02 May 2006

هومر آبرامیان: مگر زرتشت پاک نخستین « آدم » در میان نامردمان نبود


مگر زرتشت پاک
نخستین « آدم » در میان نامردمان نبود

هومر آبرامیان

سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ماه 2545 ؛ برابر باچهارم ماه می 2006 – سیدنی ؛ استرالیا



چندی پیش در یکی از پارکهای زیبای شهر ملبورن تندیس مرد برهنه ای برپا گردید و از راه اینترنت بنمایش جهانی گذاشته شد . از آنجا که این تندیس با نام اشو زرتشت گره خورده است ؛ نگرانی و خشم بسیاری از هم کیشان ما را برانگیخت و سیل نامه ها ی گله آمیزرا بسوی من سرازیر کرد که چرا در برابر این رخداد بد هنجار که دشنامی!! به زرتشتیان بشمار می رود خاموش نشسته ام !! ... و سیل نا سزا گویها از راه ایمیل بسوی سازنده ی این تندیس براه افتاد که چرا زرتشت !!؟؟ را برهنه کرده است !! .

نا گفته پیدا است که من نمی توانستم بدون آگاهی از چند و چون این کار واکنش بد هنجاری از خود نشان دهم که که یاد آور واکنشی باشد که چندی پیش در اروپا از سوی برخی از مسلمانان در برابر کاریکاتور پیامبر اسلام نشان داده شد ؛ از اینرو خود با شتاب به ملبورن رفتم و به همراه تنی چند از یاران خوب این بنیاد از آن تندیس با شکوه که در یکی از پارکهای زیبای ملبورن گذاشته شده است دیدن کردم .

به راستی نمی توان در برابر این تندیس زیبا ایستاد و سدها آفرین به آفریننده ی آن نگفت . من هنوز نمیدانم آن همه هیاهو برای چه بود ؟؟ مگر میکل آنژ پیکر آدم را در واتیکان برهنه نکشید ؟؟ ؛ هنگامی که پاپ خروش برکشید
که چرا آدم را برهنه کشیده ای ؟؟ میکل آنژ پاسخ داد : خداوند او را برهنه آفرید ؛ من که هستم که جامه بر تنش کنم ؛ سبزه زاران مهربان تن او به دست نوازشگر خورشید و باد سزاوارتراست تا کویر خشک تن پوش ؛ که دم زندگی آمیخته ی آفتاب است ؛ و نوازش دستهایش در جان نسیم .

مگر زرتشت پاک نخستین « آدم » در میان نامردمان نبود ؟؟

ما با دو « آدم » در تاریخ دین های جهان رو برو هستیم ؛ یکی آن« آدم » که با کوله بار سنگینی از گناه ؛ با خفت و خواری از بارگاه خداوندی رانده شد ؛ و دیگری این « آدم » که مردمان را به بارگاه خداوندی فراخواند و نشان داد که از راه اندیشه و گفتار و کردار نیک می توان « آدم » شد و جهان مزدا آفریده را به بهترین چهره آراسته کرد .

اگر تن آن « آدم » با همه ی گناهی که کرد هنوز سزاوار دست نوازشگر خورشید و باد دانسته می شود ؛ آیا نه بیشتر تن این « آدم » که خود خورشید خرد بود و نسیم جان بود و سرود زندگانی ؟؟

چرا ما نباید چشم خورشید گونه داشته باشیم و ارزشها را آنگونه که هستند بنگریم ؟؟ آیا نگاه ما بر ارزشهای زندگی نباید دگر گونه باشد ؟؟

از دید من این تندیس وارون بر داشت بسیاری از هم کیشان ما نه تنها از ارج اشو زرتشت و زرتشتیان چیزی نمی کاهد بلکه اگر اندکی هشیارتر باشیم می توانیم از این پدیده ی با شکوه دستاویزی برای رساندن پیام اشو زرتشت
فراهم آوریم .

در راستای چنین اندیشه ای من با ایرانیار گرامی کدبان فریبرز جمشیدی سرپرست ارجمند انجمن زرتشتیان سیدنی به گفتگو نشستم و پیشنهاد کردم که تخته سنگی بزرگ با اندازه های دو متر و نیم در یک متر و هشتاد از سنگ گرانیت ؛ بی آنکه به پهلوهای خام و شکسته ی آن دست بزنیم ؛ تنها یک رویه ی آنرا بتراشیم و فرازهایی از گاتهای زرتشت را بزبان انگلیسی بر روی آن کنده کاری کنیم و در کنار آن تندیس بگذاریم . خوشبختانه این پیشنهاد از سوی این بزرگمرد پذیرفته شد و من امیدوارم که انجمن زرتشتیان سیدنی هم این پیشنهاد را بپذیرند و هزینه ی آنرا فراهم آورند تا هر چه زودتر برای انجام آن دست بکار شویم .

بهر روی من بدستیاری همکارانم در ملبورن نشانی این هنرمند بزرگ را که با سرانگشتان هنر ریزش این تندیس با شکوه را ساخته و پرداخته است بدست آوردم و در یک گفتگوی تلفنی در خواست دیدار کردیم ؛ ایشان با همه ی رنجشی که از ایرانیان و بویژه از زرتشتیان و پارسیان داشت در خواست ما را با گشاده رویی پذیرفت ؛ و بدین ترتیب در دیدار سه ساعته ای که در خانه ی خوبشان دست داد ؛ من و یارانم از میهمان نوازی های گرم او و همسر هنرمندش برخوردار شدیم و سر ریز مهرشان را به فراوانی نوشیدیم .

Peter که نام این هنرمند است ؛ از نو جوانی دلباخته هنر نگارگری و پیکر تراشی بوده و برای آموختن این هنر والا راهی ایتالیا می شود و دوره های آموزشی را یکی پس از دیگری بپایان می برد و همراه با آموزش این هنر ؛ به کندوکاو در زمینه های فلسفی فرزانگان اروپایی می پردازد . در میان این فرزانگان بیشتر به نیچه و ولتر و اسینوزا دل می بازد و با خواندن « چنین گفت زرتشت !! » از نیچه راهی به فرهنگ ایران و اندیشه های زرتشت بزرگ پیدا می کند و به اینسو ی رو می آورد .

همین دلباختگی انگیزه کار بزرگ او می شود و « چنین گفت ... » را می آفریند ؛ به سخن دیگر ؛ این تندیس « ابرمرد » نیچه است که از زبان زرتشت پیکر یافته و بگفته ی خود نیچه که در نامه ای به خواهرش نوشت : « من با زرتشتم جهان را فتح کردم » راهی تازه در تاریخ اندیشه پیش پای راهیان گذاشت .

من در اینجا بسیار شایسته می بینم برای کسانی که « چنین گفت زرتشت» را نخوانده اند تکه هایی از سخنان نیچه را بیاورم : « زرتشت سی ساله بود که زادبوم و دریاچه ی زاد بوم خود را ترک گفت و به کوهستان رفت ؛ اینجا با جان و تنهایی خویش سرخوش بود و ده سال از آن آزرده نشد ؛ سرانجام دلش دگر گشت – و بامدادی با سپیده دم برخاست ؛ برابر خورشید گام نهاد و با او چنین گفت : ای اختر بزرگ ؛ ترا چه نیک بختی می بود اگر نمی داشتی آنانی را که روشنیشان می بخشی ؛ ... هان از خرد خویش بتنگ آمده ام ؛ و چون زنبوری که انگبین بسیار گرد کرده باشد ؛ به دستهایی نیاز دارم که بسویم دراز شوند . می خواهم ارزانی دارم و بخش کنم تا دگر بار خردمندان میان مردم از نابخردی خویش شادمان شوند و تهیدستان دگر بار از توانگری خویش ... پس برکت ده مرا ای چشم آسوده ؛ که نیک بختی بس بزرگ را بی رشک توانی نگریست ! برکت ده جامی را که سرریز شدن خواهد ؛ تا آنکه آب زرین جاری شود و باز تاب شادمانیت را همه سو برد « هان این جام دیگر بار تهی شدن خواهد و زرتشت دگر بار انسان شدن » - چنین آغاز شد فروشد زرتشت . ...

در میانه ی راه زرتشت به پیری بر می خورد ؛ پیر به زرتشت می گوید : « آن زمان خاکسترت را به کوهستان بردی و امروز می خواهی آتشت را به دره ها ببری ؛ ؟ از کیفر آتش افروزی نمی هراسی؟؟ ...« آری زرتشت را می شناسم چشمانش پاک است و در دهانش هیچ تهوعی نیست !! نبینی که همچو رقاص گام بر می دارد ؟؟ زرتشت دگر گشته است ؛ زرتشت کودک شده است ؛ زرتشت بیدار شده است ؛ اکنون ترا با خفتگان چکار ؟؟... زرتشت پاسخ داد : من آدمیان را دوست می دارم ...

چون زرتشت به نزدیکترین شهر کنار جنگلها رسید انبوهی از مردم در بازار گرد آمده دید ؛ زیرا وعده داده بودند که بند بازی نمایش خواهد داد . و زرتشت با مردم چنین گفت : من به شما ابر انسان را می آموزانم ؛ انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد ؛ برای چیره شدن بر او چه کرده اید ؟ موجودات همه تا کنون چیزی فراتر از خویش آفریده اند ؛ و شما می خواهید تنها فرونشستن این مد بزرگ باشید و به جای چیره شدن بر انسان حتا به حیوان باز گردید ؟؟ بوزینه در برابر انسان چیست ؟؟ چیزی خنده آور یا مایه ی شرم دردناک . انسان در برابر ابر انسان همینگونه خواهد بود ؛ چیزی خنده آور یا مایه شرم دردناک !!. شما راهی را که از کرم به انسان می رسد در نوردیده اید و هنوز بسی چیز ها در شما کرموار است . روزگاری بوزینه بودید و هنوز نیز انسان از هر بوزینه ای بوزینه تر است .... هان من به شما ابر انسان را می آموزانم . ابر انسان معنای زمین است . بادا اراده ی شما بگوید : ابر انسان معنای زمین باد . برادران شما را سوگند می دهم به زمین وفادار مانید و باور ندارید آنانی را که با شما از امیدهای ابر زمینی سخن می گویند . اینان زهر پالایند ؛ چه خود دانند یا ندانند . اینان خوار شمارندگان زندگیند و خود زهر نوشیده و رو بزوال ؛ که زمین از ایشان بستوه است پس بهل تا سر خویش گیرند . .... براستی انسان رودی آلوده است ؛ دریا باید بود تا رودی آلوده را پذیرفت و نا پاکی نپذیرفت .

هان من به شما ابر انسان را می آموزانم ؛ او این دریا است ؛ در او است که خواری بزرگتان فروتواند نشست .

انسان بندی است بسته میان حیوان و ابر انسان ؛ بندی بر فراز مغاکی ... دوست می دارم آن را که برای شناختن می زید و از آنرو خواهان شناخت است که می خواهد ابر انسان روزی بزید ... دوست می دارم آن را که کار می کند و چیزی نو می آفریند ؛ تا آنکه خانه ای برای ابر انسان بنا کند و زمین و جانور و گیاه را بهر او آماده می کند ... دوست می دارم آن را که روانش سرشار است چندانکه خویش را از یاد می برد و همه چیز ها در درون اویند .... دوست کمی دارم آن را که آزاده جان است و آزاده دل .. .. هان این منم یک بشارتگر آذرخش ؛ و چکه ای گران از ابر : و اما نام این آذرخش « ابر انسان است » چنین گفت زرتشت !! .

در اینجا بخوبی دیده می شود که نیچه از کلیسا و مسحییت دچار دل آشوبه گردیده و بگفته ی خود ش اندرونه اش را بالا آورده است ؛ در چنین روزگار ی که کلیسا در کار پرورش کرم و بوزینه بود ؛ اروپای مسیحی با اندیشه های زرتشت بزرگ آشنایی پیدا می کند و نیچه در زیر تابش چنین اندیشه هایی راهی بسوی ابر انسان باز می کند . نیازی به برهان آوری نیست که همه ی آنچه نیچه بر زبان زرتشت گذاشته است پیوندی با آموزه های زرتشت ندارد. برای نمونه در گفتاری زیر نام « در باره ی زنان پیر و جوان» در همانجا می گوید : « مرد راستین دو چیز می خواهد : خطر و بازی ؛ از اینرو زن را همچون خطرناک ترین بازیچه می خواهد .... جنگاور میوه بسیار شیرین دوست نمی دارد ؛ از اینرو زن را دوست می دارد ؛ حتا شیرین ترین زن نیز تلخ است !! ..زن باید فرمان برد تا برای سطح خود عمقی بیابد ؛ نهاد زن سطح است ؛ لایه ی جنبان و پر تلاطمی بر روی آبهای کم عمق... !!! .

و این گفتار را اینگونه به پایان می برد : به سراغ زنان که می روی تازیانه را فراموش مکن ؛ چنین گفت زرتشت . .

ما که با سرودهای شادی بخش و انسان ساز زرتشت بزرگ آشنایی داریم می دانیم که این اندیشه درست وارون آن چیزی است که در گاتها آمده و هیچ پیوندی با آموزشهای زرتشت ندارد . اما فراموش نکنیم که هنوز هم بس بسیاری از فرزانگان اروپایی مانند مری بویس ؛ سراسر اوستا و وندیداد را جدای از زرتشت نمی دانند ؛ هنوز هم هستند بسیارانی که وندیداد را تراویده و بالیده از اندیشه های زرتشت می دانند و آنرا بخش جدایی ناپذیر از آیین بهی بشمار می آورند ؛ بنا بر این آنچه را که نیچه در باره ی زن بر زبان زرتشت گذاشته است نباید برای ما شگفت آفرین باشد .

بهر رو در نشست چند ساعته ای که با پیتر در خانه ی او داشتیم ؛ به اندازه ی دانش اندک و توانایی اندک تر خود کوشیدم تا دگر گونیهای بنیادین میان آموزشهای زرتشت و دریافت نادرست برخی از فرزانگان اروپایی مانند مری بویس و فردریک نیچه را نشانش دهم و پیمان بستم که بنمایه های ارزشمندی بزبان انگلیسی از آموزشهای اشو زرتشت فراهم آورده و فرادستش بگذارم تا در آینده بهنگام آفرینش چنین کارهایی بنمایه های با ارزش تری را پیش رو داشته باشد .

در این میان سخن به فرهنگ ایران و کوروش بزرگ کشانیده شد و من به آگاهیش رسانیدم که سال 2006 از سوی بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا سال گرامیداشت کوروش بزرگ نامگذاری گردیده و این بنیاد بر آن است که تندیس کوروش بزرگ را که با اندیشه و گفتار و کردار نیک خود ؛ تابش اندیشه های زرتشت را تا فراسوی مرزهای ایران فرا برد و جهان تاریک را روشنایی و شادمانی بخشید ؛ در جای جای جهان بر افرازد .

نگاره ی این مرد بالدار که نماد کوروش بزرگ دانسته شده است بدستیاری بزرگترین استاد کارشناس و هنرمند ایرانی : مهندس هوشنگ سیحون که نامی بزرگ در جهان هنر و سازندگی دارد آماده گردیده و چشم براه دستان هنر آفرینی است تا این نگاره را به کالبد هستی در آورند ؛ چه بهتر همان دستانی که ابر مرد نیچه را آفریدند ؛ این ابر مرد تاریخ جهان را نیز به پیکر در آورند و آزادگان جهان را شادمان کنند ؛ بدین ترتیب آن « ابر مرد » که تراویده و بالیده از اندیشه های نیچه است ؛ و این « ابر مرد » که زاییده از فرهنگ ایران و بالیده در زیر تابش اندیشه های زرتشت بزرگ است در کنار هم جاداده خواهند شد .

بسیار شادمانم به آگاهی شما یاران خوب برسانم که این درخواست با گشاده رویی از سوی پیترپذیرفته شد و تا پایان نیمه ی یکم ماه می پیمان نامه ی این کار از سوی بنیاد فرهنگ ایران وایشان بسته خواهد شد و پس از در یافت پیش پرداخت کار خود را آغاز خواهد نمود . برای دیدن نمونه ی کارهای Peter و ابرمرد او به تارنمای خودش بنشانی :
www.users.bigpond.com/SCHIP/ بنگرید

من بر این باورم که با واکنش خوبی که ایرانیاران از فراخوان نامه ی بنیاد فرهنگ ایران نشان دادند ؛ گرامیداشت کوروش بزرگ در برون از مرزهای میهن ؛ بزرگترین رخداد فرهنگی در سی سال گذشته خواهد بود و دستاوردهای بسیاری را در پی خواهد آورد .

اگر به تارنمای بنیاد فرهنگ ایران بنشانی : www.farhangiran.com بنگرید خواهید دید که شاخه های بنیاد فرهنگ ایران روز بروز در جهان رو به گسترش دارند ؛ این نخستین بار است که یک سازمان فرهنگی در برون از مرزهای میهن این چنین پر و بال می گستراند و فراگیر می شود ؛ من اینهمه را زیر سر اشو زرتشت و کوروش بزرگ می بینیم !!

در همین هفته ی گذشته در دو شهر سوئد نیز گروهی از دلباختگان فر و فرهنگ ایرانزمین شاخه های این بنیاد را بنیانگزاری و کار خود را آغاز کردند . اینهمه نشان می دهند که تندیس کوروش بزرگ دستکم در ده شهر بزرگ جهان مانند تاجیکستان – دانشگاه تل آویو- پارک ارواین در اورنج کانتی– شهر ملبورن « د رکنار تندیس ابر مرد نیچه » و چند شهر بزرگ اروپایی بر افراشته خواهدشد .

برای اجرای آیینهای ویژه ی پرده برداری از روی این تندیسها که در کنار بزرگان کشوری و فرهنگی کشور میزبان – نمایندگان سازمانها ی جهانی مانند : سازمان ملل متحد – سازمان یونسکو – عفو بین الملل – سازمان حقوق بشر – رسانه های گروهی – نمایندگان خبرگزاریهای بزرگ جهان – سر پرستان و استادان دانشگاهها و دیگر کانونها ی آموزشی ؛ و جز اینها خواهد بود نازنین بانوی فرهنگیار – و موبد پاکدل ؛ بانو فتانه ی فرید ؛ بنا بدرخواست بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا از هم اکنون دست بکار فراهم آوردن چندین دست پوشش زنانه و مردانه ی دوران هخامنشی و درفش کاویان و درفشهای دوران کوروش بزرگ هستند .

در زمینه ی خنیای ایرانی « موزیک » که بهنگام پرده برداری باید دلها را بلرزاند ؛ با استاد گرانمایه احمد پژمان گفتگو کرده و ایشان را به همکاری و همازوری در این جنبش بزرگ میهنی بر انگیخته ام . برای اینکار ؛ پس از نواختن سرود ملی دو کشور ایران و میزبان ؛ نخست سرود « نیایش یزدان » ساخته ی احمد پژمان پخش خواهد شد و سپس سپاهیان ایران از زن و مرد - سوار بر اسب و پیاده - با درفشهای هخامنشیان ودرفش کاویان در دست – با آهنگ « سپاهیان ایران » که باز هم از ساخته های استاد احمد پژمان است ؛ از راهی دورتر بسوی جایگاه تندیس کوروش بزرگ به جنبش در خواهند آمد .

از زمانیکه این دوگروه همراه با آهنگ « سپاهیان ایران » راه بیفتند پرده با یک دستگاه مکانیکی به آرامی بالا خواهد رفت بگونه ای که دستکم سه دقیقه بدرازا خواهد کشید تا پرده از روی تندیس برداشته شود ؛ و این زمانی است که آن دو گروه سپاهی به جایگاه خواهند رسید ؛ و در این هنگام سدها کبوتر سپید بال همراه با سدای شیپورها از بند رها خواهند گردید تا در پیرامون تندیس بپرواز در آیند و نام ایران و کوروش بزرگ را برافرازند ...
مگو این آرزو خام است !!
مگو ایرانی همواره سرگردان و ناکام است ؛
اگر گردون بکام ما نمی چرخد ؛
وگر این آسمان از هم نمی پاشد ؛
بیا تا ما ؛
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
بشادی گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم

یاینده ایران و گسترده باد پیام جهانساز و شادی بخش اشو زرتشت

هومر آبرامیان
بنباد فرهنگ ایران در استرالیا
The Persian Cultural Foundation of Australia