یکی نیست از این ضربه خورده مغزی و یا به اصطلاح نویسنده و یا نویسندگان این کتاب، سئوال کند که آیا سندی در آرشیوهای این شکنجهگران امنیتی، نه فقط در ایران بلکه در تمام کشورهای استبدادی،وجود دارد، که در آن نوشته شده باشد،"ازآنجائیکه چریک فدایی را با شکنجههای فراوان نتوانستیم به حرف بیاوریم، مجبور شدیم دستهجمعی به او تجاوز پی در پی کنیم تا او به حرف در آید" و یا ..... چیزی از این قبیل؟
مگر از خائنین، انتظار دیگری هم هست!
پویان انصاری
یک لحظه در خلوت خود، تصور کنید کتابی به چاپ میرسد که عنوانش "چریک های فدایی خلق، از نخستین کنش ها تا بهمن 1357" باشد! خوب تا اینجا اشکالی ندارد، اما چه کسی آنرا نوشته است؟ باز هم مهم نیست! فرض کنید خانم یا آقایی با مشخصات زیر باشد:
نام: "مزدور"
نام خانوادگی: "جیره خوار"
شغل: "وزارت اطلاعاتی"
بازهم می شود یکجوری این را قبول کرد. چرا که همه آدمها نباید دارای یک نام و نشانی مشخص بوده و یا شغلی شرافتمندانه داشته باشند! بعدش هم، ازاین حرکت نکنید که پدر ومادر بیچارهاش این نام را برایش انتخاب کردهاند.نامی است که " افتخار " داشتنش بنا به نوکری درازمدت در نظام جنایتکار جمهوری اسلامی در ایران به او داده شده است.
این کتاب از چه جهنمی بیرون آماده است؟ نگاهی به مشخصات کتاب میکنیم از موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی .... فکر نکنید، از موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی سوئیس یا ... بیرون آمده است! نه بابا،این موسسه ریشه در جهنم جمهوری اسلامی دارد و درست از اینرو دارای مشخصات خاص خود است! تکلیف کتابی که از دل رژیم تبهکاری چون جمهوری اسلامی بیرون بیاید و در موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن تدوین شده باشد، روشن است. شک دارید؟ طی این ٣٠ سال تنها یک نمونه نشان بدهید(به خصوص در رابطه با انقلابیون و مبارزان سیاسی)که رژیم یک روده راست تو شکمش باشد که این دومیاش باشد. کتابی در ٩٨٤ صفحه که باید ده برابر تعداد صفحاتش، ضد و نقیضها و حقه بازیهای زیرکانانه و خائنانهاش را در آورد و نوشت. کتابی که با زیرکی خائنانه خاص خودش،و به خیال باطلش، ارزش مبارزاتی چریکهای فدایی را زیر سئوال میبرد و و باز هم به خیال تفکر خائنانهاش، سعی در لکهدار کردن شخصیت والای آنها، میکند.کتابی که از همان زمانی که شروع به خواندن آن میکنید به خوبی درک میکنید که چه گروه حرفهایای،آنهم از رزیلانهترین نوعش،در تلاش نابودی مبارزه والای یک نسل مبارزهای که در تمام شئون احتماعی آن دوره، رخنه کرده بود، هستند.
یکی نیست از این ضربه خورده مغزی و یا به اصطلاح نویسنده و یا نویسندگان این کتاب، سئوال کند که آیا سندی در آرشیوهای این شکنجهگران امنیتی، نه فقط در ایران بلکه در تمام کشورهای استبدادی،وجود دارد، که در آن ( مثلأ در رابطه با ایران ایران) نوشته شده باشد،"ازآنجائیکه چریک فدایی را با شکنجههای فراوان نتوانستیم به حرف بیاوریم، مجبور شدیم دستهجمعی به او تجاوز پی در پی کنیم تا او به حرف در آید و یا ..... چیزی از این قبیل؟
خیلی ساده است: وقتی نمونهای از این گونه مسائل در هیچیک از این آرشیوها پیدا نمیشود، به همین راحتی بسیاری از اسناد دیگری که میتواند نقش جهنمی مامورین امنیتی را در رابطه با انقلابیون و یا پایداریهای انقلابیون را نشان دهد، وحود نداشته باشد.
در سراسر کتاب به نُدرت با شکنجه گر و شکنجههایی که در زندانها به چریکهای فدایی دادند، روبرو میشوی، ( البته یک جایی قلم از دستشان خارج میشود و اشارهای که مثلأ آثار خیلی کمی از کبودی که شاید حای یک سیلی آنهم خیلی یواش در بدن بهروز دهقانی باشد، دیده میشود که البته حتمأ باید آن راهم با میکروسکوب دید) .
نویسنده یا نویسندگان کتاب، برای " اثبات خائن بودن " مسعود احمدزاده، در صفحه ٣٩٩ چنین استدلال میکند: .... زیرا وی ( احمدزاذه) در پنجمین جلسه بازجویی که در تاریخ ١٠ مرداد ١٣٥٠ انجام شد، شماره تلفن منزل چنگیز قبادی را فاش میسازد .... مامورین از این محل حدود ٤٨ ساعت مراقبت میکنند، ولی هیچگونه رفت و آمدی را مشاهده نمیکنند، ....
این موجود دو پا در صفحه ٣٩٧ مینویسد: .. در تاریخ ٤ مرداد ١٣٥٠مسعود احمدزاده را طی عملیاتی دستگیر میکنند. اولأ چرا احمدزاده در همان بازجویی روز اول چیزی نگفت؟ (بگذریم از اینکه ایشان در سراسر کتاب طوری در مورد چریکها نوشته است که گویا آنها خیلی دوست داشتند زود دستگیر شوند تا بتوانند در همان بازجویی اول همه چیز را لو دهند!).
طبق آن اصلی که نویسنده کتاب هم آنرا خوب میداند، همیشه قرار بر این بود که اگر رفیقی به دام افتاد از ٢٤ تا ٤٨ ساعت مقاومت کند،که بقیه رفقا بتوانند "محل و یا خانه تیمی" را تخلیه کنند. طبق شواهد، مسعود از همان روز اول بازجویی به زیر شکنجه رفت. به تاریخها بار دیگر و این بار درست با چشمانی باز نگاه کُنید. (چشم خائنین باید در چنین مواقعی بسته باشد). مسعود احمد زاده به جای ٢٤ ساعت ٦ روز مقاومت کرد، و طبق نوشته کتاب زمانی اطلاعاتی در مورد محل داد که دیگر مامورین کسی را در آنجا نیافتند. یعنی چنگیز قبادی و همسرش که در آنجا با مسعود هم خانه بودند به دام مامورین نیفتادند و طبق قرار، رفقا پس از به دام افتادن مسعود سریعأ خانه را تخلیه کرده بودند. این اسمش خیانت نیست! آنچه به راستی خیانت است نوشته های نویسنده یا نویسندگان است که در خدمت ملاهای با عبا و بی عبا قرار گرفته و هجویات خود را بر روی کاغذ میآورند.
نویسنده یا نویسندگان در سراسر کتاب از "تصفیه درونی" که گویا چریکها به انجام رساندهاند مینویسد و لی باز طبق معمول یادش میرود که چه گفته است! در رابطه با دعوت همکاری مجاهدین بخش مارکسیستها از چریکهای فدایی در صفحه ٧٩١ و ٧٩٢ مینویسد: عقب نشینی چریکها دو علت داشت: بدنامی پیش از اندازه کودتاچیان سازمان محاهدین در محافل مبارزاتی و پرهیز از تصفیههای بعدی که میتوانست موجودیت چریکها را به مخاطره افکند.
خوب ابله، تو که در سراسر کتابت مرتبأ از تصفیه درونی چریکها داد سخن دادهای، که مثلأ جسد فلان چریک را در کنار خیابان پیدا کردند، و تو بیمار روانی (و نه مامورین امنیتی) تفسیر میکنی که این جسد مثلا جنازه جمشید رودباری بوده است و از آنجائیکه در خواب دیدهای که او روزی به مسعود احمدزاده گفته است که بالای چشمت ابروست، یقینأ مسعود دخلش را در آورده است! اینان که تا این حد تصفیه درونی میکنند چرا باید به طور ناگهانی با توجه به "بدنامی مجاهدین بخش مارکسیستی" از امکان بروز تصفیه بترسند؟
همانطور که گفتم سراسر این کتاب سرشار از تحریف و تلاش برای لکهدار کردن شخصیت انقلابی چریکهای فدایی است. اما باور کنید که نفس انتشار چنین کتابی در خود حقانیت مبارزه چریکها را ثابت کرده و خشم انسانهای آزادیخواه و سیاسی را با هر مرام و مسلکی که باشنند، علیه خائنین، بیشتر و بیشتر باز میکند. ما باید با سعی و کوشش مبارزات خودمان را به اشکال گوناگون افزایش دهیم. باشد روزیکه چهره این نوکران رژیمهای جنایتکار، برای مردم دربندمان آشکار شود.
12 دسامبر ٢٠٠٨ - استکهلم
pouyan49@yahoo.se