رژیم اسلامی در ایران قصد دارد قانونی را در مجلس اسلامی اش به تصویب برساند
تا براساس آن هر ایرانی را که از دین اسلام برمی گردد اعدام کند.
این جنایت را پیشتر هم با بهانه های دیگری همچون ضد انقلاب و مفسد فی الارض و... مرتکب می شد اما اکنون می خواهد به آن شکل رسمی و قانونی بدهد...
شاید برخی بیندیشند که
« این را هم با سکوت برگزار می کنیم تا ببینیم چی پیش می آید»!
من یک مرتد هستم
رژیم اسلامی در ایران قصد دارد قانونی را در مجلس اسلامی اش به تصویب برساند تا براساس آن هر ایرانی را که از دین اسلام برمی گردد اعدام کند. این جنایت را پیشتر هم با بهانه های دیگری همچون ضد انقلاب و مفسد فی الارض و... مرتکب می شد اما اکنون می خواهد به آن شکل رسمی و قانونی بدهد.
پس از روشدن ماهیت ضد ایرانی / ضد انسانی ایدئولوژی و رژیم اسلامی در ایران، هر ساله هزاران نفر از ایرانیانی که ناخواسته مسلمان بدنیا آمده بودند از اسلام برگشتند. آنان یا زرتشتی شدند یا مسیحی و یا کافر
در بیرون از ایران، ایرانیان بسیاری هستند که از اسلام برگشته اند. هر هفته چندین ایمیل از جوانان در ایران به دست من میرسد. آنان می خواهند زرتشتی شوند و نمی دانند باید به کجا مراجعه کنند. (به خاطر احترامی که در نوشته های من به اشو زرتشت - پیامبر و اندیشمند بزرگ ایران - دیده می شود، برخی می پندارند من زرتشتی شده ام. اما، من فقط یک مرتد هستم! یک کافر! یک بی دین! این را بارها نوشته و بیان کرده ام و پایش هم ایستاده ام!)
بی گمان پس از فروریختن رژیم اسلامی و ضد ایرانی، میلیونها ایرانی از اسلام خارج خواهند شد. از هم اکنون - و زیر گلوله ها و شلاقهای آخوندی-، این روند آغاز شده است و آخوندها را وحشت فراگرفته که اگر دیربجنبند، با دشواری بزرگ و تازه ی دیگری رودرو خواهند شد. از همین رو در تدارک کشتار ایرانیانی هستند که دریافته اند اسلام دین آنها نیست و رژیم اسلامی جز نکبت و عقب ماندگی و بی آبروئی در جهان سودی برای ایران و ایرانی ندارد.
اگر ایرانیان با نیروی تمام و گسترده جلوی اینگونه اقدامات رژیم نایستند، بزودی - هرگاه که رژیم اراده کند- هریک از آنان را با کوچکترین بهانه ای اعدام خواهد کرد. راه رویاروئی با این سیاست ایران کُش رژیم یکی هم این است که هرکسی که می تواند، آشکارا اعلام کند که از اسلام برگشته است. اگر شمار این گونه افراد (که پرشمارند) افزایش یابد، رژیم یا واپس خواهد نشست یا عملا دچار دشواری بزرگ و غیرقابل کنترلی خواهد شد.
باری، من سالها پیش شعری نوشته ام با نام «من مفسد فی الارض ام». سوای آن بارها در رسانه ها و در نوشته هایم اعلان برائت از اسلام کرده ام. آن شعر را در زیر این نوشته می گذارم با این صدای بلند که:
من یک ایرانی هستم و تاریخ نشان داده که نیاکان ما به زور شمشیر و جزیه و... مسلمان شده اند.
من فقط به خاطر این که در یک خانواده ی به ظاهر مسلمان بدنیا آمده ام، جزو آمار مسلمانان شده ام!
من به هر کسی که هر دینی را آگاهانه بپذیرد احترام می گذارم و به همین نسبت هم، به هرکسی که بی دین باشد ارزش و احترام می گذارم.
من اگر روزی بخواهم دینی برای دنیای شخصی خودم و در وجدان و آگاهی خودم بپذیرم همانا دین ایرانی اشو زرتشت خواهد بود.
هم اکنون: من یک مرتد فطری هستم. ارتداد را آگاهانه برگزیده ام. جزایش را تا هم اکنون نیز پرداخته ام و برای پذیرش هر «جزای» دیگر هم آماده هستم!
و اما یک خواسته از «روشنفکران و نویسندگان و شاعران»
اکنون و در این تندپیچ تاریخی و فرهنگی، شما کجا هستید و نظرتان در باره ی این مجازات آخوندی چیست؟!
مردم یکایک شما را با نام می شناسند. چرا که شما خود به عنوان شاعر و نویسنده و روشنفکر وارد میدان ادبیات و فرهنگ و سیاست ایران شده اید و خواسته اید و می خواهید با شعر و نوشته و سخن خود بر سرنوشت ایران و ایرانیان (مستقیم و غیرمستقیم) تأثیر بگذارید. ای بسا سکوت هریک از شما در برابر این رویداد، به حساب همراهی و توافق شما با آن گذاشته شود.
شاید برخی بیندیشند که «این یکی را هم با سکوت برگزار می کنیم تا ببینیم چی پیش می آید»؟!
اما حتا از چنین افرادی هم انتظار می رود اگر خود را روشنفکر، مدافع آزادی وجدان، مدافع گوناگونی عقاید و باورها می دانند از تاریکی و سکوت و پنهانکاری و فرصت طلبی و عافیت جوئی بیرون آیند و به روشنی بگویند که با حکم اعدام برای مرتدها موفقند یا مخالف؟
………………………….
برگرفته از دیوان دوجلدی اشعارم: خوشه ای از کهکشان
تن کامگان: معاشقه کنندگان
من مفسد فیالارضام
مفسد فیالارضام
زیرا
خانهام را بدون هیولاها دوست میدارم!
در گذرگاه اشتر مست
که سرزمینم را بیابان میکند
دشنه میکارم.
عاشقم
تغزل وغزل حافظ را
با شراب اسپانیا در معاشقه میگنجانم
و به جای بسمالله میگویم : بسمالانسان!
من مفسدفیالارضام
چرا که صدای این قناری شکسته دهان را
از گلوی میهنم که میشنوم
پرندهها را از تیررس جانوران دورمیکنم.
نیای بزرگوارم فردوسی است
که زیر آسمان شکستهی حماسه
داربست و ستونهای پارسی میزد.
حتا کودک هم که بودم
مفسدفیالارضی بیش نبودم
چرا که
فوارههای رنگی را
از فوارههای خون دوستتر میداشتم.
و از مردگان و مقابر «متبرک» میترسیدم.
و آواز مستان نیمشب را
از مویهی سیاه واعظان خوشتر میداشتم.
بیگمان
مفسدفیالارض زاده شدم
زیرا
شیر مادرم را
از آب کوثر و
پستان فرشتگان دروغین دوستتر میداشتم
ساقی میکده را هم
از ساقی کوثر دوستتر میدارم.
حتا پیر هم که شوم
مفسدفیالارض خواهم ماند
- زیبا و ایرانی -
و سرانجام
گورستان کافران را
بر همجواری با مقابر«قدیسان» برتری خواهم داد.
به راستی که مفسدفیالارضام
چرا که در برابر چکهئی شبنم زانو میزنم
امّا در برابر دایناسورهای بیابانی، سر خم نمیکنم.
به جای سنگ سیاه،
پیکر روان و روان ِ پیکر دلبندم را میستایم
و چهرهی شکفتهی وی را
بر حوریان بهشتی برترمینشانم.
چهارینههای حضرت خیام
آیههای محبوب مناند.
کتاب آسمانی من کهکشان است و
کتاب زمینیام موسیقی.
به جای سینه زدن، میرقصم.
مرجع تقلید من، حافظ شیراز است و
خود،مرجع تقلید ِتَن کامگان جهانم!
شاعر اشعار اروتیکیام.
رافضیام، بابکیام، ملحدم
قرمطیام، مانویام، سرخوشم.
مفسدفیالارضام!
حتا عاشق هم که نبودم
مفسدفیالارض بودم
چه رسد به هم اکنون
که با کهکشان، رایزنی دارم
تا هماغوشیام با زمین را،
با همگان درمیان بگذارد!
ایرانیام، اینجهانیام و عاشقم.
اکنون شما بگوئید
من، چیستم
اگر که مفسد فی الارض نیستم؟!