جمشید پیمان
کلا میست با شکفتن گل
........................................................
شب،
چه سنگین است
و سکوت، چه همراه.
کلامیست باشگفتن گل
در میعاد صبح و سکوت
آن را ،
تو می شناسی و دل من و بی تابی نسیم .
در انزوای بی تعریف،
بر آستانه ی انتطار ایستاده ام ،
با کلامی بر لبم
که بر شکفتن گل نمی بارد:
با یک ستاره
مهمانم باش .
........................................................
شب،
چه سنگین است
و سکوت، چه همراه.
کلامیست باشگفتن گل
در میعاد صبح و سکوت
آن را ،
تو می شناسی و دل من و بی تابی نسیم .
در انزوای بی تعریف،
بر آستانه ی انتطار ایستاده ام ،
با کلامی بر لبم
که بر شکفتن گل نمی بارد:
با یک ستاره
مهمانم باش .
..............................