08 March 2008

علی اوحدی : مظلومانه اما با نشاط


!مظلومانه اما با نشاط


آقای خاتمی در جلسه ای با اصلاح طلبان در مسجد امیرالمومنین هشدار داده که؛ "ما باید این بازی را به هم بزنیم به هر صورتی که میسر است، بر این اساس با همه وجود در انتخابات، مظلومانه اما با نشاط شرکت می کنیم، خیلی ها نقشه های بزرگی کشیده اند که با حضور مردم در انتخابات خنثی می شود"! آقای خاتمی اضافه کرده که؛ "بین کاندیداهای انتخابات مجلس هشتم نیروهایی پیدا می شوند که در کنار نیروهایی که از جانب شما به مجلس می روند می توانند روی اصول پافشاری کرده، نقشه ها و سلیقه های خاص را برهم بزنند".

آقای خاتمی تأکید کرد که نمی خواهد در مورد نظارت استصوابی شورای نگهبان که پس از درگذشت آیت الله خمینی اعمال می شود، صحبت کند. اما نسبت به شیوه اجرای نظارت استصوابی ابراز نگرانی کرد! و گفته است: "کلیه کاندیداهای اصلاح طلبی که در این دوره رد صلاحیت شده اند انسان هایی مؤمن و دارای سابقه انقلابی اند که در حساسترین مقاطع پای بندی خود را به این نظام و انقلاب اثبات کردند و مردم نیز اعتماد خود به این افراد را به انحای مختلف تا به حال نشان داده اند، بر این اساس، محروم کردن این افراد از شرکت در انتخابات از بین بردن حق مردمی است که میزان، رأی آنهاست و این مسئله خطرناکی است". خاتمی تایید کرد که جریان اصلاح طلب در اکثر حوزه های انتخابیه امکان رقابت ندارد اما تأکید کرد که باید در انتخابات شرکت کرد. و به "موقعیت حساس جامعه بشری، منطقه و تهدیدهای بزرگ" اشاره کرد که "اگر کارگر شود، خشک و تر را با هم می سوزاند".

آقای خاتمی ادامه داد؛ "ما از حاکمیت دفاع می کنیم اما باید توجه داشت که نباید با انتقادهایی که ما از حاکمیت می کنیم، برخورد منفی صورت گیرد". ایشان گفت؛ "به هر اندازه باید در عرصه حاکمیت حضور داشت، این حضور را نباید از دست داد، البته با حفظ اصول و ارزشها نه اینکه برای ماندن در عرصه از مبنایی ترین اصولمان دست برداریم".

تصور می کنم نیازی به یک کلمه حرف اضافی نباشد. آنچه آقای خاتمی گفته، برای بسیاری از مخاطبان به اندازه ی کافی گویاست. انگار اما بنظر می رسد یادآوری چند نکته به خود آقای خاتمی و عده ای که هنوز هم با احساسات توده ی عظیمی از خوش باوران بازی می کنند، ضرورت داشته باشد. عرض کردم "یادآوری" چون به یقین می دانم که "آقایان" خود به این نکات واقفند، ولی از آنجا که از خصایل استوار آخوندی، یکی هم این است که حتی زیر سنگ لحد هم روی بلاهت مردم حساب می کند، یک یادآوری لازم است. می بینی که وقتی مردم دیگر بکلی از "عمامه" و "عبا" ناامید شدند، حضرات از دوره ی گذشته ی مجلس، از پیش روی صحنه عقب کشیدند و به پشت صحنه رفتند و دو دوره است که با یک بازی چرخانی بظاهر ماهرانه، "بی عمامه"ها را جلو انداخته اند. اما نه "بی عمامه"هایی که احتمالن ممکن است مسایل را بهتر رفع و رجوع کنند و برای موقعیت "آقایان" خطرآفرین باشند. این گونه افراد از پیش "رد صلاحیت" می شوند تا حتی الامکان از تردید در وجود مبارک آقایان "رفع خطر" شود. آنان که اجازه دارند در جلوی صحنه بازی ادامه می دهد تا "آبروی رفته ی" حضرات را بازگردانند، احمدی نژادها و حداد عادل ها هستند، البته. با این همه حضرات در "پشت صحنه" استوار و پایدار، ریسمان ها را در دست دارند و به دقت دست و پا و لب و دهن عروسکان را از بیت رهبری و شورای نگهبان و حوزه وووووو ... اداره می کنند. به این امید که با عملکرد لمپن ها، "آب رفته به جوی باز گردد" و محبوبیت حضرات آیات، از کوچک و بزرگ، تجدید شود.

اما آقای خاتمی! تصور نمی کنم بازی باخته را بشود دوباره بازی کرد. به گمان من همه چیز از خود امام شروع شد، و بعد، "یاران امام" ادامه دادند. این ها که شما "نمی شناسید" و نمی دانید "از کجا آمده اند"، توسط خود امام و "یاران امام" به "این بازی" کشیده شده اند. اجازه بدهید دست از "تجاهل العارف" برداریم!". حرف غریبی ست، آقا! شما از طرفی نمی خواهید در مورد اصل "نظارت استصوابی" که خلاف قانون اساسی جمهوری خودتان است، حرفی بزنید، و از طرف دیگر در مورد "شیوه ی اجرای" این خلاف، "ابراز نگرانی" می فرمایید! نگرانی شما به درستی همان ترس از "سوختن توامان خشک و تر است" چون کمتر کسی دیگر فرقی میان "اصلاح طلب" و "اصول گرا" قایل است. مدت هاست که دو جمله را به تکرار، در هر تاکسی و اتوبوس و مغازه و هر اختلاط دو نفره می شنویم؛ "همان انتخابات که رفتم، برای هفت پشتم بس است. همه شان تریشنه سر یک کرباس اند"! همین!

می پرسم؛ این "مبنایی ترین اصول" که شما از آنها "دفاع" می کنید، کدام اند؟ به راستی چه شد که "حاکمیت"ی که شما از آن "دفاع" می کنید، با انتقادهای شما "برخورد منفی" کرد و شما را از صحنه بیرون انداخت؟ پرونده ی ترور حجاریان به کجا رسید؟ پرونده ی قتل های زنجیره ای چه سرنوشتی پیدا کرد؟ (جز این که بانیان اصلی اش حجت الاسلامان حسینیان و فلاحیان حالا در آستانه ی ورود به مجلسی هستند که شما می خواهید "با نشاط" به آنها رای بدهید!). حمله به کوی دانشگاه، ضرب و شتم ها و زندان و شکنجه و عمر تلف کردن ها چه نتیجه ای داشت؟ تکلیف "لوایح دوقلوی" شما چه شد؟ تحقیق در مورد آن تصادف قطار و کشته شدن بیش از سیصد نفر از مردم به کجا انجامید؟ چرا فرودگاهی را که شما افتتاح فرمودید، بستند، و بعد خودشان افتتاح کردند؟ داستان بست نشینی نمایندگان هم خط شما که حالا "بازی" و "نمایش" خوانده می شود، و توپ و تشرهای شما که "انتخابات فرمایشی" اجرا نمی کنید، به چه نتیجه ای انجامید؟ این که در انتها شما به "حکم حکومتی" تن دادید، نه؟ باز هم بشمارم؟ واقعیت این است که در فرصت درازی که در دست های شما قرار داده شد تا "بازی" را "بهم بزنید"، استفاده کردید و هیزم زیر دیگ آش "این بازی" گذاشتید! مردم با انتخاب شما خواستند "بازی را بهم بزنند"، اما شما توپ را به سادگی به "بازیگران" پاس دادید.

می پرسم؛ "دفاع از حاکمیت" بهر قمیتی؟ سکوت؟ پذیرش؟ تحمیق مردم؟ بازی با رای و احساسات و امید و آینده ی مردم؟ آقای خاتمی! "اصول گرایان" دفاع از این "اصول" را بسیار بهتر و شجاعانه تر از شما "اصلاح طلبان" انجام می دهند. واقعیت آن است که "آنها" هم همین حرف ها را می زنند. آقای خاتمی! شما هشت سال تمام، همه ی "وسایل میسر" را برای "بهم زدن این بازی" در اختیار داشتید، ولی تن به "این بازی" دادید و با "سکوت"، "پذیرش" و بی کفایتی، میدان به "این بازی" دادید. جز خوش باوری و ساده دلی، چه دلیلی وجود دارد که مردم بار دیگر حرف های تکراری شما را باور کنند؟ پاسخش شاید این باشد که مردم رهیافت و چاره ی دیگری ندارند! چه کنند؟ به کی روی آورند؟ خود را "مظلوم" جلوه ندهید، آقا! تلاش نکنید "روحانیت" قدرت طلب و مسلط به مال و زندگی مردم را تطهیر کنید، سید اولاد پیغمبر! بازی باخته را برای بازگرداندن آب رفته به جوی، دوباره از سر شروع نکنید. حتی جبران تخریب سی ساله ی اقتصاد و فرهنگ و ... هم صد سالی برای گرده های درد کشیده ی آن ملت، زمان می برد!...

می دانید آقا! مانده ام که این مردم کجا بروند، به کی پناه ببرند؟ از "سایه ی خدا"(شاه) به نماینده ی تام الاختیار خدا بر روی زمین (شیخ) پناه آوردند. از شیخ به کی پناه ببرند؟ لابد باید مثل مادر من نشست و گفت؛ "خدا حکمشون را بوکوند"! ولی خدا هم که انگار گوشش بدهکار نیست. تعجب من از شما نیست که یک تاریخ در تقلب و تحمیق مردم تمرین داشته اید. مردم هم اگر همه ی حرف ها را از یک کانال مشخص و از زبان شما می شنوند، تعجبی ندارد چون هیچ کانال دیگری برای "حرفی دیگر" در دسترسشان نیست. گاهی اما آدم غمگین می شود که پس فکر و چشم و گوش این مردم کجا رفته؟ چرا اینقدر بی تفاوت اند؟ یک تاریخ دراز است که این همه دروغ را و تقلب را و ریا و تظاهر را و ... به این سادگی مثل راحت الحلقوم فرو می دهند، هضم می کنند، به تکرار فریب می خورند، و انگار نه انگار، باز رویشان را آن طرف می کنند و می گویند؛ "انشاءالله بز است"!