03 June 2008

حميد میداف: آخوند فکر می‌کند اگر قرار باشد به جایی فرستاده شود که تا قبل از انقلاب، جا و مکان‌اش بود، پس همان به، که وطن بر باد رود تا چنین نشود

ما می‌گوییم آقای آخوند، آقای ملا، آقای روحانی! آقای حجةالله و آیة‌الله ! تو را چه به حکومت کردن و تو را چه به مملکت‌داری؟ تو اصولا برای این‌کار ساخته نشده‌ای!

ما می‌گوییم آخوند باید به همان ‌وظیفه‌ای که به عهده‌اش گذاشته شده است و در همان رشته‌ که آموزش دیده است عمل کند. ما می‌گوییم جای آخوند و ملا در مسجد و محراب است.

آخوند فکر می‌کند اگر قرار باشد به جایی فرستاده شود که تا قبل از انقلاب، جا و مکان‌اش بود، پس همان به، که وطن بر باد رود تا چنین نشود


تعبیر آخوند
از بشر و حقوق‌اش



واقعیت‌ها با گذشت زمان نه کهنه می‌شوند نه منسوخ. حقوق بشر و شرف انسانی بخشی از این واقعیت‌ها هستند.
چه کس معین می‌کند بشر کیست و حقوق‌اش کدام است؟

*

آیت‌الله منتظری اخیرا در پاسخ به استفتایی در باره بهائیان گفته‌ است: « این فرقه جزو کفار محسوب می‌شوند، اما کافر حربی نیستند، کافر ذمی هم نیستند، چون نه توراتی هستند، نه انجیلی و نه زبوری. لاکن کافرانی هستند در عهد و در امان حکومت اسلامی و مادامی که فعالیتی علیه حاکمیت اسلامی انجام ندهند از حقوق شهروندی برخوردارند چون به‌هر حال حق آب و گل دارند، مالیات می پردازند و غیره....» نقل به‌مضمون.

*

به ملانصرالدین گفتند ناف زمین کجاست؟ گفت همانجا که میخ‌طویله الاغ من کوفته شده است.
از یک ژاپنی پرسیدند خاور دور کجاست؟ گفت اروپا. ( اگر دنیا را در امتداد شرق دور بزنید به اروپا می‌رسید).


*

من وقتی می‌گویم در برداشت و تفکر بین آخوند و ملا و حجت‌الاسلام و آیت‌الله و روحانی بلند پایه و دون پایه تفاوتی موجود نیست، وقتی می‌گویم آن‌ها، کم‌، با هیچ آشنایی با تاریخ و جغرافی ندارند و اصولا تاریخ را نه آنطور که بوده است، بل به‌سودِ منافع خویش تجزیه و تحلیل و برداشت می‌کنند، می‌گویم جغرافیا را تا آن حد می‌فهمند، که نمی‌دانند مسلمانان «تیمور» چه کسانی هستند و در کجا زندگی‌می‌کنند و بر این تصور‌اند که این قوم مشتق از طایفه تیمور لنگ‌ هستند و یک جایی بین ازبکستان و افغانستان لانه کرده‌اند، وقتی می‌گویم این‌ها در چنبره افکار دُگم و حق به‌جانب خویش غرق هستند، ذوب‌ هستند، که دنیای حقیقی را از مجازی تشخیص نمی‌دهند، که منطق، برای شان تا زمانی کاربُرد دارد، که منافع‌ شخصی‌شان در خطر نیافتد، سخن به‌گزاف نگفته‌ام.

*

این قوم، نمی‌توانند بفهمند، یعنی قدرت درک این امر بدیهی را ندارند، که هر انسانی، هر بشری، سوا از رنگ پست و جدا از دین و مسلک و نژاد‌، نخست یک آدم است، یک انسان است، یک بشر است، که هم نزد خدا و هم نزد بنده خدا، حق و حقوقی دارد.
اگر به معاهده‌های جهانی احترام قائل بودند، که نیستند، اگر ‌بشر و حقوق خدادادی‌اش را به رسمیت می‌شناختند، که نمی‌شناسند، آنگاه می‌فهمیدند و قبول می‌کردند، تفاوتی بین یک شهروند بهایی، با یک یهودی، یک بودایی و یک مسلمان نیست.
مشکل همین‌ جا است! قدرت درک ندارند. چه بسا این گفته‌ها را کفر می‌پندارند. یعنی افق فکری‌شان اجازه گذر از یک خط یا یک دایره معین را نمی‌دهد. تا مبادا کسی با عنوان کردن این«تابو» ها، تلنگری به ذهن متحجر شان بزند، دگراندیش را کافر حربی و مهدورالدم می‌نامند و با هر وسیله ممکن، از بریدن گلو در پوشش میهمان، تا شکافتن سینه در حریم خانه شخصی، تا آدم‌ربایی و قتل در بیابان‌ها، زیر پُل‌ها، در اتوبان‌ها، تا پرت کردن از پنجره، سعی در کشیدن دیواری بین افکار پس‌مانده و دُگم خویش و آزاد‌نگری و نو اندیشی دیگران دارند.
آن‌ها تعیین می‌کنند بشر کیست و حقوق‌اش کدام است؟

*

آن چه را آقای منتظری، با تعریف و تفسیر از یک اقلیت مذهبی، خواسته یا ناخواسته، سعی در تحمیق جامعه می‌کند، شاید در خور حوزه‌های علمیه و در آن‌جا‌ها خریدارانی داشته باشد و کفایت بچه آخوند‌های تازه ریش سبیل در آورده را بکند. ولی راه چاره و حلال مشکلات و رهنمای یک جامعه پویا و زنده، در قرن بیست و یکم نیست. از منطق حرفی نمی‌زنم.
آیت‌الله منتظری می‌گوید: بهائیان کافر محسوب می‌شوند!
کافر از نظر چه کسی؟ آیا شما حق دارید به‌خاطر حفظ منافع و برای اقناع باورهای خویش گروهی آرام و اقلیتی صلح‌جو را، کافر و محارب و منافق و مخالف بنامید؟ آیا حق دارید آن‌ها را از زندگی و از آزادی محروم کنید؟ آیا اجازه دارید این کینه‌جویی و این تصورغلط را در جامعه بسط دهید؟ آیا پیروان یک مذهب، که در جامعه‌ای در اکثریت‌اند، به‌صرف اینکه از نظر عددی در اکثریت قرار دارند یا بدین دلیل که برای مدتی معین بر موکب قدرت سوار‌اند، حق دارند پیروان مذاهب دیگر را کافر بنامند؟ آزادی از آنام سلب کنند؟ آیا جایی که مسیحیان، یهودیان، بودائیان اکثریت عددی دارند حق دارند مسلمانانی را که در اقلیت قرار دارند، کافر بنامند؟ خداوند کی و کجا به‌شما اجازه داده‌است این‌گونه در باره بندگان‌اش قضاوت کنید؟
آیا این فتوای شما با علم منطق منطبق است؟


آیت‌الله منتظری می‌گوید بهائیان هرچند کافر‌اند، منتها در عهد و در امان حکومت اسلامی هستند! یعنی این حکومت اسلامی‌است که حق حیات و ممات و مقدار حقوق انسانی کس را تعیین می‌کند، نه پروردگار خالق!
یعنی بهائیان جهان نه از خدا، بل باید از آیت‌الله منتظری و حکومت اسلامی‌ی مسلط بر ایران سپاسگزار باشند، که حق نفس‌کشیدن دارند.
گیرم به‌زعم آیت‌الله چنین باشد آیا تا کنون دستِ‌کم به همین امرهم عمل شده‌است؟ آیا آن‌‌ها درعمل، در تعهد و در امان حکومت اسلامی بوده‌اند؟ آیا حکومت اسلامی اصولا خود را بدهکار این حرف‌ها و این فتواها می‌داند؟
فقیه عالی‌قدر می‌گوید: مادامی که بهائیان فعالیت‌ای علیه حکومت اسلامی انجام ندهند از حقوق شهروندی برخوردارند.

بهایی‌های ایران! سر به‌سجده فرود آرید، که دستِ‌کم شما را در سخن به‌عنوان گوسفندهای رام قبول دارند.
فکر نکنید این تنها بهایی‌ها هستند، که اگر خواهان تعویض حکومت شدند از حقوق شهروندی محروم و مهدورالدم می‌شوند؟ هر ایرانی که جر‌أت کند و بگوید حکومت اسلامی حکومت مطلوب من نیست و سرنوشتی را که پدران ما یک یا دو نسل پیش برای ما ورق زدند کفایت جامعه امروزی ما را نمی‌کند مهدورالدم می‌شود. هر کس بگوید ما با نظارت بین‌الملل خواهان رفراندوم و یک همه پرسی هستیم تا خود، که صاحب مملکت‌ایم، در ساختمان حکومت‌ و در روش زندگی مان، برای حال و آینده تصمیم بگیریم، به همان شیوه که در دنیای متمدن مرسوم است؛ آیا این نوع تفکر و عمل، طبق فتوای آقای منتظری، حرکتی علیه حکومت اسلامی است، طرف از حقوق شهروندی محروم و سزایش مرگ است؟‌

آقای فقیه عالی‌قدر! شما به‌مصداق کدام قانون الاهی یا غیر الاهی معتقدید مخالفت با حکومت اسلامی/ آخوندی ایران، که خود فغان‌تان از دست‌اش به آسمان بلند است، یک شهروند ایرانی را ، اعم از بهایی یا یهودی یا مسلمان، از حق شهروندی‌ا‌ش محروم می‌کند؟ وی را از حقوق انسانی‌اش سلب می‌کند؟ آیا ما حق نداریم بگوییم آخوندها، در هر رتبه و مقام، متعلق به‌عصر حجر هستند؟ صلاحیت و توانایی اداره یک اجتماع را ندارند؟ بشر و حقوق‌اش را تا زمانی که آن بشر سر سپرده آن‌ها‌ست و منافع‌ آخوندی را به‌خطر نمی‌اندازد، قبول دارند و به‌رسمیت می‌شناسند؟ آیا شما که بر خلاف‌کاری‌های ایران‌سوز و اسلام برباد ده این حکومت آگاهی دارید حاضرید به‌عنوان یک شهروند ایرانی ، مثل من و امثال من، در یک انتخابات آزاد رأی بر براندازی این حکومتِ از هر جهت ناتوان بدهید؟ آیا حق با من نیست اگر بگویم منافع آخوندی شما و دیگر روحانیون، بر براندازی این حکومت فاسد برتری دارد؟ هرچند اکنون هم به‌نحوی فتوا صادر می‌کنید که صدمه‌ای به قد و قواره حکومت وارد نشود؟ و هر گاه که متوجه شدید اظهار نظر شما ممکن است موجب تضعیف سیستم ‌شود، لب فرو می بندید، ملت و میهن را رها می‌کنید؟ آیا هیچ به آینده فکر کرده‌اید که چه بر سر اسلام و چه بر سر روحانیت در ایران خواهد آمد؟ اعمالی مرتکب می‌شوند گوئیا از پس امروز دیگر فردایی نیست. آیا این خود شما نبودید که گفتید مأمورین این سیستم روی ساواک شاه را سفید کرده‌اند؟

آیا در کسوت یک مصلح اجتماعی، باید این‌جور در باره اقلیت‌های مذهبی یک کشور فکر کرد؟ و این چنین با چنگ و دندان از موجودیت یک حکومت نحس و نکبت دفاع نمود؟ کجای همین حرف نیم‌بند شما مطابق میل از ما به‌تران نبود که به رئیس دفتر تان دستور دادید روز بعد با دستپاچگی گفته‌های شما را جور دیگری تجزیه و تحلیل و تفسیر کند؟ و آن‌چه را که رشته بودید پنبه کند؟ آیا حکومتی‌ها تهدید‌تان کرده بودند حصر خانگی را دوباره از سر خواهند گرفت؟

*
عده‌ای از هموطنان، به‌مصداق کفش کهنه در بیابان نعمتی‌ست، همین حرف یکی به‌نعل یکی به میخ آقای منتظری را ملاک آزادی‌خواهی وی قرار دادند و داد و فریاد بر آوردند بطن فلک "سلیمان" دیگری زایید. و روز بعد که رئیس دفتر ایشان، با دست‌پاچگی شروع به اتو کردن فتوای فقیه عالی‌قدر کرد، همه کاسه کوزه‌ها را سر او شکستند، یعنی آقای منتظری تسلطی بر دفتر و بر رئیس دفتر خویش ندارد و هرچه او فتوا دهد رئیس دفتر نخست آن‌ را در ماشین رخت‌شویی می ریزد و چرک‌گیری می‌کند.

*

-- آقای منتظری نخست در فکر نجات نظام است، سپس اقلیت‌های مذهبی می‌توانند به‌عنوان شهروندان کافر، که مالیات می‌دهند و حق آب و خاک دارند، مطرح شوند.
-- برای آقای خاتمی مصلحت نظام و پایداری حکومت آخوندی در اولویت قرار دارد، عمل قاتلین قتل‌های زنجیره‌ای و حلقه‌ای‌ و کاربرد شیاف زهر آلود و اعمال انواع شکنجه‌های اسلامی، بدمستی و لگد پرانی خواهران زینب و چماق به‌دستان خیابانی، هدف را توجیه می‌کند.
-- رهبر عظیم‌الشأن دون‌‌شأن خویش می‌داند برای افتتاح مجلس شورای آخوندی در مجلس حضور یابد و بدین وسیله به سبک خویش به‌مردم و به نمایندگان‌شان! ادای احترام می‌کند.
او که محمدرضا شاه نیست، که با لباس مبدل، دستِ‌کم احترامی برای گشایش مجلس قایل شود.
-- او از آسمان افتاده‌است و بوی چفیه‌اش نابینایان را بدون اشعه لیزر شفا می‌دهد. این وکلای منتصب از شورای نگهبان هستند، که باید به‌حضور رهبر شرفیاب شوند و مثل بچه آدم چهار زانو بنشینند، اظهار بندگی و عبودیت کنند.

*

حرف آخر این‌که: مگر ما چه می‌گوییم؟
ما می‌گوییم آقای آخوند، آقای ملا، آقای روحانی! آقای حجةالله و آیة‌الله ! تو را چه به حکومت کردن و تو را چه به مملکت‌داری؟ تو اصولا برای این‌کار ساخته نشده‌ای! ما می‌گوییم آخوند باید به همان ‌وظیفه‌ای که به عهده‌اش گذاشته شده است و در همان رشته‌ که آموزش دیده است عمل کند. ما می‌گوییم جای آخوند و ملا در مسجد و محراب است. ما می‌گوییم منافع و غرایز شخصی و قدرت‌طلبی کورکورانه‌، باعث می‌شوند، خصلت مسالمت و بی‌گزندبودن، روند مساوات و برابری، درک بی‌طرفی و عدم تبعیض و اعمال قضاوت عادلانه، از آخوند گرفته شوند.
ما می‌گوییم آخوند صلاحیت ندارد! چون انحصار طلب‌است.
ما می‌گوییم او حس احترام به وطن و کشش به آب و خاک ندارد، چون اگر قرار باشد بین موجودیت وطن و تداوم حکومت آخوندی، یکی را انتخاب کند، بی‌محابا وطن را بر باد می‌دهد.
طبق فتوای امام راحل، حکومت اسلامی مقدم بر احکام ثانویه است.

*

آخوند به اکراه و به‌حیله می‌گوید من وطن‌ام و تاریخ‌اش را دوست دارم ولی وطن را برای قدرت و تاریخ‌اش را برای منافع شخصی می‌طلبد.
آخوند فکر می‌کند اگر قرار باشد به جایی فرستاده شود که تا قبل از انقلاب، جا و مکان‌اش بود، پس همان به، که وطن بر باد رود تا چنین نشود.
جهان‌وطنی یعنی همین.

*

نگویید ما منتقدین بغض داریم نسبت به‌ طایفه آخوند.

این ما نیستیم که شما را از اوج عزت به حضیض ذلت فرود آوردیم. این قدرت‌طلبان و انحصار جویان طایفه خودتان بودند و هستند که چنین کردند با شما. ما مخالفت‌ای با شرکت شما در امور مملکت نداریم! این شمایید که باید ثابت کنید در خور و سزاوار چنین مقامی هستید و دگراندیشان را گلو نمی‌برید، سینه نمی‌شکافید! حلق‌آویز نمی‌کنید، شکنجه نمی‌کنید! ایران و ایرانی را، آن‌طور که اجداد تان کردند، مجوس و دشمن نمی‌‌شمارید و فقط از طیف ‌بهره‌وری مادی و قدرت‌طلبی مطلق، به این مملکت و به مردم‌اش نمی‌نگرید.