزان قیمت به ملت داده بود ، که تا امروز ملت در انتظار اجرای عملی این وعده ها هستند !آقای احمدی نژاد وعده داده بودند ، که پول نفت را بر سر سفره ها خواهند آورد ،و لی در عمل جیره بندی فراورده های نفتی را بر سر سفره آوردند!
آقای محمد خاتمی ، جنبش اصلاحات دینی در اروپا ، که به پروتستانتیسم معروف است ، برای اولین بار ، یک جنبش اعتراضی علیه استبداد و فساد دینی، اخلاقی و مالی حاکم در بطن جامعه روحانیت بود .،که شرح مختصر آنرا در بالا ذکر کردم .بانی این جنبش دینی ،کشیش معروف آلمانی ،مارتن لوتر (موتولد 1484-مرگ 1546 –Martin Luther) بود .لوتر ، اولین اقدامی که علیه قدرت مطلق پاپ های واتیکان کرد ،این بود که انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرد ،و گفت : خداوند زبان فرزندان خود را می فهمد ،و این توده ملت است که بایدبا خواندن انجیل در زبان خود از محتوی آن آگاه بشوند .ودر سال 1517 ، با چاپ و انتشار 95 مسئله دینی ، دین فروشی پاپ ها را رسمأ افشاء کرد .آقای محمد خاتمی ، ولو اینکه دین فروشی پاپ ها با دین فروشی رایج در جوامع اسلامی چندان فرق ندارد .شاید به این موضوع دین اگاه نباشید .پاپ ها ،که همیشه متحد پادشاهان و اشراف ثروتمند بودند ، در مقابل دریافت مبالغ کلان ، از شاهان و ثروتمندان ، بهشت و محل و نکات بسیار زیبای آن را ، بمانند بنگاه های معا ملات ملکی ، از روی نقشه پیش فروش می کردند .وبعلاوه تضمین می کردند که با پرداخت فلان مبلغ ، به کلیسا ، خداوند گناهان شما را خواهد بخشید .همین کاری که شما روحانیون مسلمان ، با عنوان پاک سازی اموال حرام ، یا فروش نمازو روزه برای مردگان انجام می دهید. لوتر ، این نوع حقه بازی ها را افشاء کرد ،و گفت : خداوند دکان دین فروشی و بهشت فروشی باز نکرده است، هر فردی در هر مقام و منزلت ، در مقابل اعمال خود ، در دادگاه الهی مسئول است .همان چیزیکه در آیه شریفه قران چنین آمده است :الیوم لا تنفعل مال ، لا ابنون .(در زوز قیامت ، مال و و آبا واجداد شما ، به داد شما نخواهند .شما در برابر خدا ،و اعمالتان مساوی و مسئول هستید.سید بودن ، در دادگاه عدل الهی امتیاز نیست . )
این افشاء دینی فروشی پاپ ها با این جرئت ، مسلمأ خوشایند حضرات پاپ ها نبود .همین پاپ ها ، با صدور حکم ارتداد ، ناصبی ، ملهد ، مهدور الدم بودن مارتن لوتر را صادر کردند.هیمین داستان ، در وطن بلاکشیده ما ،تا کنون ، دامن ، دگر اندیشان را فرا گرفته است .تا یک روشنفکری ، ولو روشنفکر دینی ، و یا غیر دینی ، مخالف میل حضرات روحانیون عالی مقام حکومتی حرفی بزند و کتابی ، یا مقاله ای بنویسد ، داد و فریاد وا اسلاما و دسته های طلبه های چما قداران حرفه ای ، با شعار : اعدام باید گردد ،نا بود باید گردد ، به راه میا فتند !همین اصلاحات دینی ،که در نهایت به پیدایش مذهب پروتستانتیزم ،در اروپا شد ، مدت بیش از دوقرن ، اروپا را در جنگهای ویرانگر مذهبی فروبرد .این تلاش و مبارزات بی امان و صادقانه فلاسفه عصر روشنگری بود ،که بلاخره ، به انقلابات سیاسی ، انگلستان (-1648- 1688 میلادی )- انقلاب وجنگ استقلال طلبانه ملٌت آمریکا ،(1778)، و انقلاب کبیر فرانسه (1789) ، که در این سه انقلاب ، علنأ رهبران انقلابی و سیاسی ، به این درک و شعور سیاسی رسیده بودند ،که برای ایجاد و استقرار یک نظام دموکراتیک ،جدائی دین از سیا ست ، یکی از اصول اساسی ، باید در قانون اساسی کشور قید شود . آقای محمد خاتمی ،به عنوان یک انسان دموکرات و آزادیخواه ، با تمام احترامی که از جنبه احترام به کرامت انسانی شماو هم کسوتان و هم فکران شما دارم ، نه شما مارتن لوتر ، هستید ، ونه اصلاح طلبی شما ،وهم فکران شما،می تواند جامعه ایران را از این بن بست سیاسی ، در این مرحله تاریخی ،که حتی دشمنان قسم خورده این آب و خاک ، در فکر تجزیه و تکه تکه کردن این مملکت هستند ، ایران و جامعه ایرانی ، را از این ورطه هولناک نجات بدهند . چون هرگز عادت ندارم ، حرف مفت بزنم ،و اگر هم چیزی ندانم ، خجالت نمی کشم ،که حتی در بزرگترین میدان شهر علنأ با صدای بلند فریاد بکشم ، ای مردم ، به من کمک کنید ،من این مسئله را نمی دانم ، و به مصداق ضرب المثل فرانسوی که می گوید: مردم بمن کمک کنید ،که حد اقل نادان از این دنیا نروم (بلانسبت از شماو هم کسوتان شماکه هزار ما شاالله مسئله آموز صد مدرس هستید ) .در این رابطه مثال زنده ای از بطن تاریخ انقلاب 1357 ، به رهبری آیت الله خمینی می آورم .چه کسی ، به آیت الله خمینی ، به اندازه برادر بزرگوارش آیت الله مرتضی پسندیده ، نزدیک تر بود؟
این جا ، هدف تائید و دفاع از قضاوت های مرحوم آیت الله مرتضی پسندیده ، و محکوم کردن کسانی که ایشان در این نامه با نام ونشان ،ازآنها یاد میکند ، نیست .من هرگز به خود اجازه نمی دهم ، که در باره موضوعی که ،کوچکترین آگاهی ندارم ، قضاوت بکنم. مسلمأ تاریخ ملت ایران ، قضاوت خود را خواهد کرد ،و چه بسا نیز تا کنون قضاوت کرده است .موضوع و اصل مطلب در این جا است ، که دو برادر ، هر دو، دارای تحصیلات دینی ، تا بالاترین درجه هستند ، یکی فردی است روحانی و فعال سیاسی ،و آن دیگری ، فردی است که جنبه روحانیت اش ، بر جنیه سیاسی اش می چربد.آنها ایکه از نزدیک این دو روحانی را سالهای سال می شناختند ، همه به نزاکت اخلاقی ،وبی توجهی به مال و ثروت این دو شخص اعتقاد راسخ داشتند.سئوال این جاست ، چه عللی باعث شدند ، که برادری چنین دل شکسته از برادرش گلایه می کند ،و آرزوی مرگ خودش را می طلبد؟اگر از آن ابتداء پیروزی انقلاب ، سطح شعور و آگاهی جامعه ،و رهبران سیاسی-مذهبی ملت در حدی بود ،که بطور روشن و آشکار، جدائی دین از سیاست را ،که یکی از خواسته های آیت الله پسندیده بود ،و در عین حال نیز، از اصول مسلم وپایه ای درقانون اساسی نظام ها ی دموکراتیک جهان نیز است ،در قانون اساسی ایران نیز گنجانیده می شد ،و بطور کامل ،استقلال سه قوه ، قضائیه ، اجرائیه ، مقننه ، کاملأ با دقت اجرا می گردید ، آیا چنین احتمالی داشت ،که دو برادر ، تا این حد از هم دل شکسته بشوند ،ویکی چنین رنجنامه بنویسد ، در اختیارافکار عمومی جامعه بگذارد؟و مملکت وملت در چنین وضع بدون برنامه و بدون آینده می بودند؟
سخن اینجا ، اختلاف دو برادر نیست ، بلکه درست برعکس ، کنکاش و دقت در طبیعت قدرت است ، خصوصأ اینکه قدرت قدرت مطلق است ، و بنام دین بر جامعه حکم می راند،واحدی جرئت انتقاد از آن را ندارد،ولو اینکه برادر رهبر انقلاب باشد.پاشنه آشیل قدرت های استبدادی ، خصوصأ استبداد های مذهبی ، در همین نکته است ، قدرت از شیفتگان خود یک هیولا می سازد.در تاریخ ایران ،مگر پادشاهان ، برای حفظ تاج و تخت خود ، فرزندان ،و نزدیکان خود را نابود نمی کردند؟ ژزف استا لین ، برای حفظ قدرت مطلق خود ، %80 در صد از بهترین رفقای حزبی و عضور کمیته مرکزی حزب بلشویک و همرزمان لنین و خودش را به جوخه اعدام سپرد .درست است که شخصیت ها در تاریخ نقش دارند ، ولی این شخصیت ها را نیز نظام های حاکم میسازند .چرا بعد از رحلت حضرت محٌمد(ص) همان یاران و فرزندان و نزدیکان پیامبر برای رسیدن به قدرت ، حتی به فرزندان آن حضرت رحم نکردند ، در حالیکه هرکدام ، خود رامسلمان واقعی می دانستند ؟چه فرقی بین اسلام آیت الله خمینی ، با اسلام آیت الله پسندیده ، آیت الله شریعتمداری وآیت الله حسینعلی منتظری وجود داشت؟ برای جواب ، لازم است که اول نامه آیت الله مرتضی پسندیده را با دقت مطالعه بکنیم،و بعدأ به ماهیت فلسفی قدرت مطلق ، نظری بیاندازیم.
نامهً آیت الله پسندیده ،برادرآیت الله خمینی به وی ، در تاریخ 15 مرداد 1362.
ناله ها از هرسو به گوش می رسد و نفرینش به ارباب عمایم ، عالمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده می کنیم و آن چیزهائی که بگوش ما میرسد و خودمان احیانأ در جریان آن قرار می گیریم ، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی باز گشت اوضاع گذشته را می کنند.آیا این ناله ها را شما می شنوید؟ یا ما شاالله با حصاری که دور شما کشیده اند ، شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشیدن میش مورد علاقه اش بود و هیچ ازجای نجبید ، تا لحظه ای گرگ سراغ خودش آمد .اول میش او را به پنجه درید ،بعد هم خودش را . روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدون اطلاع شما بوده ، عمامه از سر من کشیدند ،و از هیچ اهانتی ابا نکردند ،من ذرهٌ ای گلایه نکردم ،که روزگار جد ٌمان پیش چشم بود.
روزی که آن سیٌد بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است ، با آن افتضاح از ریاست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بدعاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید ، به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعین کردند ، به شما گفتم ، این شیاطین قصد دیگری دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.امٌا شما به جای گوش دادن ، به این حرفها ی مصلحانه رو در هم کردید ،و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید .من که مثل عقیل بن ابوطلب ، ما ل و جاه و مقام نخواسته بودم ،که شما حکم به داغ کردن دلم دادید ،و سر پیری ، اهانتی به من روا داشتید ، که در زمان شاه هم کسی جرئت اعمال آن را نداشت.
روزی که دستور دادید همه صندوق ها را با نام علی خامنه ای باز کنند ،من و دوسه آدم دلسوز ،که حد اقل یکی شان یعنی شیخ علی آقای تهرانی ، بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود ، به شما نوشتیم ، که این انتخاب ایران را بر باد می دهد ،گوش نکردید و حالا می بینید ،آنچه نباید می دیدید.این همه خونها ریخته شد ، این همه جنایات وقوع پیدا کرد ،که از ذکر آن به خودم میلرزم ،که مبادا قطره های از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما ، دامن مرا بگیرد، برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها ،که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند ، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت می نشینید ؟ به آدمهائی بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی ،وصانعی ،و جلادانی مثل شیخ بد کاره گیلانی ،و موسوی تبریزی ،و دهها آدم خبیث و بد عهد را قدرت و مقام می دهید، و آن وقت سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی و سبط آن افتخار ازلی تشیع ، حاج حسین قمی طاب ثراه ، و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری ، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت ، خانه نشین می کنید ،و مرجعیت را از آنها سلب می کنید ، آز آنها که خود با اشک وناله های من ، بیست سال پیش ، حکم مرجعیت شما را امضاء کردند و به شاه دادند ، تا از آزارو توهین به شما مما نعت شود.شما خود بهتر از هرکسی می دانید ،که من از ابتداء با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم ، وقتی ما مصدر کار شویم ، اگر کار ها مطابق خواست مردم نباشد ، همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت ، اسلام ضرر خواهد دید.آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است ؟این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند ،و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن شعایر دینی را محترم می داشتند ، امروز نه به دین توجهی دارند ،و نه برای شعایر دینی ارزش قائلند.آنها می گویند ، اگر دین این است ،که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند ، بهتر است که ما کافر باشیم و اصلأ اسم مسلمان روی ما نباشد .با سیاست های غلط ، جمعی منبری و مدرس را که از ادارهً خانه خودشان هم عاجزند ، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است .حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من چند روحانی شیعه پاکستانی اخیرأ حرف می زدم ، آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند ، در کشور ما سابق ،شیعه مقام وارزشی داشت و لی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم ، می گویند لابد مثل ایران .
آقای حاج آقا صدر به من می گفت ،مردم لبنان که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند ، امروز خیلی از ایران زده شده اند . این چه معنا دارد ،که ما اسلحه از اسرائیل بخریم ،و بعد، از جنگ با اسرائیل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوئیم.
بنده در مورد جنگ و مسائل آن حرف نمی زنم ،که خودش مثنوی هفتاد من کاغذ است ، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمی ها ، چه دست اندازی ها به بیت المال مسلمین به اسم جنگ وکمک به جنگ زدگان کرده اند؟ بیش از 3 ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارند. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان فلان قصبه را به حضور می پذیرید . چون لابد به جز مدح و ثنا نمی گویند،و بد بختانه ،شاید خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده ، حتی باید از برادرخود محروم بما نم .
بنده گمان دارم ،که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ،ولی چون چند روزی است ،که حس میکنم ، هر لحظه ممکن است ، که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی راعنایت فرماید ، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خدا حافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعین میکنید، پس چرا اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی ،به جای جمهوری اسلامی ، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعین کرد ؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم ومنتخب الهی بود ، به مردم عرضه داشت.شما کدام معصوم را در اطرافیانتان می بینید؟شیخ علی منتظری را که به اندازه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را ،که کراهت نفس او از منظرش هویدا ست؟ بله کدام معصوم را دیده اید؟
14 قرن مردم تشخیص می دادند ،که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد .حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را را یک روزه آیت الله العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها..آن شیخ گیلانی ، جلاد آیت الله می شود ،و دسته دسته ، ثقه الاسلام و حجه السلام ، از کارخانه ه حکومتی بیرون می آید .اسمش را گذاشته اند :حکومت جمهوری اسلامی و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجراء کرده اید .
خوشا به سعادت آنها که همان روز های نخست رفتند و این روزها را ندیدند. من نیز دیر و زود می روم و تنها وحشتم برای شما ست خداوند همه را به راه راست هدایت کند. 25شوال 1403 قمری .قم – مرتضی پسندیده (ماًخذ http://setad.org/tablo/pajohesh/asnad/pasandide/new_page_2htm) (ادامه دارد)
بخش سوٌم .
آقای محمد خاتمی ،
یک لحظه روی این نامه مکث بکنیم ، اگر به تاریخ این نامه دقیق بشویم ، خواهیم دید ،که این نامه را ، آیت الله پسندیده به برادرش آیت الله خمینی ، درست چهار سال وشش ماه ، بیست وسه روز ،بعد از استقرار « جمهوری اسلامی ناب محمدی » نوشته است .امروز بیش از بیست و هشت سا ل و نیم ،از حاکمیت ولایت مطلقه فقیه در ایران می گذرد. اگر قرار بود ،که شخصیت هائی ، چون آیت الله پسندیده ، در باره کارنامه شکست های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ،و حاکمیت یک دستگاه مافیای قدرت و ثروت بنویسند ، شاید ، صد جلد بیشتر ، کتاب می نوشتند ، چنانچه تا کنون نوشته اند .امٌا این سئوال پیش می آید ، آیا این نوشته ها ، در باز سازی و اصلاحات ساختاری و بنیادی نظام ، تاًثیر گذار بودند ، یا خواهند بود ، مسلمأ جواب منفی است.چه بسا هم انسان های دلسوز ،و طن دوست ،و خد متگذار ،ولو درصد محدود ی، در بطن نظام وجود داشته باشند . اما از آنجائیکه پایه این نظام، بر مبنای خرد ستیزی ، وتبلیغ جهل و خرافات گذاشته شده است ، این نظام ویا هر نظام دیگری ،با این خصو صیات ،هرگز قلابل اصلاح نیستند .ممکن است ، دلیل بخواهید ،که چرا اصلاح پذیر نیستند؟برای جواب ، به یک بحث فلسفی وارد می شویم .
کسان ایکه به دانش هندسه در حد دوره راهنمائی آشنائی دارند ، میدانند ،که مجموع زوایای یک مثلث ،180 درجه است .این اصل هندسی با استدلالات قوی ، ثابت شده ،و در نهایت به یک واقعیت علمی جهان شمول تبدیل گردیده است .ما برای اثبات یک قضیه ، به یک قالب استدلالی احتیاج داریم ،و این قالب استدلالی ، برای علوم مختلف ، چون فیزیک ،شیمی ، ریاضیات ،و حتی علوم انسانی ، درعین حال که مختلف هستند ، ولی در نهایت ، ما را به یک واقعیت علمی می رسانند .این واقعیت علمی ،در علم شیمی ، یا هر علم دیگر ، تبدیل به قانون جهان شمول می شود .در تاریخ نگاری ،که بخشی از علوم انسانی است ، مورخین نیز ، یک قا لب استدلالی طرح می ریزند ،و وقایع تاریخی را ، با ذکر علتها و معلولها ، در آن قا لب استدلا لی قرار می دهند، و درنهایت به وقایع تاریخی یک استدلال علمی سوار می کنند ، که نه تنها ، باب هرنوع انتقاد نظری و استدلالی بر آن باز است ، بلکه برای تکمیل شناخت علمی از تاریخ ، مورخین این انتقاد را نیز ، با طیب خاطر می پذ یرند .در صورتیکه در مقوله دین و مذهب ،نه تنها این چنین نیست ، بلکه هیچ فرد صاحب نظر ، حق انتقاد ، و بیان عقیده را ندارد. اگر به تاریخ اسلام ،و یا تاریخ هر دین توجه بکنید، این تواریخ ،بر مبنای استدلالات عقلی ،که در نهایت به به یک واقعیت علمی منتهی شود ، نوشته نشده است . بلکه فقهاوعلمای دین ، از قبل ، قالبی می آفرینند برای واقعیت وتشریح آن ، که با خود واقعیت آنچنان که اتفاق افتاده است ، کاملأ فرق دارد.به عبارت دیگر ، این قالب آفرینی ، در نهایت هدف اش ،سنت آفرینی است .به همین جهت ، شخص باید بر آن ایمان و اعتقاد داشته باشد ،و هرگز نمی تواند ، بر آن واقعیت و آن سنت ،و ایمان دینی انتقاد بکند،و یا دید انتقادی داشته باشد.از آنجائیکه جوامع بشری بطور دائم در حال تغیر و تحول هستند ، لذا واقعیت سنتی و دینی ، بطور دائم ، ازتفسیر واقعیت های عقلی و استدلالی وعلمی دور می ماند ،و چون مدافعان واقعیت های سنتی و دینی ، جواب علمی واستدلالی ندارند ، یا بحال انزوا ، دور از واقعیت های جامعه ، به دیرو صومعه های ،پناه می برند ،و یا اینکه احساس می کنند ، که جهان علم و استدلات ، به دشمنی علیه آنان برخاسته است ، لذا حالت تهاجمی ، علیه متفکرین ، صاحبان علم و دانش می گیرند .انقلاب فرهنگی ، تصفیه دانشگاه ها ، اخراج واجبار به مهاجرت استادان وفرار مغز ها ، قتل روشنفکران و دگر اندیشان ، نمونه این حالت تهاجمی پیروان واقعیت های سنتی و فقه های حکومتی هستند ،که جز اندیشه ها و باور های ایمانی خود ، هیچ فکر واندیشه و منطق عقلی را نمی توانند بپذیرند. خصوصأ از روزیکه قدرت مطلق حکومتی را ، با امکانات مالی و قوه قهریه در دست دارند ، صدای هر منتقد ی را خفه کرده ونه تنها ، قلم اش را می شکنند ، حتی قلم پایش را نیز خرد میکنند . (*)
این رفتار ، ناشی از تحمیل باور های سنتی در قالب از پیش ساخته شده ، برای جای دادن واقعیت های دینی ،و ایمانی ، به مرور تبدیل به فرهنگ رفتاری جامعه می شود ، و در ذهنیت و حافظه جمعی جای می گیرد ،و حتی حوادٍ ث تاریخی در حال شکل گیری در جامعه را تحت تا ثیر قرار میدهد . و چه بسا ، این رفتار احساسی دور از عقل و منطق و علم و تجربه ، جامعه زیر فرمان رهبران دینی ،را به اضمحلا ل و بدبختی می کشد . نمونه تاریخی آن در زمان جنگ عراق علیه ایران ، آیت الله خمینی به عنوان فرمانده کل قوا ، که فاقد هر گونه دانش نظامی ، سیاسی ، اقتصادی و دیپلماسی بود ، فقط و فقط ، برگرفته از فرهنگ شهادت طلبی در مذهب و سنت شیعه ، این جنگ را ، حتی بعد از فتح خرمشهر ،و پیشنهاد پرداخت غرامت از طرف دولتهای متحد عراق ، ادامه داد ،وباعث کشت و کشتار ،و ویرانی و بدبختی دو ملت مسلمان شد .اگر شعار های آنروز جنگ را بخاطر داشته باشید ، یکی از آنها ، که دارای بار سمبولیک است ، چنین بود :راه قدس از کربلا می گذرد !به عبارت دیگر ، برای آزادی قدس ، باید مثل حضرت حسین(ع) شهید شد، تا قدس آزاد شود ! اما نه کربلا گرفته شدو نه قدس آزاد گردید ، در مقابل هزاران جوان ایرانی شهید و معلول شدند . این رفتارو این منطق آیت الله خمینی ، ناشی از آن قالب از پیش ساخته شده دینی و ایمانی است ، که در اینجا ،نقش باور های سنتی در قالب از پیش ساخته شده از واقعه کربلا کاملأ مشاهده می شود،که چگونه در تاریخ معاصر ایران نقش آفرینی داشت . این فکر واندیشه چه ضرری به ملت و مملکت زد ، کسی حق ندارد ، نظر انتقادی از رهبری و از این طرز فکر داشته باشد . آقای محمد خاتمی برمبنای این دلایل و استدلالات است که عرض میکنم ، این نظام ، و هرنظام دیگری متکی بر اسطوره ها وجزمیات دینی ویا یک ایدئولوژی ، چون نظام های کمونیستی، غیر قابل اصلاح ساختاری و بنیادی هستند . شما یا این اصل را می دانید ،و یا یا نمی دانید .اگر نمی دانید ،بازهم به سراغ نامه آیت الله آیت الله پسندیده می رویم.
آیت الله پسندیده و آیت الله خمینی ، هردو برادر ،و هردو تحصیلات دینی داشتند ، امٌا نباید فراموش کرد ،که اولأ ،هر انسانی ، خود دارای خصوصیات روحی ،واخلاقی مخصوص خود را دارد ،که در طول زندگی اش شکل می گیرند.خیلی برادر ها هستند ، که رفتارو اخلاقیات و شخصیت هایشان ، بایک دیگر ،از زمین تا آسمان فرق می کند. بعلاوه تحصیلات دینی و دانشگاهی ، به نفس خود ،انسان آراسته ،و صاحب معنویات و پاکدامنی نمی سازد .چقدر پزشکان با علم و دانشی هستند ،که علم پزشکی را ،برای جمع آوری ثروت و مکنت بکار میگیرند ،ودر مقابل ، پزشکان وارسته و انسان دوستی نیز هستند ، که این حرفه انسانی را در خدمت به بشریت بکار می برند . در جامعه روحانیت نیز این اصل حاکم است . تاریخ مسیحیت ،خصوصأ در قرون حاکمیت استبدادی پاپ هاو وپادشاهان ، همانطوریکه در با لا نیز اشاره کرده ام ، نمونه های بسیاری از حاکمیت فساد و حتی فساد اخلاقی ، در بطن واتیکان نمونه می آورد .سخنی هست از فیلسوف معروف آلمان ، فردیک نیچه ،که می گوید :انسان نه فرشته است ، نه شیطان.به عبارت دیگر ، انسان می تواند ، هم به درجه ای پست تر از شیطان سقوط بکند ،و هم می تواند ، به مقامی بالاتر از فرشته نیز برسد. این جا سخن از قضاوت بر اخلاقیات این دو شخصیت روحانی معتبر نیست ،و من خود را در جایگاهی نمی بینم ،که در باره اخلاقیات کسی قضاوت بکنم . این جا سخن از نقش و مسئولیت آیت الله خمینی ، با آن مقام رهبری مطلق خود ، در یک دورهً بسیار حساس تاریخ ایران است ،که یک فرهنگ دینی ،همراه با یک جهان بینی بسته ، غیر قابل انعطاف ،سرنوشت یک ملت و یک مملکت را بطور مطلق در اختیار کسی گذاشته بود ، که نه دانش سیاسی ، نه دانش اقتصادی ،و نه دانش جامعه شناسی داشت .و این فقر فرهنگ سیاسی و آگاهی های گسترده از جهان امروز ،که یکی از خصوصیات قشر روحانیون حکومتی در ایران امروز است ، چه ضرر عظیمی به مملکت می زنند ، سخن در باره این مسئله مهم است .
در این نامه ،هم آیت الله پسندیده به فرهنگ اسلام تشیع استناد میکند ،و داستان برادر حضرت علی (ع) را پیش می کشد ،و اشاره می کند ،که من عقیل نیستم ، دین و وجدان خودم را به مال و مقام نمی فروشم ،و هم آیت الله خمینی بر این باور است ،که در عصر ظهور اسلام زندگی می کند ،و به عنوان زعیم عالیقدر ، رهبر مستضعفان جهان ، وظیفه دارد ، که جهان اسلام را از یوغ قدرت استعماری نجات بدهد، در اجرای این اهداف ،صدور انقلاب به کشور های اسلامی را در برنامه خود قرار می دهد .این نوع رفتار ها ، اگر چه از واقعیت گرائی عقلی و منطقی دور هستند ، ولی نباید فراموش کرد ، که ریشه این طرز فکر و اندیشه ها را ، در حوزه های دینی ، جناح های افراطی تبلیغ می کنند .یک عده از روحانیون سیاسی بر این باورند ، که بمانند زمان ظهور اسلام ، مسلمانان ، خصوصأ رهبران دینی وظیفه دارند که با شمشیر لا اله الا الله ، دنیا را از فسق و فجور ، کفر و بت پرستی نجات بدهند. درست بر می گردیم ، به آن قالب از پیش ساخته شده ، که بعضی ار روحانیون ، واقعیت های ذهنی خود را ،که ریشه در سنت و حدیٍث و تاریخ شفاهی زمان ظهور اسلام را دارد ، به زور حاکمیت استبدادی مطلق خود ، به عنوان فرهنگ ، بر ملت تحمیل کردند ،و هنوز هم تحمیل می کنند .آیت الله پسندیده ، با وجود اینکه فقط چهار سال و نیم از انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی می گذرد ، بر عاقبت این سیاست ایران برباد ده آشنا است ،و به عنوان یک روحانی مسئول ،و یک برادر دلسوز ، به برادرش هشدار می دهد .این سئوال پیش می آید ،که چرا در اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، حتی دو برادر در کسوت روحانیت ، نمی توانند با هم تبادل افکار داشته باشند ؟ اگر در چنین نظامی برای تصفیه حساب های خصوصی ، چنین بی حرمتی نسبت به یک روحانی ،که حتی نسبت خویشاوندی و برادری ، با رهبر انقلاب دارد ، روا می دارند ، وای بحال مردم ساده و بی پناه .آقای محمد خاتمی ، این رفتار غیر انسانی ، در ذات و نهاد نظام های استبدادی نهفته است . گرنه ایرانیانی که در نظام های دموکراتیک زندگی می کنند ، شاهد هستند ،که ،چه بسا دو برادر ، در دو حزب سیاسی رقیب و گرایش های مختلف ، فعالیت بکنند ،و در عین حال ، حرمت و کرامت انسانی هرکدام ، کاملأ حفظ شود . اما وقتیکه ، فردی در کسوت روحانی ، با استبداد دینی ، به عنوان ولی ،و جانشین امام زمان (ع) با زور سرنیزه تحمیل می شود ، در چنین نظام ، حتی برادر ولی فقیه اگر از بی لیاقتی و فساد حاکم در نظام انتقاد بکند ،جان و حیثیت اش در امان نخواهد بود.
آقای محمد خاتمی ، اگر به نامه آیت الله پسندیده دقیق بشویم ، می بینینم ،که شما روحانیون ، خود تان هم معلول و هم عامل فقرو فرهنگی و اقتصادی ملت های مسلمان هستید .شاید از چنین رک گوئی صاحب این قلم تعجب بکنید !در طول تاریخ ،پادشاهان و روحانیون عالی مقام ، یک پیمان اتحاد نا نوشته داشتند ،که هدف این اتحاد شاه و شیخ ، نگاه داشتن ملت در حال بردگی و نا آگاهی و بیسوادی بود .این اتحاد نا مقدس و نا نوشته شاه و شیخ ، مختص جهان اسلام نیست. سن پل (Saint-Paul - یکی از حواریون حضرت مسیح ، متولد سا ل 10 میلادی –مرگ سال 67 میلادی )، سخن معروفی در رابطه شاهان ، با روحانیون دارد ،که چنین میگوید: قدرت از پروردگار ناشی می شود ،لذا قدرت شاهان ، ناشی از قدرت خدا وند است .همین اندیشه ، در فرهنگ ایرانی ،در این سخن گنجانده شده است :« چو فرمان یزدان ، چو فرمان شاه .» و از روزیکه شما روحانیون به قدرت رسیدید ، دیگر به شاه هم احتیاج نیست ، رهبر در نظام ولایت مطلقه فقیه ، منتخب خدا است ،وتابعیت و اجرای احکام تابعیت از حکم الهی است . ارتداد از حکم رهبر ، ارتداد از حکم خداوند است . و آیت الله مشکینی ، رئیس مجلس خبرگان نیز در این راستا ، چنین فرمودند : رهبر را خداتعین می کند ، و ما خبرگان ، به ملت معرفی می کنیم ! فقط یادشان رفته بود ، یا ملت را نامحرم بحساب می آوردند که بگویند ، خود حضرت ایشان ، با خدا از چه طریقی ارتباط برقرار می کنند ؟ از طریق تلفن همراه ، یا تلفن ثابت ، یا ملائکه ؟ آقای محمد خاتمی ، شما می خواهید ، این نظام را ،با این با این طرز فکر ها و با این حضرات ،که بلانسبت ،ملت را نادان حساب می کنند ، اصلاح بکنید؟ آقای محمد خاتمی ،با تمام احترامی که به شخص شما و هم کسوتان شما دارم ، خود شما و دوستانتان ، ساخته و پرداخته این نظام و این طرز فکر هستید . شخصیت و طرز فکر واندیشه آیت الله خمینی ،و امثال ایشان ، ساخته و پرداخته قرنها استبداد سلاطین و شیخ الاسلا م هائی است ،که برای تحکیم حاکمیت استبدادی خود ، لازم می دانستند ،که ملت را در یک مشت خرافات غرق بکنند. وگرنه چگونه می توان ، در هزاره سوم ، چنین فرمایشاتی فرمود که ، آیت الله مشکینی می فرمودند ؟
آیت الله پسندیده ،در همین نامه یک صفحه خود به میوه چینان انقلاب ،وحتی به رشد فساد در کانون قدرت اشاره می کند ،که در حقیقت ،یکی از خصوصیات نظام های استبدادی است . آقای محمد خاتمی، اگر فردا در ایران یک نظام حکومتی ، بر سر کار بیاید و علنأ اعلام نماید که ما یک رژیم یزیدی از سلاله یزید بن معاویه هستیم ، ،و می خواهیم نظامی با اندیشه های یزید در ایران حاکم بکنیم ،یقین میدانم که با ز هم یک عده از ملت ، فقط و فقط بخاطر کسب قدرت و ثروت زیر علم آن نظام سینه خواهند زد. برای اینکه گسترش فساد مالی و جنایات سیاسی و تصفیه حساب های جناحی ، بخشی از طبیعت نظام های استبدادی هستند .
آقای محمد خاتمی ، همین تاریخ قرن بیستم ، خود بهترین تجر به را به صاحبان عقل و شعور می دهد ، به شرطی که به آن دقیق بشویم واز تجربیات نظام های دیگران ، بیاموزیم. لنین و استا لین ، به پیروی از اندیشه کارل مارکس ، می خواستند ، با دیکتاتوری پرولتاریا ،از ملت روس ، با آن گوناگونی فرهنگی ، تاریخی و اقتصادی ، یک طبقه واحد کارگری بسازند !نتیجه اش را با بجا گذاشتن ملیونها قربانی دیدید و دیدیم. آدلف هیتلر ،همراه با رفقای حزبی خود چونآنتون درکسلر (کارگر) وکارل هارر (روزنامه نگار ) که هر دو سابق ، عضو حزب کمونیست آلمان بودند با ایجاد حزب ناسیونال سوسیالیست ،که در حقیقت ، خواهر ناتنی حزب بالشویک روسیه بود ،می خواستند ،با یک نظام خشن تمامیت خواه ، ملت آلمان را در قالب یک نژاد واحد ژرمن و برتر ، بر اروپا مسلط بکنند .نتیجه اش ، جنگ دوم جهانی بود ،که 60 ملیون کشته و ملیونها معلول و آواره بجای گذاشت .آیت الله خمینی و هم کسوتانشان ، می خواهند ملتی را با شش هزار سال تاریخ و فرهنگ به زور در قالب اسلام شیعه ، «همان قالب از پیش ساخته شده ذهنی و سنتی خود » ذوب بکنند ! و حتی آنرا به سایر کشور های اسلامی نیز صادر نمایند ! این سیاست ایران بر باد ده ، تاکنون ، چه صدمات انسانی ، فرهنگی و مادی به ایران و ملت ایران وارد کرده است ، مسلمأ تاریخ خواهد نوشت .
آقای محمد خاتمی شکست «اسلام ناب محمدی آقای خمینی » در تمام زمینه های اجتماعی ، فرهنگی اقتصادی ، سیاسی ، چه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی ،و حتی در زمینه های دینی و معنویت ، آن چنان روشن و آشکار هست ،که هیچکس نمی تواند منکر آن باشد . دلیل پر واضح آن این است ،که شما با همفکران خود تلاش می کنید ، که این نظام را اصلاح بکنید ! آقای محمد خاتمی ، اگر نظام کمونیستی و نظام نازیسم هیتلری اصلاح پذیر بودند ، نظام « ولایت مطلقه فقیه » هم اصلاح پذیر خواهد بود . در مقابل، این سئوال پیش می آید ، چه راهی پیش روی ما است که بتوانیم ، مملکت و ملت را بعد از 28 سال تجربه شکست و تلخ ، از این بن بست نجات بدهیم ؟ آری آقای محمد خاتمی ، این سئوالی است که هر ایرانی وطن دوست ،و نگران آینده کشور ، نگران استقلال و تمامیت ارضی ایران از خود می پرسد
بخش چهارم .
چگونه می توان ، مملکت و ملت را از این بن بست نگران کننده نجات داد؟
آقای محمد خاتمی ،
برای رهائی کشور و ملت ، از این ورطه هولناک ، وآیندهً مبهم ،عقلانی و منطقی است که چه در سطح ملی،و چه در سطح بین المللی در بارهًهمه چیز ، با همه کس ، با همه کشور ها ، به جز دواصل؛ استقلال کشور و تمامیت ارضی ایران ،حتی با شیطان هم مذاکره کرد. چنین مذاکره ای ، با این اهداف ، یعنی دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور ، لازمه اش ایجاد یک - جبهه ملی و میهنی- در درون کشور ،و متشکل از تمام نیر و های ملی و سیاسی کشور ، بدون کوچکترین ، تبعیض جنسی، نژادی ، قومی ، دینی ،و مذهبی است .به عقیدهً شخصی من ، صاحب این قلم ، که فقط شخص خود من ، در مقابل این عقیده ، خود را مسئول می دانم ، ، سه گروه ، در این جبههً ملی ومیهنی ، جایگاهی ندارند .(1) سلطنت طلبان –(2) گروه های سیاسی و شبه نظامی ،که در جنگ عراق علیه ایران ، علنأ با نیروهای نظامی خود ، در کنار دشمن متخاصم و مهاجم ، علیه ملت خود جنگیدند .(3) شخصیت های« فعال سیاسی ! »که بصورت به ظاهر انفرادی ، ولی کاملأ سازمان داده شده ، در طول این مدت ، در« سازمان های بظاهر فرهنگی- سیاسی ولی مشکوک قدرت های خارجی ، با بورس ها و کمک مالی های این قدرت های استعماری همکاری داشتند و دارند.چه بسا هموطنان طرفداران نظام سلطنتی ، این ایراد را بر من بگیرند ،که چگونه می توان ، خود را شخص دموکرات ،و مدافع حقوق بشر معرفی کرد ،ولی شرکت بخشی از هموطنان خود ، در تشکیل یک جبهه واحد ملی و میهنی ، برای حاکمیت دموکراسی ،و جدائی دین از سیاست را ، قبول نداشت ؟ من برای این هموطنان ، چنین جواب می دهم ، که در طول یک قرن گذشته از انقلاب مشروطیت ایران ، که با فداکاری پدر بزرگان ما ، این انقلاب به ثمر رسید بود ، همیشه پادشاهان ،و نوکران حلقه بگوش آنان بودند ،که دست آورد ، انقلاب مشروطیت را ، زیر پا گذاشتند. «ولایت مطلقه فقیه » آیت الله خمینی ، فرزند خلف نظام استبداد شاهنشاهی است . اگر کسی منکر این عقیده است ، لطفأ بفرماید ،کی در نظام رضا شاهی و محمد رضا شاهی ، بیان اندیشه و عقیده ، تشکل احزاب و سازمان های اجتماعی و سیاسی ،و انتخابات مجلس شورای ملی آزاد بود ؟ وانگهی ، ،رضا شاه و محمد رضا شاه ، هر دو با کودتای نظامی و پشتیبانی قدرت های استعماری بر تاج و تخت نشستند ، و بعلاوه ، انقلاب تودهً مردم در بهمن ماه 1357 ، به دوره نظام شاهنشاهی در ایران ، نقطه پایان گذاشت . اگر هم به واقعیت جهان امروز ،و نظام های سیاسی در دنیا ،و حتی خاورمیانه نگاه بکنیم ،می بینیم ، همانطوریکه دوره چراغ نفتی ، گاری دستی ،و گاری اسبی گذشته است ، زمان نظام های سلطنتی هم به سر آمده است . در کشور افغانستان ،و حتی حبشه هم ، به فکر کسی نمی رسد ،که نظام سلطنتی را ، بر کشور شان حاکم بکنند .وانگهی ،چه دلیلی دارد ،که فردی از افراد ملت و خانواده ای بطور استثنائی ،وانحصاری ، در جامعه از امتیازاتی برخوردار باشند ، که چنین امتیازفقط مختص فلان شخص واز فلان خانواده باشد؟ آیا شما این نوع امتیاز ها را در راستای برابری شهروندان می دانید؟ اگر کسی می خواهد صادقانه به وطن و ملت اش خدمت بکند ، آیا باید حتمأ شاه بشود؟ این همه نظام های دموکراتیک معتبر دنیا ، با نظام جمهوری و جدائی دین از سیاست اداره می شوند ، چه عیبی دارند؟
در راستای گذر مسالمت آمیز ، از نظام «ولایت مطلق فقیه » به نظام مردم سالاری ، شاید راه های مختلفی وجود داشته باشد ، امٌا راهی را که به نظر من ،امکان پذیر است ، بطور خلاصه در اینجا توضیح داده و پیشنهاد می کنم .
(1)– در اسفند ماه آینده ، انتخابات مجلس دورهً هشتم ، اجراء خواهد شد . لذا لازم و ضروری است ،که از همین حالا ، زندانیان سیاسی و عقید تی ،دانشجویان و روزنامه نگاران دربند و رهبران سندیکا های کارگری ،و انجمنها ، ، هرچه زودتر از زندان آزاد شوند.
(2)- هر گونه سانسور ، در رابطه با بیان اندیشه ، از مطبوعات و رسانه های گروهی ، برداشته شود .
(3)- سازمان هاو احزاب سیاسی ، بدون دخا لت دولت ، بطور آزاد ، برنامه های سیاسی ،و اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خود را ، از همین حالا ، در جامعه تبلیغ بکنند . یکی از این برنامه ها ، باید برنامه گذر مسالمت آمیز از نظام «ولایت مطلقه فقیه» که در حقیقت نظام استبدادی تمامیت خواه است ، به نظام مردم سالاری ،و جدائی دولت از دین باشد.
(4) - مجلس بر گزیده شده ،از چنین انتخابات ، کمیسیونی را ، بنام «کمیسیون پیش نویس قانون اساسی جمهوری دوم » گروهی از حقوق دانان کشور، متخصص درقانون اساسی ر ا ، برای نوشتن قانون اساسی نظام آینده کشور ،دعوت به همکاری نماید ،و این حقوق دانان ، در مدت حد اکثر یکسال ، پیش نویس قانون اساسی جمهوری آینده کشور را بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشرو میثاق های الحاقی آن نوشته ، و در اختار کمیسیون قانون اساسی بگذارد .در طول این مدت ، رسانه های گروهی ، با آزادی کامل ، افکار عمومی را برای گذر از نظام استبداد مذهبی به نظام جمهوری ،متکی بر مردم سالاری را ،آماده سازد.
(5)- مجلس با همکاری دولت فعلی ،و نیروهای انتظامی ، تاریخ برگزاری رفرندام قانون اساسی جدید ،و اجرای آنرا را در سطح کشور،اعلام کرده ،و به اجرا گذارد .
(6)- بعد از اجرای رفرندام ، واعلام نتایج آن ،دولت فعلی ، انتخابات ریاست جمهوری نظام جدید را ، بر قرار میکند ،واز نتایج این انتخابات ، دولت جدید ، با قانون اساسی یک نظام جمهوری لائیک ، مسئولیت اداره کشور را برعهده می گیرد.
آقای محمد خاتمی، شماو هر ایرانی ممکن است ،و حتی حق د ارد ، به این طرح ایراد بگیرد ،و چه بسا آنرا نوعی ساده نگری قلمداد بکند .هر اندازه هم چنین پیشنهادی ، ساده اندیشانه باشد ، به مراتب ، ضرر و زیان اش از نابودی و اضمحلال یک ملت و یک کشور بدست روحانیون حکومتی ،که در طول 28 سال ، عملأ عدم آگاهی خود را از کشور داری نشان داده اند ، به مراتب کمتر است . بعلاوه همین پیشنهاد و طرح رفراندم ، خود ، راه را برای پیشنهاد های دیگر ،و با راه کار های چه بسا عملی تر را در جامعه و افکار عمومی ، خصوصآ در بین آن قشر از ایرانیان ایکه درد وطن و ملت را دارند ، باز میکند.
در این جا ، سخنی دارم ، به نیروهای مسلح نظامی و انتظامی کشور، یعنی ارتش ، سپاه ، پلیس و ژاندارمری ، که یکی از حساس ترین مرحله از تاریخ ایران را شاهد هستند ،و مسئولیت بسیار سنگینی را در مقابل وجدان انسانی ، ایرانی خود دارند .از آنجائیکه من صاحب این قلم ، خود ، یکی از افسران سابق ارتش در واحد های رزمی بودم ، و بخاطر حاکمیت نظام استبدادی نظام شاهنشاهی ، 9 سال قبل از انقلاب ، بدون کوچکترین فساد مالی ، اخلاقی ، ویا فعالیت سیاسی ، ارتش را ترک کردم ،و برای ادامه تحصیل به خارج آمده و مقیم شده ام ، با وجود این ،همیشه احترام صمیمانه و صادقانه ، نسبت به نیروهای مسلح وطنم داشته و دارم .چه شغلی محترم تر از این ، انسانی عمرو جان خود را ، در راه دفاع از شرف و ناموس هموطنان خود وحفظ امنیت ملت و استقلال و تمامیت ارضی وطن اش فدا بکند ؟ ؟نظام های حکومتی ، ابدی نیستند .در طول تاریخ کهنسال ایران ، سلسله هاو پادشاهان متعد د ی آمده و رفته اند . آنچه که باید باقی وجاودانی باشد ، آن ملت ایران ،و کشور ایران است . چنین خواسته ای فقط زمانی عملی می شود ،که نظام حکومتی ،که مسئولیت حفظ این آب و خاک ،و احترام به حقوق انسانی و اجتماعی ملت را دارد ، بدون باند بازی ، حقه بازی ،و زدوبند های پشت پرده ، برخاسته از راًی آزاد ملت ، و مسئول در مقابل ملت باشد.شما نیروهای نظامی و انتظامی کشور ، اجیرو مزدور هیچ فردی ، هیچ حزبی ، هیچ سازمانی نیستید .شما فرزندان گرامی این ملت هستید ، و وظیفه مقدس شما ، دفاع از این آب و خاک و این ملت است و بس. این وظیفه خطیرو مقٌدس ، شما را بر آن می دارد ،که هرگز و هزار بار هرگز ، تا روزیکه در لباس مقدس سربازی و نیروهای انتظامی انجام وظیفه می کنید ، نباید ، به هیچ عنوان وارد فعالیت های سیاسی. جناحی حزبی بشوید.
تغیر قانون اساسی از طریق روش مسالمت آمیز ، با در نظر گرفتن ، واقعیت های جامعه ، امری است ضروری ،و تا کنون ، در کشور های مختلف دنیا ، خصوصأ نظام های دموکراتیک ، بار هاو بار ها ، انجام شده و انجام می شود . به عنوان نمونه ،قانون اساسی امروز کشور فرانسه ،بنام جمهوری پنجم ، نامیده می شود . در طول ، بیش از دو قرن بعداز انقلاب کبیر فرانسه ،این کشور پنج بار قانون اساسی خود را عوض کرده است .دنیا در حال تحول و تغیر است ، و جامعه بشری و ارزش هائی که ما بر آن اعتقاد داریم ، در حال تغیر هستند . نظام حکومتی،که در آن زنان ، یا به عبارت دیگر ، نصف جامعه را ، انسان درجه دوم به حساب می آورد ،و ارزش زندگی آنان را ، به سنت عربستان دوره بربریت ، معادل چند راًس شترو چند من گندم و خرما ، حساب می کند ، چنان نظامی در هزاره سوم ، فقط به زور سرنیزه ، می تواند حکومت بکند . چنین نظامی ، با چنین اندیشه و افکار، مسلمأ ملت و مملکت را به باد خواهد داد .
آقای محمد خاتمی،
اگر خوب به سنین خود و هم کسوتان تان دقیق بشوید ، بین شصت ، تا هفتاد و پنج سال ، در نوسان است .نظام ولایت مطلقه فقیه ، بیش از 28 سال است، به زور سرنیزه ،بر ملٌت حکومت می کند. حتمآ این سخن آیت الله خمینی را بخاطر دارید ،که روزی در اوج تظاهرات خیابانی ملت ، علیه نظام استبداد سلطنتی ، خطاب به شاه ، چنین گفت :اگر بر این باور هستید ، که ملت پشتیبان شما است ، سرنیزه را از گلوی ملت بردارید ، آن موقع معلوم می شود ،که شما در بین ملت طرفدار دارید یانه .(نقل به مفهوم) این سخن ، چقدر با ارزش و چه قدر گویای زبان حال امروز ملت است. آقای محمد خاتمی ، ناصر الدین شاه ، پنجاه سال سلطنت کرد ،و امیر کبیر ، دوره صدارات اش به دو سال کامل طول نکشید . اما تا ایران و ایرانی زنده است ، همیشه در تاریخ این ملت ، از امیر کبیر ، با نام نیک وانسان وطن دوست ،واز نا صرالدین شاه ، به بد کرداری و نا آگاه مملکت بربا د ده یاد خواهد شد .
آقای محمد خاتمی، چه بساشماو بخشی ازهم کسوتان شما ،از صمیم قلب میخواهند ، با انتقال قدرت ، به یک نظام مرد مسالار ، خود را از این مهلکه که هر روز نفرت ملت ،نسبت به حاکمان مستبد اضافه می شود ، نجات بدهند . امٌا ترس از آینده و انتقام ملت ، آنان را ، از پیوستن به ملت ،و اجرای عملی گذر از نظام استبداد مطلق مذهبی ، به نظام دموکراتیک باز دارد.این سئوالی است که بخشی از صاحب نظران ،و روشنفکران متعهد را ، بخود معطوف داشته است .آیا ، در فردای تغیر رژیم ، بازهم جوخه های مرگ وتیرباران ، چوب های داربمانند فردای پیروزی انقلاب 1357 باید در هر گوشه این مملکت برقرار شود ؟در تاریخ ملت ها ، لحظات تراژیک بس ویرانگر، و اندوهبار وجود داشته است ، عفریته خون آشام مرگ وانتقام کور کورانه ، از ریختن خون ، سیراب نمی شود.خوشبختانه در مقابل این بربریت ، انسان های بزرگوار ، و آینده نگری هم وجود داشته است ، که به ویرانگری ،و دور باطل خون ریزی و انتقام ، آگاه بودند .نمونه این انسان های بزرگوار ، رهبران سیاسی آفریقای جنوبی ،و در راًس آن ، انسان واراسته ای ، چون ، نلسون ماندلا و همفکران او هستند . اگر قرار بود ،که بعد از فروپاشی نظام آپارتاید ،و جنایاتی که این نظام در طول حاکمیت خود در آفریقای جنوبی علیه هم میهن نان سیاه پوست خود روا داشته بود، ، ماشین انتقام گیری ، به راه انداخته شود ، سالهای طولانی ، جنگ داخلی در آن کشور روی می داد ،و حمام خون جاری می شد .در تاریخ ملت ها ، اهداف بالاتری در مرحله حساس حیات شان و جود دارند ، که به مراتب بالاتر از انتقام گیری است.ملت ایران نیز باید به این حد از رشد وآگاهی برسند ،که برای ساختن ایران و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور ، باید از دور باطل انتقام گیری ، مطلقأ پرهیز کرد .
البته باید برای روان درمانی اجتماعی ،دادگاه حقیقت یاب ، با شرکت خانواده ً قربانیان ،و متهمین جنایات 28 ساله مسئولین رژیم ، با تاًمین جانی ،و حق داشتن وکیل ، تشکیل شود ، واین مسئولین باید به سئوالات دادگاه ملت ایران ، خصوصأ به سئوالات خانوادهً قربانیان جواب بدهند . امٌا یقین می دا نم ، که ملت ما هم به آن حد از شعورفردی و اجتماعی رسیده است ، که فقط با ظبط ثروت های نامشروع این حضرات ، به نفع خانواده قربانیان و منافع عمومی جامعه ، آنها را با بزرگواری خود ، خواهند بخشید .
آقای محمد خاتمی با این سن و سالی که شماو هم کسوتان صاحب قدرت و مکنت تان دارید ، چند سالی از عمر تان نمانده است ، هم چنان ایکه از عمر من صاحب قلم ، چیزی نما نده است ، چه خوب است ،یک برگ از دفتر «عبرت از تاریخ ایران » را ، با هم و چه بسا بطور غیر مستقیم ، با صاحبان قدرت در «مملکت محمدی آقای خمینی » مرور کنیم ، شایدیک عده از شما ها را به فکر واندیشه وا دارد.
****
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب ،
بردولت آشیان شما نیز بگذرد.
باد خزان نکبت ایاٌم،ناگهان ،
بر باغ وبوستان شما نیز بگذرد.
آب اجل که هست گلو گیر خاص وعام ،
بر حلق و وبر دهان شما نیز بگذرد.
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز،
این تیزی سنان شما نیز بگذرد.
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد،
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد.
در مملکت چو غرٌش شیران گذشت و رفت ،
این عو عو سگان شما نیز بگذرد.
آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست،
گرد سم خران شما نیز بگذرد.
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت،
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد.
زین کاروانسرای ، بسی کاروان گذشت ،
، نا چار کاروان شما نیز بگذرد.
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن،
تاًثیر اختران شما نیز بگذرد.
این نوبت از کسان ، به شما ناکسان رسید،
نوبت زناکسان شما نیز بگذرد.
بیش از دو روز بود از آن دگر کسا ن،
بعد از دور روز ، از آن شما نیز بگذرد.
بر تیر جور تان، زتحمل سپر کنم،
تا سختی کمان شما نیز بگذرد.
در باغ دولت دگران بود مد تی ،
این گل ، زگلستان شما نیز بگذرد.
آبی است ایستاده در این خانه مال و جاه،
این آب نا روان شما نیز بگذرد.
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع ،
این گرگی شبان شما نیز بگذرد.
پیل فنا ،که شاه بقا،مات حکم اوست ،
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد.
ای دوستان ، خواهم که به نیکی دعای سیف ،
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد.(**)
آقای محمد خاتمی ،
در خاتمه ،یاد آور می شوم ،که در رابطه با محتوی فکری و عقیدتی این نامه ،که چه بسا ممکن است باعث خشم ، بعضی از هم کسوتان شما بشود ، من حاضرم ، با آن حضرات ، در هر مقام روحانی و دولتی ،از طریق رادیو ویا تلویزیون به مناظره بنشینم ، منتها با دو شرط (1) - این نامه سرگشاده ، بدون کوچکترین سانسور ، در در رسانه های گروهی چاپ ،و در سطح کشور منتشر شود .(2) –چنین مناظرهای بطور مستقیم و همزمان پخش شود .بدون این دو شرط ، هر نوشته ای ،و یا هر سخنی ، علیه این نامه و صاحب این قلم نوشته شود ، من بر آنها جواب نخواهم داد
پایان - با نهایت احترام . کاظم رنجبر- پاریس چهار شنبه 14 شهریور 1386 ، برابر با 6 سپتامبر 2007 .
- به قلم کاظم رنجبر – دکتر درجامعه شناسی سیاسی .kazem.randjbar@wanadoo.fr
- هرنوع اقتباس ، از این نامه ، چه بطور کامل ،و چه به اختصار ، با ذکرنام نویسنده و نام سایت ، بلا مانع است.
- (*)- به مقاله خانم مژگان ثروتی ، با عنوان :برای مشروعیت روشنفکران سکولار مسلمان در سایت http://sosciologyofiran.com-مراجعه شود .
- (**)-ماًخذ اطلاعات نت http :ettelaatnet-12 ماه اوت 2007-سیف فرغانی شاعر قرن هفتم هجری ، سراینده این قصیدهً زیبا ، بدست مغولان کینه توز ، به حرم سرودن این شعر ، خطاب به آانان کشته شد . روانش شاد .