26 November 2006

روزگاري زني هنرمند در ديار صيغه گران و بچه بازان مذهب زده سنگسار لنز شد





پيامي به زهرا اميرابراهيمي -

هادی خرسندی

دختر جان!
قرباني نامردي شدن سرشکستگي ندارد.
تو چون دختر من و خواهر مني.
و مثل آنان مصلوب زن بودنت ميشوي
در دنيائي که مرد، خدعه در بستر عشق مخفي ميکند.

زهراجان
عشقبازي زيباست. زن با مرد، يا مرد با مرد، يا زن با زن.
زشتي در استفاده رذيلانه از تکنولوِژي است.
اگر آن دوربين هيز آنجا نبود هيچ اتفاقي نيفتاده بود.
چرا افتاده بود؛
مثل هزاران هزاران اتفاقي که هر لحظه در هر خلوتي ميافتد.


«وقتي درختي در جنگلي ميافتد،
اگر کسي نبيند يا نشنود؛
هيچ اتفاقي نيفتاده است.»

بگذار اتفاق افتاده باشد
زهراخانم عزيز
دخترم!
نجابت اگر معنائي داشته باشد
(که من آن را مربوط به عشق و سکس نميدانم)
تو همچنان نجيبي.
مثل همه مردان و زنان ديگر
که به خلوت ديگران تجاوز نميکنند.
که عروس عشق را به حجله ي دنائت نميبرند.

دخترجان!
کاش آن فيلم حقيقي باشد،
کاش بگوئي که تمام فريم هاي فيلم حقيقي است.
براي ما هيچ چيز عوض نميشود
تو در رژيمي ضد زن
قرباني عشق ورزيدن شده اي
اما صيغه ي رهگذران نيستي
در روزگاري که
فقري پراکنده روي درياي نفت
خواهران کوچکتر ترا
به عرب هاي جنوب ميفروشد.

خواهرجان
زمان ميگذرد
و اين ماجرا فراموش ميشود
آنچه در يادها خواهند ماند
و در قصه ها خواهند گفت
اين است که روزگاري
زني هنرمند
در ديار صيغه گران و بچه بازان مذهب زده
سنگسار لنز شد.

اما آن مرد،
آن نامرد، آن نانجيب
با اين ننگ چگونه خواهد زيست؟
و آن ننگ
اين مرد را
چگونه تحمل خواهد کرد؟



....................................

يكشنبه 6 آذر 1385

http://www.asgharagha.com/