12 August 2006

نياز سليمی ./. حسن زارع زاده اردشير


من اينها گويم و دنباله دارد شب . . .

گفت وگو با حسن زارع زاده اردشير، يكي از همرزمان و دوستان نزديك اكبر محمدي

نياز سليمی



گوگوش رقمي بالاي 15000 هموطن را، عليرغم بليت هاي كذا و كذا، به سالن كنسرت
مي فرستد و يا طبخ نان بربري تعداد مشتريان يك خواربار فروشي را چند ده برابر مي كند
و بعد در مقابل اخباري نظير مرگ اكبر محمدي گام از گام و لب از لب بر نميداريم.

مگر مي شود همه ي پيوندهاي ملي و ميهني را در قرمه سبزي و نان خامه اي و آواز فلان خواننده خلاصه كرد؟

......................................

با توجه به ساختار حقوقي رژيم و نيز سياست هاي جناح هاي محافظه كار و اصلاح طلب، چيزي به عنوان اصلاح پذير بودن رژيم وجود ندارد و خوب طبيعي است كه اصلاح طلبها براي اينكه ما را مخالف تلقي مي كردند به شدت مي كوبيدند. حتي در روزنامه هاي خودشان و محافل سياسي و دانشجويي چنين وانمود مي كردند كه اعضاي جبهه متحد افرادي مشكوك و آشوب گر هستند تا جلوي تقويت جنبش دانشجويي را بگيرند و تنها آلترناتيو خودشان را در دانشگاهها تقويت كنند تا بتوانند‌ از دانشجو و دانشگاه به نفع سياست هاي خودشان استفاده كنند

اين چند كلام را من كاملا جدا و مستقل از گفت وگويي كه با آقاي حسن زارع زاده اردشير داشته ام مي نويسم. اين درد دل من است با آناني كه سالهاست مي شناسمشان و آن ديگران بسياري كه به نام و چهره نمي شناسم اما يقين دارم كه در بسياري باورها و خواسته ها با آنان اشتراك كامل دارم.
مي نويسم كه به تاكيد بگويم مرگ مظلومانه اكبر محمدي از حد اين تواني كه سالهاست به دشواري استمرارش داده ايم سرريز كرده است. اين دلتنگي مضاعفي ست از شهادت به پرپر شدن اين همه جانهاي عزيز و همزمان در عصر بي تفاوتي هاي خفقان آور زيستن.
من در عجبم كه ما مرزهاي وابستگي هاي ملي و ميهني مان را چگونه و با چه معياري تعيين مي كنيم. از كدام واژگونگي ست كه حضور تيم فوتبال ايران در آلمان چنين سيلي به خوابگاهمان سرازير مي كند كه همه در هر لحظه آن به تب و تابيم و يا حضور خواننده اي به نام گوگوش رقمي بالاي 15000 هموطن را، عليرغم بليت هاي كذا و كذا، به سالن كنسرت مي فرستد و يا طبخ نان بربري تعداد مشتريان يك خواربار فروشي را چند ده برابر مي كند. و اين همه به نام وابستگي به وطن، به فرهنگ، به ريشه ها. بعد در مقابل اخباري نظير مرگ اكبر محمدي گام از گام و لب از لب بر نمي داريم.
مگر اينها فرزندان همان وطن نيستند؟ مگر اينها با هر شيوه ي ممكن آزادي و سرفرازي ايران را به قيمت جان نمي خواهند؟ مگر با هر تفاوتي در جزييات خواست و نگاهشان با ما، طالب همان حقوقي نيستند كه فقدانش ما را به اين غربت نشيني كشانده؟ مگر مي شود همه ي پيوندهاي ملي و ميهني را در قرمه سبزي و نان خامه اي و آواز فلان خواننده خلاصه كرد؟
پاسخ من به آنهايي كه ادعا مي كنند از سياست خسته اند اين است كه اين سياست نيست، خود زندگي ست و اگر هم سياستي باشد آنقدر در تاروپود زندگي عادي و روزمره تنيده كه قابل تفكيك نيست.
اينجا بحث نظرات ماكياولي و بيسمارك نيست. اينجا صحبت از نيازهاي ساده و ابتدايي آدم هايي ست كه مثل من و شما طالب حقوق ابتدايي شهرونديشان هستند. آدم هايي مثل اكبر محمدي و يا احمد باطبي و آن هزاران هزار شكسته و رفته و يا مانده و شكسته ي ديگر، آرزو مي كنند كه همه نان و سرپناهي داشته باشند و به آرامش زير آفتاب قدم بزنند و گاهي به صداي سازي گوش بسپارند و گاهي به ميل و اختيار چند خطي بنويسند و بخوانند بي آن كه حقوق و حرمت انساني شان پامال و جسمشان شكسته شود. برماست كه از اين حق دفاع كنيم. جزييات ترجيحات ما براي شكل و شيوه ي اداره ي ايران فردا مي بايد در فضايي مستقل، آزاد و متكي بر اراده عموم، كه حاصل دسترنج مشترك ماست، تعيين شود. دل مشغولي فردا را بهانه بي توجهي امروز قرار ندهيم كه شايد فردا چيز قابل توجهي باقي نمانده باشد.
"پازوليني" كارگردان بزرگ سينماي ايتاليا در شروع فيلم جنجال برانگيز "120 روز سدوم " در حالي كه دوربين را روي نقشه اروپا حركت مي دهد با اشاره به فجايع جنگ دوم جهاني مي گويد: هيچ يك از ما از اتهام مشاركت در اين فاجعه بري نيستيم. حتي اگر تماشاچيان بي تفاوت اين بازي هولناك بوده ايم.
روز سوم ورود حسن زارع زاده اردشير و انصافعلي هدايت به تورنتو بود که در صحبت با آنان اين دو زنداني عقيدتي سابق به تاكيد ميگفتند كه هر حركت و ابراز همبستگي از خارج ايران تاثير تعيين كننده و بسيار مثبتي بر شرايط عمومي در ايران و مشخصا شرايط درون زندانها دارد. اين را ميخواستم در پايان گفته باشم. همين.
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,


< با حسن زارع زاده اردشير يكي از دوستان و همرزمان نزديك اكبر محمدي كه چندي پيش به تورنتو آمده است، مصاحبه اي ترتيب داديم تا از فعاليت هاي مشترك خود با اكبر بگويد. حسن زارع زاده اردشير از اعضاي اوليه جبهه متحد دانشجويي و سخنگوي سابق اين جبهه در تهران بود كه از سال 1378 به تناوب درگير زندان و شكنجه بوده است و يكي از شاهدان شكنجه اكبر محمدي مي باشد. وي از موسسان جبهه دمكراتيك ايران و كميته دانشجويي دفاع از زندانيان سياسي است كه به دليل فعاليت هاي دانشجويي 12 بار دستگير شده و در زندان هاي اطلاعات نيروي انتظامي، سپاه پاسداران، قوه قضائيه و وزارت اطلاعات همچون بند 209، بند 240، بازداشتگاه توحيد، بازداشتگاه ناتب و خاتم ناجا، زندان 59 سپاه و ... زنداني بوده است. زارع زاده همچنين در 15 روزنامه و نشريه در ايران فعاليت داشته كه در حال حاضر پرونده هفته نامه جامع به سردبيري او در دادگاه مطبوعات باز است. اين نشريه به دليل اختصاص صفحه دوم به مسائل حقوق بشري در سال 1383 توقيف شد. وي دانشجوي رشته هاي كامپيوتر و روزنامه نگاري بود که به دليل حضور در وقايع تيرماه 1378 از تحصيل در رشته كامپيوتر از طرف رژيم منع شد و در رشته های روزنامه نگاري و علوم سياسي به تحصيل ادامه داد. او اينك براي ادامه تحصيل در تورنتو به سر مي برد و همچنان فعاليت هاي خود در ارتباط با داخل كشور را پيگيري مي كند.


از چگونگي آشنايي و آغاز فعاليت هايتان با اكبر محمدي بگوييد؟

ــ من از اوايل سال 1378 از طريق فعاليت هاي دانشجويي با اكبر محمدي آشنا شدم. در چندين جا او را مي ديدم از جمله تظاهراتي در پارك لاله، اما فعاليت مشترك ما از وقتي شروع شد ‌كه تصميم گرفتيم كميته اي براي دفاع از زندانيان سياسي ايجاد كنيم. اين كميته در تابستان سال 1377 با پيگيري هاي دانشجويان همچون منوچهر محمدي، و حمايت افرادي چون حشمت طبرزدي‌ و با حضور نزديك به 50 دانشجو راه اندازي شد. در كنار آن فعاليت هاي مشترك زيادي با هم داشتيم مثلا در برنامه هاي كوهنوردي، پخش اعلاميه و مسايل مختلفي شركت مي كرديم.
اكبر خيلي پرانرژي و پركار بود و بدون ترس و واهمه از عواقب كارش، فعاليت مي كرد. جدا از اينها فردي مهربان و صادق بود و براي همين من از همكاري و همراهي با او لذت مي بردم. چندين بار از من دعوت كرد به خوابگاه او بروم و من هم چند شب پيش او ميماندم و فرصتي مي شد تا در مورد همديگر و برنامه ها و فعاليت هاي بعدي صحبت كنيم.

اكبر محمدی چگونه شخصيتي داشت؟

ــ فرد بسيار خوشرويي بود و هميشه تبسم داشت. وقتي با اكبر صحبت مي كردم، هميشه مي ديدم كه با ديگران متفاوت است؛ اميدوارانه سخن مي گفت، از خودش تعريف نمي كرد و تنها به مبارزه و فعاليت فكر مي كرد. وقتي خبر درگذشت او را شنيدم اصلا باورم نمي شد. باورم نمي شد كه دوست عزيزي چون او را از دست داده ام. از دست دادن انسان هاي جسور، شريف، صادق و درست كردار بسيار دردناك است. بخصوص فردي كه از همه چيز خود گذشته تنها براي آزادي ميهن و شادي و رفاه مردمش.
مثلا يك بار يك تجمع در داخل دانشگاه تهران داشتيم در خرداد 1378 كه من مجري مراسم بودم و آقاي محمد مسعود سلامتي (دبير جبهه متحد دانشجويي) سخنران مراسم، كه اكبر در برابر دوربين هاي وزارت اطلاعات و حراست رفت و گفت: " فيلمبرداري نكنيد نامردها" و با دست اشاره مي كرد كه از اينجا برويد. كمتر كسي جرأت اين كارها را داشت. يا در جريان كوي دانشگاه اكبر محمدي جزو كساني بود كه در صف اول مبارزه قرار داشتند و براي همين به اعدام محكوم شد. او در زندان توحيد در برابر شكنجه هاي رژيم ايستادگي كرد و براي همين بيشتر از ديگر دانشجويان شكنجه شد.

اشاره به جبهه متحد دانشجويي كرديد، اكبر محمدي چه نقشي در آن داشت و اين جمع از كي شروع به كار كرد؟‌

ــ اكبر محمدي از بدو شروع به كار جبهه عضو شوراي مركزي جبهه متحد دانشجويي بود. بناي اصلي اين جبهه در اواخر سال 1376 پايه گذاري شد كه مهمترين افرادي كه آن را تاسيس كردند آقايان حشمت طبرزدي، منوچهر محمدي، پرويز سفري، و محمد مسعود سلامتي بودند. البته محمد قوچاني سردبير روزنامه شرق هم آن موقع در جلسات اوليه جبهه حضور داشت و قرار بود به عنوان دانشجو در تاسيس آن نقش داشته باشد كه از اول همكاري منصرف شد. از افراد مختلفي هم دعوت به كار شد. اين جبهه فعاليت هاي خود را از اوايل سال 1377 شروع كرد.

جبهه متحد دانشجويي از چه گروههاي تشيكل شده بود؟

ــ جبهه متحد دانشجويي از چند تشكل دانشجويي تشكيل مي شد و از هر تشكل هم يك يا دو نفر در شوراي مركزي جبهه حضور داشتند.
اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويي دانشگاهها و مراكز آموزش عالي (به مسئوليت طبرزدي و محمد مسعود سلامتي)، سازمان دانشجويان روشنفكر كه بعدا به اتحاديه ملي دانشجويان تغيير نام داد (به مسئوليت منوچهر محمدي)، سازمان ملي دانشجويان (به مسئوليت پرويز سفري پسر مرحوم محمدعلي سفري)، كميته دانشجويي دفاع از زندانيان سياسي (به مسئوليت خود من) و چند تشكل ديگر هم بودند كه در واقع مجموعه جبهه متحد دانشجويي را تشكيل مي دادند. اين جبهه در آن زمان تنها جريان دانشجويي مخالف حكومت بود كه از طريق تظاهرات، تجمع، اعلاميه، مصاحبه و راههاي مختلفي تحت عنوان استراتژي مبارزه فعال در قالب نافرماني مدني و مبارزه مسالمت آميز فعاليت مي كرد و از طرف همه جناح هاي حكومتي از جمله اصلاح طلب ها مورد حمله قرار مي گرفت.

اصلاح طلبان چرا و چگونه به شما حمله مي كردند؟

ــ در آن زمان جبهه متحد دانشجويي به دليل عملكرد و نوع فعاليتهايش و اينكه خواهان تغييرات بنيادين در حكومت بود و اعتقادي به اصلاحات دوم خردادي به دليل ماهيت اجزا آن نداشت، لذا مراتب از طرف آنها مورد حمله قرار مي گرفت. ما البته در پروسه اصلاحات اخلال يا مانع ايجاد نمي كرديم بلكه مي گفتيم با توجه به ساختار حقوقي رژيم و نيز سياست هاي جناح هاي محافظه كار و اصلاح طلب، چيزي به عنوان اصلاح پذير بودن رژيم وجود ندارد و خوب طبيعي است كه اصلاح طلبها براي اينكه ما را مخالف تلقي مي كردند به شدت مي كوبيدند. حتي در روزنامه هاي خودشان و محافل سياسي و دانشجويي چنين وانمود مي كردند كه اعضاي جبهه متحد افرادي مشكوك و آشوب گر هستند تا جلوي تقويت جنبش دانشجويي را بگيرند و تنها آلترناتيو خودشان را در دانشگاهها تقويت كنند تا بتوانند‌ از دانشجو و دانشگاه به نفع سياست هاي خودشان استفاده كنند.

برخورد روزنامه هاي اصلاح طلب با شما از کدام جبهه بود؟

ــ بعضي از آنها همانطور كه عرض كردم در سرمقاله ها و يا نوشته هايشان خيلي راحت مي نوشتند كه اينها مشكوك، خشونت طلب و آشوب گر هستند. در ‌اين زمينه روزنامه صبح امروز به مدير مسئولي سعيد حجاريان از همه جلوتر بود. اين روزنامه مثلا وقتي در جريان تظاهرات كوي دانشگاه در سال 1378 همه اعضاي مركزي جبهه متحد دانشجويي را دستگير كردند به جناح محافظه كار حكومت چراغ سبز نشان مي داد كه با ماها برخورد شديد كنند و حتي در برابر احكام اعدام دانشجويان زنداني، هيچ دفاعي نكردند.
گزارش هايي تحت عنوان "پسرعموهاي گارد آهني" و مطالبي ديگر در صبح امروز به روشني جريان هاي مستقل دانشجويي را زير سئوال مي برد‌ و اين در حالي بود كه همه ما در شكنجه گاه وزارت اطلاعات (زندان توحيد) تحت فشار و اذيت و آزار بوديم.
در تيرماه 1378، وزارت اطلاعات چندين اعلاميه منتشر كرد كه در همه آنها جبهه متحد دانشجويي را عامل آشوب معرفي كرده است. توجه كنيد كه آن موقع وزارت اطلاعات در اختيار سيدمحمد خاتمي و اصلاح طلب ها بود و حتي بسياري از كارشناسان وزارت اطلاعات اعضا يا طرفداران جبهه مشاركت بودند و از طرفي توجه كنيد به خطي كه روزنامه هاي دوم خردادي در آن زمان عليه دانشجويان در پيش گرفته بودند يعني در زماني که دانشجوياني مثل اكبر محمدي و احمد باطبي زير شكنجه قرار داشتند آنها در روزنامه هايشان به دانشجويان حمله مي كردند. در حالي که آن زمان، قدرت و سياست بر حقوق بشر در نزد آنها اولويت داشت، حالا مدعي دمكراسي خواهي شده اند.

واکنش شما در برابر اين اتهامات چه بود؟

كار چنداني از دست ماها ساخته نبود چون تمام تريبون ها و روزنامه ها در اختيار آنها بود و حتي وزارت ارشاد دولت اصلاح طلب به ما مجوز انتشار روزنامه نمي دادند چون مي دانستند به نفع شان نيست. آقاي محمد مسعود سلامتي سالهاست در انتظار دريافت مجوز است، اما نمي دهند،‌ البته موفق شديم چند نشريه منتشر كنيم كه نشرياتي كه صاحب امتياز آنها از جبهه متحد نبودند. تنها كار ما اين بود كه فعاليت كنيم و حرف دل مردم را بزنيم و امروز همه مي بينند كه اصلاح طلبها حتي در بين خودشان هم اختلاف و چند دستگي دارند و حتا حاضر به ائتلاف با موتلفه اسلامي و گروههاي محافظه كار شده اند.

از وضعيت فعلي زندانيان سياسي بگوييد.

ــ من از حدود 9 سال قبل در مورد زندانيان سياسي فعاليت و تحقيق مي كنم و با توجه به نوع نگرشي كه به اين مسئله دارم، معتقد هستم كه در برهه فعلي، زندانيان سياسي شرايط دشوار و نگران كننده اي دارند. بايد‌ اين دوره را يكي از دوره هاي سخت ناميد چرا كه زندانيان سياسي بيش از سالهاي قبل تحت فشار قرار گرفته اند. از اعترافات تلويزيوني تعدادي از زندانيان سياسي آذربايجان يا رامين جهانبگلو گرفته تا تحت فشار بودن دانشجويان زنداني همگي نشان مي دهد كه رژيم سياست جديدي در قبال آنها در پيش گرفته است. قتل اكبر محمدي در زندان نيز به نظر من در همين راستا قابل ارزيابي است. رژيم با كشتن اكبر محمدي به دنبال اهداف خاصي است. الان در زندانهاي تهران، آذربايجان و كردستان عده زيادي زنداني سياسي وجود دارند كه وضعيت وخيمي دارند. به نظر من بايد نهادهاي حقوق بشري در داخل و خارج كشور و بويژه در خارج كشور فعاليت هاي خود را چند برابر كنند تا رژيم نتواند به راحتي موضوع حقوق بشر را با مسائل ديگر بپوشاند و از آن عبور كند. اكبر محمدي را كشتند و حالا جان ديگر زندانيان سياسي همچون احمد‌ باطبي (زندان اوين) و عباس لساني (زندان اردبيل) در خطر است.

وضعيت فعلی اين جنبش را چگونه ارزيابی مي کنيد؟

ــ به نظر من از زماني كه احمدي نژاد رئيس جمهور ايران شد و يك كابينه نظامي امنيتي تشكيل داد براساس سياست هاي كلان امنيتي رژيم، يك برنامه متفاوتي نسبت به دولت قبلي در پيش گرفته شد. مثلا در دولت قبلي يك نگاه ابزاري به دانشجو وجود داشت، اما الان تمام سعي و تلاش رژيم براي خنثي و نابود كردن هر نوع فعاليت دانشجويي استوار است. از چند ماه پيش شروع كردند به بستن تشكل هاي دانشجويي و روز به روز شاهد توقيف و غيرقانوني شدن انجمن ها و تشكل هاي دانشجويي هستيم كه مهمترين آنها انجمن دانشگاه اميركبير بود كه دو ماه پيش غيرقانوني اعلام شد. از طرفي تلاش مي كنند با كمك بسيج دانشجويي و نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها يك جو پليسي و رعب و وحشت در دانشگاه ها ايجاد كنند تا به نوعي فعاليت ها را به حداقل برسانند. مسئله بعدي جلوگيري از هر نوع تجمع و حتي برنامه هاي فرهنگي دانشجويان است كه همه اينها با هماهنگي چند نهاد مهم از جمله وزارت اطلاعات، وزارت علوم و قوه قضاييه صورت مي گيرد. در كنار قوه قضاييه بايد گفت سپاه پاسداران هم وجود دارد ‌كه تحت پوشش اين قوه فعاليت مي كرد و ادامه مي دهد، اما الان اكثر آنها جذب وزارت اطلاعات شدند و به هر حال شرايط جديدي را براي سركوب دانشجويان در پيش گرفتند. همين افراد، مانع حضور دانشجويان در مراسم هفتم اكبر محمدي شدند از ترس اينكه مبادا حضور آنها باعث شود كه يك حركت اعتراضي شكل بگيرد و همه آنها را در مسير آمل دستگير كردند كه هنوز چند ‌نفر از آنها از جمله از جمله دوست عزيزم اميد عباسقلي نژاد در زندان است