آیا مراد امضاء كنندگان بیانیه 370 امضایی از "حاکمیت ملی" تکرار چيزي شبيه به دولت سيد محمد خاتمي است؟ يا یک نظام حكومتي كه قانون اساسيش ناشي از اراده ملت ايران باشد؟
اگرفرض اول مدنظرشان است، بنقل از عبيد زاكاني بايد گفت:
دل بدين گنبد گردنده منه كين دولاب
آسيابيست كه برخون عزيزان گردد!
اخيرا" بيانيه اي با عنوان هشدار درباره وضعيت حاكميت ملي واستقلال كشور با امضاء سيصد وهفتاد تن از افراد وشخصيتهاي سياسي واجتماعي وفرهنگي ودانشجوئي صادر شده بود كه با اشاره به وضعيت اسفناك كشورازمردم ايران خواسته، ودعوت شده بود تا با حفظ هوشياري ومراقبت از استقلال كشور ونگهباني ازحاكميت ملي كه سه دهه است مورد هجوم همه جانبه دوست و دشمن، خاصه دشمنان داخلي قرارداشته ، نيروي خود را مصروف برگزاري يك انتخابات آزاد، و دولتي متكي برآراء ملت نمايند تا شرايط برون رفت از وضعيت كنوني فراهم آيد.
بيانيه ميگويد كه اگر درشرايط كنوني ((اليگارشهاي )) متعدد وپرقدرت حكومتي كه مثل بختك برسرنوشت ملك وملت سايه انداخته وچنگالهاي خون آشام شان كماكان درحال مكيدن خون از شريانهاي حياطي كشوراست، رضايت دهند تا انتخاباتي بگفته امضاء كنندگان باب ميل وسليقه باصطلاح ميانه روي هاي حكومتي، از قبيل ملي – مذهبي ها ، يا مجموعه اصلاح طلبان، مشابه آنچه كه درخرداد 76 وپس ازآن مجلس اصلاحات رخ داد، بوقوع بپيوندند، تمامي مشكلات مملكت حل، وبدين ترتيب نگراني امضاءكنندگان بيانيه ولابد هفتاد ميليون ايراني گرفتار وگرسنه ودرمانده رتق وفتق خواهدشد!
370 امضاء كننده بيانيه مورد بحث كه نام وامضاي اكثريت قريب به اتفاق شان در اكثر بيانيه هاي مشابه بچشم ميخورد، صرف نظرازاينكه بخشي ازآنها طي سه دهه گذشته در زمره محارم رژيم، وبخش ديگرهمواره جزو مدعيان حكومت درحاكميت اسلامي بوده وتعدادي نيزبدليل وابستگي هاي تشكيلاتي و عقيدتي در جرگه سكوت كنندگان ومماشات گران بوده اند، ظاهرا"حالا هم تلاش شان براين است كه بنحوي رندانه همه كاسه – كوزه ها را بسر احمدي نژاد بشكنند، ودرنهايت او را مسبب همه بحرانها وآن چيزي معرفي نمايند كه مملكت با آن روبروست درصورتيكه ميدانيم چنين امري به هيچ وجه منطبق با واقعيات تاريخي نيست.
امضاء كنندگان با صدوراين بيانيه همچون گذشته درتلاش وتقلاء بوده تا چشم وگوش مردم را از واقعيات گذشته ، منجمله از عملكرد دولتهاي (( رفسنجاني و خاتمي)) ومجالس پيشين، خصوصا"مجلس ششم منحرف نموده وآنرا متوجه مسائل ديگري از جمله برجسته كردن اقدامات نابخردانه احمدي نژاد سوق دهند كه چنين امري بجز يك جفاي تاريخي نسبت بمردم ايران ولاپوشاني عملكرد مجموعه رژيم ودولتهاي قبلي نمينواند ترجمه وارزيابي شود.
با دقتي نه چندان عميق ميتوان دريافت، هرآنچه كه در سطور بيانيه آمده عمدتا"برمحور عملكرد احمدي نژاد و دولت اصولگرا وبي كفايت او ميچرخد، بدون اينكه كوچكترين اشاره اي به منشاء اين نابساماني ملي و اصل قضيه كه همانا كليت نظام اسلامي است، شده باشد. براستي تا چه زماني بايد تعمدا"و بگونه اي برنامه ريزي شده سوراخ دعا را گم كرد وبمردم ايران آدرس اشتباه داد، گرچه كه هرنوع اقدامي دراين مسير، با هرهدف وترفندي، وبا ايما واشاره هردسته وگروه وپدرخوانده اي، دقيقا"بمثابه انداختن تف سربالاست كه درنهايت بصورت خودشان بازخواهد گشت.
اين قلم بدست ناچيز ، ميخواهم به فرهيختگان ونخبگان وانديشمندان و ... داراي همه چيز كه ذيل بيانيه را امضاء نموده اند، بگويم حالا كه سرشان رااز زير برف بيرون آورده اند، تكاني هم به خود بدهند تا فضاي حاكم براطرافشان را بهتر ببينند، وحقايق راآنطور كه هست تحويل مردم بدهند.
چگونه ميتوان پذيرفت هرآنچه كه امروز دارد برملت ومملكت ميرود نشات گرفته تمام وكمال از عملكرد غلط احمدي نژاد – ومجلس هفتم باشد؟ چرا اين عزيزان به پيش زمينه هاي موجود كه موجبات ظهورچنين پديده شومي را فراهم نمود اشاره اي نكرده ونمي كنند؟ بدون مميزي بايد اعتراف ميكردند كه محمود احمدي نژاد و دولت او، يا شايد بهتراست گفته شود عارضه احمدي نژاد واليگارشي دولت ومجلس كنوني ميوه همان درختي است كه نهال، يا بذر آن دربهمن 57 در اين سرزمين غرس گرديد وطي سه دهه گذشته توسط ((اليگارشهاي )) پيشين آبياري شد. محمود احمدي نژاد نماد غائي ونهائي نظام توتاليتر – مذهبي وانحصار طلبي است كه با جذميت گرائي محض نزديك به سه دهه است با بي اعتقادي وبي اعتنادي كامل به مباني انساني، نه فقط >>حقوق ملت << كه كليه موازين حقوق بشري وحتي قوانين مصوبه خود را پايمال كرده وهرصداي اعتراض ونداي انتقاد آميزي راهم با شكنجه وزندان، وبا گلوله واعدام پاسخ داده است.
قطعا"حضرات امضاء كننده بيانيه بيش و بهتر ازهركس ديگري براين مهم وقوف و وثوق دارند، دركشوري كه نظام حكومتي اش حتي يك بند از مواد قانون اساسي، مندرج درفصل مربوط به حقوق مردم را مراعات نكرده ونمیكند و نخواهد كرد، درنظام حكومتي كه مجلس آن بدون وجود شوراي دوازده نفر (( شوراي نگهبان )) كه تماما" بصورت مستقيم و غير مستقيم منصوب (( رهبر)) هستند، فاقد مشروعيت و وجاهت قانوني است. دركشوري كه يك ماده ازقانون اساسي ((اصل يكصد ودهم )) كليه فصول و ديگر مواد قانون اساسي را درهم ميكوبد وعنان اختيارات مملكت يكجا در وجود يك فرد خلاصه ميشود، چه جاي برگزاري، انتخابات آزاد؟ وچه جاي آنست كه صحبتي ازبرآورده شدن مطالبات مردم بميان آيد؟ اينگونه عبث انديشيدن وبيهوده گرائي تا كي؟
امضاء كنندگان بيانيه كشف كائنات كرده واعلام نموده اند كه ، پايگاه اجتماعي وملي (( دولت )) ايران ازهرزماني ضعيف ترشده و شكاف ميان ملت ودولت عميق ترگشته است. ((صبح كم الله بالخير)) معلوم نيست كه حضرات امضاء كننده از كدام پايگاه اجتماعي صحبت ميكنند، كه ضعيف شده است؟ اگرشكافي وجود دارد كه دارد، اين شكاف مربوط به امروز و ديروز نيست. اصلا" وابدا" چنين نيست كه شكاف بوجود آمده بين ملت با دولت، منحصر به ملت بادولت كنوني باشد، بلكه اين شكاف عميق كه روز بروز هم برعمق وگستره آن افزوده ميشود ناشي ازپايمال شدن حقوقي است كه كليت اين رژيم طي سه دهه گذشته ازملت ايران بعمل آورده واتفاقا"بسياري از امضاء كنندگان اين بيانيه نيزدراين تضييع حقوق وحق كشي تاريخي به انحاء مختلف وصورگوناگون درآن نقش اساسي وكليدي داشته اند.
امضاء كنندگان درفرازي ديگرازبيانيه صادره بدون توجه به دگرگوني هاي تاريخي و اجتماعي و... و همينطورتحولات بنيادي درعرصه جهاني، واصولا" اينكه همين حضرات چه نقشي درظهورچنين وضعيتي داشته اند، بازهم تلاش نموده تا ضمن بازگشت به گذشته دور كه هم اكنون بيش ازنيم قرن ازآن دوران ميگذرد، به تجليل ازدوراني بپردازند كه در عصرحاضردرمان كننده هيچ دردي ازدردهاي عديده اين ملت نيست. بايد به ايشان تذكرداد كه مردي چون مرحوم دكتر مصدق چه زماني وب ه استناد كدام سند ومدرك تاريخي حاضرشد تابراي حفظ موقعيت خود دركنار انسانهائي چون خميني يا كاشاني ويا امثالهم قراربگيرد تاازآنطريق به اهداف سياسي خود دست يابد؟ وشما كه او را بعنوان اسطوره وطن دوستي و ملي گرائي و چه و چه معرفي ميكنيد كه بحق هم همينطوراست، چه پاسخي براي آن همنوائي و همگامي سال 57 داشته وداريد؟ چرا اين حقايق را براي مردم ايران، خصوصا" براي نسل جوان بازگو نمي كنيد ومدام بدنبال بازگو كردن فرعيات و قهرمان سازيهائي هستيد كه هيچ ارتباطي بشما نداشته و ندارد. مصدق بزرگ است چون بزرگ بود و انديشه هاي بزرگ داشت. شما ها كه بوديد و هستيد چه كرديد؟ كارنامه شما چيست و اگر قرار باشد كه به آن نمره اي داده شود، يقينا" همه تان نمره صفرخواهيد گرفت. همين حالا هم اگر بشما و اطرافيانتان اجازه ورود به نمايش انتخابات داده شود، بازهم صدايتان درنخواهد آمد. اين تجربه ايست كه مردم ايران آنرا با گوشت و پوست واستخوان لمس كرده اند. درحقيقت شما داريد مصدق را هزينه ميكنيد تا متاع ازدست رفته خودرا بيابيد. و چقدر رذيلانه است.
مصدق را رها كنيد. مصدق بتاريخ پيوسته و مرام او را با شما سنخيتي نيست. اين را نيز بدانيد كه تاريخ هم درمورد او و هم درمورد پادشاه فقيد قضاوت خواهد كرد. زمان هزينه كردن اين يا آن شخصيت خوشنام براي تامين منافع ديگران سپري گرديده و بايد منتظر ماند و ديد كه حضرات امضاء كننده وديگراني كه داعيه آرمانهاي مردم خواهي دارند براي هزينه كردن تا كجاحاضرند بروند؟
آيا اين نيست كه اگر فردا رژيم اسلامي تفقدي نمود و به تعدادي ازهمان قماشي كه درمجلس ششم بودند اجازه حضور در نمايش انتخابات را داد، همه اين حرفها بازهم به بايگاني و صندوقخانه احزاب وتشكل ها سپرده شود؟ بعيد ميدانم كه پاسخ منفي باشد، يا حداقل درعمل چنين نشود.
امضاء كنندگان درپاراگراف ماقبل پاياني بيانيه اظهارداشته اند: ما ترديد نداريم كه درانتخابات پيش رو با توجه به حذف گسترده نامزدهاي مستقل يا مخالف و منتقد، ودر غياب مطبوعات آزاد و احزاب مستقل ودرشرايط پررعب و وحشت كنوني كه تعدادزيادي از فعالين دانشجوئي – كارگري – زنان – و... درزندان بسر ميبرند، شكاف وبي اعتمادي موجود بين دولت وملت عميق ترخواهد شد و...
دراين پاراگراف نيز بگونه اي بي شرمانه به مقايسه دوران قاجار و پهلوي پرداخته، واينكه اين دوسلسله براي بقاي خويش ثروتهاي ملي را هزينه جلب حمايت ازخود كردند وديديم كه چه شد.
بايد ازحضرات پرسيد كه مرادشان ازنامزدهاي مستقل و مخالف، وهمينطور مطبوعات آزاد واحزاب مستقل كدام حزب و كدام مطبوعات است؟ مگردرطي سه دهه گذشته بجزيك برهه كوتاه آنهم درهمان سالهاي نخستين فتنه و بعد هم مقطع كوتاهي در دوران موسوم به اصلاحات، دربستر اين حكومت مطبوعات آزاد يا احزاب مستقل وجودداشته است كه حالا نبود وكمبود آنرا فرياد ميزنند؟ اگر وجود داشته چرا دربيانيه نام ونشاني ازآنها بميان نيامده؟ اصولا" قبيله حاكم حتي همان اصلاح طلبانش كه اينروزها به هردريوزگي دست ميزنند و بقول مرحوم احمد بورقاني براي تصاحب يك صندلي به هركس و ناكسي رو ميزنند هم هيچ اعتقادي به اصل آزاديها نداشته واگرنق و نقي هم كرده و ميكنند براي سهم خواهي بوده و در همان محدوده اي است كه آنها آزاد باشند، چون معتقدند كه آنها نيز زما ني از خوديها بوده، وهرآنچه انجام داده اند دراين راستا بوده است تا نظام مورد علاقه شان پابرجا بماند.
اما درمورد مقايسه بعمل آمده بايد گفت زهي بي شرمي. خانمها وآقايان بيايند وبگويند كه در زمان سلسله پهلوي بجزمسئله بحرين كه بايد درجاي خود مورد بحث قرارگيرد، كدام باج دهي ازطرف آن پدرپسرصورت گرفته كه طي آن حتي يك ميليمتر از خاك اين سرزمين از پيكر مام ميهن جدا شده باشد. چرا حاكميت ايران بر اروند رود و اقتدار حق حاكميت برسه جزيره تنب وابوموسي رابا مردم ايران درميان نميگذارند وب جاي آن براي خوش رقصي در نزد حاكمان يا هردليل ديگري به تحريف تاريخ ميپردازيد؟ خودشما بخوبي ميدانيد كه پادشاه فقيد بدين جهت تاج وتخت خودرا ازدست داد كه ميخواست ازمنافع ملي ايرانيان درمقابل شركتهاي غارتگرنفتي دفاع نمايد، ودرست يا غلط درمقابل جيمي كارتررئيس جمهور وقت آمريكا اعلام نمود كه ما نميتوانيم نفت خود راب ا نرخي نه چندان مطلوب دراختيارچشم آبي ها قراردهيم كه او نيزهزينه آنرا با كمك بسياري ازهمين امضاء كنندگان پرداخت نمود ونتيجه همين است كه بريك ملت مستولي گرديده است. چگونه بخود اجازه ميدهند كه سلسله پهلوي رابا سلسله عياش وبي مسئوليتي چون قاجارمقايسه نمايند!
امضاء كنندگان بيانيه درپاراگراف پاياني، ضمن دعوت مردم به هوشياري ومراقبت ازاستقلال وحاكميت ملي ازآنها ميخواهند كه متحدا" براي برداشتن موانع موجود از سر راه انتخابات آزاد و بمنظور روي كارآمدن (( دولتي متكي)) به راي مردم بكوشند وتوصيه مينمايند كه درمسير اين مسئوليت مهم و تا دستيابي به مقصود پرچم پايداري وهمبستگي را برزمين نگذارند و...
ضمن اينكه لازم است بارديگر از صدور چنين بيانيه اي (( گرچه خيلي دير)) و بسيار محافظه كارانه و دو پهلو قدرداني نمود، اما ذكر اين مهم نيزضرورت مييابد كه توصيه افراد وشخصيتهاي امضاء كننده با يك كمبود اساسي ويك دوپهلو گوئي آزاردهنده مواجه است كه بايد دراين مورد چاره انديشي نمايند و تاكتيك مناسبي نيزارائه كنند. اينكه مردم متحد باشند، بسيار خوب. اينكه پرچم مبارزات مسالمت آميز بايد دراهتزاز باشد، بسيار عالي. ولي اينكه براي نيل بمقصود نهائي كه همانا آزادي اين سرزمين از شر وجود چنين حكومتي است، واين مهم چگونه بايد صورت بپذيرد، بيانيه هيچ اشاره اي بدان نداشته، وآنچه كه مد نظرامضاء كنندگان قرارگرفته اينست كه تمامي مشكلات ومعضلات ملت ايران درپرتو برگزاري يك انتخابات آزاد و ظهوريك دولت متكي به راي ملت گره گشاي تمامي دردها خواهد بود.
پارادوكس بزرگ و سئوال نهائي در پيوند با چنين كلي گوئي پرابهامي كه دربيانيه آمده اينست كه آيا مراد امضاء كنندگان از ظهورچنين دولتي كماكان دربستر وگستره نظام فعلي است، مشابه دولتي چون سيد محمد خاتمي يا چيزي شبيه به دولت او؟ يا نظام حكومتي كه مجموعه آن منبعث از راي ملت و قانون اساسي آن ناشي از اراده ملت ايران باشد؟
اگرفرض اول مدنظرباشد كه بنقل از عبيد زاكاني بايد گفت:
دل بدين گنبد گردنده منه كين دولاب
آسيابيست كه برخون عزيزان گردد
و اگر فرض دوم جاري باشد، بايد پرسيد كه امضاء كنندگان و اصولا" اپوزيسيون داخل وخارج براي نيل به چنين هدف والائي، چه مكانيزم و اتحادي رااتخاذ نموده، يا قراراست كه اتخاذ نمايند؟ چراكه درمتن بيانيه كوچكترين اشاره اي به اين مهم نشده و هنوز هم چرائي و چگونگي اين مسئله مهم در هاله اي ازابهام قراردارد!