«تغيير»، وسيله يا هدف ؟
بابک داد
اين روزها «تغيير» به خواسته و آرمان خيلي ها تبديل شده و برخي سياستمداران اينطور نشان ميدهند كه براي ايجاد تغيير به ميدان مي آيند. تغيير، شعاري است پويا و كاملا" منطبق است با جوهره زندگي و كمال خواهي بشر.و در عين حال، آنقدر «كلي» و پردامنه و البته جذاب است كه مي توان هر تعبير و برداشتي از آن كرد. اين شعار هم وقتي بدون «مصداقها» و نقاط هدفش بيان شود،در نهايت چيزي مي شود شبيه شعارهاي كلي و دلفريب ديگري كه در اين سالها بسيار شنيده ايم و بدانها دل بسته ايم، اما در عمل چيز ديگري از آب در آمده اند؛شعارهايي مثل «اصلاحات»،«مهرورزي»،«عدالت» و«آزادي»!
گفتن ندارد كه شعار «تغيير» مثل هر خواسته ديگري، بايد مبدا و مقصد مشخصي داشته باشد. چيزي كه در شعارهاي اين روزهاي برخي سياستمداران ما،خيلي معلوم نيست اينكه منظورشان تغيير از كدام وضعيت و تغيير به كدام وضعيت است؟ تغيير از چه به چه؟ اينكه در كدام حوزه ها ميتوان انتظار تغيير داشت؟ در كدام بخشها، تغييرات ممكن است؟اساسا" كدام وضعيتهاي ما نيازمند تغيير است؟ و كدام وضعيتهاي داراي مشكل جامعه ما غيرقابل تغيير است؟ كدام تغييرات،كوتاه مدت و كدام تغييراتي درازمدت و زمانبر هستند؟ و سياسيون ما قول رسيدن به كدام تغييراتي را براي دوران مديريت 4 ساله خود به مردم مي دهند؟ آيا آنها از ميزان توانايي خود براي انجام تغييراتي كه قولش را ميدهند،به خوبي آگاهي دارند؟و آيا در برابر كساني كه خواهان حفظ وضع موجود و عدم تغييرات هستند و به «محافظه كاري»شهرت دارند،نيروي لازم براي ايجاد تغييرات مورد نظرشان را دارند؟ودهها سئوال ديگر.
رئيس جمهوري منتخب بزرگترين قدرت جهاني،باراك اوباما هم با شعر «تغيير»راي آمريكائيان را كسب كرد.او در طول حدود يك سال و اندي فعاليت انتخاباتي،براي تك به تك بخشهاي مورد نظرش،به افكار عمومي آمريكائيان پاسخ و وعده داد و بارها با رقبا و رسانه ها و مردم بر سر هدفهايش براي تغييرات،چالشهاي جدي كرد و نهايتا" اعتماد مردمش را جلب كرد. سئوالات بالا، سئوالات بديهي و اوليه اي است كه اگر در دوران تبليغات انتخاباتي،برايشان پاسخي يافت نشود،ممكن است بدليل جذابيت اين شعار، حتي باعث پيروزي شعاردهنده اش هم بشود، اما بدون دقت در اين اما و اگرها، فقط بايد با سوزاندن يك دوره 4 يا 8ساله ديگر به جواب واقعي اين سئوالات رسيد.نتيجه تلخي كه در سالهاي اخير از شعارهاي زيباي اصلاحات يا عدالت و مهرورزي،نصيب جامعه شده است.
و يك پرسش خيلي كلي تر؛ بايد روشن كنيم كه براي جامعه اي مثل ما،تغيير يك وسيله است براي رسيدن به وضعيت بهتر؟ و يا وضعيت موجود جامعه ما به چنان حالتي رسيده كه تغيير برايش في نفسه يك هدف و آرمان است؟ هر كدام از اين دو وجه،بار معنايي خيلي مهمي دارند؛اينكه براي جامعه امروز ما،تغيير يك وسيله است و يا يك هدف؟http://www.babakdad.blogfa.com فرصت نوشتن/روزنوشته های بابک داد