از برج عاج پلهای پایین نمیآیی؟
به بهانه حقوقنگرفتن تحریریه كارگزاران
محمدرضا جعفری
وضعیت بغرنجی است. در شرایطی که ارقام میلیاردی در پروژه های کوچک و بزرگ به یاری نوعی دلالی اقتصادی، که در قالب پیمانکاری و خصوصیسازی رنگوبویی قانونی و موجه پیدا کرده است، جابهجا میشود و دستاندرکاران این پروژهها در کنار بازاریان و مدیران اقتصادی به کمترین زحمت بیشترین گردش مالی را از زندگی همه به جیب خود سرازیر میکنند، عدهای برای گذران زندگی در حد دوام آوردن در بازه زمانی محدود، هم جان میکنند، هم تندی میشنوند، هم منت میبینند و آخر در همان گذران زندگی و دوامآوردن، می مانند. صحبت از کارگرانی نیست که همه توان و هستی خود را در کار طاقتفرسایی میگذارند که ماهها بدون همان حقوق ناچیز ِ تا حد ِ نمردن میمانند، درست در جایی که کارفرما به دلیل به اصطلاح «ضرر»های ناشی از کاهش سودهای نجومی، صفرهای بانکیاش را از زندگی کارگران کسر میکند؛ صحبت از روزنامهنگارانی است که برای روزنامهای کار می کنند که وابسته به جناحی است که بخشی از بزرگترین پروژهها و پیمانکاریها متعلق به آن است. وضعیت اقتصادی امروز که در کاهش قدرت خرید، افزایش بیکاری، کاهش و کافی نبودن دستمزدها، افزایش سرسامآور قیمت مسکن و اجاره آن و ... نمود پیدا کرده است، نه تنها پای دولت فعلی را به میان میآورد، بلکه پیش و بیش از آن محصول روابط اقتصادی است که در دولتهای پیشین، در طرحهایی چون تعدیل ساختاری و برنامههای پنجساله، بنیان نهاده شده است. بله، آقای سردبیر! مردم هرچه قدر هم که فراموش کار باشند، باز هم خاطره چیزی که قیمتاش را با جان و هستی و توان خود پرداخت کرده اند از یاد نمیبرند. خاطره ریاضت اقتصادی، فقر و محرومیت از امکانات بدیهی زندگی فراموششدنی نیست. در آن زمانی که توزیع ثروت عمومی، منهای عموم صورت میگرفت، عدالت اجتماعی عدهای محدود را شامل و درآمدهای کشور راهی حسابهای خاصی میشد، مردم تاوان چیزی را پس میدادند که در به وجود آمدناش هیچ نقشی نداشتند؛ تاوانی اما به بدترین شکل ممکن که آقایان هیچ زمان هیچ درکی از آن نداشتهاند و نخواستهاند. این شرایط هیچوقت برای کارفرما و سرمایهدار قابل تصور نیست، چراکه هرگونه کاهش «سود» به سرعت از توان و هستی کارگر و کارمند و طبقات زیرین اجتماع، جبران میشود. این مهم نیست که چه بلایی سر کسانی میآید که برای کاهش هزینهها بیکار میشوند یا چند ماه حقوق نمی گیرند، سر آقایان سلامت – بگذار کنگرهشان را برگزار کنند با خیلی میلیون هزینه.
آقای سردبیر فرافکنی نکنید. قضیهای به این صراحت را پیچیدهکردن، به زبان عامیانه، همان پیچاندن کسانی است که اینجا و اکنون درگیر مسئلهای هستند که به نحو خطیری با حیاتشان مرتبط است. دوامآوردن در این شهر و کشور بیدروپیکر، کار حضرت فیل است و آقایان و سرمایهدارانی که در بالگردها و ماشینهای باکلاسشان، بر فراز آن چه که در شهر میگذرد، میگذرند و چه بسا که از همین وضعیت نابههنجار هم بیشتر به نان و نوایی میرسند. افکندن تمام این مسئله به دولت و انحراف ذهنها از عدم پرداخت حقوق کارکنان از سوی کارفرما به سمت نقش دولت فعلی، باز به زبان عامیانه، همان نمردن بزک است در انتظار رسیدن بهاری است آن چنان که وعده می دهند: به ما رای دهید تا... ! اما هیچ کس نیست که به این سوال مهم جواب دهد که طی چهار دوره اختیار دولت، چه اتفاقی افتاد. لااقل میدانیم که این دولت و وضعیت اقتصادی امروز، از زیر بته سربر نیاورده است.
وضعیت اقتصادی و روابط بین کارگر و کارفرما در بنگاه هایی که به نوعی متعلق یا وابسته به جناح اصلاح طلب حاکمیت است نشان دهنده ی تضاد و تناقض فاحش بین گفتمان اصلاح طلبی مدعیان و عملکرد عینی اقتصادی آنان است؛ جایی که با صرف نظر از اقتصاد سیاسی، قوانین موجود کار هم نقض می شوند، قراردادهای صوری و اجباری با کارگر بسته می شود، حق بیمه پرداخت نمی شود و مسائلی از این دست؛ در همین روزنامه کارگزاران تا ماه های متمادی از قرارداد و حق بیمه خبری نبود.
آقای سردبیر! حساب بانکی این بچهها پر از پول نیست که بتوانند از آن هزینه کنند و کار کنند و روزنامهای «وزین» در بیاورند، نه! این حسابها برای پرداخت قسطهای وامهایی است که سررسیدشان هر ماه فرا میرسد و چند ضامن معتبر آن را ضمانت کردهاند و دیرکرد پرداخت قسط از فیش حقوقشان کسر میشود (چرا کسی نیست جواب دهد، برای وامهای کلان میلیاردی، چرا به جای ضمانت سفت و سخت، باز خیلی عامیانه و به جای اصطلاحاتی چون رانت و رابطه و پورسانت و...، پارتی لازم است و درصدی پول چای؟)
این مسئله، مسئلهای نیست که با تئوریپردازی و نظریهبافتن و حرافی، بتوان اثرش را خنثا کرد و صورت مسئله را پوشاند و از کنار وضعیت امروز گذشت. کسانی که حقوق نگرفته اند، همین آبباریکه نخوروبمیر، از زندگی میمانند، از اجاره مسکن و رفتوآمد، خورد و خوراک که پیشکش، لباس هم که نپوشیم. این فشار زندگی است که روانی نیست واقعی است، مهلک است، فشاری تحمیلی و اجباری، نه صوری است و نه در قالب نظریه توطئه درمیآید. این فشار سیاسی هم نیست که دوامآوردن در زیستی است که ریشهاش را از مدتها قبل باید جست. فشار روانی را میشود با قرصی از بین برد، اما فشار زندگی (خیلی عامیانه) تنها با مرگ به آخر میرسد... از برج عاجْ پلهای پایین بیایید.
وبلاگ شباویز http://shabaviz.blogfa.com/