06 September 2007

بصیر نصیبی: نگاهی متفاوت به گردهم آیی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی


این امر مهم را خود رژیم روضه خوانها بعهده گرفته است تا دل ایرانیان متواری در غربت نگیرد ، چه با نمایش فیلمهایی نظیر آثار کیارستمی جهانیشان که حتا زلزله را هم تلطیف می کنند چه با دیگر فیلمهای صادراتی نظیر مارمولک واین اواخر اخراجی های ده نمکی و... و.. و.. چه با کنسرت های پریسا، اخوان،شجریان و... وحالا هم که چماقدار سروش را زیر عنوان ظنز نویس ارسال کرده اند تا برایمان نبوی آپ اجرا کند. اینهمه شادی ونشاط در طول سال بستان نیست ؟


نگاهی متفاوت
به گردهم آیی سراسری
در باره کشتار زندانیان سیاسی


بصیر نصیبی
http://www.cinemayeazad.blogspot.com



من در نخستین دور این رویداد نبودم وجریان کار را از طریق پالتالک وخبرهای سایت ها تعقیب می کردم. تصمیم گرفتم نه فقط خودم در دومین دور حضور داشته باشم . بلکه سهم بیشتری در این گرد هم آیی به عهده بگیرم. طرحی داشتم برای تنظیم یک گزارش پیرامون زندان وفیلمسازان ایرانی در نبعید که کاملترش کردم وپیشنهادش دادم به کمیته برگذاری که چون با استقبال برخورد کرد مدتی هم رویش کار کردم وفیلمهایی همآهنگ با محتوای برنامه هم آماده شد.

دو ماه بعد که برنامه آماده شده رابرایم ای میل کردند کمی دلم شور زد. این حجم برنامه آیا می تواند بدون اختلال وبدون تاخیر اجرا شود؟ این حس خودم را برای همراهم نسرین بهجو هم مطرح کردم. چون عملا تنها شنبه تمام روز در اختیار خواهد بود ،یک روز مگر کشش چند برنامه را دارد؟ اما دیگر برای طرح این مسایل دیر بود. باید امیدوار می بودیم که برنامه ها با جزیی پس وپیش کردن قابل کنترل باشد.

وقتی وارد محوطه Jugendherberge شدم، در بچه هایی که هر کدام گوشه ای از کار را گرفته بودند شور وشوق بسیاری دیدم آنها با نظم وبا حوصله میهمانان را در جایشان اسکان می دادند، جابجا کردن بیش از200 میهمان که به فاصله کوتاه به محل برنامه رسیده بودند کار آسانی نبوداما این مرحله به خوبی وسرعت به انجام خوش رسید.

مینای اسدی عزیر همزمان با من جایش را گرفت. به او یاد آوری شدکه هزینه اقامتش را شورای برگذاری تامین می کند اما نپذیرفت وگفت دوست دارد هزینه اش را خود تقبل کند واگراز من هم چنین سئوالی می شد جوابم مشابه جواب مینا بود. اگرما امکان مالی نداریم که باری از دوش برداریم حد اقل هزینه مان را که خودمان می توانیم تامین کنیم. فاصله کمی بعد ازمینا وضعیت اقامت 3 روزه من هم مشخص شد. اطاقی برای خواب داشتم وبن برای تغذیه. وحالا فرصتی برای گشتی در محل برگذاری برنامه هارا هم داشتم .

همانروزهای برگذاری سمیناردر اکثر محافل وبرنامه های اپوریسیون جنایت ها واعدام های اخیر رژیم را فراموش کرده بودند و صحبت از موفقیت والببالیستهای جمهوری اسلامی بود وافتخار به این فاتحان . البته همزمان احمدی نژاد و رهبرهم به این جوانان برومند که در آغوش اسلام ناب محمدی پرورش یافته اند می بالیدند.

اماانگاراینحا کسی به اینگونه افتخار های دل خوش کنک وابسته نیست. نفسی به راحتی کشیدم، چرا که به جمعی آمده ام که نه قهرمانشان اکبرگنحی است ونه طنز نویسشان نبوی چماقدار سروش و نه مفسر سیاسیشان مسعود بهنود ، مشاور هویدا و رفسنجانی ورژیم بعدی(! )در وهله نخست یافتن همین فضا موهبت کمی نیست...

اولین جایی که نطرم راجلب کرد، نمابشگاهی بود از کارهای دستی ونفاشی های زندانیان.دوستی که سالهاست می شناسمش داشت نمایشگاه را آماده می کرد که شاید نخواهد نامش را بیاورم اصلا اینجا کسی برای نام ونان کمک نمی کنند همه دل سپرده اند به یک حرکت. سودابه اردوان هم در آنحا بود با سودابه در جشنواره جهانی سینمای تبعید در گوتنبرگ آشنا شده بودم. آنحا کتاب نقاشی های زندانش را ارائه دادهرچند قبلا در باره او و ارزش کارش مینا اسدی برایم گفته بود. اما امروره او یک فعال سیاسی شناخته شده است و در محافل ومجالس بسیاری حضور دارد. چند کار او در ارتباط با زندان هم در این نمایشگاه عرضه شده است .
قصد ندارم گزارش تمام این رویداد را بنویسم. گزارش یک برنامه سیاسی کار کسی است که خود در این زمینه شناخت داشته باشد من حتا همه سخنرانی ها را نشنیده ام که بتوابم واکنش ها ی مردم را گزارش کنم. این فقط به خاطر حجم وسیع برنامه ها نبود بلکه به دلیل وطایف فرعی بود که پیش می آمد، یک نمونه اش را میگویم:

دوستی از گروه فیلمبرداران( از سازمان سیاسی کوموله) که قرار بود گزارش تصویری ازاین رویداد را تهیه کنند و با او در جریان راهپیمایی کارزار زنان در شهر ماینس( بیادتان بیاورم که این برنامه هم از حرکت های مهمی بود که به همت کارزار زنان با دست خالی وهمت عالی از شهر فرانکفورت آغاز وبعد از 5 روز به لاهه یا دن هاگ رسید من درفرانکفورت وماینس همراهشان بودم) گفتگو داشتم به من نزدیک شد واز من خواست گرداننده میزگردی باحضورهنرمندان برنامه ها باشم ، پیشنهاد را پذیرفتم هر چند من جز در زمینه تخصص خودم در مباحث دیگر حتا تئاتر دخالت نمی کنم. اما دیدم اینها انگار کسی را ندارند که این برنامه را بگرد اند واین کار من به نوعی کمک به گرد هم آیی محسوب می شد.

وقتی به اطاق ضبط برنامه وارد شدم دانستم بحثی خواهد بود با حضور چند تا از دوستان هنرمند که حتما طول خواهد کشید، پس بخشی از برنامه ها رااز دست می دادیم ولی باید کار به انجام می رسید،دوربین ویدئوکلید خورد وبحث آغاز شد. اما بحث ما از مسیر سئوال وجواب های ساده کشانده شد به هنر مسئول وتعهد در هنر واز این مسایل که مباحث دوران جوانی ما بودو دیگر سالهاست از این مرحله عبور کرده ایم ودر نهایت آنچه ضبط شد راضی کننده نبود وقتی یکی از یاران گروه برگذاری در صحبتی کوتاه به من گفت خودشان هم از نتیجه کار راضی نیستند نظرش را تائید کردم. با اینکه برای حضور درتکرار بحث باز هم از برنامه های سالن دور می شدم، پذیرفتم که کار نا تمام به انجامی برسد. اما دیگر هیچ خبری از کسی نشد. نیم ساعتی معطل ماندم ،بعد رفتم به داخل سالن، دوستی به من گفت که برنامه را خودشان تکرار کرده اند. چه خوب، اما چرا یک خبری به من ندادند ؟

در این گردهم آیی میزان کارهایی که فرهنگی/ هنری ارزیابی می شد کم نبود واگر بخش ادبیات زندان با حضور علی در وازه غاری،رضا رفتاری،عباس مظاهری،، فرخنده، را هم به این بخش اصافه کنیم چیزی در حدود 7 ساعت از کل برنامه در این زمینه ها بود، اما در گزارش هایی که در سایت ها نقل شده یا هیچ اشاره ای به این بخش ها نشد ویا با نیم خط گزارش سروته قضیه را هم آوردند بهر حال من تکیه خودم را می گذارم به بخش های جنبی ومسایلی که کمتر بدان پرداخته شد.

من تحلیلگر شعر ویا موسیقی هم نیستم مثلا من حس وحال شعر های مینا اسدی را دوست دارم واکنش دیگران به شعر او نشان میدهد که هم نظر های من کم نیستند. هرچند صراحت بیان او برخی مردان را خوش نمی آید.اما دیگری ممکن است همین گرایش را به سراینده دیگری داشته باشد، عباس عزیز هم چند سالی است به جمع شاعران پیوسته است او دوبار روی صحنه می رود در برنامه افتتاحیه ودر برنامه ویژه شب همبستگی .من همیشه مقاومت وایستادگی عباس سماکاررا ستوده ام. می دانیم او در زندان های شاه دوست وهمبندانی داشت که تا حدپیوستن به باند دوم خرداد سقوط کردند.

تا یادم نرفته از شعرخوانی دکتر برلیان پیر دنیای سیاست هم یاد کنم برخی از سروده های اورا قبلا خوانده بودم. این بار شعرهای های سیاسی او با صدای خودش وبا واژه های تلطیف شده بر تماشاگر اثر می گذاشت. وقتی گیسوشاکری آواز خوان حرفه ای ومسئول به روی صحنه آمد سالن سرشار از شور وحس شد او با ترانه دایه، دایه که سخت بردلها نشست برنامه اش را آغاز کرد. همین فضا هنگامی که سیما آوازخوانی که گاه روی صخنه می رود برنامه داشت، حفظ شد.

برنامه پر تحرک گلرخ که با مقدمه قابل تاملی که قدسی در باره تاثیر موسیقی مخفی بر روحیه زندانیان خواند آغاز شدو این بخش برنامه چه خوب تنظیم شده بود( یاران من عنوان این برنامه بود که گروه لولی آنرا ارایه داد). واکنش پر شور تماشاگران نشانه ای بود از تاثیر آواز گلرخ بر قلب ها .

این نوع گرد هم آیی ها جایی برای آشنایی با چهره هایی که تا کنون نمی شناختیم هم هست من باسهیلا میرزایی شاعر جوان که روی صحنه سروده زیبایش سنگسار را میخواند آشنایی نداشتم وهمنظوربا ناهید نعیمی که سرشار از حس انسانی است و روحیه ای آماده همیاری، انگار برنامه او نیم ساعت بوده که به بخش های کوتاه تقسیم شده بود بدون بهره از موسیقی زنده ویا موسیقی متن برنامه اش را ارائه داد اما صدای وی این توانایی را داشت که به همین شکل هم جاذبه بسیار ایجاد کند. باید از حضور او که هم تیاتر خوانده است وهم با موسیقی آشناست بیشتر بهره برد. اصلا چرا نباید به برنامه های فرهنگی هم بهایی برابر داد، برای این بخش مسئولی آگاه به این گونه مسایل انتخاب کرد ( منظورم همه همایش هایی ای است که بخش هنری در آن فرعی است) گاه یک قطعه شعر ،یک برنامه تئاتر کوتاه، یک فیلم ، یک بخش موسیقی می توانذ کار ساز تر از حتا چند سخنرانی باشد.

قطعه گمنام را در همین بخش فرهنگی/هنری شکوفه اجرا می کند ملاقلات یک شکنجه گر با یک زن زندانی، اما چرا خانم شکوفه روی صحنه طوری نشسته بود که چهره اش دیده نمی شد؟

اما بخش سینما هم در گرد هم آیی سهم دارد یک گزارش از مادر شایگان،نخستین فیلم پحش شده است. این نوع فیلمها را نمی توان به عنوان یک کار سینمایی ارزیابی کرداینها بیشتر ارزش سندی دارد. این فیلم هم درنهایت یک چهره سیاسی با گرایش چپ را مینمایاند، مادر شایگان .

اما افتتاحیه فیلم پانته آ بهرامی "من عاشقانه زیستم " هم در این برنامه گنجانیده شده است. این یک مستند طولانی است در باره زندانیان ،شکنجه شده ها وفعالان جنبش زنان. اما زمان نمایش فیلم را در بروشور قید نکرده بودند و چرا؟ تصور من این بود فیلم زمانی مثلا حد اکثر یک ساعت را دارد. قراری از پیش تعین شده برای یک مصاحبه داشتم که مجبور شدم نیمه فیلم برای مدتی از سالن بیرون بیایم و این فاصله مرا از ارزیابی دقیقتر فیلم باز می دارد. معمولا نمایش نخست یک فیلم اهمیت ویژه ای دارد و حضور کارگردان و به خصوص تعیین یک وقت برای بحث وگفتگو با سازنده امری ضروری است. اما این نمایش در غیبت سازنده و بدون هیج توضیح در مورداین مسئله برگذار شد. من هنوز هم نمی دانم زمان دقیق فیلم چقدر است. اما زمان طولانی ممکن است برای پخش فیلمهایی این چنینی مشکل تولید کند. کانال های تلویزونی حتا اگر فیلمی را از نظر ارزش سینمایی هم بپذیرند برای نمابش یک فیلم طولانی به ندرت تمایل نشان می دهند. البته مستند های مایکل مور ویا الیور استون و یا... که از موقعیت وشهرت بین المللی برخوردارند راباید با معیار های دیگری سنجید. بی شک در همین سمینار هم با برنامه های فشرده اش یافتن جا برای نمایش این فیلم بی درد سر نبوده است. اما از جهتی دیگر طول زمان یک فیلم مربوط است به سازنده ، هیچکس نمی تواند، به سازنده امر ونهی کند که فیلم را کوتاه کن ویا بلند، سازنده خود مسئول حفظ ریتم وساختمان فیلم است. تجربه بیش از 30 سال کار من در سینما برایم مسلم کرده است که کارگردانهایی که خود مونتور فیلمشان بوده اند گاه حیفشان می آید تصاویر برداشته شده را کوتاه یا حذف کنند و به نوعی شیفته تصاویر گرفته شده می شوند. اما تماشاگر چنین شرایطی ندارد، او اگر نتواند با کار رابطه برقرار کند خسته می شودواگر هم در سالن بماند تمرکزش را از دست می دهد. من چون تمام فیلم را ندیده ام نمی توانم نظر قاطع بدهم. اگر امکان تماشای دوباره فیلم برایم فراهم شود نظر صریح خودم را می نویسم ومی گویم. اما ساختن یک فیلم طولانی و باز سازی بخش های زندان کار و انرژی و زحمت بسیار میطلبد باید امید وار بود این کار بتواند در روشن شدن بخشی از تاریخ زندان وشکنجه در ایران موثر افتد .

برنامه های شب همبستگی با حضور و طنزهای سیاسی/ اجتماعی هادی خرسندی که نیاز به نوصیف وتعریف ندارد به پایان خوش رسید.

بار ها بعداز آغاز برنامه میهمانان از در فرعی ای که به سالن نمایش باز می شد به داخل سالن هدایت شده اند. شاید توجه نکرده اند به حضور یاران و همراهانی که با چه انرژی و توانی برای وصل این کنفرانس به اطاق پالتالک زحمت می کشند. اما به خاطر محدودیت امکانات، جای مجزایی برای آنهادر نظر گرفته نشده بود. میهمانان گاه سوال هایی که مربوط به کار آنها هم نبود ازاین دوستان داشتند، اما جوابشان را با خوش رویی دریافت می کردند، من به سهم خودم ازمینا زرین که علاوه برمسئولیت سنگینش در سمینار برای پخش برنامه های اطاق پالتاک هم زحمت می کشیدو دیگر یاران دراین قسمت مهم گرد هم آیی ( م. صبوری،مهردادآهنگر) سپاسگذارم . همینطور باید یاد کنم از همراهی سایت گزارشگران که قبل از آغاز برنامه ها با فعالان سیاسی گفتگو های پیوسته ای داشت و ذهن ها ی بیشتری را متوجه این رویداد نمود.

برای من ای میلی فرستاده اند از گزارش شهرزاد نیوز از این گرد هم آیی. من نمی خواهم برگردم به شایعات در باره این سایت که خود به جنجالی سیاسی بدل شد اما این مسئله ای بدیهی ایست که وظیفه اصلی یک گزارشگر قرار دادن خواننده در فضایی است که او حضور نداشته است. آیا خانم گزارش نویس الفبای کار گزارش نویسی را می داند؟ برای مثال نظر خانم گزارش نویس را درباره فیلم 2 ساعته پانته آ بهرامی بخوانید:
«نمایش فیلم جدید پانته آ بهرامی به نام "و من عاشقانه زیستم" پایانبخش روز نخست این همایش بود»( همین حد نه بیش).

حوب خواننده این متن حتا نمی فهمد که محتوای یک فیلم دو ساعته در چه زمینه ای بوده است.خانم گزارش نویس اگر زحمت می کشیدندو چند دقیقه هم در سالن نمایش حضور می یافتند. محتوای فیلم دستگیرشان می شد. اگر این هم سخت بود خوب در متنی که دربروشور برنامه نوشته شده هر چند غیر مستقیم اشاره به محتوای فیلم شده است.

«پس تماشا کن چهره این سه نسل، مبارزه، تداوم و مقاوت را» لااقل این متن کوتاه را عینا از بروشور نقل میفرمودند.

خانم درگزارشش روزها را پشت سرهم طی می کند وبه هر برنامه بهر حال اشاره کوتاه دارد ومی رسد به روز پایان. برنامه من، زندان وسینمای ایران در تبعید، ساعتی قبل از پایان برنامه ها قرار داشت .عکس العمل به برنامه هم فراتر از یک واکنش معمولی ومتداول بود. تماشاگران از جا برخواستند و مدتی علیه ج. اسلامی شعار می دادند.( واکنشی که تا کنون در سخنرانی های من سابقه نداشته است) این برنامه به مذاق خانم خوش نیامد واین اصلا مهم نیست ، اما جالب اینکه خانم گزارش نویس وجود این برنامه را منکر شده است واین بخش را اصلا نمی یبیند ومیرسد به حرفهای پایان گرد هم آیی. فرض می کنیم ازاین برنامه هیچ استقبالی نشده که هیچ حتا هو هم شده است. بسیار خوب، گزارشگر ،گزارشش را می نویسد و هو شدن برنامه را هم گزارش می کند .چه من خوشم بیاید وچه نیاید. اما وقتی فقط یک برنامه را از گزارش حذف می کنند این رفتار را شما چگونه معنا می کنید؟ و این می تواند نمونه ای باشد که در یابید نحوه تنظیم گزارش های این سایت بر چه معیار هایی استوار است. حالا به جمع بندی این سایت از گرد هم آیی هم توجه کنید. از دید این خانم این حرکت حتایک امتیاز کوچک هم نداشت! البته ببخشید یادم رفت یک امتیاز را کشف فرموده بودند، تعداد زنان شرکت کننده محسوس بود و همین. همچنین از جمع بندی کلی گزارش شهرزاد نیوز چنین برداشت می شود که روزهای گرد هم آیی همه اش روضه خوانی بوده است. (ایشان البته می خواهند اینطور وانمود کنند که نظر یکی از تماشاگران را منعکس کرده اند. اما این شگردهای نخ نما شده برخی شبه گزارش نویسان است. اگر به فرض تماشاگری برنامه سینما وزندان را پسندیده بود آیا خانم گزارشگر که اصل برنامه را حذف کرده اند. آن نظر را منعکس میفرمود؟)

ایرانیان محترم که در طول این سالها ی غربت دایم برایشان امکان نشاط وخنده و شادی فراهم کرده اند، البته این امر مهم را خود رژیم روضه خوانها بعهده گرفته است تا دل ایرانیان متواری در غربت نگیرد ،چه با نمایش فیلمهایی نظیر آثار کیارستمی جهانیشان که حتا زلزله را هم تلطیف می کنند چه با دیگر فیلمهای صادراتی نظیر مارمولک واین اواخر اخراجی های ده نمکی و... و.. و.. چه با کنسرت های پریسا، اخوان،شجریان و... وحالا هم که چماقدار سروش را زیر عنوان ظنز نویس ارسال کرده اند تا برایمان نبوی آپ اجرا کند. اینهمه شادی ونشاط در طول سال بستان نیست ؟ حالا توقع دارید وقتی زندانیان، شکنحه شده ها ورنج کشیده ها ، به گرد هم جمع شده اند، رقص گونه حرکت کنند ودایم مراقب خودشان باشندکه مبادا خاطره های گذشته بیادشان بیاید ؟ وقتی ایرج مصذاقی دارد شعرهای زندان را میخواند چه کند تا دل نازک ها ناراحت نشوند؟ او دارد شعر هایی را میخواند که زندانیان در آخرین لحظه زندگی وقبل از اعدام سروده اند ومصداقی این سروده ها را به ذهن سپرده و دارد روی صحنه باز خوانی شان می کند، چه بکند؟ چگونه بخواند که متهم به روضه خوانی نشود؟ مرضیه و یا سهراب ،جوانی که از سن 4 سالگی همراه خانواده اش به زندان برده شده وبه جای اینکه با هم سالهایش وبا بازی و تفریح دوران کودکی را بگذراند شاهد شکنجه و اعدام زندانیان بوده چگونه خاطراتشان را بگویند که بینندگان محترم نه فقط دلگیر نشوند بلکه چهره شان بشاش تر هم بشود!! حتا خبرنگار شهرزاد نیور هم می نویسد که تماشاگران به هنگام سخنرانی سهراب می گریستند. خوب آنها چطور باید می گریستندکه پا منبری نشین تلقی نشوند ؟ در اکثر فیلم هایی که زندانیان سابق جلوی دوربین هستند آنان گاه با یاد آوری خاطرات گذشته میگریند، ایا باید صحنه های ناراحت کننده این گونه فیلمها را قبل از پخش سانسور کنند؟ ویا لحظه ای که از طریق تلفن ارتباط با خانواذه های به خاک خفته گان گلزار خاوران پخش می شد، فضای سنگینی بر سالن جکمفرما بود گویی قدرت تنفس از حاضران سلب شذه بود. لطفا راهی نشان دهید که این لحظات دردناک، شادی آفرین !!باشد.

بله این گردهم آیی نارسایی هایی داشت. آنچه مربوط به شیوه حضور گروه های سیاسی است ومحتوای سخنرانی های انجام شده که من صلاحیت تشخیصش را ندارم ودیگران که سابقه فعالیت های سیاسی دارند گفته اند ومی گوید وسایت گفتگوی رندان هم منعکسشان می کند و این اقدام سایت مرتبط با گرد هم آیی نشانه خوبیست که میل به رفع نواقص را نوید می دهد. من مشتاق بودم بحث های روز پایان سمینار را هم تعقیب کنم اما ساعت حرکت قطار ما نزدیک می شد.به ناچار مکان برگذاری سمینار را ترک کردم.

اما به گمان من دربسیاری از مواردی که نقصی در جایی ازکار مشاهده می شد ارتباط با کمبود بودجه نداشت. اتفاقا یکی از امتیاز های مهم این گردهم آیی تکیه بر قدرت و اراده خود جمع بود، نیرویی که برای راه اندازی این حرکت کمک کردند کم نبودند به خصوص حضور جوانان که بدون چشم داشت مادی فقط با اعتقاد به نفس کار، همکاری می کردند، امید بسیار می آفرید. من موقعیت مالی شورای برگذاری گرد هم آیی که طول سال هم فعال هستند را نمی دانم. مسلم است که با مشکلات مادی هم مواجه هستند. اگر مشکلات مادی به حد بازدارنده ای رسیده است چه راهی برای دریافت کمک می توان یافت؟ تقاضای کمک از موسسات غیر دولتی در غرب ؟ و یا اتکا به پول دار های ایرانی ویا یافتن شیوه های دیگر ؟ اما پول دار های ایرانی کارشان بیشتر جنبه تظاهر وخودنمایی دارد همین خانم انوشه انصاری نمونه خوبی هستند. ایشان هم یک پناهنده بود که با خانواده اش از جمهوری اسلامی رانده شد وی از طریق علم به مدارج بالا رسید اما علم ودانشش نیست که اورا به سرمایه داری تبدیل می کندکه قادر است برا ی یک سفر تفریحی به فضا 20 ملیون دلار بپردازد. بلکه خانم علمش را درخدمت بیزنس می گیرد وهمان زمان که ایشان 20 ملیون دلار خرج سفر فضایی می کنند دختران فقیر ایرانی به شیخ نشین ها فروخته می شوند، هزینه سفر ایشان می توانست به همه کودکان کارتون خواب تهران که سرمای زمستان جان جوانشان را میگیرد سر پناهی بدهد. اما خانم قبل ازسفر دلخوشی ای به ایرانیان پرچم دوست دادند واکثر آنها را همراه خود کردند- بعد در فضا پرچم شیر وخورشید نشان رااز خود دور وپرجم با آرم جمهوری اسلامی را جایگزینش نمودند، بله وقتی منافع اقتصادی در میان باشد حتا می شود در حالت معلق در فضا با ج. اسلامی آشتی وبلا فاصله معامله کرد.با توجه به تبلیغات وسیعی که برای خانم انوشه مطبوعات جمهوری اسلامی براه انداختند بعید نیست ج.ا پذیرفته باشد 20 ملیون دلار را هم به حساب شرکت واریز کند.آیا می شود به چنین سرمایه داران دانش آموخته امیدی بست؟

با توجه به انتقاد های صادقانه با تقسم کردن مسولیت ها ،با انتخاب یک مدیر مسئول از میان اعضائ شورای برگذاری، با در نظر گرفتن کارت های ارزان قیمت برای حضور علاقمندان کلن و بن، و با یافتن راهی برای ارتباط بیشتربا نیروی های مترقی آلمانی، (برای نمونه آیا این امکان نبود که این جمع در یک اکسیون در شهر کلن شرکت کنند. تا هزاران آلمانی از حضور این جمع واهدافشان مطلع شوند؟) با فراهم کردن امکان بیشتر برای تبادل نظروکاستن از حجم برنامه ها ، می شودکار را به خوبی به انجام رسانید. آنها که با بهره ازسخیف ترین واژه هامیخواهند این گرد هم آیی را نقد کنند، هدف اصلیشان نفی است و نه نقد، آنها قبل از آغاز برنامه مطالبشان را نوشته اند، فقط منتظر آغاز کار وانتشار فحش نامه هایشان بودند. آرزوی آنها توقف این حرکت است نه تحول آن.

باید کوشش همکاران گفتگو های زندان وشورای برگزاری همایش وفعالیهای مداوم وپیوسته شان را برای فاش کردن چهره واقعی یکی از جنایت کار ترین رژیم های سرکوب گر در دنیای معاصر ارج گذاشت.


بصیر نصيبی 6 سپتامبر2007 زاربروکن/ آلمان
cinema-ye-azad@t-online.de