18 July 2006

مجید خوشدل: شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد



شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که
آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد

«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


مجید خوشدل


جمعه، چهاردهم جولای امسال به دعوت «مدرسه‌ی آسیایی ـ افریقایی دانشگاه لندن (SOAS)»، «سازمان عفو بین‌الملل (Amnesty International)» و انجمن سخن، جلسه‌ی سخنرانی و پرسش و پاسخی برای اکبر گنجی در شهر لندن تدارک دیده شده است.

حضور من به عنوان یک روزنامه‌نگار در این جلسه، بررسی و تحلیل مبانی نظری و اعتقادی اکبر گنجی نسبت به مقولات حقوق بشر و دموکراسی نیست و حتا قصد ندارم فراخوان و اعتصاب غذایی که ایشان برای آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی ایران برپا داشته‌اند را زیر ذره‌بین قرار دهم.

آمده‌ام تا از نزدیک شاهد باشم که آیا مقالاتی که تاکنون در نقد اکبرگنجی نگاشته شده «پیشداوری»های دوستانمان بوده که مبنای سیاسی داشته است و یا اینکه اکبرگنجی واقعاً عزم را جزم کرده تا بر دالان‌های هزارلا و تو در توی تاریخ کشورمان نور معرفت بتاباند. آمده‌ام از نزدیک شاهد روشنگری‌های او نسبت به شش سال آغازین انقلاب ایران باشم که خود ایشان در مصدر کار بوده است.

از این روی این گزارش تلاش و «صداقت» اکبرگنجی را در مواردی که ذکرش رفت، در برخواهد گرفت. برای این کار سعی خواهم کرد که تمام مشاهداتم را حتی‌الامکان مستند و ضبط شده داشته باشم تا خواننده‌ای که در جلسه حضور ندارد، بتواند از کم و کیف آن با خبر شود.

از بیرون سالن سخنرانی شروع می‌کنم. سالن اجتماعات «برونای گالری» دانشگاه لندن جای سوزن انداختن ندارد. جمع‌های مختلف مشغول بحث و تبادل نظر هستند. سعی می‌کنم با استدلال جوان‌ترها آشنا شوم. با شرکت در چند جمع مختلف درمی‌یابم که دو دیدگاه نسبت به اکبر گنجی و در رابطه با سفر وی به خارج عمومیت بیشتری دارد؛ اقلیتی، سفر وی را بخشی از سناریوی رژیم اسلامی ارزیابی می‌کند و براین باور است که رژیم با این ترفند، قصد دارد آخرین سنگر و پایگاه اپوزسیون سرنگونی طلب را که همانا مقوله‌ی زندان و زندانی سیاسی‌ست، تصاحب کند. این دیدگاه معتقد است که اصولاً نظام زندان و شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی در ایران، معلول عملکرد افرادی نظیر اکبرگنجی بوده است.

نگرش دیگر، اکبرگنجی را بخشی از واقعیت مردم و مبارزه‌ی ایشان در طول سالهای گذشته ارزیابی می‌کند و براین باور است که وی را باید سمبل این مبارزات دانست و به عنوان رهبر و راه‌گشای به وی اقتدا کرد.

چنانچه گفتم طرفداران اکبرگنجی در جلسه‌ی چهاردهم جولای (لندن) در اکثریت مطلق قرار دارند: تعدادی از این طیف را از راه دور می‌شناسم؛ آنان چهره‌های آشنایی برای جلسات سیاسی این شهر بوده‌اند. ربع ساعتی که صرف مرتب کردن این پازل می‌شود، جمع‌بندی زیر به دست می‌آید: غیر از نیروهای از طیف سازمان فدایی (اکثریت) و افرادی که در گذشته و حال با حزب توده‌ی ایران فعالیت می‌کرده‌اند، چهر‌ه‌های شناخته شده‌ای از طرفداران «دوم خرداد» در خارج کشور نیز به چشم می‌خورند. بخش اعظم طرفدارهای اکبرگنجی (به قول خودشان) کسانی بوده‌اند که کمتر در اجتماعات سیاسی خارج کشور حضوری داشته‌اند. اغلب اینان به ایران رفت و آمد می‌کنند و همین موضوع باعث شده بود تا از فیلمبرداری کردن در سالن احساس ناخوشایندی داشته باشند.

به این دسته باید گروه دیگری را هم اضافه نمود: افرادی که در سالهای نه چندان دور از فعالین سیاسی و مخالفین سرسخت جمهوری اسلامی به شمار می‌رفته‌اند. برخی از ایشان را سالها بود در گردهمایی‌های سیاسی (و حتا غیرسیاسی) ملاقات نکرده بودم.

در طیف مخالفین اکبرگنجی می‌توان از فعالین حزب کمونیست کارگری ایران، حزب حکمتیست، هواداران چریک‌های فدایی خلق و معدود نیروهای مستقل سیاسی نام برد. با این حال سکان مخالفت با اکبرگنجی و افشاگری برعلیه او و رژیم اسلامی همچنان در دست حسن جداری، چهره‌ی آشنا و فعال سیاسی مقیم لندن است.

قبل از وارد شدن به سالن سخنرانی کم‌کم به این نتیجه می‌رسم که تقریباً کسی نیامده پرسشی طرح کند، دانسته‌ای بردانسته‌هایش اضافه کند و یا بخواهد گوشه‌ی تاریکی از تاریخ کشورمان روشن شود. اکثر اظهارنظرها، عصبیت‌ها و پافشاری‌های غیرمستدل در بیرون سالن این را می‌رساند که حضور این جمعیت چند صد نفره، قبل از هر چیز در جهت نفی یا اثبات افراد و رویدادها باید باشد. به زبانی جمعیت شرکت کننده از قبل تصمیم خود را گرفته است. بنابراین باید در کارناوالی شرکت کنیم که به جای پرسش و پاسخ، و بحث و استدلال، شاهد قدرنمایی این دو طیف با یکدیگر در سالن سخنرانی باشیم. از خود می‌پرسم: اکبرگنجی در کجای این معادله قرار خواهد گرفت؟


* * *


برای بار دوم در یک سال گذشته شعر «آی آدم‌ها» بخش معرفی اکبرگنجی را به عهده می‌گیرد: صدای احمد شاملو و عکس‌هایی از اکبرگنجی. بار نخست، شیرین عبادی این وظیفه را در غیاب «روزنامه‌نگار زندانی» برعهده داشت.

«اَن هنسون» از سازمان عفو بین‌المللی اولین سخنران است که در سخنرانی کوتاهش به شرح مبارزات مردم و سابقه‌ی آشنایی‌اش با اکبرگنجی می‌پردازد.

سپس، شعری از سیمین بهبهانی که در وصف اکبرگنجی سروده شده، با صدای شاعر پخش می‌شود. پس از آن، ده دقیقه را به ابراهیم نبوی اختصاص می‌دهند تا وی دوباره موضوع‌ها و مباحث جدی جامعه‌مان را با زبان «طنز» بازگو کند. ابراهیم نبوی اظهار می‌دارد که امروز (جمعه) ساعت دو بعد از ظهر ویزای انگلیس را با عجله گرفته، امّا از برنامه‌ی سخنرانی اطلاعی نداشته است!

پس از ابراهیم نبوی، نوبت به اکبرگنجی می‌رسد تا در سخنرانی‌اش مباحثی از مفهوم حقوق بشر و دموکراسی را مورد توجه قرار دهد. ایشان در شروع سخنرانی‌اش می‌گوید: «سعی می‌کنم سخنرانی کوتاهی داشته باشم [تا] اگر پرسشی بود پاسخ دهم».

پس از سخنرانی اکبرگنجی، نزدیک به پانزده نفر برای طرح پرسش‌ها و نقطه‌نظرهایشان ثبت نام می‌کنند. تعداد متقاضیان به مراتب بیشتر است، امّا مسئول جلسه به همین تعداد بسنده می‌کند. با این حال تعدادی از افرادی که ثبت نام کرده‌اند موفق به طرح پرسش‌هایشان نمی‌شوند.

در وقت پرسش و پاسخ، اولین نوبت به فردی داده می‌شود که خود را «کیوان جاوید» معرفی می‌کند. او که یکی از زندانیان سیاسی (سابق) بوده به شرح دستگیری خود و سپس به توضیح گوشه‌ای از فجایعی که در زندانهای جمهوری اسلامی شاهدش بوده می‌پردازد و درباره‌ی مسئولیت اکبرگنجی در نهادهای امنیتی، نظامی در آن دوره سؤال می‌کند. اظهارنظر او بارها با اعتراض و همهه‌ی جمعیت شرکت کننده قطع می‌شود. یکی ـ دوباری هم از طرف عده‌ی قلیلی مورد تشویق قرار می‌گیرند. کیوان جاوید در انتها تأکید می‌کند: «اکبرگنجی اگر بخواهد از طرف اپوزسیون آزادیخواه پذیرفته شود باید از مردم ایران و از خانواده‌های زندانیان سیاسی معذرت بخواهد».

شرکت کننده‌ی دیگری، آقای «الف» با استناد به «آیین زرتشت»، «دموکراسی دینی» را مفهومی متناقض ارزیابی می‌کند و سپس با قرائت آیه‌هایی از قرآن، برگهایی از کتاب مسلمانان را پاره می‌کند.

در جایی ایستاده‌ام که فردی مشغول فیلمبرداری از جلسه است. دوربین او در این هنگام به صورت اکبرگنجی زوم می‌شود. از صفحه‌ی مانیتور به صورت او خیره می‌شوم. احساس رضایتی که در چهره‌ی او می‌بینم، قابل کتمان کردن نیست. آیا او سوژه‌ی خوبی را پیدا کرده تا برای مدتی پیرامون آن مانور دهد و از پاسخ دادن به پرسش‌های مطرح شده طفره رود؟

از خود می‌پرسم: آخر ما تا به کی می‌خواهیم مخالفت یا موافقت‌هایمان را با منطق و استدلال بیگانه نگاه داریم؟ چند بار باید از یک سوراخ گزیده شویم و دوباره تا کمر در تاریکی فرو رویم؟

در این بخش دوباره به اکبرگنجی اجازه‌ی صحبت داده می‌شود. ایشان اظهارنظرهای دو شرکت‌کننده‌ی قبلی را خارج از موضوع سخنرانی برآورد می‌کند و اظهار می‌دارد: «شما اگر دوست دارید جلسه‌ای بگذارید با موضوع دیگری، بیایید اعلام کنید، بگویید آقا در فلان روز، فلان ساعت، فلان جلسه را می‌گذاریم، موضوعش هم این است. بیایید روی این موضوع صحبت کنید. هر که دوست داشت می‌آید، هر که دوست نداشت نمی‌آید...»

از خود سؤال می‌کنم: آیا واقعاً اکبرگنجی در چنین جلساتی شرکت می‌کند و به پرسش‌های مردم پاسخ می‌دهد؟ می‌گویم: او که در تمام مصاحبه‌هایی که در یک ماه گذشته با او انجام شده، از پاسخ دادن به پرسش‌های مربوط به سالهای آغازین انقلاب و مسئولیت‌های خود طفره رفته است، این پیشنهاد، چه معنی و مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ آیا حواله دادن به سراب را می‌ماند و آدرس خانه‌ای را می‌دهد که هرگز ساخته نخواهد شد؟

اکبرگنجی ادامه می‌دهد: «... این زبان را باید ما جدی‌اش بگیریم. فکر می‌کنم که در این استفاده از زبان باید یک مقدار مسئولیت بشناسیم. این که فکر کنیم خرج زبان و صحبت کردن اصلاً مهم نیست. من خدا شاهد است نمی‌خواهم به هیچکس اهانت بکنم... ولی ببنید ما موقعی که می‌رویم صحبت کنیم (نامفهوم) هر چه دلمان می‌خواهد می‌گوییم، با هر لحنی، داد می‌زنیم، عربده می‌کشیم، فریاد می‌زنیم، فحش می‌دهیم به هر کی دلمان بخواهد، این به نظرمان دموکراسی را می‌شود درست کرد...»؟

صحبت‌های اکبرگنجی (پاسخ به پرسش‌های مردم) پایانی برایش متصور نیست. او توپی را برداشته و در زمین مخالفین انداخته و آنها را به بازی گرفته است. جمعیت کف می‌زند؛ او درس اخلاق می‌دهد، جمعیت تشویق می‌کند، او از بی‌حاصل بودن بی‌احترامی به کتابهای مارکس و انجیل و کتاب «شاهنشاه آریامهر» صحبت می‌کند، جمعیت دوباره تشویق می‌کند؛ خلاصه از همه چیز و همه جا سخن گفته می‌شود الا به پرسشی‌هایی که با او در میان گذاشته شده است.

بالاخره یک ساعت تعیین شده مربوط به بخش «پرسش و پاسخ» به سر می‌رسد. در این فاصله تعداد دیگری فرصت یافتند با شرح گوشه‌هایی از تجربه‌های خود از زندان جمهوری اسلامی، دوران انقلاب و سرکوب مردم، پرسش‌هایی را با اکبرگنجی در میان بگذارند. شلوغی جلسه، و اصرار و پافشاری کسانی که پرسش‌های متفاوتی با اکبرگنجی در میان گذاشته بودند، باعث می‌شود این اظهار نظر هم از آقای گنجی شنیده شود:

شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد.



* * *


جلسه به پایان می‌رسد، بی‌آنکه توانسته باشم پاسخ بخشی از پرسش‌هایم را یافته باشم. به گمانم تنها راه باقیمانده، گفتگو با اکبرگنجی است. با ضبط صوت دستی به سراغ ایشان که در اطاق کوچکی در مجاور سالن سخنرانی است می‌روم تا هم «حرمت زبان» را داشته باشم و هم پیشنهادم را با ایشان در میان بگذارم:

* آقای گنجی، شما گفتید یک روزنامه‌نگار هستید، من هم یک روزنامه‌نگارم. به شما بگویم که آمدن شما را به خارج کشور از روز اول تعقیب کرده‌ام تا به امروز. آن‌چه که برایم معلوم شده، شما بخشی از پرسش‌هایی که مربوط به یک دوره‌ی شش ساله از شروع انقلاب است را با زیرکی شاید «روزنامه‌نگاری» پاسخ نداده‌اید. از آنجا که شما در برنامه‌ی امشب پیشنهاد برگزاری جلسه بحث و طرح سؤال را دادید، اگر این پیشنهاد را همین حالا با شما در میان بگذارم، چه پاسخی به آن می‌دهید؟

ـ اولاً، چند بار که تا به حال اینها [جلسه‌ی پرسش و پاسخ] گذاشته‌اند، آزاد بوده، یعنی مؤسسه‌ی روزنامه‌نگاران خارجی انگلیس، پریروز مصاحبه گذاشته بود و کلی ایرانی بود که سؤال کردند. من هر جا می‌روم، همه [چیز] آزاد است. ما جایی که محرمانه است که نمی‌رویم...

* این قبیل برنامه‌ها و مصاحبه‌ها تا جایی که من می‌دانم پلاتفرمی است برای «غیر ایرانیان»، و برای اهدافی معین. اتفاقاً برنامه‌ی امروز را هم من این‌گونه ارزیابی می‌کنم...

ـ نه، نه! نیمی از جلسه ایرانی بودند.

* به هر حال آقای گنجی، دلیل پیشنهادی که با شما در میان گذاشتم برمی‌گردد به یک برهه‌ی معین از تاریخ ایران، و برهه‌ای از زندگی اجتماعی شخص شما. در این رابطه، پرسش‌هایی که تاکنون با شما در میان گذاشته شده، هیچ پاسخی به آنها نداده‌اید...

ـ کدام دوره؟

* دوره‌ی سال 57 تا 63 و از سال 63 تا سال 68، که فعالیت‌ها و مسئولیت‌های شما را در حاکمیت جمهوری اسلامی در برمی‌گیرد. در این باره پرسش‌های بی‌شماری مطرح شده که به آنها پاسخ نداده‌اید.

ـ مثلاً چه بگویم؟ وقتی طرف می‌گوید شما فلان هستی.

* بله، برخی سؤال می‌کنند، برخی هم تهمت می‌زنند. رادیو امریکا و آلمان و دیگران که به شما تهمتی نزدند. سؤالهایی کردند که هیچکدامشان را جواب ندادید...

ـ اغلب تهمت می‌زنند، می‌گویند پریروز جنایت کرده‌ای! خب حالا جواب بده.

* یعنی تمام سؤالهایی که از شما پرسیده شده، این‌طور بوده؟ به شما تهمت زده شده؟

ـ من به شما می‌گویم: شما جنایتکار بوده‌ای، به من جواب بده.

* (با خنده) دوباره که سعی می‌کنید آدمها را بدهکار کنید! چرا از پاسخ دادن طفره می‌روید؟

ـ ببنید! من که شما را نمی‌شناسم، مثلاً می‌گویند این آقای [...] در دهه‌ی چهل جنایتکار بوده، باید جواب ندهد. چه‌جوری ایشان باید جواب دهد؟ باید یک راهی نشان بدهید دیگر...

* درست می‌گویید، باید راهی نشان داد. حتماً با من باید موافق باشید که ممکن است آقای [...] در دهه‌ی چهل واقعاً جنایتکار بوده باشد. تنها راهی که به نظر من می‌رسد گفتگویی است که طرفین قواعد بازی را رعایت کنند. امّا شما در مصاحبه‌هایی که تاکنون با رادیوهای مختلف داشته‌اید، قواعد بازی را رعایت نکرده‌اید و بهتر گفته باشم دوستانی که با شما گفتگو کرده‌اند آنقدرها در کارشان توجیه نبوده‌اند که پی پرسش‌هایشان را بگیرند. از این رو پیشنهاد گفتگویی با شما را در میان...

در این مرحله سخنگوی انجمن سخن با کنار زدن اطرافیان از ادامه‌ی گفتگوی اکبرگنجی با
من جلوگیری می‌کند. ایشان اکبرگنجی را به گوشه‌ای می‌برد و با اینکه اصرار دارم که
آخرین پرسش‌ام، که همانا پیشنهاد گفتگو با اکبرگنجی است، به پاسخ قطعی برسد، امّا
آقای گنجی را از پاسخ دادن منع می‌کند.

به هر حال، حتا اگر این دخالت‌گری غیردموکراتیک سخنگوی انجمن سخن
در میان نبود، بعید می‌دانستم که آقای گنجی در
گفتگویی شرکت کند که پاسخگوی برخی از عملکردهای خود در سالهای آغازین انقلاب ضد
سلطنتی ایران باشد. به گمان من زمانی آقای اکبرگنجی، و اصولاً تمام فعالان و رهبران
سیاسی جامعه‌ی ما پاسخگوی ادعاها و اعمال سیاسی خود خواهند بود که با یک خواسته
همگانی و عمومی در این زمینه روبرو باشند. تا آن زمان شناخت سره از ناسره کار بسیار
دشواری خواهد بود و اوضاع ما از اینی که هست بهتر نخواهد شد.
«15 جولای 2006»

* * *

منبع: http://www.goftogoo.net/