ایرج مصداقی
در پوشش «چپ» در خدمت راست
نوشتههای من در ارتباط با گنجی، فعالیتها و مواضع او اگر چه ممکن است به لحاظ شکلی در بعضی موارد مشابه نظرات اعلام شده دیگر مخالفان امروزی گنجی از جمله فریبرز رئیس دانا و... باشد اما به لحاظ ماهیتی در تضاد و تقابل با آن چه آنها مطرح میکنند است. مخالفت من با گنجی باعث نمیشود که از هر بیپرنسیبیای استقبال کنم و یا از طریق انصاف خارج شوم.
فریبرز رئیس دانا دیواری کوتاه تر از گنجی پیدا نکرده است.[1] او در زرورق «چپ» و با سر دادن شعارهای آبکی «رادیکال» که این روزها محمود احمدینژاد و حسین شریعتمداری بیش از همه میدهند هشیارانه و با در نظر گرفتن حساسیتها به گنجی حمله میکند تا در داخل کشور فضای حرکتی هرچه بیشتری برای خود فراهم کند. وی تا آنجا پیش میرود که برخلاف شأن و مقام یک استاد دانشگاه از فرهنگ لومپنیزم نیز کمک میگیرد و میگوید:
«باز می گوید بیا حول ما اتحاد کنیم؟ فوتینا! انگار ما بچه ایم. ...با کلمه "کارگر" غش می کنند، با "طبقه" آبله مرغون می زنند...باید کاهگل بگیریم جلوی دهان همه این روشنفکران دینی را»[2]
آقای رئیس دانا موقعیت شناس خوبی است. وقتی «دوم خردادیها» در قدرت
بودند همراه و همدوش علیرضا علوی تبار(یکی از مسئولان سرکوب و عاملان جنایت ،علیه بشریت[3] ،
جلایی پور(فرماندار سابق مهاباد و عوامل سرکوب در کردستان)
جمیله کدیور( نماینده مجلس و همسر وزیر ارشاد)،
اکبر گنجی عضوعقیدتی سیاسی سپاه پاسداران در سیاهترین سالهای میهن،
عزت الله سحابی، شهلا شرکت، حسن یوسفی اشکوری، علی افشاری و...
به کنفرانس برلین آمده و به جای کاهگل امروزی گل و شیرینی جلوی دهان
«روشنفکران دینی» مثل «عزتالله سحابی» و «حسن یوسفی اشکوری»
که هیچ، جلوی دهان جنایتکاران علیه بشریت هم میگرفت
.
رئیس دانا در بارهی گذشتهی همانهایی که روزی در کنارشان مینشست و امروز در حاکمیت نیستند میگوید:
«خب خودشان و خودمانی هایشان در سال شصت و شصت و یک در نابود کردن چپ دخالت داشتند ...»
البته چون فریبرز رئیس دانا خود را نماد و سخنگوی «چپ» در ایران معرفی میکند تنها از مسئولیت افراد در نابود کردن «چپ» سخن به میان میآورد و لزومی نمیبیند از بقیه که بسیار بیشتر بودند سخنی به میان آورد. شاید گفته شود که سخن به میان آوردن از «نابود» شدگان مجاهد در داخل کشور هزینه زیادی را میطلبد و منصفانه نیست از فریبرز رئیس دانا بخواهیم به طور علنی دست به چنین کاری زند. اگر چنین منطقی را بپذیریم که من قبول دارم، آیا بدان مفهوم نیست که دفاع از «چپ» ادعایی و منظور نظر آقای رئیس دانا خطر زیادی نداشته و هزینهای چندانی را نمیطلبد؟
جلالخالق! آیا مسئولیت دومخردادیها در نابود کردن «چپ» و... چیزی است که امروز از پرده بیرون افتاده باشد؟ نه حواس رئیس دانا جمع است و در میان دعوای دو جناح رژیم، فعلاً یقهی بخش «دوم خردادی» آن را که دستش از حاکمیت کوتاه است میگیرد و میگوید:
«من چه اتحادی با این فاشیستها دارم؟ هی لباس های خود را عوض می کنند!»
چرا آقای رئیس دانا زمانی که این فاشیستها لباس عوض کرده و «اصلاحطلب» شده بودند، چیزی نمیگفت و حالا که از قدرت برکنار ماندهاند تیغ بر آنها میکشد؟ چگونه نماد «چپ» و سخنگوی «زحمتکشان و کارگران» کشور در کنفرانس برلین در کنار همین «فاشیست» ها مینشست خدا میداند. آیا قبلاً هم فاشیست بودند یا تازگی فاشیست شدهاند؟
سخنان فریبرز رئیس دانا مصداق «کلمه حق یراد بهاالباطل است». او کلام حقی را در مسیر نادرستی به خدمت میگیرد. او تصور میکند با کاربرد مشتی الفاظ لومپنمآبانه و شعارهای آبکی میتوان رهبری جنبشی را به عهده گرفت.
او در ادامه میگوید:
« من رفقای خودم را می شناسم، جوان ها، کارگرها، دانشجوها، زنان و سالمندانی را می شناسم که چقدر آگاهند. آنها آماده هستند که سرنوشت میهنشان را در دست بگیرند. نه! این طور نمی ماند. اندر بلای سخت، پدید آید فضل و بزرگ مردی و سالاری. ما الان در فضای سخت و مه آلودی گیر کردیم، با چراغ های مخصوص کوچکی که در دست من و رفقايم هست میبينيم که چه جوانه های درخشان و اميد بخشی در حال شکوفا شدن است»
البته نمیدانم منظور آقای رئیس دانا از «اندر بلای سخت» و پدید آمدن «فضل و بزرگ مردی و سالاری» چیست؟
شاید ایشان با «چراغهای مخصوص کوچکی» که دارند «جوانههای درخشان» را ببینند ولی بعید میدانم چنانکه تصور کردهاند «سرنوشت میهن» و یا «سالاری» مردم به دست ایشان و دوستانشان سپرده شود.
به نظر من ناراحتی فریبرز ريیس دانا از آنجاست که گنجی بدون اجازهی او و «نیروهای دموکرات و چپ» رخت سفر پوشیده چرا که در همان مصاحبه میگوید:
«نیروهای دموکرات و چپ به طور مشخص حتی من دیدم، می دانم و شنیدم که این حرکت خودسرانه ایشان را که بدون مشورت رفته است آنجا حتی تقبیح هم کردند.»
سؤال من اینجاست، یکی از فاشیستهایی که «هی لباس های خود را عوض می کنند» و « خودشان و خودمانی هایشان در سال شصت و شصت و یک در نابود کردن چپ دخالت داشتند» چرا بایستی برای سفر رفتن و پروژهی سیاسی اجرا کردن و آلترناتیو و رهبر تراشیدن از «نیروهای دموکرات و چپ» و از «بزرگمردان» و «سالاران» اجازه بگیرد؟
چرا «نیروهای دموکرات و چپ» چنین انتظاری دارند؟ مگر قبلاً چنین کاری میکردند که این بار خلاف عادت عمل کردهاند؟
آیا مشکل آقای ريیس دانا به این خاطر نیست که چرا گنجی این بار تنها بار سفر بسته و توجهی به «فضل و بزرگ مردی و سالاری» او نکرده است؟ آیا مشکل این نیست که چرا مانند کنفرانس برلین وی را همراه خود نبرده و یا حداقل مشورتی با او نکرده است؟
فریبرز رئیس دانا در نظام جمهوری اسلامی در هجدهمین سالروز قتل عام زندانیان سیاسی که طی آن صدها زندانی شریف به جرم مارکسیست و کمونیست بودن و ارتداد از دین اسلام اعدام شدند، در حالی که تیغ تصفیه در دانشگاهها دامن اساتید غیر سیاسی را هم گرفته، در حالی که رئیس دانا خود میگوید: «چپ ها از سال شصت به این طرف در گلزار خاوران و... زیر خاکند»، در ملاءعام خود را کمونیست و نماد آزایخواهان معرفی میکند و اندر فوائد «چپ» و «آرمانهای سوسیالیستی» و طبقه «کارگر» و «زحمتکشان» و بسیاری چیزهای دیگر سخن میگوید و همچنان به استادی در دانشگاه مشغول است و گزندی به او نمیرسد! این «چپ» و «نماد»ش چه خطری برای رژیم دارد خدا میداند. رژیمی که کوچکترین تحرکات برخلاف منافعش را زیر نظر دارد بر این همه قهرمانی که ایشان به خرج میدهد چشم فرو میبندد. اگر صداقتی در کار است آیا تاکنون لااقل برای خود ایشان این سؤال ایجاد نشده که چرا صابون رژیم به تنشان مالیده نشده است؟ چرا بقیه چپها «از سال شصت به این طرف در گلزار خاوران و... زیر خاکند» یا در به در کشورهای خارجی هستند اما ایشان در میانهی میدان و در مقابل چشمهای اطلاعاتی رژیم «هل من مبارز» میطلبد و اتفاقی هم نمیافتد.
و به قول خودش دو تا چک و لگد خوردن از انصار حزبالله را که به وقت عمل دوست و دشمن نمیشناسد میگذارد پای جانفشانی و میگوید:
«چه بر من گذشت برای دفاع از ایشان[گنجی] و چه هزینه ای پرداختیم!»
آیا «بلای سختی» که ایشان دم از آن میزند دو تا چک و لگد خوردن است؟ آیا بها پرداختن در نظام جهل و جنون و جنایت جمهوری اسلامی همین بهایی است که آقای رئیس دانا تا کنون پرداخته؟
رئیس دانا در جایی از این مصاحبه، احساسات ضدآمریکاییاش گل کرده که چرا گنجی به نیویورک و مقابل سازمان ملل رفته و تا دلتان بخواهد در این باب سخن میگوید و آسمان و ریسمان را به هم میبافد و کیفرخواست برای گنجی میتراشد از جمله آن که:
«حالا ظاهرش سازمان ملل است ولی به نظر ما حقیقتش انتخاب نیویورک است. ظاهرش صحبت کردن در یک فضای آزاد است ولی به نظر ما واقعیتش رفتن به قلمروی ایالات متحده امریکاست»
اما آقای رئیس دانا که خود در قلمرو جمهوری اسلامی و در دانشگاه آن مشغول مبارزه و جانفشانی علیه جمهوری اسلامی است و نوید میدهد که نیروهایشان «آماده هستند که سرنوشت میهن را به دست گیرند»! چند خط پایین تر موضوع را فراموش کرده و اعتراف میکند که توسط عبدالله مؤمنی به گنجی پیغام داده بود که نام عابد توانچه و یاشار قاجار را نیز در کارزارش بیاورد که گنجی نمیپذیرد. یعنی اگر میپذیرفت موضوع حل میشد و رفتن به «قلمرو ایالات متحده آمریکا» نیز اشکالی نداشت.
اگر رفتن به «قلمرو ایالات متحده آمریکا» غلط است پس چرا دیگری را واسطه قرار دادید که نامهای مورد نظر شما در آنجا از سوی گنجی که حامی «فاشیست» هاست آورده شود؟
رئیس دانا حتا توجهی به سؤال مصاحبه کننده ندارد چرا که هدف دیگری را در سر میپروراند. پرسشگر میپرسد:
«اکبر گنجی در اظهارات اخیرش بارها نسبت به موضع جنگ طلبان واکنش نشان داده و از جنبش صلح گفته است. این می تواند عملا نکته مثبتی باشد؟»
اما رئیس دانا در پاسخی که ربطی به سؤال ندارد با دوختن آسمان و ریسمان به هم میگوید:
«تا زمانی که امپریالیسم امریکا وجود دارد هواپیما عوض کردن و از این کشور به آن کشور رفتن مسخره کردن صلح است. تا آنجا که ما آموزش دیده ایم و یادمان می آید وفتی آتش جنگ افروخته می شود و یک تیمی می خواهد برود موضوع را فیصله دهد اولین اقدام خودداری از انداختن موشک به یکدیگر است. اینجا دولت ایالات متحده می گوید نه! اصلا چنین چیزی وجود ندارد. بگذار چهارده روز بعدی هم برود. بیست و یک روز بعد فلسطینی باقی نمی ماند. شیعیان جنوب لبنانی باقی نمی ماند که کسی با آنها وارد مذاکره شود. این دغل کاری ها یعنی چه؟ امپریالیسم، مانع صلح است. خودکامگی، جهل و نفرت مانع صلح هستند و عوامل پدیدآورنده اینها، ستمگری و بهره کشی از یک سو و فقر و تهیدستی و تبعیض از دیگرسوست. برای به دست آوردن صلح باید اراده مردمی که زیر ستم هستند باید...»
امپریالیسم آمریکا کی قرار است نابود شود؟ یعنی تا زمانی که امپریالیسم آمریکا وجود دارد کسی حق ندارد به آمریکا یا به سازمان ملل برود؟ یعنی تا زمانی که آمریکا هست کسی حق «هواپیما عوض کردن و از این کشور به آن کشور رفتن را ندارد»؟ تکلیف دوستان شما که در «قلمرو ایالات متحده آمریکا» زندگی و فعالیت سیاسی میکنند چیست؟ مگر همین الان خانم شیرین عبادی در آمریکا تشریف ندارند؟ این چندمین سفر ایشان به «قلمرو ایالات متحده آمریکا» است؟ مگر خانم شیرین عبادی تقریباً با رهبران کشورهای امپریالیستی که حاضر به دیدار او شدند ملاقات نکرد؟ آیا اگر همین الان آقای ريیس دانا را به سخنرانی در سازمان ملل در نیویورک دعوت کنند با اشتیاق نمیپذیرد؟ اگر از او برای سخنرانی در پارلمان اروپا که متعلق به «کشورهای امپریالیستی اروپا» است دعوت کنند آن را رد میکند؟
آیا منطقی در این نوشته هست؟ نمیدانم در این مورد آقای رئیس دانا از روی دست احمدینژاد نگاه میکند یا برعکس. یا این دو با هم مسابقه گذاشتهاند. یکی در صدد محو امپریالیسم آمریکاست و دیگری در صدد محو اسرائیل از روی کره زمین.
فریبرز رئیس دانا امروز به شکلی فرصتطلبانه در آن واحد خود را هم نماد، وارث و سخنگوی هزاران مبارز چپ و انقلابی معرفی میکند که سالهاست در گورستانها آرمیدهاند و هم در دوران خاتمی برای «نشریه کارگری» علی ربیعی شکنجهگر و اطلاعاتی معروف مطلب تهیه میکرد. مواضع رئیس دانا را در داخل و خارج از کشور در دوران هشت ساله «اصلاحات دوم خردادی» که شرایط به مراتب مساعدتر از امروز بود مرور کنید، او هیچگاه تا این حد «رادیکال» و «چپ» نبوده است. او در دفاع از «چپ» و «مارکسیسم» و ... اینچنین عنان از کف نداده بود. چه اتفاقی افتاده است که خون آقای رئیس دانا به جوش آمده است؟
اگر ایشان راست میگوید این مواضع را علیه خانم شیرین عبادی نیز اتخاذ کند که در بسیاری زمینهها دارای مواضع به مراتب محافظهکارانه تری نسبت به گنجی است. خانم عبادی با داشتن جایزهی صلح نوبل چه گلی به سر مردم ایران و به ویژه زنان و جنبش چپ زده است؟ آیا خانم عبادی سخنگوی « زحمتکشان و طبقه کارگر» است که فریبرز رئیس دانا مسئولیت استقبال از او و معرکهگردانیهای بعدی او را به عهده داشت؟ خانم عبادی که در زمینهی وحدت «حقوق بشر و فقه اسلام» روی دست «روشنفکران دینی» بلند شده و سخنگوی آنان در خارج از کشور است. حتا از بلندگوی مساحد نیز نمیگذرد.
رئیس دانا در جای دیگری از مصاحبه مزبور برای جمهوری اسلامی دل سوزانده و میگوید:
«نظام سرمایه داری بهترین هایش را می گذارد در ویترین. خوشکلک هایش را می گذارد در ویترین. آن از ماهواره، که می بینید. من تعجب می کنم که جمهوری اسلامی انقدر کند ذهن عمل می کند. چرا ماهواره ها را بر می دارد؟ بگذارید باشند تا مردم بشناسند اینها چه کسانی هستند. چرا جمهوری اسلامی آقای گنجی را انداخت زندان؟ کاش که زودتر می گذاشت حرفهایش را بزند. می زد، مردم می فهمیدند کی هستند اینها...»
مشخص است رئیس دانا جمهوری اسلامی را به بسیاری ترجیح میدهد. اما انصاف هم خوب چیزی است. آیا مواضع گنجی در زندان و پس از زندان راست تر از مواضع او پیش از زندان است؟ آیا گنجی بدتر از حاکمان جمهوری اسلامی است که خط میدهید حاکمان جمهوری اسلامی برای افشای او بگذارند حرف بزند؟ حرف بزند که چی بشه؟ مردم دو دستی به جمهوری اسلامی بچسبند؟ اگر عملکرد و مواضع گنجی باعث افشای چهرهاش شده است، پس چرا آقای رئیس دانا هنگامی که گنجی در زندان بود و ماهیت خودش را با مانیفستهایش افشا میکرد در دفاع از او این همه فعالیت میکردند؟ چرا در آن دوران جلوی آگاهی مردم را میگرفت؟ چرا نمیگذاشت مردم بفهمند «کی هستند اینها». مگر نه آنکه مانیفستهای گنجی که فریبرز رئیس دانا علیه آن شوریده است در زندان نوشته شد و همان موقع که او حامی گنجی بود انتشار یافت. منشأ این همه دوگانگی در چیست؟
در مجموع من مواضع اعلام شده از سوی فریبرز رئیسدانا بر علیه گنجی را که در تارنماهای مختلف آمده باب طبع دستگاه خامنهای ارزیابی میکنم که این روزها احساسات «ضدامپریالیستی» و آمریکا ستیزانه شان نیز گل کرده است.
در رابطه با اطلاعیه کانون نویسندگان مبنی بر عدم حمایت از دعوت گنجی نیز که با استقبال بسیاری از مخالفان کارزار گنجی روبرو شد و سراسیمه آن را به یکدیگر تبریک گفتند، ذکر این نکته را ضروری میدانم که تکذیب آنها از موضع راست و محافظهکارانه بود و نه از موضع چپ و اصولی. اطلاعیه آنها در رابطه با ماهیت کارزار نبود. کانون نویسندگان با انجام هر گونه حرکت سیاسی از سوی کانون مخالف است. یعنی اگر من و شما را هم به سیخ کشیدند آنها اعتراضی نخواهند کرد چرا که تشکلی صنفیاند مثل تشکلهای دیگر! یعنی اگر اسامی باب میل من و شما هم در کارزار اعتصاب غذا برده میشد بازهم حمایت نمیکردند. البته اگر چنین سیاستی را کانون در همهی زمینهها رعایت میکرد قابل فهم و درک بود ولی متأسفانه کسانی که چنین تئوریای را در کانون جا انداختند خود به هیچوجه رعایت آن را نکردند و در موقعیتهای مختلف «سیاسی» شده و به عنوان عضو کانون به حمایت از جناحها و باندها و سیاستهای رژیم پرداختند.
ذکر چند نکته ضروری:
برای آنان که با سابقهی آقای رئیس دانا آشنا نیستند لازم است نکاتی را با توجه به نوشتههای ایشان توضیح دهم تا یک تنه به قاضی نرفته باشم و اگر ادعایی میکنم مستند باشد.
آقای ريیس دانا در مقالهی «خرمشهر» که در نشریه آدینه ۵۴، چاپ شده با «ادبیاتی خاص و آشنا» به نطفههای تشکیل بسیج و سپاه جنبهی مردمی و گریلایی داده و مینویسد:
«مردم مسلح شدند و نطفههای یک ارتش مردمی و گریلایی تشکیل شد.»[4]
فریبرز رئیسدانا که ادعای «چپ» و «سوسیالیسم» و ... دارد بدون آن که ذرهای در مفهوم «جنگ میهنی» و «جنگ ضد میهنی» تأمل کند به جنگی که به اعتراف سردمداران رژیم پایههای آن را استحکام بخشید و هست و نیست کشور را به باد داد جنبه «دفاع مقدس» داده و در باب آن قلمفرسایی میکند. در همین وانفسا موقعیت را نیز مناسب تشخیص داده و برای آن که زمینهی کاری را برای خود فراهم کند در مسیر دلخواه باندهای قدرت به متهم کردن هزاران هزار نفری که هست و نیست خود را در طبق اخلاص نهادند میپردازد و مینویسد:
«باری از آن مردمی که راه رفع ظلم را در تظلیم به ظالم دانستند و از خوشگذرانهای سرسپردهی قدرت و آماده به همدستی با جنایت برای صیانت منافع شخصی تنگ بینانه و از آن بی وطنان سطحی که بگذریم، آرزوی فتح خرمشهر، همانقدر تناور بود که آرزوی صلح و آزادی و عدالت پس از انقلاب.» [5]
آیا من و مایی که بهترین سالهای عمرمان را در زندانهای رژیم سپری کردیم، آنهایی که از خانه و خانمان خود گذشتند و بیش از دو دهه است در راه آرمان خود هر سختی را تحمل میکنند، هزاران هزار تبعیدی که رنج غربت را به جان خود خریدند، «راه رفع ظلم را در تظلیم به ظالم» دانستیم یا آقای رئیس دانایی که به «سردار سازندگی» مشاوره میداد و برای بازگشت متخصصان ایرانی به «قلمرو جمهوری اسلامی» طرح و برنامه میداد؟ آیا رفسنجانی و امثالهم «ظالم» نیستند؟ در نگاه «چپ» و مارکسیسم مورد ادعای آقای رئيس دانا «ظالم» کیست؟ دارای چه نوع شناسنامهای است؟ آیا مشاوره دادن به سردار سازندگی «همدستی با جنایت» نیست؟ آیا «ظالمان» شناسنامهی ایرانی هم ممکن است داشته باشند؟
آقای رئیس دانا سخنگو و مدعی «چپ» در ایران همان کسی است که مینویسد:
«آخرین تحول کارشناسی در این زمینه [بازسازی خرمشهر] برپایی کنفرانس بینالمللی بازسازی خرمشهر در دانشگاه تهران بود، به مدت ۱۰ روز در پایان دیماه، در این کنفرانس نامهای مشهوری چون هاوارد راکلین آمریکایی، کوکرن انگلسی، دوناتو ایتالیایی، نومیلر چک، پروفسور گالانتای سوئیسی، جرجی ویچ ارمجد از شوروی و نواک لهستانی حاضر بودند. هر کدام با انبوهی علم و تجربه در کار بازسازی مناطق ویران .
در میان تمام مباحث مطرح شده، مهندس هادی میرمیران و دکتر فریبرز رئیس دانا نیز به نمایندگی از یک گروه مهندس مشاور، خلاصه طرح بازسازی خرمشهر را ارائه دادند. »[6]
چنانچه ملاحظه میشود ایشان به دولت «سردار سازندگی» حداقل در زمینه بازسازی خرمشهر مشاوره میدادند. معلوم نیست نامهای مشهور آمریکایی و انگلیسی و ایتالیایی نمایندگان «امپریالیسم» بودند یا «زحمتکشان» کشورهای فوق؟
قصدشان از شرکت در سمینار سازندگی بود یا مشارکت در چپاول و یا ایجاد زمینههای لازم برای برقراری روابط فعال سیاسی و اقتصادی؟ البته مرا میبخشید که محبورم به سبک استدلال آقای رئیس دانا پرسش کنم.
در قاموس کسی که برگزاری آکسیون مقابل سازمان ملل متحد را رفتن به «قلمرو ایالات متحده» معرفی میکند، دادن مشاوره به «سردار سازندگی» چه معنا و مفهومی دارد؟
فکر نمیکنم هیچ چپ اصیلی در دنیا پیدا شود که مشاوره دادن به جانیانی چون رفسنجانی را مایه مباهات خود بداند و یا بتواند آن را توجیه کند.
اشتباه برداشت نشود من به هیچ وجه معتقد نیستم که مردم عادی، کارمندان و حقوقبگیران دولتی، کسانی که در پروژههای عمرانی شرکت میکنند، مهندسین مشاور، پزشکان، ورزشکاران، هنرمندان و... مورد بازخواست و یا حتا پرسش قرار گیرند که چرا در ادارهی امور با رژیم همکاری میکنند و یا به آنها و مردم سرویس میدهند. چرا که کار کشور و مردم بایستی بچرخد. نمیشود از همه توقع داشت که دست از کار بکشند. من انتقادی به مرحوم مهندس میرمیران پدر معماری نوین ایران که اخیراً فوت کرد ندارم، چرا که او ادعایی در مورد رهبری مردم و مبارزه و ... نداشت. او مهندسی بود که از طریق ذوق و تخصص خود تلاش میکرد به اعتلای کشور کمک کند. وی در سال ۸۳ از سوی خاتمی نشان درجه یک هنری نیز دریافت کرد. او طرحهای زیادی را در شهرهای اصفهان، شیراز، بم و ... در ارتباط با وزارت مسکن ارائه داد. فقدانش را نیز ضایعهای برای کشور میدانم. اما آقای رئیس دانا که ادعای «چپ» و مبارزه و ظلم ستیزی و ... دارد نبایستی به این مسائل پاسخ دهد؟
رئیس دانا در رابطه با دلایل مهاجرت از ایران در مقالهی بازگشت متخصصان، جنبههای اقتصادی اجتماعی و سیاسی آن در نشریهی جامعه سالم شمارهی ۲ مهر ۱۳۷۰ مینویسد:
«از لحظهی انقلاب به بعد، کارشناسان و متخصصانی که به دلایل مختلف خود را همسو و سازگار با شرایط جدید نمیدیدند، راحت غرب را به تلاطم وطن ترجیح دادند و به کشورهای دیگر مهاجرت کردند.
... در این میان نبود تربیت سیاسی و تعهد ملی و اجتماعی، در دلنازکیهای متخصصان نقش بسیار داشت. به خصوص کارشناسانی که به برکت سیاستهای حمایتی شاه به نان و نوایی رسیده بودند و امکانات و امتیازهایی داشتند، نمیتوانستند کارمندان و کارشناسان عادی را در پستهای بالاتر از خود تحمل کنند.
برخوردهای تعصب آمیز سبب شد تمیز آنانی که به دلایلی توجیه ناپذیر کشور را ترک کردند و آنهایی که صرفاً دلنازکی عامل رفتنشان بود، به سختی میسر میشود. ...
گروه دیگری رفتهاند تا از امتیازهای تقریباً بادآورده خود به صورت دارایی حفاظت کنند و سرمایه و ثروتشان را در ایالات متحده به کار اندازند؛ همچنین شاهد جسور شدن مردمی نباشند که گویا قرار بوده است در برابر صاحبان امتیازهای مدرکی و علمی به زانو افتاده باشند.
جنگ ضربهی دیگری بر چرخ فرار زد و بر شتاب آن افزود. این بار علت، ترس و عدم امنیت بود. ۹۴ ماه جنگ به طور مداوم، بر انگیزهی خروج و یا بازنگشتن فارغالتحصیلان میافزود. در این میان، زودرنجی ها و حتا فشار همسران [ بخوانید زنان کم عقل و احساساتی] به انگیزههای فرار دامن میزد. به خصوص آنها که از مقررات جاری خیابان چنان رنجیده بودند که گویی تمامی مشکل از اینجا ناشی میشود.»[7]
نگاه کنید به دلایل رئیس دانا برای مهاجرت از کشور:
مهاجران کسانی هستند که « راحت غرب را به تلاطم وطن ترجیح دادند»، دارای «تربیت سیاسی و تعهد ملی و اجتماعی» نبودند، دل نازک بودند، در دوران شاه به «نان و نوایی» رسیده و حاضر نبودند «کارمندان و کارشناسان عادی[بخوانید حزباللهیهای ابله] را در پستهای بالاتر از خود تحمل کنند»، نمیخواستند شاهد جسور شدن مردمی[منظور امت حزبالله و همیشه در صحنه است] باشند که حاضر نبودند در مقابل مدارک علمیشان زانو بزنند. در نگاه آقای رئیس دانا بخشی از این مهاجران، «زن ذلیل» هایی هستند که در مقابل فشار همسران «زودرنج» خود تسلیم شده و به خارج مهاجرت کردند.
تنها عامل مهاجرتی که در میان نیست، وجود یک رژیم قرون وسطایی مذهبی است که هست و نیست یک ملت را به غارت برده و علتالعلل تمامی مشکلات مردم ایران است. رئیس دانا هیچ اشارهای به یک دهه سرکوب مداوم و خونین مردم ایران نکرده و تنها در یک جا از «مقررات جاری خبایان» نام میبرد که بیخودی یک عده را رنجانده و فکر میکنند که «تمامی مشکلات» از آن ناشی میشود. آیا مشکل مردم ایران و سرکوب خونین و وحشیانه مردم تنها در «مقررات جاری خیابان» و حجاب و ... خلاصه میشد؟ از نظر ایشان دلایل «توجیه پذیر» و «توجیه ناپذیر» برای مهاجرت چیست؟
رئیس دانا به عنوان یکی از مشوقان طرح بازگشت متخصصان به «قلمرو جمهوری اسلامی» مینویسد:
«با پایان گرفتن جنگ (و حتا پیش از آن)، با روشن شدن جنبههایی از امنیت در شهرهای مرکزی و تهران، موج خروج آرام گرفت و بازگشتها نیز میّسر شد.» [8]
نمیدانم در نظر آقای رئیس دانا «روشن شدن جنبههایی از امنیت در شهرهای مرکزی و تهران» موضوع قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را نیز در بر میگیرد یا خیر؟
«میّسر» شدن «بازگشت ها» به چه مفهوم است؟
یعنی همهی مهاجرین برای شرکت در پروژهی «سازندگی» بایستی به کشور مراجعت کرده و در خدمت آن قرار میگرفتند؟ آیا این بدان مفهوم نیست که رژیم جمهوری اسلامی شرایط بازگشت را مهیا و «میّسر» کرده بود و این مهاجرین بودند که عناد ورزیده و باز نمیگشتند؟
او در ادامه مینویسد:
«از سال ۶۸ برنامه تشویق به بازگشت جدی شد. یک بار نیز در سال ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ در زمان نخست وزیری اقای میرحسین موسوی، طرح تشویق به بازگشت مطرح شد...
طرح جدی تشویق از سال ۱۳۷۰ و به خصوص در ملاقات هیئتی به ریاست وزیر اقتصاد و دارایی با تنی چند از کارشناسان ایران در نیویورک مطرح شد. دولت ایران امروز، به طور جدی به سیاست بازگشت علاقه نشان میدهد.... اما هر چه هست سیاست فعلی بسیار متفاوت با گذشته است...»[9]
چنانچه ملاحظه میشود آقای رئیس دانا در جدیت رفسنجانی و پروژهی او تردیدی ندارد و سیاست او را «بسیار متفاوت با گذشته» ارزیابی میکند و به نوبهی خود دعوتنامه برای بازگشت متخصصان میفرستد. غفار حسینی و مجید شریف دو تن از قربانیانی بودند که فریب چنین دعوتنامههایی را خوردند و به کشور بازگشتند و جان خود را بر سر آن گذاشتند.
آیا آقای رئیس دانا هنوز هم بر عقاید سابق خود پا برجاست؟ آیا آقای رئیس دانا انتقادی در مورد به خود کرده است؟
Irajmesdaghi@yahoo.com
........................................................
[1] مصاحبه مزبور را میتوان در آدرس زیر یافت. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=4507
[2] پیشین.
[3] مسئول اطلاعات سپاه فارس و از گردانندگان وزارت اطلاعات فارس. نقش مستقیمی در سرکوب و کشتار سالهای سیاه دههی ۶۰ داشت.
[4] مقاله خرمشهر، نشریه آدینه، شمارهی ۵۴، بهمن ۱۳۶۹ چاپ شده در کتاب ناموزنیها(چهارده مقاله در گسترهیایران و جهان) از فریبرز رئیسدانا، مرکز نشر سمر، ۱۳۷۱، صفحهی ۲۲۴.
[5]پیشین، صفحهی ۲۲۵.
[6] پیشین، صفحهی ۲۲۷.
[7] کتاب ناموزنیها(چهارده مقاله در گسترهیایران و جهان) از فریبرز رئیسدانا، مرکز نشر سمر، ۱۳۷۱، صص ۱۱۶- ۱۱۷
[8] پیشین صفحهی ۱۱۷.
[9] پیشین