19 July 2008

تاریخ رنج نسل‌مان را بی کم و کاست و بی مبالغه و اغراق به دیگر نسل‌ها منتقل کنیم

مدت‌ها بود که در ایمیل‌های مختلف، یا در صحبت‌های فردی و جلسات سخنرانی، دوستان سؤالاتی را در باره‌ی کتاب « برساقه تابیده کنف مطرح می‌کردند و من نیز به فراخور حال پاسخ‌هایی می‌دادم. بارها با این سؤال مواجه شدم که چرا این توضیحات را به صورت عام بر روی اینترنت انتشار نمی‌دهید. برای نیل به این مقصود سؤالاتی که شده بود را دسته بندی کردم و به صورت کوتاه پاسخ‌هایم را به آن‌ها در زیر می‌آورم

پاسخ به پرسش‌هایی چند
در رابطه با کتاب «برساقه تابیده کنف»


ایرج مصداقی



بعضی‌ها می‌گویند این ها اشعار خودت هستند و به دلایلی چند نخواستی که به نام خودت منتشر شوند . در این باره چه نظری داری و در پاسخ به این افراد چه می‌‌گویی؟

قبل از هرچیز بگویم من تا کنون مطلبی نبوده که بنویسم و مسئولیت آن را به عهده نگیرم. از نوشتن با اسامی مستعار هم گریزانم. دلیلی برای انجام آن نمی‌بینم. فقط یک بار یک دهه قبل مطلبی از من در یک نشریه چاپ شد که مسئولان نشریه با حسن نیت نام مستعار بر آن گذاشته بودند؛ در حالی که من با نام خودم مطلب را ارسال کرده بودم. من همان موقع اعتراض کردم.

اما در این مورد خاص باید بگویم برای من جای بسی افتخار است که این اشعار را حفظ کرده‌ و از آن‌ها نگهداری کرده‌ام. به نظرم این ها زیباترین اشعاری است که در زندان‌های ایران سروده‌ شده‌اند. تأکید می‌کنم مشابه آن‌ها در ادبیات ما نیست. چنانچه من از عهده‌ی سرودن آن‌ها بر آمده بودم، مطمئن باشید خودم را از داشتن چنین افتخاری محروم نمی‌کردم. ای کاش من دارای چنین ذوق و قریحه‌ای بودم که می‌توانستم درد و رنج و شکوه استقامت و پایداری یک نسل را در قالب اشعاری به این زیبایی بیان کنم. صادقانه عرض می‌کنم این ظلمی بزرگ در حق شاعر است که محصول کارش را پای دیگری بگذاریم. من هیچ نقشی در سرودن این اشعار نداشتم. فقط و فقط وسیله‌ای بودم برای حفظ این اشعار؛ همین و بس.

چی شد که به فکر انتشار اشعار زندان افتادی؟

فکر انتشار این سروده‌ها از همان هنگامی که تصمیم به حفظ کردن آن‌ها گرفتم با من بود. اصلا با همین انگیزه و اشتیاق بود که این اشعار را حفظ می‌کردم و به این فکر بودم که هر طور شده این سروده‌ها را به خارج از زندان بیاورم و در اختیار مردم و آن‌هایی که مشتاق شنیدن صدای زندان و زندانیان هستند بگذارم. اما هیچ‌موقع فکر نمی‌کردم که خودم مجبور به انتشار آن‌ها هم بشوم. پیش خودم فکر می‌کردم وظیفه‌ی من حفظ، نگهداری و انتقال اشعار به بیرون از زندان است و برای بقیه‌اش فکری نکرده بودم. همیشه دلم می‌خواست که هریک از این شعرها و سروده‌ها توسط شاعر و سراینده‌اش دوباره‌خوانی و تصحیح می‌شد و به آن گونه و ترتیبی که صلاح می‌دانست انتشار می‌یافت. اما بعد به این نتیجه رسیدم دنیا را که از ما نگرفته‌اند، در ثانی در این شعرها تاریخ زندان هم نهفته است، شور و احساس یک نسل هم خوابیده‌ است، چه بهتر که همین حالا در زمانی که به آن نیاز داریم انتشار یابد. بعداً می‌توان آن‌ها را دوباره تصحیح و بازنگری کرد. ما اکنون در مرحله حفظ و نگهداری از اسناد هستیم. بعداً می‌توان به مرمت آن‌ها پرداخت.

با چه مکانیزمی این اشعار رو از حفظ کردی و برای مدتی طولانی در ذهن از آن حفاظت کردی؟ به خصوص که اشعار دارای وزن و قافیه هم نیستند و گاه دارای مفاهیم بسیار عمیقی هستند. کوچکترین اشتباهی می‌تواند اسکلت و قوام شعر را در هم بریزد و یا مقصود شاعر را به خوبی و یا به طور کامل بیان نکند.

مکانیزم آن بسیار ساده بود. قبل از هر چیز انگیزه‌‌ی انسان برای هر کاری مهم است. انگیزه‌‌ای بسیار قوی در من بود که این کار را به سرانجام برسانم. تا پیش از قتل‌ عام ۶۷ هیچ‌گاه به چنین چیزی فکر نکرده بودم. همیشه فکر می‌کردم بچه‌ها و کسانی که اشعار و سروده‌ها را خلق کرده‌‌اند، هستند و خودشان آن‌ها را به بیرون از زندان انتقال می‌دهند. خیلی‌ مواقع بچه‌هایی که آزاد می‌شدند این کار را می‌کردند و سروده‌ها و اشعار زندان را با خود بیرون می‌بردند، نمی‌دانم چه بر سر آن‌ها آمد. من در آن روزگار حتا برای لحظه‌ای هم به آزادی از زندان در نظام جمهوری اسلامی نمی‌اندیشیدم. برای همین به فکرم نمی‌زد که آثار زندان را حفظ کنم. ولی پس از قتل‌عام ۶۷ با حقیقت دردناکی روبرو شدم، نه تنها بچه‌ها رفته بودند، نه تنها بچه‌ها نابود شده بودند، بسیاری از آثار آن‌ها نیز نابود شده بود و همراه آن‌ها به خاک سپرده شده بود. از این جا به بعد بود که من حفظ آثار بچه‌ها را در زمره‌ی وظایف خودم دیدم. راستش را بگویم جدای از آن، انگیزه‌ی دیگرم خوابی بود که در مرداد ۶۷ و پیش از قتل‌عام در سلول انفرادی گوهردشت دیده بودم و این خواب هم مزید بر علت بود. گویی که وظیفه‌ی من این است که این کار را انجام دهم. در خواب خودم را در خارج از کشور ‌یافتم و عزیزی از من می‌خواست که شعرهای زندان را برایش بخوانم. همین خواب در من احساسی را تقویت کرده بود که فکر می‌کردم زنده می‌مانم. حتا در دوران قتل‌عام هم دائم به این مسئله فکر می‌کردم و به همین خاطر در ذهنم تسلیم مرگ نمی‌شدم. بعدها نیز در بسیاری تصمیم‌گیری‌ها و لحظات سخت به مددم آمد. تصورم این بود که من زنده می‌مانم و به خارج می‌روم.

با توجه به این انگیزه‌ها و همچنین عمق و غنای آثار خلق شده که آدمی را به وجد می‌آورد، تصدیق می‌کنید که کار من چندان سخت و دشوار نبود. تازه با تمام وجود دلم می‌خواست دنیا با دل‌انگیزترین کلمات و به زیباترین شکل بداند بر ما چه رفته است. فکر می‌کردم اینطوری یاد و شأن عزیزانم بهتر گرامی داشته می‌شود.

برای حفظ کردن اشعار ابتدا به توالت می‌رفتم. چند بار شعر را از ابتدا تا انتها می‌خواندم و سپس با شور و هیجان البته بدون صدا آن را دکلمه می‌کردم تا حس شعر را بگیرم و سرانجام نگاهی عمیق از بالا و تا پایین شعر می‌کردم تا عکسی از آن را در ذهن داشته باشم. این به من کمک می‌کرد که بعداً اگر در جایی کلمه‌ای را از یاد برده بودم به خاطر بیاورم.

برای چه بر ساقه‌ی تابیده‌ی کنف، چی شد که این اسم را برای کتاب انتخاب کردی؟

شیوه‌ی کشتار در سال ۶۷ دار زدن بود. برساقه‌ی تابیده کنف را از یکی از شعرهای کتاب گرفتم. می‌خواستم بگم که بچه‌ها بر طناب دار و بر ساقه‌ی تابیده‌ی کنف زندگی دوباره‌‌ای یافتند. این نگاه من به زندگی و مبارزه است. برای همین خسته و ناامید نمی‌شوم.

شاعر هم آن موقع همین را می‌دید، او نیز سروده بود «بر ساقه‌ی تابیده‌ی کنف برقص، با آهنگ سحرگهان، که چنین است رسم عاشقان»

او بر دار شدن بچه‌ها را رقصی عارفانه از سوی عاشقان می‌دید. عاشقان آزادی و رهایی میهن‌شان.


آیا پیام خاصی در این اشعار نهفته است؟

حتماً که چنین است. هر کس می‌تواند این پیام را درک کند، با صمیمیت نهفته در اشعار احساس هماهنگی و نزدیکی کند. توجه داشته باشید، جدا از بیان لحظه‌های توأم با درد و غرور یک نسل، این اشعار شکوائیه‌ی نسلی است که عاشقانه مبارزه کرد، صمیمانه عشق ورزید، قهرمانانانه جان داد و قدر و منزلتش شناخته نشد.


چرا نام سراینده‌ی هر شعر را بطور مشخص در بالای هر شعر ننوشتی.

می‌دانم که خواننده دوست دارد با شاعر آشنا شود، اما شاعر که در شرایط عادی و در ساحل امن زندگی نمی‌کند. باید شرایط را درک کرد. بسیاری از فعالان سیاسی در خارج از کشور هم برای مشخص نشدن هویت‌شان از نام مستعار استفاده می‌کنند. یک رژیم شقاوت پیشه و خون ریز بر میهنمان حاکم است که رحم و مروتی هم سرش نمی‌شود. جدا از مردم خوب میهنمان و خوانندگان فهیم، این سؤالی است که مأموران وزارت اطلاعات هم به دنبال پاسخ آن هستند. هر وقت من یا شاعر صلاح دانستیم نام سراینده هر شعر را نیز بیان خواهیم کرد. این حق ابتدایی شاعر است که بخواهد نامش در بالای شعرش درج شود. این اشعار برای «خال رخ یار» سروده نشده‌اند که نام شاعرشان را جار بزنیم. اگر روزی شاعر چنین چیزی خواست چشم با کمال میل این کار را می‌‌کنم. عجالتاً به عنوان کسی که شعرها را حفظ کرده و از زندان خارج کرده، آن‌ها را انتشار داده‌ام تا در گردباد حوادث از بین نرود.

بر چه اساس شعرها را در ۴ بخش تقسیم بندی کردی، آیا دلیل خاصی برای انجام این کار در نظر داشتی، مثلاً دوره‌ی زمانی که شعرها سروده شده و یا به خاطر جان مایه‌ی اشعار این کار را انجام دادی؟

غالب این اشعار پس از قتل‌عام سال ۶۷ در زندان‌های گوهردشت و اوین سروده شده‌اند. نام جداگانه هر بخش نیز از شعرهای همان بخش گرفته شده است و سلیقه‌ی من به عنوان جمع‌آوری کننده و تدوین کننده‌ی شعرهاست.

اشعاری که پیش از قتل‌عام ۶۷ سروده شده بودند همگی در بخش ۴ کتاب(ماه و پلنگ) جای گرفته‌اند. بخش اول کتاب که بر آن نام «خنیاگران نیلگون» گذاشته‌ام، مربوط است به اشعار پیرامون قتل‌عام، چگونگی قتل‌عام، راهروهای مرگ، گورهای دسته‌جمعی، شعرهایی که در رابطه با افرادی خاص سروده شده اند و...بخش دوم کتاب نیز حالات آن روزها را بیان می‌کند و به همین دلیل نام «زمستان در خورشید» را بر آن نهاده‌ام که نام یکی از شعرهای همین بخش است. در بخش سوم کتاب «درون همین سادگی‌های مرسوم» با یک نگاه فلسفی و عمیق که در پس شعرها نهفته است روبرو می‌شویم.

طرح روی جلد کتاب بسیار زیبا و تأثیر گذار است و با محتوای کتاب همخوانی دارد، آیا ایده‌ی خودت بود؟

نه ایده‌ی خودم نبود. من اگر اینقدر هنر داشتم که خوب بود. یکی از دوستان عزیزم این کار را انجام داد ولی متأسفانه راضی نشد از او نامی بیاورم. عکس روی جلد نیز در واقع کار خود اوست و از جایی وام گرفته نشده است. او که خود شعرها را خوانده بود حداکثر تلاشش را به کار برد تا طرح روی جلد کتاب بیانگر محتوای شعرها باشد و به نظرم به خوبی از عهده‌ی کار برآمده است.

این اشعار چه تفاوتی با دیگر شعرهای انتشار یافته از سوی شاعران مختلف دارد.

بسیاری از شاعران ما تلاش کرده‌اند تا ما را با دردهای انسانی آشنا کنند، بسیاری خواسته‌اند مخاطبان خود را با آن‌چه که در زندان‌ها می‌گذرد پیوند دهند، آن‌ها همیشه از بیرون به مسئله پرداخته‌اند، به همین دلیل گاه علیرغم تکنیک بالایی که دارند نمی‌توانند درد را آن‌گونه که بوده بیان کنند، چرا که ابتدا به ساکن خود شناخت عمیقی از آن نداشته‌اند. در رابطه با اشعار کتاب با این مشکل مواجه نیستم. شاعر خود در کانون و بطن حوادث قرار داشته و به همین دلیل ارتباط صمیمی‌تری با مخاطب بر قرار می‌کند. آن‌چه را می‌گوید با تمام وجود دیده و لمس کرده. کلمات، یک سری الفاظ نیستند با جان آمیخته‌ شده‌اند.

با این که اشعار در مورد یکی از وحشیانه‌ترین قتل‌عام ها صحبت می‌کنند از لطافت عجیبی برخوردارند. این همه لطافت از کجا آمده است؟

این نرمی و لطافت در راهروهای مرگ جریان داشت. در نگاه و سیمای بچه‌ها دیده می‌شد. مقصدی که ما برای آن مبارزه‌ می‌‌کردیم و می‌کنیم چیزی جز رسیدن به لطافت ، زیبایی و ظرافت نیست. موتور محرک و جان‌مایه‌ی مبارزه‌ی ما نیز همین بایستی باشد. اگر غیر از این بود بایستی باعث تعجب می‌بود و نشانه‌ای از انحراف. اتفاقاً برای تشخیص انحراف از مسیر اصولی این بهترین شاخص است.

شاعر نیز خود در همه‌ی لحظات حضور داشته است. او راهروی مرگ را با پوست و گوشتش حس کرده. همراه با بچه‌ها جان داده و جان گرفته. شور، نشاط و لطافت را دیده، بعد همان را در جان شعرش دمیده.

یک سری اشعار چنان که در پیوست کتاب هم به آن‌ها اشاره‌ کرده‌اید در وصف افراد خاصی سروده شده‌اند، آیا این افراد موقعیت بخصوصی در زندان داشتند؟

نه اتفاقاً این افراد موقعیت خاصی در زندان نداشتند، تعدادی ساده‌ترین افراد زندان بودند. البته بعضی‌هایشان دارای ویژگی‌های خاصی هستند. مثل محسن محمد باقر که از دو پا فلج بود و در بچگی نیز در فیلم غریبه و مه بیضایی بازی کرده بود. اما حتا شعرهایی که برای افرادی خاص سروده شده بودند نیز در واقع همه‌ی زندانیان را مد نظر دارند. سوژه‌‌ها بهانه‌ای بوده‌اند تا شاعر بتواند رو به آن‌ها حرفش را بزند. این‌هایی که می‌‌گویم محصول گفتگوهای من با سراینده‌ی هر شعر در زندان و بعد از آن است.

شعر مورسی که از آن در کتاب صحبت می‌کنی چیست و چه خصوصیتی داره؟

وقتی که مدت زیادی در سلول انفرادی می‌مانید و از مورس برای تماس با سلول‌های دیگر استفاده می‌کنید، ذهنتان مورسی می‌شود. آن‌جا بایستی کوتاه و گویا صحبت کرد تا در حداقل زمان بیشترین اخبار رد و بدل شوند. پس از مدتی ذهن فرد مورسی می‌شود. برای آن‌که بهتر متوجه شوید، این را از کسانی که این روزها زیاد اس ام اس می‌فرستند بپرسید، آن ها نیز تلاش می‌کنند از لغات کمتری برای رساندن پیامشان استفاده کنند.

در شعرهای مورسی چنانچه ملاحظه می‌کنید گاه با حداقل کلمات به رساترین شکل مقصود شاعر بیان شده است. این تجربه‌ی جدیدی در شعر است یا لااقل من این‌گونه فکر می‌کنم.

آیا این شعرها به تو برای تحمل شرایط زندان کمک هم می‌کردند، اصولاً شعر چه نقشی در مبارزه و آن‌هم زندان می‌تواند داشته باشد؟

بله به طور حتم این اشعار به من برای تحمل شرایط سخت زندان کمک می‌کردند. به ویژه پس از قتل‌ عام ۶۷ من با این شعرها زندگی می‌کردم. روزهای سختی بود جدای از این که خلاء بچه‌ها را احساس می‌کردم، در پروژه‌ی فرار از زندان و کشور به همراه چند تن از بچه‌ها شرکت داشتم. آن‌ها همه دستگیر و سپس اعدام شدند. من تنها کسی بودم که اقدام کردم و زنده ماندم. داستان آن را در جلد ۴ کتاب «نه زیستن نه مرگ» به طور مشروح توضیح داده‌ام. نزدیک به دو سال هر روز که در بند باز می‌شد، دلم هری می‌ریخت پایین، نکند مرا برای بازجویی صدا می‌کنند. اطلاعاتی داشتم که به هیچ وجه امکان سوزاندن آن‌ها نبود و همه‌ی هراسم لو رفتن آن اطلاعات بود. البته بعدها متوجه شدم بازجویان غالب این اطلاعات را داشتند.

مبارزه به ویژه وقتی با یک رژیم قرون وسطایی و ضدبشری در حال نبرد هستید، با خشونت همراه می‌شود و گریزی از آن نیست. هنر به طور عام و شعر در اینجا به طور خاص جنبه‌های انسانی مبارزه را برجسته می‌کند و یا آن‌که به زیبا ترین شکل آن را تبیین و تشریح می‌کند.

انقلابی بایستی دارای روح لطیف و ظریف باشد وگرنه یک جای کارش می‌لنگد و بایستی به ارزیابی دوباره‌ی خود و اهدافش بپردازد.

در زندان این موضوع اهمیتی ویژه می‌یابد. فراموش نکنید گاه تأثیر یک شعر، ترانه، سرود، آهنگ و یا مارش از صدها تحلیل و شعار و فریاد بیش‌تر، عمیق‌تر و انگیزاننده تر است. من در عمل آن را تجربه‌ کرده‌‌ام.

آیا فکر می‌کنی اشعاری مربوط به پیش از قتل‌عام ۶۷ به بیرون انتقال داده شده باشد، برای جمع آوری آن‌ها چه باید کرد؟ آیا خودت هم چیزی از آن‌ها را به خاطر داری؟

اشعار زیادی در دوران قبل از قتل‌‌عام به بیرون از زندان انتقال داده شدند، من لااقل در جریان بخشی از آن بودم. این که چه بر سر آن‌ها آمد مطلع نیستم. برای جمع‌آوری آن‌ها تلاشی همگانی لازم است. این وظیفه‌ی کسانی است که از آن‌ها آگاهی دارند.

جدای از این‌ها من خود تعدادی از شعرهای مربوط به سال‌های اولیه ۶۰-۶۳ زندان را که از حفظ بودم در این مجموعه نیاوردم. مثلاً‌ اشعار زیبای علی خلیلی که در سال ۶۳ به شهادت رسید و پاره‌ای اشعار دیگر. امیدوارم بتوانم آن‌ها را نیز در فرصتی دیگر و در مجموعه‌‌ای دیگر انتشار دهم.

آیا اشعاری هم هست که مربوط به زندانیان پس از آزادی از زندان باشد؟ چطور میشه به آن‌ها دست یافت.

بله هست و من از تعدادی از آن‌ها خبر دارم. از آن‌جایی که می‌خواستم اشعاری که در زندان سروده شده را بیاورم از آوردن‌ آن‌ها در این مجموعه خودداری کردم.

با انتشار این اشعار معلوم می‌شود که کارهای بزرگ زیادی در زندان‌های رژیم انجام گرفته‌اند برای جمع‌آوری آثار زندان چه بایستی کرد؟ این آثار در چه زمینه‌هایی بوده و یا چگونه می‌توان آن‌ها را دسته بندی کرد؟

جدا از شعرهای جدی، شعرهای فکاهی، ترانه، سرود و... کم نیستند. تاریخ زندان در همین ها نهفته است. بدون آن‌ها تاریخ زندان ناقص است. خیلی متأسفم که گروه‌های سیاسی تلاش لازم را برای جمع‌آوری و تدوین آن‌ها به خرج ندادند.

شعرها و ترانه‌های فکاهی زندان به خوبی می‌توانند شرایط زندان را توصیف کنند. یادش به خیر زنده یاد احمد غفار منش چه نقش بزرگی در سرودن این گونه اشعار داشت.

جمع آوری ترانه‌ و سرودهایی که گروه سرود و موسیقی زندان روی ‌آن‌ها کار کرده بودند یک وظیفه‌ی ملی است. امیدوارم کسانی که دستشان می‌رسد و یا امکان انجام این کار را دارند، دریغ نکنند. بدون آن‌ها یک جای کار می‌لنگد.

یادش بخیر داوود بخشنده علیرغم این که زیر حکم اعدام بود، اما از روحیه بالایی برخوردار بود. مصرانه از دوست شاعری که هم‌بندش بود می‌خواست شعری بسراید تا آهنگش را خودش روی آن بگذارد و توسط زندانیان به یادش در مراسم یادبودی که پس از اعدامش زندانیان خواهند گذاشت، خوانده شود. آیا از این زیباتر می‌شود کار کرد؟ از این زیباتر می‌شود حیاتی دوباره یافت و در جان و دل بچه‌ها تداوم یافت؟ این‌ کارها انجام شده است.

یادش بخیر آقای ارژنگی(استاد موسیقی اصیل ایرانی) که در قتل‌عام ۶۷ جاودانه شد چقدر با ساخت و پرداخت این ترانه‌ سرودها به هنر ما خدمت کرده‌ است. ای کاش قدرش دانسته شود و کارهایش که به مدد بچه‌ها انجام گرفت، جمع‌آوری شود.

گروه‌های سیاسی در این زمینه چه کار می‌توانستند و یا می‌توانند انجام دهند. آیا تلاشی در این زمینه تا کنون صورت گرفته است؟ این‌ها گنجینه‌های ملی و مبارزاتی هستند، این نوع کارها به خاطر گستردگی‌ و تنوع‌شان نیاز به همفکری، کار جمعی و تیمی دارند، در سراسر ایران زندان‌‌های سیاسی و زندانیان سیاسی بوده‌اند، شما که به آن‌‌جاها دسترسی نداشتید، چه بایستی کرد تا گنجینه‌هامان از بین نروند؟

تا کنون که متأسفانه تلاش چندانی از سوی گروه‌های سیاسی انجام نگرفته است. البته در طول این سه دهه مشغله زیاد داشته‌اند، اما این باعث نمی‌شود که از پرداختن به چنین موضوع مهمی غافل شوند. امروز بیش از پیش ما به این مطاب نیاز داریم.

این کار ها بایستی به صورت تحقیقی و دسته جمعی انجام گیرد تا ثمره‌ی بیشتری داشته باشد. هستند کسانی که حرف‌های ناگفته‌ی بسیاری دارند. آن‌ها می‌توانند با بیان خاطراتشان زاویای تاریک ۳ دهه‌ی گذشته را روشن کنند و شقاوت رژیم را بیشتر و بهتر باز کنند. بایستی از گروه‌های سیاسی مصرانه خواست تا به مسئولیت‌هایشان عمل کنند. بالاخره آن‌ها از امکانات بیشتری در این زمینه‌ها برخوردار هستند. مگر یک فرد چقدر می‌تواند کار کند. این کارها جدا از وقت و انرژی، بودجه نیز می‌خواهد. بایستی رفت، دنبال کرد با افراد صحبت کرد و ... باید بسیج عمومی داده شود. از همه افراد خواست در این کار مشارکت کنند. رژیم با بسیج ارگان‌هایش و با صرف بودجه‌های هنگفت و راه‌اندازی دستگاه‌های تبلیغاتی عریض و طویل تلاش می‌کند تا آن‌جا که ممکن است تاریخ کشور، به ویژه حوادث پس از انقلاب و سه دهه‌ سرکوب و جنایت را تحریف کند.

نبایستی اجازه داد گنجینه‌های ملی و مبارزاتی به تاراج روند. بعید می‌دانم در جایی دیگر سراغ داشته باشیم که تا این حد گنجینه‌هایشان مورد بی‌مهری و بی‌تفاوتی قرار گرفته باشند. دلیل آن را درک نمی‌کنم و هر روز که می‌گذرد بر حیرتم بیشتر افزوده می‌شود.

آرزوی شما در رابطه با این اشعار چیست؟

وقتی شعرها را از حفظ می کردم، حتا وقتی ‌آن‌ها را انتشار دادم، به این فکر می‌کردم که روزی این اشعار با صدایی زیبا به صورت ترانه خوانده شوند تا لطافت آن‌ها هرچه بیشتر شود. تلاءلوشان دو چندان شود.

آیا این آرزو برآورده شد؟

تا حدی برآورده شده است. اما هنوز جای کار دارد. تاکنون دوست عزیزم گلرخ جهانگیری به همراه گروه لولی ۵ تا از شعرها را به صورت ترانه‌هایی زیبا اجرا کرده‌اند. امیدوارم سی دی کارشون به زودی در بیاد. برنامه‌ی آن‌ها در تعدادی از شهرهای اروپایی اجرا شده است. یادم میاد در سمینار کلن وقتی گلی می‌خواند، همه روی صندلی‌‌هایشان میخکوب شده بودند، تابستان بود و سالگرد رفتن بچه‌ها، غم و اندوه همه را فرا گرفته بود. من در میان آن جمع تنها کسی بودم که احساسی متفاوت داشت. در تمام لحظاتی که گلی می‌خواند، لبخند برلبانم بود و از خوشحالی در پوستم نمی‌گنجیدم. احساس می‌کردم بچه‌ها زنده‌اند. باور کنید آن‌ها را حول و حوش سن می‌دیدم. با هر نت آهنگ، گویی بچه‌ها حرکت می‌کردند و من ردشان را دنبال می‌کردم. هیچکس متوجه نشد من چقدر شادم. امیدوارم هرچه بیشتر شعرهای این کتاب در غالب ترانه‌های زیبا و دلنشین اجرا بشه. این نهایت آرزوی من است.

برخورد منتقدین با کتاب چگونه بوده است؟

تقریباً هیچ. جز یکی از دوستان و خانم شهرنوش پارسی پور که کتاب را معرفی کردند، متأسفانه توطئه‌ی سکوت را دنبال می‌کنند. به خیال خودشان این نیز بگذرد. من هم که از آن دسته آدم‌ها نیستم که خودم با نام مستعار روی کارهام نقد بنویسم و ...

دو سال از انتشار این اشعار می‌گذرد و تا کنون هیچ نقدی روی آن‌ها نشده است. چرا که به هیچ کجا وابسته نیستم. خودتان که بهتر می‌دانید بخش زیادی از این نقد و نقد نویسی‌ها، باندبازی و بده بستان است و مرید و مراد پروری است. این وسط درگیری‌های سیاسی هم مزید بر علت شده است. وگرنه در ادبیات نوین ما مجموعه شعری که تمامی شعرهایش در زندان سروده شده باشه، نداریم. حتا شعرهای انتشار یافته سلطانپور و ابتهاج نیز همگی در زندان سروده نشده‌اند یا من اینگونه تصور می‌کنم. کار خوب ماندنی است.این اشعار راه خود را باز می‌کنند. مطمئن هستم در آینده از این اشعار خواهیم شنید. قدرشان دانسته خواهد شد.

چه توصیه‌‌ای به کسانی که زندان بودند و یا اطلاعی از مسائل زندان دارند، دارید؟

هیچ چیزی را به امان خدا رها نکنید. فکر نکنید بقیه هستند کارها را انجام خواهند داد. باور کنید جز شما کسی نیست و کسی چنین کاری نخواهد کرد. هیچ کس جز خود ما به فکر من و شما نیست. فرصت را از دست ندهید. هر چه می‌توانید مطالب را جمع‌آوری کنید. هر سند و خاطره می‌تواند بیانگر گوشه‌ای از تاریخ درد و رنج نسل ما باشد.

اجازه ندهید تاریخ رنج و دردی را که شاهدش بودیم مخدوش کنند. . بیایید با هم تاریخ رنج نسل‌مان را بی کم و کاست و بی مبالغه و اغراق به دیگر نسل‌ها منتقل کنیم. راست را از ناراست جدا کنیم. این بزرگترین خدمت به نسل های آینده است.


http://www.irajmesdaghi.com

Irajmesdaghi@yahoo.com

www.irajmesdaghi.com