02 April 2008

گویی ضد فرهنگ بودن جمهوری اسلامی، چنان با ظلم و ستمش در آمیخته كه عرصه فرهنگ به راهی برای مقابله با سلطه رژیم تبدیل شده است


ضد فرهنگ بودن جمهوری اسلامی،
چنان با ظلم و ستمش در آمیخته كه
عرصه فرهنگ به راهی برای مقابله با سلطه رژیم تبدیل شده است.

میدان فرهنگ، میدان مبارزه

وبلاگ نان و پنیر

پس از انقلاب، بر جامعه ایران سركوب‌های فرهنگی زیادی اعمال شده است. ممنوعیت موسیقی، اجبار پوشش اسلامی، جلوگیری از برگزاری جشن‌ها، رقص و پایكوبی، بی‌مهری به آثار باستانی و گاه سعی در تخریب آن‌ها نمونه‌هایی از این سركوب هستند. از سوی دیگر بزرگ كردن اسلام به عنوان ابزار حكومت و رفتارهایی كه باعث شده سردمداران جمهوری اسلامی «متعرب» خوانده شوند، این سوء‌ظن را دامن می‌‌زند كه رژیم جمهوری اسلامی سعی در مخدوش كردن هویت ایرانی و جایگزین كردن ارزش‌های اسلامی-عربی دارد. در برابر همین نگرانی‌هاست كه می‌توان روحیه‌ای باستان‌گرا را در جامعه امروز ایران مشاهده كرد. كاركردهای این باستان‌گرایی بیشتر متوجه عرصه فرهنگ بوده است و در عمل به كوشش‌هایی جهت زنده كردن آیین‌های كهن ایرانی همچون جشن سده، مهرگان و اسپندارمذگان منجر شده است. همچنین، با توجه به افزایش چشمگیر بازدیدكنندگان از مكان‌های تاریخی ایران، مانند پاسارگاد، می‌توان حدس زد كه موضوع «هویت ملی» در نظر جامعه ایران، نسبت به سالیان گذشته اولویت بالاتری به خود اختصاص داده است. اكنون به راحتی می‌توان مجسمه‌ها و گردنبندهای با نقش «فروهر» و تابلوهای با طرح «پاسارگاد» را از فروشگاه‌ها خریداری كرد و حتی در كلاس‌های آموزش زبان پهلوی كه برای عموم برگزار می‌شوند، نام نوشت.

جامعه ایران برای زنده نگاه داشتن فرهنگ خویش، در بسیاری موارد ناگزیر شده است كه با محدودیت‌های دین اسلام دست و پنجه نرم كند. گرجه در سده چهارم هجری قمری، جنبش‌های روشنفكری در ایران مرزهای نقد دین را شكست، اما به هر حال «بنیاد اسلام» در نظر مردم همواره بنیادی محترم بوده است. تنها در حدود 30 سال اخیر است كه این بنیاد در معرض نقد و گاه نفی تمام قرار گرفته از سوی عامه مردم و به ویژه نسل جوان، قرار گرفته است.

حدود 1400 سال پیش، سرزمین ایران به دست اعراب گشوده شد و تا مدت‌ها زیر سلطه آنان باقی ماند. اعراب، مردمانی بودند كه بر خلاف ایرانیان، نه سابقه تشكیل دولت داشتند و نه تمدنی چشمگیر. روحیات آنان به علت شرایط سخت زندگی در بادیه‌های حجاز، در مجموع، روحیه‌ای خشن و ویژه زندگی در شرایط طاقت‌فرسای بیابان بود. اعراب پیش از اسلام به صورت قبیله‌ای زندگی می‌كردند و هر قبیله مستقل از دیگری زندگی می‌كرد و این استقلال اجازه داده بود كه نوعی آزادی مذهب میان اعراب وجود داشته باشد. هر قبیله خدای خود را می‌پرستید، در ماه‌های حرام همگی با هم به مكه رفته و بدون آن كه جنگی رخ دهد، مناسك مذهبی خود را به جای می‌آوردند. پس از آن كه شارع اسلام به مدینه رفت و رفته رفته بر قدرت نظامی‌اش افزوده شد، امكان گردآوری اعراب زیر یك چتر ایدئولوژیك پدید آمد. هر چند این چتر ایدئولوژیك با سختی و به ضرب شمشیر بر سر قبایل عرب كشیده شد، اما هرگز نیازمند پاسخ دادن به پرسش‌هایی نبود كه از ذهنیت‌های شكل گرفته در جوامع بزرگ و متمدن برآمده باشند و طبیعتا توانایی لازم برای این كار را نیز به دست نیاورد. از مردمان ساده كه برای تامین نیازهای پایه‌ای زندگی خود در سختی باشند، دینی بر می‌آید كه پیروی از آن منجر به برآورده شدن همان نیازها می‌شود و نه بیشتر. چرا كه مخاطب ساده‌اندیش اساسا بیش از آن را درك و طلب نمی‌كند. پس از حمله اعراب و فروپاشی امپراتوری ساسانی، چنین دینی، بر ایرانیانی تحمیل شد كه زیر سایه سیزده قرن تشكیل دولت، فرهنگی به نسبت اعراب آن زمان، قوام‌یافته و روحیاتی با ظرایف بسیار پیدا كرده بودند و آرمان‌ها و سعادت‌جویی‌هایشان بسیار فراتر از «سدره» و «طوبی» و «حوض كوثر» بود.

هر چه از دوران استیلای عرب بر ایران گذشت، تحمل ارزش‌های «عربی» و همچنین خواری و خفتی كه اعراب بر ایرانیان روا می‌داشتند، دشوارتر شد و جنبش‌های مسلحانه و غیرمسلحانه گوناگونی در طی سال‌های حكومت اعراب در ایران شكل گرفت. ایران، پس از حمله اعراب حدود ششصد سال توسط دو حكومت اموی و عباسی، استثمار شد. در عین حال نباید از نظر دور داشت كه هر دوی این حكومت‌ها گرایش‌های لائیك داشتند و به جز دوران نخستین، قوانین اسلام را مبنای سیاست خود قرار نمی‌داند. از همین رو موضع‌گیری‌های سیاسی جامعه ایران در طول تاریخ، منجر به «اسلام‌ستیزی بنیادی» نشد و از سوی دیگر، جنبش‌های فكری همانند تصوف، اعتزالیه و ... آن قدر آزادی اندیشه برای ایرانیان به وجود آورد كه اسلامی ویژه خود اختراع كنند و فرسنگ‌ها از آنچه در میان اعراب رواج داشت، دوری گیرند.

امروز، با روی كار آمدن حكومت جمهوری اسلامی، نخستین بار است كه نمایندگان دین اسلام بخت حكمرانی بر ایران را یافته‌اند. اگر خلفای اموی و عباسی مجالس شراب‌خواری به پا می‌كردند و توجهی به اسلام نداشتند، سردمداران جمهوری اسلامی، نه تنها به روشنی خود را نماینده اسلام معرفی می‌كنند، بلكه گرایش‌هایی به سوی فرهنگ «عرب صدر اسلام» نشان می‌دهند كه حساسیت جامعه ایران را برانگیخته است. برای نمونه، آیت‌الله مشكینی سال قمری را با فضیلت‌تر از سال خورشیدی می‌دانست (1) آیت‌الله مطهری آیین چهارشنبه‌سوری را رسم احمق‌ها و آیین سیزده بدر را ننگ می‌خواند و آن را روز سمبل خرافه و حماقت می‌دانست (2 و 3). همچنین در سال‌های پس از انقلاب بارها موضوع كاهش تعطیلات رسمی نوروز از سوی جمهوری اسلامی با اتكی به دلایل مذهبی مطرح شده است ( .(4 همچینن، بی‌مهری به آثار باستانی ایران از سوی جمهوری اسلامی و بی‌مسوولیتی سازمان میراث فرهنگی در این مورد و ... سبب ایجاد حساسیت‌هایی مبنی «ضد ایرانی بودن» حاكمان جمهوری اسلامی شده است. این حساسیت‌زایی‌ها، بدون اینكه هویت رژیم جمهوری اسلامی واقعا موشكافی شود، این گمان را «كه جمهوری اسلامی ماهیتی ضد ایرانی دارد» در نزد مردم كوچه و بازار قوت می‌بخشد. در حالی كه حاكم ستم‌پیشه سعی در بی‌ارزش كردن فرهنگ ایرانی دارد، جامعه ستم‌دیده – كه طبیعتا در پی مقابله با ستمگر برمی‌آید - برای ارج نهادن به فرهنگ خویش بیش از پیش مایه می‌گذارد. گویی ضد فرهنگ بودن جمهوری اسلامی، چنان با ظلم و ستمش در آمیخته كه عرصه فرهنگ به راهی برای مقابله با سلطه رژیم تبدیل شده است.


----------------------------------------

1) آیت‌الله مشكینی در افتتاحیه شانزدهمین دوره مجلس خبرگان، در تاریخ 7 شهریور 85 گفت: «...در مقایسه‌ سال قمری با سال شمسی درمی‌یابیم كه سال قمری سرشار از رحمت الهی است و دارای روزهای شریف، هفته‌های متبرك و ماه‌های پرفضیلت كه یكی از آن‌ها را در سال شمسی پیدا نمی‌كنید. تمام دارایی سال شمسی در نوروز است. سال قمری سه ماه حج، سه ماه عبادت و چهار ماه حرام دارد و مومنان در رجب به عمره می‌روند و اعتكاف می‌كنند...» نگاه كنید به سلام یزد.

2) «...چهارشنبه‌ی آخر سال می‌شود آخر سال شمسی، چهارشنبه‌ی آخر اسفند می‌شود. بسیاری از خانواده‌ها که باید بگیم
خانواده‌های احمق‌ها، بسیاری از خانواده‌های احمق‌ها، د یالا، آتشی روشن می‌کنند، هیزمی روشن می‌کنند؛ بعد آدم‌های سر و مر و گنده با این هیکل‌های نمدونم چنین و چنین، از روی آتش می‌پرند؛ "ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من" این چقدر حماقت است. خب چرا چنین می‌کنید؟! ـ آقا این یک سنتی‌ست مال ما مردم از قدیم پدران ما چنین می‌کردند. قرآن می‌گه: "اَولو كان آبائهم لایعقلون شیئاً..." اگر هم پدران و گذشته‌تون چنین کاری می‌کردند، شما وقتی می‌بینید یه کار احمقانه است و دلیل خریت پدران شما است؛ روشو بپوشید. چرا دومرتبه این سند حماقت را هی‌ سال به سال تجدید می‌کنید. این فقط یک سند حماقت است. که هی کوشش می‌کنید که این سند حماقت را همیشه زنده نگه‌ش دارید. ماییم که چنین پدر و مادرهای احمقی داشته ایم. "اَولو كان آبائهم لایعقلون شیئاً ...». فایل صوتی را گوش كنید.

3) «... چرا شما بگویید آقا الحمدالله ما که معذب نیستیم پس ما دیگر در هیچ روز نحسی قرار نگرفتیم. اتفاقاً ما الآن باید بفهمیم تمام روزهای ما نحس است. روز اول فروردین ما هم نحس است .بین روز اول فروردین و روز دوم فروردین و سوم و چهارم و سیزده و چهارده و پانزده نیستیم. ما از این نحسی بخوایم خارج بشیم چه باید بکنیم؟! بریم بیرون، سبزه‌ها را برید گره بزنید از این نحسی خارج بشید؟! با سمنو پختن از نحسی خارج می‌شیم، با سبزه‌ها را در روز سیزده از خونه بیرون ریختن از نحسی خارج می‌شیم؟ !بیچاره! چرا خونه‌تو ول می‌کنی می‌ری ... از خودت بیرون بیا از این رفتار زشت خودت بیرون بیا از این عادات زشت‌ت بیرون بیا، از این افکار زشت‌ خودت خارج شو! از این مرضات کثیف و پلیدی که به اون گرفتار هستی، از اون‌ها خارج شو! تا از نحوست بیای بیرون! سیزده چه گناهی دارد، خونه‌ات چه گناهی دارد؟ زندگی‌ت چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساخته‌ست‌؟! از سبزه‌گره زدن چه‌کاری ساخته‌ست؟! به خدا ننگ این مردم است که روز سیزده را به عنوان سیزده به‌در می‌روند! من نمی‌دانم این‌هایی که اسم تنظیم افکار و پرورش افکار روی خودشون می‌ذارند، چرا یک کلمه هم نمی‌گند. بل‌که برعکس ترویج می‌کنند، تشویق می‌کنند. روز ولادت خاتم‌الانبیاء که باید روز تعطیل باشد و مردم بیاند از تعلیمات آن بزرگ‌وار استفاده بکنند ما روز تعطیلی نداریم! روز ولادت شاه مردان علی‌بن‌ابی‌طالب برای ما تعطیل رسمی نیست؛ روز ولادت حسین‌بن علی برای ما روز تعطیل نیست؛ ولی روزی که سمبل خرافه و حماقت ماست، روز تعطیلی‌ست. اینا از اسلام نیست، اینا ضد اسلام است. .» فایل صوتی را گوش كنید.

4) «...به همین جهت از همان زمان حیات پیامبر اسلام (ص)، مسلمانان ناآشنا به رسوم ایرانی تمایل داشتند دیدگاه اسلام را در باب این آداب بدانند و تازه مسلمانان ایرانی نیز در پی محك اسلامی برای تداوم یا كنار نهادن آیین های كهن خود بودند و بدین ترتیب چه آیین هایی كه اسلام بر آنان خط قرمز كشید –از رفتار خدایگانی حاكمان با رعیت تا تصور قدسی از آتش تا بلند كردن مشارب و..- و چه آداب و رسومی كه به جهت تطابق نتایج آنها با فطرت انسانی و اخلاقیات از مكتب الهی اسلام مهر تأیید گرفت.

حكایت اعیاد ایرانی و رسوم متعلقه آن نیز از این قاعده مسثتنی نیست. اسلام معیار عید را توفیق پرهیز از عصیان پروردگار قرار داد و بنا بر همین اصل در هنگامه اعیاد اسلامی همواره به توجه ویژه به الهیات –با نماز و روزه و ادعیه و زیارات و...- تأكید نموده و از لهو و لعب كه غایتی غافلانه دارد، نهی فرمود. نگاهی به اعمال وارده در باب اعیاد بزرگ اسلامی نظیر فطر، قربان، غدیر، جمعه و ولادات ائمه معصومین مصدق این معناست.

اما رویكرد اسلام به اعیاد ایرانی؛ اعیاد ایرانی از سویی به رفتارهای انسانی مانند صله رحم آراسته بودند و از سوی دیگر با برخی خرافه گرایی و سرگرمی های بیهوده آمیخته...» نگاه كنيد به رجانيوز.