08 August 2006

:جمشید پیمان



جاری در گریه های زخم

برای هزاران زندانی سیاسی که درتابستان
1367 بفرما ن خمینی قتل عام شد ند.





گزینه ی من آب نبود
من ، دریا دریا خون بودم،
جاری در گریه های زخم.
بر گستره ی فریاد های شب،
توفانی از سکوت می چرخید،
و آونگ ها، در اهتزاز بودند ،
بی اندیشه ی درنگ.
صداها ، همه، قهقهه ی سرب بود ند،
در عبور از باورهای فرو ناریخته.
رخسار چلیپائیان در آئینه ی بهت مریم
با آیه های قران در آمیخته بود.
عطش بیابانی
صلابت آب را می گسلا نید
و عیسای مسیح
در خاموشی بی شفقت آسمان
نماز وحشت می خوا ند
و فرشتگان زمینی
در میان آوازهای سرب
و لذت دامن گستر خمینی
فرو
می
ریختند .
تیر بانان جیوه ای جماران
دخترکان را به خوابگاه خویش می بردند
تا خواب دروازه بانان بهشت برنیا شوبد.
مرداد داغ
طاقت سرما را از هم نمی گسیخت
و آب
از اندیشه ی شهر منجمد ، نمی گذشت.
من ، دریا دریا خون بودم
جاری درگریه های زخم
.